راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

در غیبت خاطره تاریخی از علم و علما فرهنگ دانشگاهی معنی ندارد

محسن آزموده
روزنامه اعتماد

بخش اول این گزارش را در اینجا خواندید: علم کاذب، مدرک بی معنی؛ درست کردن ظاهر برای ارتقای شغلی

تیپ ایده‌آل فرهنگ دانشگاهی
مقصود فراستخواه
استاد و پژوهشگر دانشگاه

فراستخواه در آغاز تاکید کرد که بحث او تیپ ایده‌آل فرهنگ دانشگاهی است و به وام‌گیری مفهوم تیپ ایده‌آل فرهنگ دانشگاهی از ماکس وبر اشاره کرد و گفت:

یکی از کسانی که نخستین مباحث اساسی و استرس‌زا را در مورد دانشگاه مطرح کرد، ماکس وبر است. او در ١٩١٨ در دانشگاه مونیخ بحث علم به مثابه یک حرفه را مطرح می‌کند و می‌گوید که دعوتی در دانشمند وجود دارد که گویی فراخوانده شده به زیست جهان مردم. یعنی دانشمند می‌خواهد به زندگی مردم روانه شود تا جهان اجتماعی را تنظیم مجدد کند. وبر همچنین معتقد است دانشگاهیان آلمان در معرض از دست دادن هویت دانشگاهی خودشان هستند. بعد از او یاسپرس در دانشگاه هایدلبرگ در دوره نازی‌ها ایده دانشگاه را مطرح می‌کند و از تمامیت فرهنگ آکادمیک دفاع می‌کند و می‌گوید فرهنگ دانشگاهی یعنی پی‌جویی حقیقت بدون قید و شرط. او می‌گوید حقیقت را به خاطر خود حقیقت باید پی‌جویی کرد. البته یاسپرس به خاطر این سخن هزینه نیز می‌دهد. این را در کانت نیز می‌بینیم، او می‌گوید ما برای امور خودمان به «دلیل علمی» نیاز داریم و دانشگاه برای این است که برای کارها دلیل بیاورد. با پی‌جویی این فرهنگ دانشگاهی می‌بینیم که در کمبریج فرهنگ دانشگاهی را یک اجتماع خودحکمرانی از دانشمندان معرفی می‌کند. بنابراین از نظر من فرهنگ دانشگاهی یک هویت معرفتی است. فرهنگ دانشگاهی توان «n‌ ام» عادت‌واره‌های ذهنی کسانی است که در دانشگاه هستند. فرهنگ دانشگاهی یک امر ساختنی اجتماعی است.

علم، هویت مستقل معرفتی دارد
علم یک هویت مستقل معرفت شناختی دارد و خدمتگزار تئولوژی نیست. البته نافی آن نیست، اما با آن رابطه افقی دارد. درر علم همواره یک پویایی و زندگی وجود دارد. همچنین فرهنگ دانشگاهی یعنی خاطره تاریخی علم یعنی سقراط، کپرنیک، گالیله و دکارت. با خاطره‌ها فرهنگ دانشگاهی به وجود می‌آید. خیام دانشمندی که معادلات ریاضی را ابداع کرده است و خیام دانشمند در قرن نوزدهم کشف شد و پیش از آن خیام شاعر را ما می‌شناختیم. در ایران غلامحسین مصاحب این خیام دانشمند را در آثار غربیان دید. وقتی مشی و زندگی علمی غلامحسین مصاحب را بررسی کردم، دیدم که او با خیام مصاحب شده است و با خیام توانسته زندگی علمی خود را شکل دهد.

فرهنگ دانشگاهی یعنی کسانی به دلیل دانش و صلاحیت و سلیقه‌ای که دارند، یک سرمایه فرهنگی دارند و میدان دانشگاهی به تعبیر بوردیو با این سرمایه‌ها شکل می‌گیرد. بخشی از این سرمایه فرهنگی نهادینه شده است، یعنی هیات علمی و مدرک و رتبه‌بندی و… وجود دارد. همین طور این فرهنگ دانشگاهی عینیت پیدا می‌کند. همچنین علم به مثابه یک حرفه، احساس رسالت اجتماعی و نقش روشنفکری دارد. بعلاوه، علم به مثابه یک سبک زندگی را هم باید در نظر گرفت.

طلوع فرهنگ دانشگاهی در ایران
در آسمان نسل نخست دانشگاهی در ایران این فرهنگ دانشگاهی طلوع کرد. یعنی دانشگاه از اول کج و معوج نبود، اولل درست بود و ما آن را کج کردیم. مثلا استاد راهنمای دکتر منوچهر ستوده در همین دانشگاه بدیع‌الزمان فروزانفر بود. ستوده می‌گوید وقتی در کلاس فروزانفر می‌نشستم، احساس می‌کردم خط ممتدی از این کلاس تا جندی‌شاپور وجود دارد. این همان فرهنگ و هویت دانشگاهی است. او این احساس را از سبک زندگی، انضباط و منش و اخلاق فروزانفر درکک می‌کرده است. ستوده زیرنظر فروزانفر درباره قلاع اسماعیلیه در سلسله جبال البرز پایان‌نامه نوشته است. بدون ستودهه نمی‌توان از فرهنگ ایرانی گیلکی صحبت کرد. فقط از آستارا تا آسترآباد او ١٠ جلد است. یعنی از توان n‌ام ستوده فرهنگ دانشگاهی ایرانی پدید آمد.

اما این فرهنگ که در آسمان نسل اول طلوع کرد، فرصت نیافت در زمین تاسیس شود و نهادینه شود. فرق این فرهنگ با فرهنگ دانشگاهی انگلستان یا فرانسه این است که در این جا فرهنگ دانشگاهی در آسمان درخشید و در زمین فرصت چندانی نیافت که ساخت‌مند شود و به صورت یک نهاد تبلور یابد و یک شاکله اجتماعی پیدا کند. نهاد (تعبیری که استاد غلامحسین صدیقی در برابر institution پیشنهاد کرد) زمانی تاسیس می‌شود که شیوه‌های عمل و قواعد و فکر و احساس نسبتا پایدار و برقرار شوند. نهاد با وضع قراردادی نهاد نمی‌شود و غیر از ارگانیزاسیون است. وقتی نهاد به وجود می‌آید، وجوه الزام‌آوری برای زندگی ایجاد می‌کند. نهاد بازتابی از حوزه‌های معنایی به شکل پایدار است. به این معنا فرهنگ دانشگاهی در آسمان نسل اول ما درخشید اما مستعجل بود و نهادینه نشد.

در نتیجه این فرهنگ در سیر تحولی خودش نتوانست زیست اجتماعی دانشگاه را متبلور کند و نهادینه شود. من ۵ نسل در این صد سال را تصور کرده‌ام: نخست نسل استادان استادان است، کسانی که در ١٢٩٩ و ١٣٠٠ استاد دانشگاه بودند و هنوز دانشگاه تهران به این شکل تاسیس نشده بود، مثل فروزانفر، نفیسی، رشید یاسمی، فروغی، سیاسی و… دوم نسل استادان مثل محمد باقر هوشیار و غلامحسین صدیقی است. نسل سوم شاگردان بلافصل این استادان است، مثل سنایی، ساروخانی، توسلی و…، نسل چهارم را نسل این سوی مه خوانده‌ام، یعنی کسانی که استخدام شان یا سال‌های پایانی قبل از انقلاب بود یا سال‌های اول انقلاب. ایشان تا بجنبند اتفاقاتی افتاد و انقلاب شد و… نسل پنجم را نسل در حال ظهور خواندم.

کسوف فرهنگ دانشگاهی
تفاوت نسل شاگردان بلافصل و نسل این سوی مه در این است که فرهنگ دانشگاهی برای نسل شاگردان بلافصل امری برفرازز آسمان ولی قابل رویت بود که البته هنوز در زمین مستقر نشده بود، اما برای نسل این سوی مه، غبار و مه سبب شده که فرهنگ دانشگاهی کسوف کند. ما الان دچار کسوف فرهنگ دانشگاهی هستیم. چه چیز سبب شده فرهنگ دانشگاهی آن سوی مه و غبار زمان و حوادث بماند؟ (برخی از عوامل اصلی چنین است:)

  • نخست به این خاطر که عقیده و ایدئولوژی وارد حوزه علم شد؛
  • دوم غلبه امر سیاسی بر امر آکادمیک بود؛
  • سوم پوپولیسم است، یعنی تودگی به جای سازمان‌یابی اجتماعی دانشگاه را تسخیر کرد؛
  • چهارم اینکه علم دچار نفرین نفت شد؛
  • علت پنجم دولت است، ساخت دولت در ایران است، یعنی بروکراسی و دیوانسالاران بر دانشمندان غلبه کردند؛
  • علت ششم بی‌ثباتی مدیریت‌های دانشگاهی بود؛
  • علت هفتم کژتابی‌های پول است، پول به دانشگاه آمد و به جای اینکه وسیله‌ای برای مبادله شود، به عنوان امری اصیل وارد زندگی علمی شد و بحث بنگاهداری دانشگاهی را پدید آورد. (و این) در جامعه‌ای که هنوز از داشتن اشباع نشده است، مشکل دارد.

علل دیگر (هم هست) مثل فرسایش ذهنی و «درماندگی آموخته». همچنین ما به نام «بومی کردن»، مصایب زیادی برای دانشگاه پدید آوردیم.

——————————-
*متن برای بازنشر در راهک ویرایش و تنظیم و تا حدی تلخیص شده است.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته