راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

شهرام اقبال زاده
از کانال ویراستار

گمان می کنم سال ٨٧ بود که محسن سلیمانی گفت چند کتاب درباره رمان می خواهیم به مترجم های کاربلد بدهیم؛ گفتم پس چرا سراع من آمدی؟! گفت با مهدی غبرایی و اسداله امرایی هم قرارداد بسته ایم؛ چند کار را فرستاد و از بین آن ها کتاب Revising and Self Editing of Novel را انتخاب کردم.

کار مدت ها به تأخیر افتاد؛ فرصت ترجمه نداشتم چون کار سنگین داوطلبانه در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان می کردم (در ان زمان دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بودم و همزمان در کمیته اندرسن شورا به همراه دو ستان شورایی مسئولیت تهیه پرونده ی احمدرضا احمدی را هم به عهده داشتم). وقتی از دبیری انجمن کنار رفتم، دبیر جدید گفت چون تنها کارمند دبیرخانه به مرخصی رفته تا هفته بعد نخواهد آمد. من هم کتاب و ترجمه های انجام شده را برداشتم و به انجمن بردم و سخت مشغول ادامه ترجمه شدم و هفته بعد قرار گذاشتیم که کار تغییر و تحول را انجام دهیم؛ وقتی که دبیر جدید که از اصلاح طلبان بود و آمد و دید روی میز پر از دیکشنری و کاغذ است، با تبختر و حالت اعتراض گفت این اتاق دبیر است یا آشغالدانی! (ایشان سابقه نظامی هم داشت)؛ چرا جمع و جور نکردی؟!
حیرت کردم!

من که سال ها کار مدنی کرده بودم، نمی دانستم برخی از اصلاح طلبان به کارهای مدنی و مسئولیت های مدنی همچون کار اداری می نگرند و دبیری نهادی فرهنگی و مدنی را هم مقام و منصب می شمارند! باری فوری کتاب ها را در چند کیسه بزرگ سیاه زباله ریختم و انجمن را ترک و رفتم وانت کرایه کردم. از راننده خواهش کردم که برود و کتاب ها و وسایل مرا بیاورد و زباله ها را هم سر کوچه بگذارد.

روز بعد که سراغ کیسه ها رفتم، دیدم که هر چه رشته بودم، پنبه شده و نه تنها ترجمه ام، بلکه کتاب انگلیسی هم همراه با زباله ها بیرون ریخته شده است؛ حکایت را برای سلیمانی بازگو کردم. چند ماه طول کشید تا دوباره کتاب تهیه شد.

دوباره دست به کار شدم؛ وقتی خواستم ترجمه را تحویل بدهم، گفتند ما دست نویس قبول نمی کنیم؛ خلاصه دست نویس های خودم و ترجمه رمانی از خواهر بزرگم و پیشگفتار فرهنگ اصطلاحات دو زبانه ی انگلیسی- فارسی خانم دکتر وفائی را برای تایپ به موسسه ای تحویل دادم و خواهش کردم که در اولویت بگذارد، گفت که باید پول را یکجا بدهم؛ به قول عوام الناس پول را یکجا “سلفیدیم” قرار شد در اسرع وقت انجام بدهند. هفته بعد که مراجعه کردم، دیدم “جا تر است و بچه نیست”. همسایه ها گفتند مدت اجاره شان تمام شده و رفته اند! ای دل غافل! تنها شماره همراهی هم که از آنها داشتم، هرگز جواب نداد!

روز از نو روزی از نو ؛ سرانجام کار را پس از سه سال تحویل دادم. اما چشمتان روز بد نبیند! ویراستار محترمی آنچنان بلایی بر سر متن اورده بود که واقعا خیلی جاها را نمی فهمیدم! با نهایت ناراحتی در حاشیه متن نوشتم این “ویرانش” است و نه ویرایش!

دردسرتان ندهم. ویراستار از عنوان تا خیلی از نکات مهم را دلبخواه و بدون مطابقت با متن اصلی تغییر داده بود؛ از جمله عنوان را به “بازنویسیی رمان” عوض کرده بود.

نوشتم: دوست عزیز revising باز نویسی نیست، در داخل متن خیلی جاها rewriting هم امده، شما این دو را با هم خلط کرده اید؛ revising فرایند بازبینی همراه با تأمل و تعمق و امری ذهنی است که پس از ان فرایند بازنویسی یا rewriting یا مرحله عینی و عملی انجام می شود؛ کسی که حداقل اشنایی را با زبان و دیالکتیک ذهن و عین و چند و چون نوشتن رمان داشته باشد، این امر را تمیز می دهد.

بگذارم و بگذرم. اکنون سه سال از تحویل اخرین نسخه می گذرد و ناشر قول داده در نمایشگاه امسال کتاب کار را عرضه کند!

اکنون فرازی از ترجمه:

فوت و فن بازنگری و ویرایش رمان

هنگامی که از گفت وگو برای طرح افکار مختلف و بیان درونمایه استفاده می کنید آن را با کشمکش بیامیزید.
گاهی ممکن است گفت وگوهایی که درونمایه را بیان می کنند ناشیانه و بیش از حد رو باشند. چاشنی ماهرانه طنز می تواند از این ضعف بکاهد.

جان گریشام از طنز استفاده می کند تا نگذارد گفت وگوی شخصیت، احساساتی شود. در رمان “وصیت” نیت.ا. رایلی به ریچل لین که یک مبلغ مذهبی است، می گوید که سعی کرده است خودش را بکشد:
– تا خرخره ودکای ارزان قیمت خوردم و تا سرحد مرگ مست کردم.
– ای بیچاره!
– من مریضم؛ بیماری دارم. چند بار پیش مشاور اقرار کرده ام.
– تا به حال پیش خدا هم اقرار کرده ای؟
– نیازی نیست،او خودش می داند.
– می دانم که او می داند. اما تا وقتی خودت نخواهی او کمکی به تو نمی کند. او قادر مطلق است؛ اما تو باید به او پناه ببری، با عبادت هایت، با تضرع.
– بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟
– گناهانت آمرزیده خواهد شد. لوح وجودت پاک می شود. اعتیادت از بین می رود. خداوند همه خطاها و گناهانت را می بخشد و همچون یک نوایمان به عیسی مسیح ایمان خواهی آورد.
– مشکل اداره مالیات چطور؟

در اینجا نیت به جای پیروی صاف و ساده از نظر یک روحانی، از بخشودگی بدهی مالیاتی می پرسد. این قسمت نوعی شوخی در گفت و گویی جدی است و تلاش می کند در گفت و گو به خوبی تعادل برقرار کند.

به یاد داشته باشید که شخصیت ها باید صحبت کنند، نه نویسنده!

…نوشته: جیمز اسکات بل
ترجمه ؟ شهرام اقبال زاده

—————————
*با ویرایش!

همرسانی کنید:

مطالب وابسته