راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

راه نجات آموزش‌وپرورش از استیلای آموزش عالی چیست؟

اعظم پویان
درگفتگو با علی ترکمن
روزنامه شرق

در شرایطی که آموزش‌وپرورش رسالت خود را صرفا آموزش خواندن و نوشتن می‌داند، نمی‌توان صحبت از خروجی با بهره‌وری بالا و حتی متناسب داشت. برای بالابردن بهره‌وری در آموزش‌وپرورش، نیاز جدی به تغییر نگاه متولیان این امر در کشور احساس می‌شود. این‌روزها در حالی جای خالی اقتصاد آموزش‌وپرورش در سیاست‌گذاری‌های آموزشی به چشم می‌خورد که وزارت فربه آموزش‌وپرورش سال‌هاست در دوره‌های مختلف و در دولت‌های متفاوت با عدم کاربرد صحیح علم اقتصاد، فرصت تبدیل هزینه به سرمایه را از دست داده است. علی الهیار ترکمن، رئیس امور آموزش‌وپرورش عمومی و فنی‌وحرفه‌ای سازمان برنامه و بودجه، معتقد است دهه آینده، عصر کیفیت آموزش است و با این شکل مصرف منابع و با این شکل مدیریت هزینه در آموزش‌وپرورش، آمادگی مواجهه با شرایط جدید را نداریم. در این گفت‌وگو با تعریف اقتصاد آموزش‌وپرورش و کاربرد آن در حل مشکلات و چالش‌های نظام آموزش‌وپرورش، به بررسی الزام توجه به اقتصاد آموزش‌وپرورش پرداخته‌ایم.

ابتدا ممکن است معرفی‌ای از اقتصاد آموزش‌وپرورش داشته باشید؟
علی الهیار ترکمن: آموزش‌وپرورش فعالیتی نوشونده و ذاتا گسترده و هزینه‌بر است. برای تحقق اهداف آن منابع متعددی به کار گرفته می‌شود. حوزه عمل آن نیز وسیع است. در چنین ماهیتی ضروری است الگوی مشخصی برای تعیین، توزیع و مصرف منابع داشته باشیم. علاوه بر این، آموزش‌وپرورش یک فرایند تولیدی نیز محسوب می‌شود؛ یعنی خط تولید دارد اما با خروجی یا محصول منحصربه‌فرد. در آموزش‌وپرورش هزینه می‌کنیم تا سرمایه تولید کنیم. از این دیدگاه هم باید اشراف کاملی بر این فرایند تولید داشته باشیم. یعنی دقیقا ورودی، فرایند و خروجی را کنترل کنیم تا بتوانیم کیفیت کار را ارتقا دهیم. با این دو ویژگی نیاز به رویکرد اقتصادی در برنامه‌ریزی آموزش‌وپرورش وجود دارد. در نگاه به اقتصاد آموزش‌وپرورش، مباحث مربوط به مالیه را باید از تحلیل‌های اقتصادی جدا کنیم. مالیه بیشتر به مباحث تأمین منابع مالی و نحوه مصرف بودجه می‌پردازد، اما اقتصاد به دنبال انجام تحلیل‌هایی است که الگوی مشخصی برای انتخاب کار درست و درست مصرف‌کردن منابع ارائه دهد. درواقع در این رویکرد همواره در حال نقد خود هستیم که آیا درحال انجام کار درستی هستیم یا خیر و درنهایت چگونه می‌توان در تمام گستره فعالیت آموزشی روش‌هایی به کار گرفت تا مدیریت منابع و هزینه‌ها و مسیر صحیح مصرف‌کردن آنها شکل گیرد.

جایگاه و اهمیت اقتصاد آموزش‌وپرورش در تصمیم‌گیری‌های آموزش‌وپرورش کجاست؟
اقتصاد آموزش‌وپرورش کارکردهای مختلفی دارد. یک‌جا درباره مدیریت و نحوه درست مصرف منابع ورود پیدا می‌کند و یک‌جا درباره نوع ساختار و به‌کارگیری نیروی انسانی وارد می‌شود و در جای دیگر درباره روش‌های اجرائی تحلیل می‌کند. اقتصاد آموزش حتی درباره روش‌های یاددهی – یادگیری هم از طریق تحلیل بار برنامه‌های درسی می‌تواند ورود پیدا کند. تغییر در محتوای آموزشی یا ساعت آموزش پیامدهایی دارد که بر نرخ به‌کارگیری منابع تأثیرگذار است. بنابراین با یک تحلیل درست اقتصادی است که می‌توان به درستی انجام اصلاحات آموزشی پی برد. با انجام چنین تحلیل‌هایی است که می‌توان آثار اقتصادی سیاست‌ها و برنامه‌ها را تعدیل و سیستم آموزشی را برای پذیرش شرایط جدید مهیا کرد.

در سال‌های گذشته تعداد دانش‌آموزان  ١٨‌ میلیون نفر بود و یک ‌میلیون نفر پرسنل، ولی اکنون ١٢‌ میلیون نفر دانش‌آموز دولتی داریم با ٩٧٠‌ هزار پرسنل. این درحالی است که وزارتخانه معتقد است ٩٩ درصد از منابعش را خرج پرسنل می‌کند و درواقع چیزی برای افزایش کیفیت دانش‌آموز نمی‌ماند. این نشان می‌دهد مهم‌ترین چالش آموزش‌وپرورش نیروی انسانی کارآمد است. در اینجا اقتصاد آموزش‌وپرورش چه کمکی می‌تواند برای حل این چالش بکند؟
این یک موضوع صرفا اقتصادی نیست. به رویکرد مدیریت منابع انسانی در آموزش‌وپرورش هم مربوط است. در دهه ١٣۶٠ ما سالانه به‌طور متوسط حدود ٣/۵ درصد رشد جمعیت دانش‌آموزی داشتیم. هدف، صرفا پاسخ‌گویی به این نیاز فزاینده سالانه بود. این روند، انفعالی را در بحث مدیریت منابع انسانی ایجاد کرده بود که فقط با جذب نیرو با آن مواجه شوند. به استانداردهای شغلی، شاخص‌های توزیع منطقه‌ای و رویکردهای اصلاحی توجه نمی‌شد. با ورود به دهه ١٣٨٠ که شیب افزایش جمعیت دانش‌آموزی کاهشی شد، ساختار نیروی انسانی، ابزاری برای انطباق با شرایط جدید نداشت. به‌عبارت دیگر، روندهای معکوس مدیریتی برای بازجذب، بازتوزیع و بازبه‌کارگیری در اختیار نبود. حتی بعدها ایجاد هم نشد. این معضل دقیقا همان گلوگاهی است که هزینه را در آموزش‌وپرورش افزایش داده، موجب شده بیش از ٩٩ درصد از اعتبارات صرف هزینه‌های پرسنلی شود، کسری بودجه ایجاد شود و نگذارد ما در این بخش هزینه را به سرمایه تبدیل کنیم. چون مجال کار کیفی نداریم. قطعا ما در اینجا نیازمند به‌کارگیری اصلاح در شیوه‌های مدیریت منابع انسانی هستیم که باید از الگوهای علمی خودش استفاده کند. اما اقتصاد است که به ما اطلاعات دقیقی از پیامدهای به‌کارگیری سیاست‌های اصلاحی ارائه می‌کند.

برای مثال، یکی از توجیهاتی که برای کاهش‌نیافتن نیروی انسانی متناسب با کاهش جمعیت دانش‌آموزی می‌شود، اصلاح ضریب اشتغال معلم است. یعنی معلم چه میزان بیشتر یا کمتر از زمان قانونی تدریسش کار می‌کند. در شرایط فعلی آموزش‌وپرورش معتقد است با کاهش جمعیت دانش‌آموزی اگرچه نیرو تغییر محسوسی نداشته، اما نرخ اشتغال معلم را اصلاح کرده است. یعنی انحراف معیار زمان واقعی تدریس با زمان قانونی آن را تعدیل کرده است. ولی برای این ادعا هیچ تحلیلی انجام نشده، پیامدهای مالی آن محاسبه نشده، درستی یا نادرستی آن نسبت به شیوه قبلی معلوم نیست و از نظر اقتصادی، اصلا تأثیر آن روی منابع آموزش‌وپرورش بررسی نشده است. در ظاهر ممکن است یک چیزهایی را نشان دهد اما اصلا از روش علمی استفاده نشده و به‌همین‌دلیل همه اینها باید بیاید در چارچوب تحلیل اقتصادی بحث شود. در این حالت مشخص می‌شود آیا این درست است که با کاهش تعداد جمعیت دانش‌آموزی و ثابت‌ نگه‌داشتن نیرو، ضریب اشتغال را اصلاح کرده‌ایم یا خیر. با رویکرد اقتصادی در آموزش‌وپرورش می‌توان ضریب اشتغال را برای معلم‌های موجود تا حدودی بالا برد و نرخ به‌کار‌گیری نیروی جدید را کاهش داد تا نحوه ساماندهی نیروی انسانی در مناطق مختلف کشور اصلاح شود.

آیا اقتصاد آموزش‌وپرورش علاوه بر ساماندهی پرسنل خود، می‌تواند بر وضعیت موجود دانش‌آموز در نظام آموزشی هم تأثیر‌گذار باشد. اقتصاد آموزش‌وپرورش تا چه اندازه می‌تواند به افزایش مهارت و در نتیجه افزایش درآمد و رشد اقتصادی کمک کند؟
دانش‌آموز از کیفیت تأثیر می‌گیرد. در هیچ کجا تعریف نشده است که دانش‌آموزان تولید داشته باشند و منابع و درآمدی کسب کنند البته ممکن است تا حدودی برای دانش‌آموزان فنی‌وحرفه‌ای تعریف شده باشد، ولی به‌طور عمومی برای دانش‌آموزان که بیش از ۵٧ درصد در دوره نظری هستند چنین چیزی تعریف نشده است. پس دانش‌آموز از کیفیت صحیح ناشی از اقتصاد آموزش‌وپرورش منتفع می‌شود. این بیشتر به فرایند کار برمی‌گردد. در این حالت هرچه کیفیت افزایش یابد، دانش‌آموز می‌تواند از شرایط، بهتر استفاده کند. درواقع اقتصاد آموزش‌وپرورش شرایط مناسبی برای معلم، فضا، امور پرورشی و فعالیت‌های فوق‌برنامه تأثیر‌گذار خواهد بود تا دانش‌آموز در شرایط کیفی‌تری تحصیل کند.

برخی از مسئولان سهم آموزش‌وپرورش در تولید ناخالص ملی را کمتر از یک درصد اعلام کرده‌اند، یعنی آموزش‌وپرورش ظاهرا هنوز هیچ مسئولیت‌پذیری‌ای نسبت به افزایش بهره‌وری سرانه تولید ناخالص برای خود تعریف نکرده است؟
البته این ادعا قابل تأیید نیست. اگر کسی چنین موردی را مطرح کرده که سهم آموزش‌وپرورش کمتر از یک درصد GDP است، ناشی از آشنانبودن با شاخص‌ها، نحوه محاسبه آنها و استفاده درست از اطلاعات ذی‌ربط است. در این حوزه شاخص‌های استانداردی وجود دارد که در همه جهان استفاده می‌شود. این شاخص‌ها تعریف مشخص و نحوه محاسبه مشخص دارد. بسیار ضروری است دوستانی که قصد اظهارنظر دارند به مبانی علمی توجه کنند. برای مثال، یکی از این شاخص‌ها، سهم اعتبارات آموزش‌وپرورش از بودجه عمومی دولت است. حال اگر کسی سهم اعتبارات را به بودجه کل کشور محاسبه کند، قطعا نتیجه اشتباهی ارائه می‌دهد. موضوع دیگر هم افزایش سهم اعتبارات از منابع است. یک نکته ظریف در اینجا وجود دارد. نتایج مطالعات متعدد نشان داده است تلاش برای افزایش سهم اعتبارات از منابع باید هم‌زمان با ارتقا یا اصلاح شیوه‌های مصرف منابع اتفاق بیفتد. این دو موضوع مانند دو کفه ترازو هستند که در صورت تعادل می‌توانند اثرات مثبت به مجموعه دهند. بالابردن حجم اعتبارات در یک ساختار ناکارا، موجب مزمن‌شدن مشکلات و ازبین‌رفتن اثربخشی و کارایی منابع می‌شود.

درواقع آموزش‌وپرورش هدفش را بر این گذاشته که دانش‌آموز زودتر دیپلم بگیرد و از این سیستم گذر کند تا به دانشگاه برسد و کاری به رشد اقتصادی ندارد.
این به انفعال آموزش‌وپرورش برمی‌گردد. در شرایط فعلی متأسفانه نظام آموزش‌وپرورش ما تحت استیلا و غلبه نظام آموزش‌عالی است. آموزش‌وپرورش هیچ کاری برای کنترل تقاضای اجتماعی و فرهنگ‌سازی انجام نداده است. در همه نظام‌های آموزشی دنیا اساس اصلی همان دوره‌های پیش‌دبستان تا دیپلم است، زیرا شخصیت افراد را شکل می‌دهد. اگر قرار باشد افراد حضور مؤثر در جامعه داشته باشند در همین دوره است که شکل می‌گیرد و اگر قرار است روحیه پرسشگری یا صفاتی را داشته باشند که بعدها به‌عنوان یک شخص بهره‌ور و کارا بتواند فرهنگ‌های مثبت جامعه را بپذیرد، در همین دوران شکل می‌گیرد، یعنی آموزش برای آموزش؛ هزینه برای تشکیل سرمایه و دادن اصالت به نقش آموزش. در کشور ما به این موارد توجه کمتری می‌شود. تب کنکور در کشور بسیار بالاست. تقاضای اجتماعی برای دانش‌آموز کلاس اول، ١٢ سال بعدش را می‌بیند که چگونه وارد دانشگاه شود و به اکنون او توجهی نمی‌شود. والدین دائما در نظر دارند فرزندشان به مدرسه‌ای برود که او را برای ١٢ سال بعد و کنکور آماده کند. خیلی از این مؤسسات خصوصی هم این تب را تشدید می‌کنند و از همان ابتدایی این نیاز کاذب را القا می‌کنند. درواقع آموزش‌وپرورش در مقابل این تقاضای اجتماعی منفعل است و آموزش‌عالی هم کار خودش را می‌کند. درحالی‌که این مسئله باید شکسته شود و تب کنکور نباید از پایین‌ترین سطوح اجتماعی وجود داشته باشد.  نمونه این تقاضای اجتماعی امسال در بحث هدایت تحصیلی دیده شد. در سند تحول هم مشخص شده است که باید یک توزیع متوازنی از دانش‌آموزان بین رشته‌ها داشته باشند و آن‌هم براساس نیاز کشور، اما می‌بینیم ورود یکباره آموزش‌وپرورش، بدون آماده‌سازی والدین و فرهنگ‌سازی و فراهم‌کردن زیرساخت‌ها، منجر به این شد که این مسئله به سطح ریاست‌جمهوری نیز کشیده شود.  در این بخش باید سراغ فرهنگ‌سازی برویم و به والدین بیاموزیم آموزش‌وپرورش برای آموزش‌عالی نیست. این موضوع در کلاس‌های نهم و دهم موضوعیت پیدا کند.  من از مسئولان آموزش‌وپرورش می‌خواهم این انفعال را بشکنند و اجازه ندهند مؤسسات خصوصی به تب کنکور دامن زده و روی افکار والدین تأثیر گذاشته درنتیجه کار از دست آموزش‌وپرورش هم خارج شود درواقع در اینجا نیاز به یک برنامه‌ریزی دقیق‌تر است.

این نشان می‌دهد اقتصاد آموزش‌وپرورش در ساختار آموزش‌وپرورش مغفول واقع شده است. آیا راهی وجود دارد که سیاست‌گذاران آموزشی توجه جدی‌تری به این بحث داشته باشند؟
اقتصاد آموزش برای نظام آموزشی ما یک بحث فراموش‌شده است. درحال‌حاضر هیچ رشته و حتی گرایش دانشگاهی وجود ندارد که فارغ‌التحصیل اقتصاد آموزش تربیت کند. برای آموزش‌وپرورش یا آموزش‌عالی اگرچه گرایش‌هایی تعریف شده، اما در حوزه اقتصاد آموزش فنی‌وحرفه‌ای در حد صفر هستیم. در حوزه اجرا نیز مباحث مالیه بر خود اقتصاد غلبه دارد. پس این موضوع کاملا جدید است و موضوعات جدید ابتدا باید خودشان را معرفی کنند. این را باید بپذیریم اقتصاد آموزش می‌تواند در یک فرایند تولید و در شناخت گلوگاه‌هایی که باعث تأخیر در تولید محصولات می‌شود، راهگشا باشد. پس ابتدا شیوه‌ها مشخص شود و بعد در همه واحدهای اجرائی پیاده کنیم و اگر هرچه را یافته‌ها نشان دادند دقیقا روی همان متمرکز شده و از نتایج آن نهایت استفاده را ببریم.

اقتصاد آموزش‌وپرورش به بحث منافع حاصل از آموزش می‌پردازد و ممکن است این شائبه به وجود‌ آید که اقتصاد آموزش‌وپرورش محل کسب درآمد افراد شده و یک بنگاه اقتصادی می‌شود؟
هنر اقتصاد آموزش‌وپرورش این است که به ما بگوید چطور هزینه‌ها را تبدیل به سرمایه کنیم و دیدش تحلیل اقتصادی است اما به این معنا نیست که آن نهاد را تبدیل به یک بنگاه اقتصادی کند، بلکه از دیدگاه یک فرایند تولید به آن نگاه می‌کند. درواقع روی فرایند تولید متمرکز می‌شود تا به خروجی برسد هرچند متأسفانه خروجی در آموزش‌وپرورش هنوز تعریف مشخصی ندارد. مشخص نیست خروجی آموزش‌وپرورش شخصی است که فارغ‌التحصیل شده یا کسی که یک پایه تحصیلی را سپری کرده یا کسی است که دیپلم گرفته و از سیستم آموزشی بیرون آمده یا دیپلم گرفته و کار پیدا کرده یا وارد آموزش عالی شده است. پس مشخص نیست خروجی را چه می‌دانیم.  صرف‌نظر از اینکه این تعریف شفاف نیست، اما اقتصاد آموزش‌وپرورش می‌خواهد بگوید این فرایند تولید شما چه مراحلی را باید طی کند تا چابک و درست و بهینه حرکت کند تا با صرف هزینه‌های اندک به خروجی بیشتر بتوان رسید. درواقع بیشتر روی اثربخشی و بهره‌وری تأکید دارد تا اینکه آنجا را به یک بنگاه اقتصادی تبدیل کند. در آموزش‌وپرورش هم مثل همه‌جا منابع، هزینه و خروجی داریم. اقتصاد آموزش هم می‌خواهد روی همین‌ها تأکید کند.

در حوزه آموزش‌وپرورش یک الزام داریم چه از دیدگاه ملی و چه به لحاظ بین‌المللی. دهه‌های آینده، عصر کیفیت آموزش است و ما در کیفیت به‌شدت ضعف داریم. پرداختن ما به موضوع کیفیت، انتخاب نیست، بلکه الزام است، زیرا دانش‌آموزان ما از ضعف کیفیت در آموزش‌وپرورش رنج می‌برند. در مقابل، در حوزه توسعه کمی هم با پدیده عدم تعادل منطقه‌ای مواجه هستیم که این الزام در مقابل آن نقیصه شرایط خاصی را ایجاد می‌کند که هم باید خیلی سریع و به‌موقع و هم درست عمل کنیم تا از عهده انجام سیاست‌های اصلاحی برآییم. اینجاست که نیاز به الگوهای مشخص اقتصاد آموزش بیشتر معلوم می‌شود.

چه کنیم ضعف کیفیت آموزشی گریبان نسل‌هایی که در راه هستند را نگیرد؟
با این شکل مصرف منابع و با این شکل مدیریت هزینه در آموزش‌وپرورش، ما نمی‌توانیم با شرایط جدید مواجه شویم. اگر درست و دقیق و بهینه به این مسئله پرداخته نشود، آسیب‌های جدی‌تری به نظام آموزشی می‌رسد. متأسفانه ما فرصت طبیعی‌ای که در دهه‌های ١٣٧٠ و ١٣٨٠ به دلیل کاهش تعداد جمعیت دانش‌آموزان اتفاق افتاد، را از دست دادیم. در آن شرایط می‌توانستیم خیلی خوب شرایط را بازتعریف و بازاجرا کنیم اما این کار اتفاق نیفتاد. اگرچه خیلی فرصت‌های طلایی از دست رفت اما هنوز آخرین بارقه‌های آن موجود است. براساس پیش‌بینی‌های جمعیتی، جمعیت لازم‌التعلیم دوره ابتدایی ما تا سال ١۴٠٠ حدود یک ‌میلیون نفر افزایش می‌یابد و جمعیت لازم‌التعلیم دوره متوسطه ثابت خواهد بود. این فرصت مغتنمی است که بکوشیم شرایط را از نظر کیفی از طریق اتخاذ رویکردهای علمی و متناسب با شرایط کشور بهینه کنیم، فرهنگ‌سازی کنیم، دانش‌آموز را برای حضور مؤثر در جامعه آماده کنیم و توزیع متوازن داشته باشیم. این موارد اکنون مجال اجرا دارد چون بعد از اینکه مجددا وارد مراحل افزایش جمعیت دانش‌آموزی شدیم، دیگر نمی‌توانیم این موارد را عملیاتی کنیم.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته