راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

پاکستانی شدن فارسیِ تهران؛ فارسی مصنوعی یا فارگلیسی

صدرا محقق
روزنامه شرق

بیایید “گاسیپ” کنیم؛ کفش “واکینگ” خریدم؛ از گروه “لفت” دادم یا “جوین” شدم؛ رفتم “مال”، لباس خریدم؛ “تکست” بده؛ “تایم”ش خوب نیست؛ بیایید امشب “فان” داشته باشیم. – می‌توان این مدل جمله‌ها را تا ١٠، ٢٠پاراگراف دیگر ادامه داد. جملاتی که «صرف و نحوش فارسی است و لغاتش انگلیسی» و این روزها در شبکه‌های اجتماعی و گفتار روزانه بسیاری از جوانان و نوجوانان و حتی بزرگسالان، شنیده می‌شوند.

احمد شاملو در سال‌های ۶٨ در سفر آمریکا، در یک سخنرانی در دانشگاه برکلی، در جمع ایرانیان به موضوعی اشاره کرد که به تعبیر خودش «اضمحلال هویت ملی ما» و از سر نگرانی برای «فرهنگ ایرانی و زبان مادری نسل دوم مهاجران ایرانی» به آمریکا بود. ٢٨ سال از آن تاریخ گذشته است و حالا همان چیزی که شاملو برایش ابراز نگرانی کرده بود، همین‌جا، در خود ایران، فراگیر شده است.

ردپای این وضعیت را نه فقط در فرهنگ نوشتاری و گفتاری نسل جدید که در کوی و برزن، شهرها و حتی روستاهای کشور هم می‌توان دید. برای یافتن نمونه‌های دم‌دستی و همه‌جا حاضر، می‌توان سری به کافه‌ها، رستوران‌ها و ساندویچی‌های شهر زد (نکته اینکه هر سه این مکان‌هایی که نام بردم، خود عناوینی غیرفارسی دارند)؛ جایی‌که مِنو (فهرست غذا) در این مکان‌ها پر است از اسم‌ها و عبارت‌های ناشناخته و غریب غیرفارسی؛ حتی برای واژه‌ها و نام‌هایی که فارسی آنها، فراگیر، آشنا و واضح است: به جای چای معمولی و سیب‌زمینی سرخ شده و پیاز حلقه‌ای و قارچ سرخ‌شده، می‌نویسند بلک‌تی، فرنچ فرایز و انیون رینگز و کریسپی ماشروم. وضع نام‌ها هم به همین منوال است، اسطوخودوس شده است لوندر و گوجه، تومیتو و سیب‌زمینی، پوتیتو و… .

به‌غیر از فهرست غذاها در تابلوها، اسامی و عناوین مغازه‌ها هم در بیشتر مراکز خرید و فروشگاه‌های کشور، دیگر خبری از زبان نوشتاری فارسی ندارد و تقریبا همه‌چیز به انگلیسی است. چندی پیش بود که رضا کیانیان – بازیگر سینما و تلویزیون – عکسی را در اینستاگرام خود گذاشت و درباره آن نوشت: «به یک فروشگاه ایرانی رفتم و دیدم بیرون و داخل فروشگاه یک کلمه فارسی نیست و همه‌چیز را به انگلیسی نوشته‌اند؛ یعنی یک برند تجاری ایرانی این اندازه از زبان و فرهنگ خودش بیزار است؟»

شاملو حدود ٣٠ سال پیش وقتی در آمریکا برای زبان و فرهنگ فارسی مهاجران ایرانی ابراز نگرانی می‌کرد و مقداری هم از این وضعیت عصبانی بود، به احتمال زیاد فکرش را هم نمی‌کرد دو سه دهه بعد در پایتخت کشور، همان بلا به شکلی بدتر نمایان بشود و زبان و هویت فارسی ما هر روز بیشتر و بیشتر، عقب‌نشینی کند.

شاملو چه گفته بود؟
متن صحبت‌های احمد شاملو که در کتابی از انتشارات مازیار و با نام «روزنامه سفر میمنت اثر ایالات متفرقه امریغ» که در واقع سفرنامه غیرشخصی احمد شاملو به آمریکاست و در سال‌های ۶٨ و ۶٩ نوشته شده است، سال ٩٣ در ایران منتشر شد. متن آن سخنرانی که در ابتدای آن شاملو سفرنامه‌ای «از زبان یک پادشاه فرضی، احتمالا از طایفه منحوس قاجاریه» را به زبان طنز روایت می‌کند، به این شرح است:

«علت اینکه این تکه از سفرنامه رو برای شما خوندم، به خاطر موضوعی است که من واقعا گفتنش زبونمو می‌سوزونه و پنهان‌کردنش مغز استخونمو. منظورم موضوع بسیار دردناک اضمحلال هویت ملی ماست. فرهنگ ایرانی و زبان مادری نسل دوم مهاجران، یعنی فرزندان شما، که فکر کردم چون فرصت بهتری پا نخواهد داد، امشب محضر شما رو ضمنا برای مطرح‌کردن این موضوع هم غنیمت بشمرم. در کشورهای اروپایی مطالعه‌ای ندارم، اما فقط یک نگاه گذرا به وضع زبان فارسی ایرانی‌های مهاجر آمریکا، برای پی‌بردن به عمق فاجعه کافیست. وجه غم‌انگیز این مشکل، موقعی آشکارتر میشه که توجه کنیم زبان فارسی حتی در جریان ایلغارهای گوناگون و دراز‌مدت اعراب و مغول‌ها و ترک‌ها و ترکمن‌ها، هرگز خم به ابرو نیاورد. و اقوام غیرفارس‌زبان محدوده جغرافیایی ایران، مازندری، گیلک، آذربایجانی، لُر، کُرد، عرب، بلوچ، ترکمن، حتی کوچیدگان و کوچانیدگان ارمنی و آسوری، حتی آنهایی‌که به‌طور مستقیم زیر فشارهای حکومت مرکزی، از سرودن و نوشتن به زبان بومی خود ممنوع بوده‌اند هم، توانسته‌اند با چنگ و دندان دست‌کم زبان شفاهی خودشون رو حفظ کنند. اما امروزه متأسفانه باید بپذیریم و در کمال خجلت و سرشکستگی اعتراف کنیم که نسل دوم مهاجران دهه حاضر، حتی زبان مادری‌شان را نمی‌دانند. و اگر اقدام عاجلی صورت نگیرد، با این سرعتی که بحران هویت گریبانگیر این نسل بی‌شناسنامه شده، ایران باید ‌میلیون‌ها تن از این فرزندان خود را به‌کلی از‌دست‌رفته تلقی کند.»

«همین‌جا بگویم که در این فاجعه، نسل دوم هیچ گناهی ندارد، گناهکار نسل اوله. امیدوارم تلخی حرفم رو به رُکّ و راستیش ببخشید. گناهکار اصلی، پدرها و مادرها هستند که قبل از بچه‌ها، باید فکری به حال هویت‌شون بکنند. اونا حتی توی محیط خونه هم، به قول آقای اسماعیل فصیح، فارگلیسی اختلاط می‌کنند. یک زبان حرامزاده‌ای که صرف‌ونحوش فارسی است، لغاتش انگلیسی. واقعا که حال آدمو به هم می‌زنه. من نمی‌دونم بدون فرهنگ و زبان و هویت ملی، اصلا چه جوری میشه زندگی کرد؟ چه جوری میشه سر خود رو بالا گرفت؟ چه جوری میشه توی چشم همسایه نگاه کرد و گفت من هم وجود دارم؟
میشه یکهو این یه دونه دندون لق پوسیده رو هم کَند انداخت دور، و به کلی انگلیسی حرف زد. حالا چرا باید فارسی رو با انگلیسی این‌جوری مَلغَمه بکنن، فارسی انگلیسی با هم بلغور بکنن؟ چرا هم انگلیسی رو خراب می‌کنند، و هم فارسی رو؟ مگر به همین سادگی میشه یک هویت عمیق چندهزار‌ساله رو، در عرض چند سال تا پاپاسی آخر باخت؟ میشه به همین مفتی، یک فرهنگ چندهزارساله ‌رو که اون‌همه نام درخشان پشتش خوابیده، یک شبه ریخت توی زنبیل آشغال، گذاشت پشت درب که سپور برداره ببره؟ به‌هرحال، اونچه که می‌خواستم… اونچه می‌خواستم عرض کنم، این بود.»

چه شد که این‌طور شد؟
یکی از کاربران در توییتر، چندی پیش نوشت: «کلوچه‌ها کی کوکی‌ شدن؟ کیک‌یزدیا کی کاپ‌کیک ‌شدن؟ لقمه‌ها کی ساندویچ شدن؟ وحشتا کی پنیک‌ شدن؟ عزیزا کی Baby شدن؟ صورتا کی فیس‌شدن؟»

پرسش دراین‌باره که چه شد که این‌طور شد و از کی این‌طور شد؟ احتمالا ما را به جواب‌ها یا تحلیل‌های زیاد و متنوعی می‌رساند. البته پیشینه تلاش‌ها برای حفظ زبان فارسی در برابر سیل واژه‌های وارداتی و جدید مربوط به امروز و دیروز نیست.
در قسمت تاریخچه تارنمای فرهنگستان زبان فارسی دراین‌باره آمده است: «انجمن‌های ادبی دوره قاجار، پیش‌گامان معادل‌سازی برای واژه‌های فرنگی بوده‌اند که این امر بعدها برنامه اصلی کار فرهنگستان اوّل شد… . پیش از تأسیس فرهنگستان ایران‌ (فرهنگستان اوّل‌) در سال ١٣١٣، ابتدا وزارت معارف درصدد برآمد انجمن‌هایی متشکل از کارشناسان و ارباب فن برپا کند که آکادمی طبّی نخستین گام در این راه بود. جلسه‌های آن آکادمی با شرکت چند تن از پزشکان معروف و دانشمند برگزار می‌شد. معادل فارسی “فرهنگستان‌” در برابر واژه بیگانه “آکادمی‌” در این زمان انتخاب شد و سرانجام در ٢٩ اردیبهشت ١٣١۴ فرهنگستان ایران تشکیل شد. اعضای پیوسته فرهنگستان ایران عبارت بودند از: حسن اسفندیاری (محتشم‌السلطنه)، ملک‌الشعرا بهار، علی پرتواعظم، حاج سیدنصرالله تقوی، محمود حسابی، علامه دهخدا، غلامرضا رشیدیاسمی، صادق رضازاده‌شفق‌، غلامحسین رهنما، حسین سمیعی (ادیب‌السّلطنه)، عیسی صدیق، سید محمّدکاظم عصّار، محمّد فاطمی، بدیع‌الزّمان فروزانفر، ابوالحسن فروغی‌، محمّدعلی فروغی، عبدالعظیم‌خان قریب‌، حسین گل‌گلاب، سرتیپ غلامحسین مقتدر، سرلشکر احمد نخجوان، ولی‌الله نصر، سعید نفیسی، حسن وثوق‌. از اعضای وابسته فرهنگستان می‌توان از محمّدعلی جمال‌زاده‌، فخر ادهم‌، کریستین سن (دانمارک‌)، و هانری ماسه (فرانسه‌) نام برد. فضای سیاسی حاکم آن زمان‌، فرهنگستان را ناگزیر ساخت که بیشتر وقت خود را صرف انتخاب معادل برای اصطلاحات و واژگان خارجی کند. می‌توان گفت که فرهنگستان اوّل‌، بیشتر مهارکننده و بازدارنده بود تا سازنده‌. فرهنگستان ایران در بهمن ١٣١۵ نظام‌نامه‌ای برای بازبینی در اصطلاحات علمی‌ تصویب کرد و در آن راه و روش و ضوابط معادل‌یابی را تعیین نمود. عملکرد فرهنگستان در این حوزه موفّقیت‌آمیز بود و نتایج مصوّبات آن از اقبال عمومی خوبی برخوردار شد. فرهنگستان اوّل‌، با پیشگیری به‌موقع از آفتی که به زبان فارسی روی آورده ‌بود، وظیفه خود را ادا کرد. حاصل کار این فرهنگستان به‌تصویب‌رساندن ٢٠٠٠ واژه تا سال ١٣٢٠ بود.»

نمونه‌های  موفق
بسیاری از واژه‌ها و اصطلاحاتی که در این سال‌ها به صورت رایج و فراگیر بین فارسی‌زبانان به کار رفته و جا افتاده‌اند، حاصل تلاش‌های فرهنگستان بوده است، واژه‌هایی مانند هواپیما، فرودگاه، دانشگاه، دانشکده، بیمارستان، دبستان و دبیرستان، مهدکودک، دادسرا و دادستان و دادگاه و…، بااین‌حال در این سال‌های اخیر جاافتادن و فراگیرشدن واژه‌هایی که فرهنگستان ساخته است چندان موفق نبوده و بیشتر دستمایه جوک و لطیفه‌سازی در فضای شبکه‌های اجتماعی و رسانه و برنامه‌های طنز تلویزیونی شده است. واکنش‌ها و مقاومت در برابر این جایگزین‌سازی‌ها از همان سال‌های ابتدایی فعالیت فرهنگستان همیشه وجود داشته است.

تا دهه ٣٠ خورشیدی در درس‌های گیاه‌شناسی فارسی اجزای گُل نامشان پتال و سپال و پیلامنت و… بود، اما به پیشنهاد و پیگیری حسین گل‌گلاب، شاعر سرود «ای ایران»، نام‌های «گلبرگ» و «کاسبرگ» و «پرچم» رویشان گذاشته شد. در رشته فیزیک هم به پیشنهاد دکتر حسابی برای واژه‌های بیگانه عجیب‌‌وغریب جایگزین‌های فارسی زیبایی گذاشتند؛ مانند «گرانش»، «برهمکنش»، «چگالی»، «برایند نیرو»، «کشسانی» و…

به اینها اضافه کنید دانشکده و دانشگاه که فکولته و یونیورسیته بودند، زیردریایی هم تحت‌البحری بود، دانشگاه و دبستان و دبیرستان و بیمارستان و فرودگاه و هواپیما و بسیاری نام‌های دیگر که الان ما به آنها خو کرده‌ایم هم نام‌های فرنگی غریبی داشتند.

تلاش‌ها برای جاانداختن واژه‌های جایگزین فارسی البته کم نیست، اما هنوز آن‌طور که باید، به نتیجه نرسیده است؛ به‌عنوان‌ مثال از ابتدای سال تحصیلی جدید، مدیران آموزش‌وپرورش تصمیم گرفتند در همه کتاب‌های درسی ازجمله زیست‌شناسی و… از واژه‌های پیشنهادی فرهنگستان فارسی استفاده کنند. برخی از واژگان جایگزین‌ جدید اینها هستند: ریزاندام به‌جای میکرو ارگانیسم، قطبیده به‌جای پولاریزه، برون‌رانی به‌جای اگزوسیتول، میانک به‌جای سانتریول و کلی واژه دیگر که به نظر من زیبا و خوش‌خوان هستند.

این خبر البته خیلی زود واکنش‌هایی را در پی داشت، عده‌ای – از جمله معلم‌ها و پدر و مادرها – گفتند که مگر می‌شود نام و واژه‌های علمی و جهانی را عوض کرد و جایگزین‌های جدید برایشان گذاشت، برخی هم البته مثل همیشه واژگان جدید را دست انداختند و سوژه جوک‌های تلگرامی و توییتری کردند.

انتقاد و مسخره‌کردن جایگزین‌های جدید پیشنهادی برای واژه‌های بیگانه البته چیز جدیدی نیست، در زمان اولین تلاش‌های فرهنگستان فارسی برای جایگزین‌سازی که غول‌های بزرگ ادبیات فارسی آن دوره عضوش بودند هم، کسانی مثل صادق هدایت، نویسنده بزرگ و دیگران، در کار دست‌انداختن تلاش‌هایشان بودند.

یا مثلا آقای دکتر عباس اقبال‌آشتیانی مقاله‌ای در نکوهش این حرکت در مجله دنیا چاپ کرد و این‌طور نوشت: «این کارها خیلی غلط است و به نتیجه نمی‌رسد، چه کسی باور می‌کند به جای فکولته و یونیورسیته روزی مردم بگویند دانشکده و دانشگاه؟ هیچ‌کس به جای تحت‌البحری از زیردریایی استفاده نمی‌کند». نتیجه اما چه شد؟

شهریور ماه گذشته بود که در صفحه جامعه «شرق» گزارشی منتشر شد که در آن با دکتر محمود امانی‌طهرانی، مدیرکل دفتر تألیف کتاب‌های درسی گفت‌وگو شده و او نکات و توضیحاتی داده به این شرح: «دلیل اصلی اصرار این است که زبان فارسی برای ما مهم است. نکته دوم اینکه وجه امتیاز آموزش فارسی برای بچه‌هاست. واژه‌های فارسی چون هم‌خانواده‌های زبانی دارند، به فهم بهتر منجر می‌شوند. در مقابل کلمه‌ای مثل اگزوسیتول، برای بچه‌های ما هیچ چیزی به ذهن متبادر نمی‌شود. درحالی‌که از برون‌رانی حس معنایی برای کودک ایجاد می‌شود. همین حس را بچه انگلیسی‌زبان هم دارد. کلمه کروموپلاست هم همین است و کلی هم‌خانواده در زبان انگلیسی دارد ولی در فارسی فاقد معناست. پس یک مزیت آموزشی واژگان فارسی این است که واژگان هم‌خانواده دارند. وقتی به جای واژه انگلیسی سانتریول می‌گوییم میانک، کودک می‌تواند این واژه را در ذهنش تصویرسازی کند. پس وجه اول برای ما حفاظت از قدرت زبان فارسی است و وجه دوم امتیاز آموزشی واژگان فارسی است که اکثریت این واژگان برای بچه‌ها آشناست. مثل وقتی که به جای میوگراف می‌گوییم ماهیچه‌نگار، کودک می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند.»

کوتاه‌ قصه اینکه می‌توان این‌طور گفت همه آنهایی که دلبسته این فرهنگ و سرزمین هستند، باید قدر و اهمیت تلاش‌هایی از این دست را بدانند و آنها را حمایت کنند. زبان فارسی زمانی نه چندان دور از دربار عثمانی در غرب تا میان پادشاهان هندوستان در شرق و… زبان دیوانی و زبان علم و دانش بوده، بدون شک امروز هم با همکاری و همراهی ما توانایی بازسازی و پویایی را دارد. هزینه‌اش کوتاه‌آمدن در برابر این وادادگی عجیبی است که خیلی‌هایمان در برابر واژگان غربی داریم، انگار که اگر فلان چیز را به جای نام فارسی‌اش به انگلیسی بگوییم، خیلی شیک‌تر و فاخرتر است.

قطعا و بدون شک هدف نوشته‌هایی از این دست پافشاری بر این نیست که همیشه و همه‌جا باید واژه‌های فارسی را به‌ کار ببریم، همه می‌دانیم که فارسی پیوندهای ریشه‌داری با عربی دارد و حتی برخی واژگان و اصطلاحات انگلیسی هم در زبان ما مانده و تثبیت شده‌اند، بحث اصلی درباره حمایت از تلاش‌های درست برای پویاترکردن زبان فارسی و همچنین نگه‌داشتن کلماتی است که معادل فارسی منطقی و معقول دارند. اینکه کار به جایی نرسد که حتی پنیر و پیاز و سیب‌زمینی را هم «چیز» و «انیون» و «پتیتو» بگوییم و بنویسیم، کاری که این روزها در همه شیرینی‌فروشی‌ها و ساندویچی‌های شهر می‌بینیم.

*نسخه پی.دی.اف صفحه روزنامه را از اینجا دریافت کنید.

——————–
*تیتر از راهک با توجه به آخرین مقصد این نوع آمیختگی در همسایگی ما.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته