راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

سعدی و حقوق طبیعی انسان؛ یادداشتی منتشرنشده از محمود عبادیان

محمود عبادیان
روزنامه اعتماد
پادشه پاسبان درویش است
گرچه نعمت به فر دولت او است

سعدی گلستان را برابرنهاد «طبق گل» خوانده است که حکایت از سرنوشت‌ها، ماجراها، تجربه‌ها و فرازونشیب‌های زندگانی افراد بشر دارد. گل که بقای شکننده (پنج، شش روزه) اش برسعدی نادوام آمده بوده جای خود را به رویداد‌های عالم انسانی داده که از حکایت کرده‌ها و زیسته‌های انسان سپنجی برگرفته شده‌اند. ضمن آنکه خود از این سرنوشت سپری شدن در امان و ماندگارند. انسان‌ها می‌آیند و می‌روند، ماجراهایی که از فعالیت و زندگی آنها به وجود می‌آید از آرمان‌ها و خواسته‌های دست نیافته‌شان روایت دارند که درعین حال چشم‌انداز آینده را رقم می‌زنند، بر خصلت فانی عمر آدمی فایق می‌شوند و از آنچه فی‌نفسه زودگذر است، یادمان‌های سرمدی می‌سازند.

گنجینه‌ای منادی حکمت عملی
همه فرهنگ‌شناسان و ادب پژوهان گلستان سعدی را گنجینه‌ای می‌دانند که منادی حکمت عملی، ارزش‌های اخلاقی و دوراندیشی فرهیختاری است که درآن تجربه‌های سالیان زندگی آدمی اندوخته شده‌اند و «گلستان» این غنای فرهنگی را در جای جای حکایت‌های خود برجسته و تاکید می‌کند. نظر همگان این است، آنچه از آموزه‌های اخلاقی و تربیتی «گلستان» تراوش می‌یابد، مبین فرزانگی، حرمت انسانی، صلح و آرامش، تدبر و دوراندیشی‌های تجربه شده در گفتار و رفتار آدمی است. با توجه به این خصوصیات «گلستان»، طبیعی می‌نماید که مفاهیم و عبارت‌های نام برده واژه‌های کلیدی‌ای باشند که خواننده/شنونده را با کنه نکات درون‌مایه‌ای یا پیام حکایت‌های گلستان مرتبط می‌کند.

بنابراین چنان چه بنا باشد از سمت و سوی ارزش‌های عملی «گلستان» تحلیلی معطوف به جایگاه نقش آن در اصلاح اجتماعی صورت گیرد، توجه به اهمیتی که همین مفاهیم در بازنمایی ارزش‌های مختلف این اثر دارند، بسیار روشنگر و راهگشا خواهد بود. از این لحاظ می‌توان گفت حکایت‌های گلستان حالت رسانه‌ای دارند که سعدی نظرات و نیت‌های اجتماعی خود را از بستر آنها به خواننده ابلاغ کرده است. به عبارتی، اینکه گلستان سعدی به راستی چه می‌گوید و طرح تربیتی- اخلاقی آن به چه می‌انجامد، بستگی به  آن دارد که ازکدام واژه‌های معنی ساز متن عزیمت کرده و چگونه از خصلت چند معنایی (پلی فونی) مفاهیم کلیدی حکایت‌ها استفاده پژوهشی می‌کنیم.

البته طبیعی است که تحلیل متن ممکن است بر عناصر و جنبه‌های متفاوت حکایت تاکید گذارد ولی مهم آن است که از متن عزیمت شود تا برداشت‌های گوناگون از غنای سخن مولف نشات گیرد و تفاوت‌ها منطق ذاتی خود را دارا باشد، ضمن آنکه پژوهنده و خواننده قرائت و برداشت خاص خود را از اندیشه‌های متن دارد، در نهایت به یک ارتباط انضمامی که بازتاب‌دهنده روح «گلستان» است، به عنوان دریافت شخصی نایل شود.

هم سخنی با یونانیان
می‌دانیم که بحث مساله تعلیم و تربیت در کشور ما پیشینه کهن دارد که دست کم از فارسی میانه سر می‌گیرد و در نوشته‌های قرن‌های نخستین هجری بازتاب درخور یافته و تداوم بعدی خود را در فرهنگ ما داشته است. گذشته از این فراموش نشود که «گلستان» دارای مایه‌های قوی سخنورانه (بلاغتی) است که اهمیت آن را نمی‌توان در اثر بخشی احساسی و زیباشناختی حکایت‌ها و آموزه‌های اخلاقی و نافذیت انتقال اندیشه به حساب نیاورد. در این رهگذر مناسبت دارد به نقش مکاتب و آثار اروپای باستان که در تقویت بلاغت «گلستان» بسیار موثر بوده است نیز اشاره شود. جای تردید نیست که افکار و آرای فیلسوفان باستان به ویژه افلاطون، ارسطو و برخی از متفکران رواقی نزد ایرانیان بیگانه نبوده و به ویژه در فرهنگ دوران اسلامی تاثیر شایان توجه داشته و این به ویژه در قلمروی تعلیم و تربیت قابل تاکید است. نفوذ ریطوریقای ارسطویی بر ادبیات روزگار متحول سعدی ناشناخته نیست و نثر سعدی نیز ضمن استفاده از این منابع، به آن محتوا و صیقل بعدی داده که مبین اصالت و سنت بومی این اثر است.

به سخن دیگر، گونه‌ای همسنخی بیانی بین سنت فلسفه اخلاق یونان باستان و اندیشه‌های تربیتی «گلستان» به چشم می‌خورد. بیشتر حکایت‌های «گلستان» به روش نوعی «خرده گفتمان» (محاوره)، در ابعاد اصطلاحا مینیاتوری نگارش یافته که یاد گفت‌وگو‌های افلاطونی (سقراطی) یا گزین‌گویی‌های ازوپی را به ذهن خواننده می‌آورد، گفت و شنودهای گذرایی که گره داستان در آنها به صورت تقابل اندیشه مطرح می‌شود و در حین برخورد عقاید و آرا موجب بازگشایی گره داستان و خروج از بن بست می‌شود.

رنگ فرافردی تعلیم و تربیت
گذشته از بازتاب وجوه مشترک تجربه‌ها و عقاید تربیتی کشورهای همسایه که پیامد طبیعی روابط و دادوستد فرهنگی همجواری است، در واژه‌های کلیدی یاد شده حکایت‌های گلستان ما به مفاهیمی برمی‌خوریم که بر حرمت، صیانت نفس انسان، خرد و دوراندیشی بشری دلالت دارند که بر موضع گلستان سعدی در امر آموزش و پرورش پرتو خاص می‌افکند: رنگ فرافردی تعلیم و تربیت طرف توجه «گلستان» را که دارای خصلت اجتماعی- سیاسی است، آشکار می‌کند.

گفتنی است که درجوامع بالنسبه پیشرفته یک مرجع یا نهاد منحصر به فرد امور تربیتی را در دست ندارد، بلکه فضاها و نهاد‌های مختلف اجتماعی دراین رهگذر اعمال قدرت و تاثیر می‌کنند؛ خانواده، گروه‌ها، نهاد‌های رسمی، نشریات و جزآن. هریک از این زمینه‌ها دایره تاثیر‌گذاری‌ها و استلزام‌های اجتماعی خود را دارند و نفوذ، تاثیر و تعهد‌شان بر تربیت افراد و جامعه متفاوت است.
قانونگذاری در تعلیم و تربیت هنجارمند و رسمی کار نهاد‌های حکومتی (و دینی) بوده است و با آنکه می‌توان از هدف‌های همسان یا نامتباین این نهادها سخن گفت ولی غایت، روش و چشم‌انداز رسیدن به هدف و نوع هدف آنها مختلف است. دراین مورد مناسبت دارد اشاره شودکه گلستان سعدی (درکنار کلیله و دمنه) نزدیک به ٢٠٠ سال است که به عنوان مرجع تربیت اخلاقی در سطوح گوناگون مقاطع آموزشی تدریس می‌شود، ضمن آنکه جای بررسی دارد، تا چه اندازه این امر درجهت انتظار‌های سعدی عمل کرده و تاثیرگذار بوده است.

بنابراین ضمن آنکه تمام حوزه‌های فرهنگی موثر در تاثیرگذاری تربیتی نقش روشنگر (مستقیم یا نامستقیم) دارند، بخش ادبیات (و هنر) که «گلستان» نیز ازآن زمره است، قلمروی آزاد و ضمنا ناملزم پرورش افکار به شمار می‌آمده و می‌آید، امری که به علاوه محدودیت و نامکلف بودن آن را نسبت به تعلیم و تربیت حکومتی معین می‌کند. ادبیات (لذا «گلستان») درتصویرها و مثال‌های خود بیشتر زیسته‌ها و تجربه‌ها، انتظار و آرزوهای زندگی روزمره مردم را منعکس می‌کند؛ شاعران و هنرمندان درواقع نمایندگان فرهنگ همگانی‌اند و آثارشان معرف ارزش‌ها و جنبه‌های انتقادی رفتار و گفتار انسان به‌طورکلی است که تاثیر تربیتی آنها ضمنی و نامستقیم است.

حکایت‌های گلستان نیز برشی فشرده، متراکم از زیسته‌ها و تجربه‌هاست که در رفتار و گفتار اشخاص خود، الگوهای اخلاقی موافق یا جایگزین هنجارهای رفتاری جاری ارایه می‌کنند. با توجه به این نکات، به این مساله که از حکایت‌های گلستان چه حقوق فردی یا اجتماعی- شهروندی استنتاج شدنی است، پاسخ مستقیم دیده نمی‌شود، لذا باید از روابط عناصر و فحوای درون مایه حکایت‌ها نتیجه‌گیری شود.

سعدی و حقوق طبیعی انسان‌ها
مطالعه باب‌های اول و باب هشتم گلستان نشان از توصیه و زنهارهای هشدار‌دهنده شاعر به پادشاه یا حاکم دارد که متوجه نقض آشکار حقوق ابتدایی یعنی حقوق طبیعی انسان است؛ درحکایت‌ها حقوقی از متهم، مغضوب یا خطاکار فرضی سلب می‌شود که عنصر وجودی موجود انسانی است، تهدید صیانت نفس او است.

منظور (نیت) سعدی از مقابله فرد انسان با پادشاه هر اندازه هم دستاویز مجاز ادبی، سرگرم‌کننده یاهنرنمایی داشته باشد، معطوف به حکم ناعادلانه پادشاه یا امیر است و وجاهت آن را زیر سوال می‌برد؛ و حکایت گلستان این امر را به روشن‌ترین وجه به نمایش می‌گذارد؛ این همان هشدار اخلاقی به نقض حقوق طبیعی انسان از جانب حاکم است.

سعدی در باب «سیرت پادشاهان» پارادوکسی را مجسم می‌کند که کلا بارزه مناسبات مردم با حاکم یا پادشاه است: یعنی تباین بین اصل ضروری رفتار عادلانه و همدلی با مردم برای حفظ و بقای مملکت (و حکومت) و سرکوب خشن هرگونه اعتراض، اشتباه، عدم تمکین افراد از سوی دیگر، که نقض مشروعیت و وجاهت نظام اجتماعی-سیاسی است. در «گلستان» روابط متقابل پدیده‌ها و به‌طور عمده افراد بیشتر خصلت نمادین دارند؛ برای مثال، فرد نماد توده مردم و شخص پادشاه یا حاکم نماد تمام نهاد‌های قانونگذاری و اجرایی جلوه می‌کند وگرنه ضرورت ندارد که فرد حقیقی مستقیما با کیفر شخص پادشاه به عنوان جزا رو به رو شود. چنانچه این تعبیر دور از واقع نباشد، آنگاه جا دارد فرض شود که آنچه تحت پرخاش به پادشاه، فرار از وظیفه یا اتهام در مورد افراد عنوان می‌شود، به واقع واکنش نماد ستم، بی‌عدالتی و بی‌غمی نسبت به محنت دیگران است. می‌توان نتیجه گرفت آنجاکه عمل حاکم پشتوانه مشروع و قانونی ندارد، پای ترحم، عفو، بخشودگی نسبت به متهم از روی دلخواه یا بنابه حال و هوای حاکم پیش می‌آید.

عدالت در مناسبات اجتماعی
از این نظر می‌توان گفت روش مواجهه با ناروایی‌های اجتماعی در «گلستان» در امتداد واکنش‌هایی است که در ادبیات حکایتی پیش از سعدی، مثلا در مخزن‌الاسرار و جز آن نیز دیده می‌شود، البته با این تفاوت که در آثار مقدم بر گلستان سعدی، حکایت‌ها بیشتر خصلت تمثیلی و مایه‌های آرمانی-رمانتیکی دارد و روابط علت و معلولی اشخاص داستان غالبا تخیلی است، حال آنکه در حکایت‌های گلستان فعلیت احتمالی و پیشگیرانه دارد؛ این نکته درحکایت‌های گلستان دارای جنبه ساختاری است. البته تاکید «گلستان» برفعلیت نقض حقوق طبیعی در رفتار حاکم با افراد طبعا به معنای بی‌نشانی از «حقوق شهروندی» در برخی حکایت‌ها نیست؛ فرض نگارنده این سطور برآن است که رعایت هرگونه حقوق اجتماعی دراین مورد منطقا مسبوق بر وجود و تضمین حقوق طبیعی انسان است؛ به عبارتی حقوق طبیعی شالوده ناگزیر اعمال هرگونه حقوق مشابه اجتماعی است. محرومیت از حقوق طبیعی جایی برای حرف جدی از حقوق مدنی نمی‌گذارد.

خواننده در جای جای حکایت‌های گلستان، درل ابه‌لای رویداد‌ها و کردار اشخاص احساس می‌کند که نوعی بوی حقوق مدنی و برابری اجتماعی به مشام می‌رسد. در داستان درویش صحرانشین که پادشاه از بی‌اعتنایی وی به خود به هم آمده است، او از درویش می‌شنود که: توقع خدمت از کسی بدار که تمنای نعمت از تو دارد. و سعدی در پایان باب هشتم گلستان این نکته را درج می‌کند: نصیحت پادشاهان کردن، کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر.

کوتاه این که تربیت اجتماعی-سیاسی در نبض برخی حکایت‌های گلستان می‌زند. تربیت ادبی، گفتمانی است که غایتش حاکمیت عدالت در مناسبات اجتماعی است، جامعه فرزانه‌ای که افراد در آن وسیله‌ای در معرض بازی خوی و خیم متلون حاکم نیستند، بلکه خودمختار و خودگردان‌اند. برای سعدی (در گلستان) جهان اجتماعی، فضایی است که انسان در پرتو امکانات طبیعی، استعداد‌های خود را پرورش می‌دهد تا بتواند در همزیستی با مردمان آن چیزی شود که باید بشود: شهروندی همدل و همدرد با دیگران به مصداق آنکه بنی آدم اعضای یکدیگرند.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته