راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

محمد زهرایی؛ ناشری که “خواب آشفته نفت” را به کتاب مرجع تبدیل کرد

ابوالحسن مختاباد

۲۷ مرداد چهارمین سالمرگ زنده‌یاد محمد زهرایی بود. همزمانی مرگ این ناشر و فرهنگی‌مرد کم‌نظیر، با روز ۲۸ مرداد و نیز علقه‌و علاقه‌ای که او به مرحوم مصدق داشت و نیز تلاش طاقت سوزی که برای انتشار مجموعه کتاب‌های استاد محمدعلی موحد (خواب آشفته نفت) در این زمینه‌ی تاریخی انجام داد، برآنم داشت که در یادداشتم به نکته‌ای اشاره کنم که شاید گوشه‌ای دیگر از ظرفیت های پنهان او را آشکار کند.

به یاد دارم سالی را که مجموعه کتاب‌های استاد محمدرضا شفیعی کدکنی از عطار نیشابوری از سوی انتشارات سخن به بازار کتاب راه یافته بود و دکتر محمدعلی موحد در نشست نقد و بررسی این مجموعه در روز سه‌‌شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۷ به درستی بر نکته‌ای انگشت تاکید نهاد که نگارنده آن را به عنوان تیتر سخنان او برگرفت و در همشهری‌آنلاین منتشر کرد؛ «شفیعی کدکنی عطر عطار را منتشر کرد».

مراد آقای موحد این بود که عطار و‌ آثارش سالیان سال از سوی برخی دیگر از مصححان معرفی و منتشر شده بودند، اما تا قبل از انتشار آثار استاد شفیعی کدکنی، حق و جایگاه آن در جامعه ادبی و فرهنگی و نیز عموم مردم فارسی زبان شناخته نشده بود و استاد شفیعی با توجه به جایگاهی که در عرصه شعر و ادب و تحقیق و پژوهش داشتند و دارند،‌ کاری کرد کارستان و «بوی شعر و فکر عطار را در جامعه پراکند و به نوعی به آن رنگ و بویی تازه داده است».

از این تمثیل می‌خواهم استفاده کنم و همین نکته را درباره استاد دکتر موحد بیان کنم و بگویم که آقای موحد تا قبل از این که محمد زهرایی آثارش را منتشر کند، نویسنده‌ و حقوقدان برجسته‌ای بود که جامعه فکری و فرهنگی، در نهایت از او یک تصحیح از مقالات شمس را به یاد داشت و نیز ترجمه و تصحیح سفرنامه ابن ‌بطوطه و چند کتاب حقوقی و اثری از آیزا برلین. البته که اهل دقت و نظر باوری دیگر نسبت به او داشتند، اما آقای موحد هنگامی شناخته و شناسانده شد که محمد زهرایی او را صید کرد و البته پیش از آن، خود صید استاد موحد شد و به گمانم بسیاری چیزها را وقف این دانشی‌مرد عرصه فرهنگ و تاریخ کرد.

مثل تمثیل مولانا در مثنوی که فرمود:
تو مگر آیی و صید او شوی
دام بگذاری به دام او روی
عشق می‌گوید به گوشم پست پست
صید بودن خوش‌تر از صیادیست

و نگارنده به یاید دارد که آقای زهرایی همانند پروانه‌ای به دور شمع وجود استاد موحد می‌گشت. به قول مولانا:
بر درم ساکن شو و بی‌خانه باش
دعوی شمعی مکن پروانه باش
تا ببینی چاشنی زندگی
سلطنت بینی نهان در بندگی

و این خدمت به استاد موحد را عاشقانه انجام می‌داد و نه از سر طمع و … یا باوری دیگر و همین نیت خالصانه بود که به او انرژی و توانی مضاعف بخشید تا در ویرایش و چاپ مجموعه «خواب آشفته نفت»، به تغییرات و بروز کردن اطلاعات آن مبادرت کند. نگارنده روزهایی را به یاد دارد که از هر گوشه‌ای که نقد و نظری نوشته می‌شد سعی می‌کرد آن را به دست آقای موحد برساند. اگر منتقد اهل فکر و فرهنگ و فردی کارکشته بود، در کوره ارزیابی محمد زهرایی ذوب و‌آبدیده می‌شد و سپس فرصتی به دست می آورد تا با استاد موحد دیداری مستقیم داشته باشد و دیدگاههایش را بی واسطه با او در میان بگذارد.

اگر مخاطبان پی‌گیرتر مقدمه‌های چاپ‌های بعدی خواب آشفته نفت را مرور کرده باشند و یا در مجلدات بعدی در خواهند یافت که آقای زهرایی چه میزان تلاش کرد تا کتاب‌ها به‌روز شوند. به یاد دارم وقتی اسناد سازمان سیا در سال‌های ابتدایی دهه هشتاد منتشر شد، به دلیل اهمیت این اسناد از استاد موحد خواست که یک نظری درباره این اسناد بدهند ‌و آن را در کتابچه‌آی کوچک منتشر کرد و سپس در چاپ بعدی کتاب به انتهای جلد دوم کتاب اضافه کرد. یا در خاطر دارم که برای کتابی که استاد موحد با عنوان مبالغه مستعار منتشر کردند، به دنبال این بود که اسناد وزارت خارجه بریتانیا در این زمینه را با همکاری گرفتن از آقای دکتر مجید تفرشی تکمیل کند و به دکتر موحد بدهد تا آنها را بررسی کنند و دیدگاه  خود درباره آن اسناد را هم در کتاب بیاورند. یا افرادی را بسیج کرده بود که اسناد وزارت خارجه شوروی را نیز به دست آورند که نمی‌دانم سرانجام این کار به کجا کشید. این تازه بخشی از تلاش‌های مولفانه محمد زهرایی بود، تلاش‌های دیگرش در زمینه چاپ پاکیزه و منحصر به فرد کتاب خود داستانی دیگر دارد که پیش از این در توصیف آن نکاتی را گفته‌ بودم.

محمد زهرایی هنگام کار روی نسخه‌های نهایی ابن بطوطه

بر اینها بیفزایید پی‌گیری اوضاع مزاجی استاد در همه اوقات. خود می‌گفت اگر ناخن پای استاد موحد درد بگیرد من آرام و قرار ندارم و باید این درد را درمان کنم تا بتوانم قرار یابم.

بعید می‌دانم آقای موحد بتوانند نه تنها ناشر که حتی دوستی چنین عاشق و صادق پیدا کنند. غیرتی نسبت به ایشان داشتند که واقعا در کمتر کسی دیده بودم.

مجلدات خواب آشفته نفت ابتدا قرار بود به صورت خاطرات آقای موحد منتشر شود، اما این ایده که این کتاب‌ها باید خود به مرجعی مهم در عرصه تاریخ‌نگاری معاصر تبدیل شوند را مرحوم زهرایی در ذهن استاد موحد کاشت و با سماجت و پی‌گیری‌ای که تقریبا تنها منحصر به او بود و بس، و البته بسیج کردن تیمی کارکشته و در خدمت استاد کار را به جایی رساند که کتاب‌ها از وضعیت خاطره گونه به در آمدند و قامت تحلیل یک مورخ و شاهد صادق بسیاری از رخدادهای تاریخ معاصر را بر خود گرفت و منتشر شد. همچنان که کتاب شرح استاد بر فصوص الحکم را چنین کرد. برایم تعریف کرد که روزی استاد موحد از برخی دست‌نوشته‌های خود در باره کتاب فصوص سخن گفت و این زهرایی بود که تیمی را بسیج کرد برای پیدا کردن آن دست‌نوشته‌ها در زیر زمین استاد موحد و در نهایت کار را به جایی رساند که کتاب جامه طبع پوشید.

همچنانکه درباره آثار دیگر استاد نیز چنین کرد، چه آثاری که منتشر شدند (همانند چاپ تازه سفرنامه‌ ابن بطوطه) که از منظر نفاست و زیبایی و نیز ویراسته و پیراسته شدن، تقریبا اثری بی‌نظیر است و در زمره یادگارهای آن مرحوم که نماند تا محصول آخرین دسترنج‌هایش را در بازار کتاب مشاهده کند. اثری که حتی توصیف آن به سمیناری بین‌المللی در امارات رسید؛ آقای زهرایی در سال‌های پایانی حیاتش به اتفاق دکتر موحد در سمینار ابن بطوطه شرکت کردند و آنجا بود که مسئول سمینار توصیف این کتاب را شنید و به قول زهرایی بسیار کنجکاو شد که نسخه جدید آن را ببیند و حتی قرار و مداری گذشتند که نسخه‌ عربی و نیز  ترجمه انگلیسی کتاب را در هیاتی شکیل با شیوه آقای زهرایی منتشر کنند.

برخی دیگر از‌‌ آثاری که مرحوم زهرایی با استاد موحد کار کرد و فرصت انتشار نیافت، مجموعه آثار مرتبط با مولانا بود؛ یعنی شرح مثنوی با حضور بزرگان فلسفی و ادبی در منزل استاد موحد، و نیز تصحیحی از مثنوی معنوی از سوی ایشان.

نگارنده چقدر غبطه خورد و البته شگفت زده شد که استاد موحد تصحیح مثنوی را به ناشری دیگر سپرد (از قرار انتشارات فرهنگستان) و جالب این که از قرار هنوز منتشر نشده است. و چه نیکوست که آقای موحد کتاب را به جایگاه قبلی و اصلی‌اش بازگرداند و حق دوستی را به جای آورد.

قصد نگارنده کم‌انگاشت و تخفیف تلاش استاد موحد نیست، بلکه توجه دادن اهل قلم و فرهنگ به حضور ناشری فرهنگی و پای کار همانند مرحوم محمد زهرایی است که چگونه می‌تواند یک ظرفیت فرهنگی را شناسایی و بلوغ و باورمندی را در او دمیده و به جایی برساند که هم اکنون همانند نگینی در میان اهل فکر و قلم بدرخشد و شعله‌های وجود معنوی‌اش را بر همه بتاباند.

یاد مرحوم زهرایی گرامی باد و نفس استاد موحد زنده و شعله وجودش تابنده و طربناک.


*با اندک ویرایش

همرسانی کنید:

مطالب وابسته