راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

شریعتی می گفت نفرت و شیدایی درد بزرگ دوره اخیر تاریخ ما ست

هادی خانیکی
روزنامه شرق

شریعتی کیست و نماینده چه خواسته و مطالبه و آرمان تاریخی است؟ آیا باید او را پشت سر نهاد یا از نو خواند؟ این پرسشی ‌است که باید در چهلمین سال‌یاد دکتر علی شریعتی به آن پاسخ گویم.

من که از حداقل هشت ‌سال پیش‌تر از این ۴٠ ‌سال، همواره در معرض اندیشه و تجربه شریعتی بوده ام، خود را موظف می‌دانم که درباره او بنویسم. وظیفه ایجاب می‌کند که به زیسته‌ها و داشته‌ها و نداشته‌های تاریخی و نسلی خویش بیندیشم و درباره آن گفت‌وگو کنم تا به امروزی بی‌تبار و فردایی در غبار گرفتار نشویم. گذشته را نه می‌توان و نه باید از یاد برد، اما می‌توان و باید در آن نماند و روایتی نو از آن داشت. با این مقدمه به دو پرسش بالا پاسخ می‌دهم.

١- خودنوشت شریعتی را همه خوانده‌اند: «وجودم تنها یک حرف است و زیستنم تنها گفتن همان یک حرف، اما بر سه گونه: سخن‌گفتن و معلمی‌کردن و نوشتن. آنچه تنها مردم می‌پسندند «سخن‌گفتن» و آنچه هم من و هم مردم: «معلمی‌کردن» و آنچه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن نه کار که زندگی می‌کنم، «نوشتن». نوشته‌هایم نیز بر سه گونه: اجتماعیات، اسلامیات و کویریات. آنچه تنها مردم می‌پسندند: «اجتماعیات» و آنچه هم من و هم مردم: «اسلامیات» و آنچه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن، نه کار و چه می‌گویم نه نویسندگی که زندگی می‌کنم: «کویریات»؛ و به‌قول شمس تبریزی آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی: یکی او خواندی و لاغیر/ یکی را هم او خواندی، هم غیر/یکی نه او خواندی نه غیر؛ و آن خط سوم منم.

سال‌ها بعد دخترش سوسن شریعتی در پاسخ به کیستی او نوشت: «شریعتی متفکری است در دسترس، آدمی ساکن دنیاهای موازی، روحی سیال و مواج که از هر دری رانده شود، از گوشه دیگری برمی‌گردد و باز می‌بینی که در برابر نشسته است و تو را واداشته تا در برابرش بنشینی.» اندیشمندانی کنشگر از این دست معمولا در تاریخ هم موضوع‌اند و هم متهم؛ موضوع‌اند، چون آنچه درباره آن اندیشیده و کوشیده‌اند حکایت همچنان باقی جامعه است و متهم چون از جنس انسان‌های تک‌واره و اندیشه‌های تک‌ساحتی نیستند. بر این پایه به‌گفته فرزند او، شریعتی متهمی است که بر سر جرمش اجماع نیست و نگاه شریعتی متهم تا اطلاع ثانوی برپاست و هنوز تماشاچی دارد و بدل شده است به یکی از دموکراتیک‌ترین پرونده‌های نظری این مرزوبوم.

موفقیت یک روشنفکر همین است که زندگی‌اش را بدل به پرونده‌ای اجتماعی کند. از این منظر شریعتی را باید در درون گفتمانی تاریخی دید که با بافت‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دوران خویش نسبتی زنده و فعال دارد. گفتمان شریعتی شناسنامه تاریخی دارد، اما متنی ایستا و منجمد در تاریخ نیست و با گذشته و آینده خود هم در پیوند است. در این گفتمان به‌وضوح می‌توان آثار و نشانه‌های خواسته‌ها و مطالبه‌ها و آرمان‌های تاریخی جامعه ایرانی را در دوران معاصر دید.

آقای خاتمی، در «نامه‌ای برای فردا» در اردیبهشت ١٣٨٣ خطاب به نسل جوان ایرانی، نوشته است: «پیش‌ترها گفته‌ام و باز تکرار می‌کنم خواست تاریخی ملت که دست‌کم حدود دو قرن گذشته که بارها در صورت حرکت‌ها و جریان‌ها و نهضت‌های دینی و اجتماعی و سیاسی تجلی یافته در این سه شعار متجلی است: آزادی، استقلال و پیشرفت.» به‌ تعبیر ایشان چون استبدادزدگی درد مزمن و مشترک جامعه ماست و استبداد، خوداندیشی و خودباوری را از مردم می‌گیرد و جان و جهان آنان را پر از ترس می‌کند، پیگیری این خواسته‌ها از سوی اندیشمندان و کنشگران به‌آسانی میسر نیست. جامعه در چنین وضعیتی، گرفتار سنت‌پرستی استبدادزده می‌شود و هم تجدد بی‌بنیاد و جدال سنت و تجدد جدال بی‌حاصل نفرت و شیدایی در برابر جهان جدید است؛ جدالی که نه جایی برای آزادی و استقلال می‌گذارد و نه امکانی برای پیشرفت؛ و جایگاه و نقش مهم شریعتی در این میانه دیدنی و ستودنی است. به ‌گفته وی نفرت و شیدایی درد بزرگ دوره اخیر تاریخ ماست و چالش نافرجام سنت و تجدد که سرنوشت ١۵٠ساله ما را تحت تأثیر قرارداده است، بیشتر ناشی از این است که دو احساس کمتر متأثر از اندیشه است.

همواره در‌این‌میان اصلاح‌طلبانی بوده‌اند که بر هویت دینی و ملی و بازگشت به خویشتن به‌ عنوان پایه تحول و پیشرفت تأکید کرده‌اند و خواستار نوسازی و نوآوری هم در فرهنگ، هم در سیاست و هم در اقتصاد بوده‌اند و با سازمان و سامان خودکامه وابسته مخالفت ورزیده‌اند و جامعه‌ای می‌خواسته‌اند آزاد، برخوردار از حقوق اساسی و تولیدکننده و مستقل. اما آنان نیز همواره گرفتار دو مشکل بوده‌اند، یکی اینکه کمتر تعریف و راهبردی از آزادی و حقوق اساسی جامعه و پیشرفت استقلال داشته‌اند، بنابراین عمدتا مقهور مشهودات زمانه بوده‌اند، دیگر اینکه در هیاهوی جنگ سنت و تجدد بیشترین فشار را تحمل می‌کرده‌اند.

کلام مرحوم شریعتی در این باب گویاست: «در میان دینداران متهم به بی‌دینی و در میان بی‌دینان متهم به دینداری و در ورای این دو، خارجی‌مذهبی که سر از اطاعت امیرالمؤمنین برتافته است». این گفته وصف‌حال شریعتی و روشنفکران و مصلحانی است که هم به دین و فرهنگ ایرانی وفادار بوده‌اند و هم خواستار آزادی و استقلال و پیشرفت ایران.

٢- شریعتی در مواجهه با مسائل تاریخی ایران متفکری است «اندیشه‌ورز» و «مسئله‌محور» که در رویارویی او با جامعه و جهان خویش بیش از هر چیز مشهود و مسلط است. شریعتی به‌مثابه «روشنفکر» یا «اندیشمند» یا «سیاست‌ورز»، بی‌درد و مسئله‌گریز نیست و همین‌هاست که او را از جنس مردم کرده است. هنوز جامعه ایرانی و جوانانش شریعتی را از خود می‌دانند و حتی اگر باهمه گفته‌ها و نگاه‌هایش همسو نباشند او را از سرخویشتن‌داری و همدردی می‌خوانند. وجود حس مشترک یک‌ جامعه با متفکرانش مهم‌تر از داشتن درک مشترک در همه مسائل و راه‌حل‌هاست. شریعتی بعد از چهل‌سال هنوز خط ممتدی در عالم اندیشه و آرمان میان نسل‌هاست. این شاید از آن رو باشد که میراث او سنگ‌واره‌های معرفتی نیست، پرسش‌واره‌هایی در برابر جدی‌ترین مسائل انسانی و اجتماعی است، پس تا مسئله دوران شریعتی که به تعبیر خود او عرفان، برابری و آزادی است، باشد حضور شریعتی در میان آنانکه به‌دنبال این سه‌اند، طبیعی است.

جامعه جوان ما از آن‌رو که بیش از سایر بخش‌ها در معرض تحول است و در کنشگری و تلاش برای دستیابی به دنیایی بهتر مدام در پی طرح آرمان‌ها و خواسته‌های نو است، ناگزیر از گفت‌وگوی انتقادی با دوران پیش‌ از خود است، گفت‌وگوی انتقادی که معنای آن الزاما فرار از تاریخ و فراموشی نیست؛ «آگاهی» از آن و «واسازی» آن نیز هست. به‌این معنا شریعتی پشت‌سر نیست، در برابر است و تفکر او نمرده است، اگر خلاقیت‌های نسلی در تولید سازه‌های تازه‌تر از اندیشه شریعتی شکل گرفته باشند، یافتن مازادهای مفهومی و خلق مفاهیم تازه از اندیشه و راه متفکرانی که بزرگ‌تر از عصر خود بوده‌اند، نه ناممکن و نه نامطلوب است. مسئله امروز ما گنگی اندیشه شریعتی نیست، مسئله امروز مواجهه غلط‌‌انداز با اندیشیدن و اندیشمندان‌مان است. بازخوانی شریعتی و واسازی مفاهیمی که به اعتبار تفکر و تلاش او تحولاتی بزرگ را در عصر به‌دنبال داشت، دعوت جامعه کنونی و جوانانش به اندیشه‌ورزی و کنشگری برای گفت‌وگوی متقابل با اندیشه‌ها و کنشگری‌های تاریخ‌ساز است. فهم گذشته و حتی نقد آن لازمه نواندیشی و نوخوانی است که بیش از شریعتی ما امروز به آن نیازمندیم. از این زاویه سخن فوکو درباره شریعتی هنوز شنیدنی است که او در جامعه نادیدنی و غایب همیشه حاضر است.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته