مریم شهبازی
گفتوگو با رضا قنبری
روزنامه ایران
برخلاف دهه ۴۰ که چهرههای مهم ادبی کشورمان و همچنین جریانهای اثرگذاری را در خود جای داده در دهه ۷۰ گویا شاهد چنین مسألهای نیستیم. با وجود این شما در کتابهایتان هم به شعر و هم به داستان دهه ۷۰توجه ویژهای نشان داده اید. علت توجهتان به ادبیات این دهه چیست؟
کاری که من در زمینه داستان کردم جمعآوری گزیدهای از بهترین آثار نویسندگان دهه ۷۰ بود. اما در عرصه شعر علاوه بر ارائه گزیده شعرهای این دهه به نقد و بررسی آنها هم پرداختهام. کاری که در حوزه شعر این دهه انجام دادم به هستی شناسی سرودههای مذکور مرتبط میشد و فراتر از جمعآوری گزیدهها بود.
دهه هفتادی که مد نظر من بوده از نظر تقویمی نیست؛ بلکه نسلی هدفم بوده که خودم هم از شاعران آن دوران به شمار میآیم. شاعران و نویسندگانی که در دهه ۷۰ اوج درخشش کارها و به عبارتی فعالیت جدیشان بود. منظور من حتی بیش از داستان نویسان، معطوف به شاعران است. شاعرانی که هر یک در بخشی از این کشور مشغول کار خود بودند و تحولی در شعر معاصر فارسی ایجاد کردند. موسی بندری در بندرعباس کار میکرد، زنده یاد سعید صدیق و علیرضا پنجهای هم در رشت بودند. من و علی عبدالرضایی هم در تهران بودیم و شهرام شیدایی هم در کرج بود. اتفاقی که رخ داد به هیچ کدام از این افرادی که تنها به نام برخی از آنان اشاره شد محدود نمیشود چراکه در نهایت ناشی از یک کار جمعی و دگردیسی در جهان بینی و فکرشان بود.
شما میگویید شاعران این دهه بواسطه دگردیسی روحی و نگاههای متفاوت، اثرگذار بودهاند. این در شرایطی است که یکی از نقدهای وارد به شعر دهه ۷۰ نفس همین دگردیسیها و به تبع آن رواج بی مهار نگاههای متفاوت است که موجب بروز بلبشو هم شده است!
هر کدام از ما دچار تغییر در جهان بینیمان شده بودیم؛ به عنوان نمونه به طور غریزی یاد گرفتیم که جهان، جهان قاطعی نیست و هیچ چیزی در آن قطعیت ندارد. با این تفاسیر من چطور میتوانم با قطعیت از عشق یا دموکراسی سخن بگویم؟ اینها همه در حد یک شعار هستند.
میخواهید بگویید در شعر شاعران این دهه، تفکرات فلسفی غلبه یافته؟
بله و این عنصر و دغدغه فکری در سرودههای اغلب شاعران این دوران دیده میشد. بنابراین میتوان گفت که یکی از مهمترین خصوصیات شاعران دهه ۷۰، نسبی نگری آنان است که تا حدی به ادبیات داستانیاش هم نفوذ کرده بود. ما فهمیدیم که زبان نوعی جادو است و بواسطه آن میتوان مفاهیم جدید را به دایره زبان اضافه کرد. ساده لوحانه بود اگر میخواستیم همچون شاعران دهه ۵۰ یا ۶۰، اشعاری فرموله و بستهبندی شده به مخاطبان بدهیم. بنابراین تلاش کردیم با نگاهی تازه به شعر بپردازیم. به عنوان نمونه موسی بندری، از شاعران این دهه در یکی از شعرهایش گفته: «تو، توی خونم میلرزی» ما تا قبل از این چنین چیزی در شعر فارسی نداشتیم! این ابداع در نتیجه همان دگردیسیهای فکری بود. معتقدم که شعر این دوران در شعر دو نسل اثر گذاشته و هم شعر نسل خودش و هم شعر نسل بعد که شاعران دهه ۸۰ را دربرمی گیرد. بخش زیادی از این تأثیر زبانی و بخش بسیاری از آن همفکری بود.
آنطور که از گفته هایتان بر می آید شعر این دهه را مستقل از دهه های قبل می دانید، این درحالی است که منتقدان شعر دهه ۷۰ را تحت تأثیر دهه قبل آن میدانند!
به هر حال هیچ کدام از شاعران دهه۷۰ نمیتوانند بگویند که آنان ادامه شعر نیما، شاملو و حتی شمس لنگرودی نیستند. بدون اغراق من و امثال من از اندوخته توشه گذشتگان بهره میبریم و این کاملاً طبیعی است. از این منظر گفتهای که در سؤالتان مطرح کردید صحیح است اما از جهتی هم صحت آن را رد میکنم. شاعران دهه ۶۰ در دگردیسی عمیق فکری شاعران دهه ما هیچ تأثیری نداشتهاند. این اتفاقاً یکی از نکات مورد اختلاف شاعران دهه ۷۰ و دهه ۶۰ است. البته شاعرانی همچون رضا چایچی هم هستند که به دهه ۶۰ تعلق دارند اما حداقل قبول میکنند که در دهه ۷۰ اتفاقات مهمی رخ داده است. با وجود این متأسفانه شاعران دهه ۷۰ ارتباطشان را با شاعران دهه هفتاد قطع کردند.
این شکاف در داستان دهه۶۰ و ۷۰ هم دیده میشود یا تنها محدود به شعر است؟
این مسأله شامل داستان هم میشود. البته این شکاف تنها به دو دههای که به آن اشاره شد محدود نمیشود و در تمام دهههای ادبیات کشورمان مشهود است. جالب است که بدانید اهالی ادبیات دهه ۶۰ نه تنها ادبیات دهه ۷۰، بلکه حتی دهه پنجاهیها را هم قبول ندارند. آنان نه تنها کار دهه ما را قبول ندارند بلکه حتی آن را نفی میکنند. آن زمان اتهام از میان بردن شعر فارسی را به ما میزدند. چرا؟ چون شعرمان را درک نمیکردند. باید به آن دوستان بگویم کجای دنیا از شعر شاعران دهه ۵۰ یا۶۰ گزیده شعر ترجمه و منتشر کرده؟ این در شرایطی است که درباره شعر شاعران دهه ۷۰ بارها این اتفاق رخ داده است. با وجود این امیدوارم گمان نبرید که قصدم سخن از منیت نسل شاعران خودم است!
اما ظاهر گفتههایتان که چنین چیزی را نشان میدهد!
به هیچ وجه دنبال چنین چیزی نیستم؛ تنها هدفم صحبت از حقیقت است. میخواهم بگویم که تنها جرم شاعران دهه ۷۰ این بود که سرودههایشان در آن سالها درک نمیشد. از همین رو هم به آنان حمله میشد! اما خوشبختانه شرایط در این سالها تغییر کرده و بالاخره شعر و داستان آن دهه را فهمیدهاند. زمانی که کوروش اسدی داستان «پوکه باز» را نوشت تنها یکسری منتقد از آن استقبال کردند. اما مردم عادی ساختار شکنی او در داستاننویسی و از سویی حرفش را نفهمیدند؛ مسألهای که در شعر هم رخ داد.
شما تأکید بسیاری به اثرگذاری نویسندگان و بویژه شاعران دهه ۷۰ در ادبیات معاصر دارید، این در شرایطی است که برخلاف همان دهه شصتی که به آنان گلایه دارید از نسل شما چهره مطرحی معرفی نشده – چهرهای که حداقل مردم هم او را بشناسند.
میان شاعر معروف و شاعر اثرگذار تفاوت بسیاری است. شما اگر به سراغ جامعه شناسی ادبی بروید خواهید دید که عوامل مختلفی منجر به معروف شدن یک شاعر و نویسنده میشوند. از جمله این دلایل میتوان به توجه رسانهها، بار عاطفی اثر و حتی کاریزمای چهره و شخصیت خود فرد اشاره کرد؛ این عوامل منجر به استقبال مردم از یک شعر یا داستان میشوند. با وجود این نمیتوان مدعی اثرگذاری نویسنده یا شاعری که برخوردار از این شاخصها هست شد! هوشنگ چالنگی از جمله شاعران مهم معاصر است اما کمتر کسی او را میشناسند. مردی که شاملو به احترام او میایستد و میگوید: «چالنگی آبروی شعر فارسی است.» او توانست بر شعر سه نسل اثر بگذارد و همین گویای مهم بودنش است.
به سؤال قبل بازگردیم چرا با وجود همه نکاتی که درباره شاعران دهه ۷۰ برشمردید، شاعران همدوره شما چندان میان مردم شناخته شده نیستند؟
قرار نیست که شعر برای همه مردم قابل فهم باشد! شعر برخوردار از مکانیزم بسیار پیچیده روحی و روانی است که شاید درک آن برای هر کسی آسان نباشد. این مسأله بویژه در ارتباط با شاعران دهه ۷۰ بیشتر مشهود است و مخاطبان نخبه تری را طلب میکند. ما حتی نمیتوانیم و از سویی نمیخواهیم شاعری باشیم که شعرمان به اصطلاح عامه پسند باشد. البته این بحث در ارتباط با شعر دهههای دیگر هم صدق میکند.
با این تفاسیر [=تفاصیل] شما شعر خودتان را در طبقه شعر نخبه پسند میدانید؟
اگر کسی بخشی از شعر من را نفهمید به این معنا نیست که من شاعر نخبهای هستم و مدعی شوم که شعرم را هم فقط همین گروه درک میکنند. بحث اینها نیست و به نظرم حتی فراتر از نسل من، شعر بسیاری از شاعران دیگر دورهها را نیز همه مردم نمیتوانند درک کنند. در شعر با هنری روبهرو هستیم که جز در مواردی آنقدر عمیق است که هر فردی نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند. مگر آنکه شما بخواهید شاعری عامه پسند یا به اصطلاح پرفروش باشید! البته به این سبک شاعری نقد نمیکنم و حتی آن را خوب هم میدانم چراکه این قبیل شعر و داستانها منجر به آن میشوند که مردم از ادبیات دور نمانند. شعر سیدعلی صالحی بسیار خوب و اثرگذار است و اصلاً مهم نیست که به شعر او بگویند عامه پسند یا نخبه پسند! مهم این است که شعر او را سه نسل متفاوت میخوانند و این مسأله بواسطه جایگاه ادبی و اجتماعیاش از اهمیت بسیاری برخوردار است.
با توجه به تجربهای که در عرصه نقد دارید از شعر و شاعری که بگذریم وضعیت داستاننویسی دهه ۷۰ را چگونه ارزیابی میکنید. ویژگیهایی که برای شعر دهه ۷۰ برشمردید برای داستان آن هم قابل تعمیم است؟
در داستان این دهه بیش از محتوا، ساختار آن خودنمایی میکند و نویسندگان این دهه بیشتر متوجه ساختار و قالب داستان هستند. در این دوران برخلاف شعر با دگردیسی فکری روبهرو نیستیم و بیشتر با تجربه ساختارهای تازه طرف هستیم. حرکت فرمالیستی و ساختاری یکی از مهمترین ویژگیهای داستانهای این دوره است. در ارتباط با داستان باید بدانیم که نمیتوانیم از نویسنده ایرانی که با انواع و اقسام محدودیتها روبهروست انتظار خلق اثری خارقالعاده داشته باشیم. جالب اینجاست که داستان نویسان بزرگ این دوره مانند شهریار مندنیپور، خسرو حمزوی و ابوتراب خسروی هم چندان شناخته شده نیستند. البته به آثار خسروی بتازگی توجه شده و مردم قدری او را میشناسند. در این دهه نویسندگانی مانند فریبا وفی هم هستند که مردم با آثارشان آشنا هستند. فکر میکنم باز میزان آشنایی مردم با نویسندگان این دوره بیش از شاعرانش باشد. در این دوره نویسندگانی نظیر امیرحسین چهلتن را هم داریم که تقریباً لب مرز هستند و هر دو گروه با آثار آنان آشنا هستند. او آنقدر هنرمند است که حتی کلماتی به زبان فارسی بواسطه داستانهایش اضافه کرد.