راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

آیا لیبرالیسم پذیرای «دیگری» است؟

یاسر میردامادی

پس از برآمدن داعش و نیز حوادث اخیر در پاریس، بار دیگر این پرسش بسیار پرسیده می‌شود که: آیا اسلام با ارزش‌های لیبرال (حقوق بشر، دموکراسی و غیره) سازگار است؟ ژوزف مَسعد (Joseph Massad) استاد تاریخ اندیشه و سیاست مدرن عرب در دانشگاه کلمبیای امریکا در کتاب اخیر خود، که انتشارات دانشگاه شیکاگو کمتر از یک ماه پیش آن‌را منتشر کرده است، اما درست عکس این پرسش را پرسیده است: آیا لیبرالیسم پذیرای دیگری -و به ویژه اسلام- است؟

10968648_10204802150506090_765401449_oاو در کتاب خود با عنوان «[جایگاه] اسلام در لیبرالیسم» (Islam in Liberalismپاسخی منفی به این پرسش می‌دهد. به نظر مسعد لیبرالیسم اروپایی از نظر تاریخی هویت خود را در مقابل اسلام تعریف کرده است، و اسلام را دینی یکّه و یگانه تصویر کرده است که با ارزش‌هایی مانند دموکراسی، حقوق بشر و حقوق اقلیت‌ها (به ویژه اقلیت‌های جنسی) از اساس ناسازگار است. اسلام، به این معنا، در مقابلِ غرب لیبرال قرار دارد که ریشه‌ای مسیحی دارد و پذیرا و مبشّر ارزش‌های لیبرال است و می‌خواهد مسلمانان را از گرداب «عقب‌افتادگی» و «توحش» نجات دهد و مسیحاوار آنان را به لیبرالیسم نزدیک و از اسلامِِ «سراسر ناسازگار با لیبرالیسم» دور سازد.

مسعد در این میان به تحلیل کسانی مانند چارلز تیلور اشاره می‌کند که سکولاریسم را امری درونیِ مسیحیت می‌دانند. او در مقدمه‌ی کتاب‌اش هدف خود از نوشتن این اثر را این‌گونه بیان می‌کند:

«من در این کتاب قصد دارم به تاریخ فکری و سیاسی‌ای بپردازم که از درون آن اسلام به عنوان مقوله‌ای در برابر غرب لیبرال شکل گرفت، می‌خواهم توضیح دهم که چگونه دغدغه و دلمشغولی در باب اموری که اروپا برساخت و برمی‌سازد -استبداد، نارواداری، زن‌ستیزی و هم‌جنس‌گراستیزی- به درون اسلام فرا افکنده شد و تنها از طریق این فرافکنی بود که اروپا توانست در قامت دموکرات، روادار، حامی زنان و هم‌جنس‌گرایان -و  در یک کلام رها از اسلام- ظاهر شود.»

یکی از نکات مهم در باب این کتاب آن است که در فصل آخر آن، نویسنده تلاش‌‌های صورت گرفته برای -به تعبیر ما- «خودی کردن» اسلام را (از رهگذر شیوع مفاهیم شمول‌گرایی مانند «ادیان ابراهیمی» که بر مشترکات اسلام با مسیحیت و یهودیت و در نتیجه روادار بودن یا شدن اسلام تأکید دارد) نیز تن دادن به منطق «دیگری‌ستیزِ» غرب لیبرال می‌داند: باید شبیه ما شوی تا از ستیز ما در امان باشی.

اهمیت این کتاب -حتی برای کسانی که با دیدگاه نویسنده‌ی آن هم‌دل نیستند- آن است که اجازه می‌دهد پرسش از نسبت اسلام و ارزش‌های لیبرال را این بار از هر دو سو (نسبت اسلام با لیبرالیسم و نسبت لیبرالیسم با اسلام) پی گرفت و این دو سویه پرسی به پرسش‌گر امکان می‌دهد که به پاسخی چندجانبه‌نگر در این باب دست یابد.

با این حال، دو پرسش مهمی که در سراسر این کتاب ناپرسیده (اگر نگوییم ناپرسا) باقی می‌ماند، این است:

آیا ارزش‌هایی مانند دموکراسی و حقوق بشر ارزش‌هایی اساساً غرب‌ساخته است که صرفاً ابزاری هویتی برای برساختن دیگری و ستیز با آن در راستای حفظ سلطه‌ی غربی است، و یا آن‌که این ارزش‌ها ارزش‌هایی جهان‌شمول است که غرب از نظر تاریخی نقشی دو گانه در قبال آن‌ها ایفا کرده است: هم در کشف و گسترش آن‌ها نقشی مهم داشته است و هم هویتی دیگری‌ستیز و سلطه‌گر بر اساس آن‌ها برساخته است؟

این پرسش، به نوبه خود، به پرسشی دیگر می‌انجامد: اگر ارزش‌های پیش‌گفته و مشابه آن‌ها ارزش‌هایی جهان‌شمول است که غرب از نظر تاریخی نقشی دوگانه در قبال آن‌ها ایفا کرده است، آن‌گاه آیا می‌توان (و اگر می‌توان چگونه) به این ارزش‌ها به شیوه‌ای نادیگری‌ستیز اندیشید؟

این کتاب را محققانی مانند طلال اسد (استاد انسان‌شناسی دانشگاه سیتی نیویورک) و لیلا احمد (استاد مطالعات زنان دانشگاه هاروارد) پسندیده‌اند و به مناسبت انتشارش یادداشت‌هایی تحسین‌آمیز (تقریظ) در باب آن نگاشته‌اند. طلال اسد این کتاب را با آثار ادوارد سعید در باب اسلام مقایسه کرده و اثری در همان راستا ارزیابی کرده است.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته