علیرضا شهمیرزادیان
روزنامه جامعه فردا
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بـود که قـرعه دولت به نـام ما افتـد
هیچ آماری از تیراژ نسخههای گوناگون میراثش در دسترس نیست، به گواه نسخههای متفاوتش میشود گفت بیش از هر کتاب دیگری در خانه ایرانیان یافت میشود. بعد از قرآنکریم و کتب ادعیه پرفروشترین است، حتی در خانههایی که کتابخانهای ندارند، لب هره پنجره یا طاقچه حتما میتوان نسخهای از دیوان حافظ یافت.
اولین نسخههای چاپی که از میراثش به ایران رسید برمیگردد به سال ۱۲۰۶، پیش از آن تنها نسخههای خطی، در دسترس خواص بود. خواجه شمسالدین محمد بن بهاالدین محمد حافظ شیرازی ۶۵ سال زیست، اما او از سده هشتم تا همین امروز زنده است، لسانالغیب ایرانیان شد و مرزهای جغرافیایی با خواندن شعرهایش فراموش شد، از شبه قاره هند تا تاجیکستان و روم او با ۵۰۰ غزل و چند قصیده و دو مثنوی و چندین رباعی چنان ماندگار شد که نه تنها اشعارش که بلکه خودش در جایگاهی بالاتر از یک شاعر کلاسیک مورد احترام قرار گرفت. آرامگاهش –حافظیه- یکی از قطبهای گردشگری است و گوشه دنجی شده که بسیاری از لفظ زیارت برای رفتن به آرامگاه مردی که با رندیهای عارفانهاش ماندگار شد، استفاده میکنند و انگار این پیشگوی شیدا میدانست که قرار است روزی روزگاری از هر گوشه جهان زیر آن طاق به دیدارش بشتابند، آنجا که میگوید: «بر سر تربت ما چون گذری همت خواه/ که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.»
دلدادگی به حافظ و حضورش در شبهای مبارک زندگی ایرانیان به امروز و دیروز برنمیگردد، در جلد سوم تاریخ ادبی ایران به روایت ادوارد براون، خاورشناس و ایرانشناس بریتانیایی از این میزان احترام به حافظ و مزارش بارها یاد شده است، او مینویسد: «مردم شیراز حافظیه را بسیار حرمت میدارند و هم دلدادگانی که آشنای آن استاناند و هم رندان صاحبدلی که از اطراف جهان به شیراز میآیند همه آنجا را زیارتگاه روحانی خود میدانند.»
حافظ با شادترین و دشوارترین لحظههای زندگی ایرانیان عجین شده است، دیوان اشعارش از روزگاران بسیار دور با چشمهای بسته و دلی سرشار از التهاب شادی یا اندوه باز شده و او با ۵۰۰ غزلش آبی روی آتش این التهاب ریخته. تفأل زدن به غزلهای لسانالغیب آنقدر قدیمی است که دیگر تقریبا کسی نمیداند اولینبار چه کسی بود که برای التیام التهاب یا فائق آمدن به تردیدها و دودلیهایش سراغ دیوان حافظ رفت.
دکتر «محمود زند مقدم» ایرانشناس، تاریخنگار و بلوچشناس، درباره پیشینه و اهمیت حافظ در زندگی روزمره و جاری ایرانیان میگوید: «بحث فال حافظ و تفأل زدن، اعتقادی بین مردم است. ما میتوانیم این مسئله را از دو منظر ببینیم: امور اعتقادی و امور علمی. امور علمی خودش به دو دسته فلسفی و تجربی تقسیم میشود. در فلسفه و امور تجربی مدام سؤال مطرح میشود. مثلا درباره نظریات انیشتین هنوز سؤال مطرح میشود. امور اعتقادی هم جزو دانستنیها هستند، در آنها دیگر سؤال و جواب مطرح نیست، هر اعتقادی که فرد داشته باشد یک مبانی و اصولی دارد. در اعتقاد باید شکیبا باشی و بگویی من این اعتقاد را دارم. مادرم در قدیم میگفت همیشه در هر خانه یک جلد حافظ و یک جلد قرآن بوده. زمانی که در بلوچستان بودم گروهی بودند که اشعار حافظ را با موسیقی میخواندند، بسیاریشان سواد نداشتند و غزلها را بر اثر شنیدن حفظ شده بودند. حافظ چند ویژگی مهم برای مردم دارد؛ یکی اینکه سخناش مورد قبول جامعه است و کلام روزگارمان است. مثل این شعر: در میخانه ببستند خدا را مپسند/ که در خانه تزویر و ریا بگشایند.»
دکتر زندمقدم اما معتقد است اصلیترین دلیل این همدلی با حافظ و علاقه به تفأل در لحظههای بااهمیت زندگی ایرانیان بیش از همه برآمده از تعبیرپذیری در هر شرایطی است، او میگوید: «سخن حافظ شامل کلیتی است، میتوان آن را تفسیر کرد و هرکسی میتواند برداشت خود را داشته باشد و برای روزگار ما هم قابلیت تطبیق دارد. وقتی شاه شجاع به جای پادشاه مستبد پیشین سر کار میآید حافظ برایش میسراید:
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش /که دور شاه شجاع است میدلیر بنوش
شد آنکه اهل نظر بر کناره میرفتند/ هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
به صوت چنگ بگوییم آن حکایتها/ که از نهفتن آن دیگ سینه میزد جوش
شراب خانگی ترس محتسب خورده/ به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش
مردم به حافظ اعتقاد دارند و با کسی که اعتقاد دارد نمیشود درافتاد چون نمیشود برای او دلیل و تجربه بیاوری که از اعتقادش دست بکشد. زیرا بخشی از اعتقادات ما بهخاطر پریشانیهایمان هستند، از اینکه چرا و چطور به این خاکدان افتادهایم.»
در فهرست کتابخانه بنکیپور به نسخهای از دیوان حافظ اشاره شده است که جهانگیر امپراتور هند در لحظههای حساس زمامداری به دیوان او تفأل زده است و در حاشیه دیوان به این تفألها اشاره کرده است و نوشته که حافظ در کجا به او چه گفته است. به نظر او حتی در زمان حیاتش هم این مرزها را پشت سر گذاشته بود و در دور دستها نیز محبوب بود، آنقدر که در غزلی میگوید:
به شعر حافظ شیراز میگویند و میرقصند / سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
مولوی شبلی نعمانی در زمان حیات حافظ او را فراتر از انوری و ظهیرفاریابی و سلمانساوجی و دیگر مدیحهسرایان همعصرش میداند و مینویسد: «وی هیچوقت به وسائل پست و ناپسند برای جلب مال و کسب معاش متوسل نشد. سبک لحن وی روشن و متناسب و بیعیب است و از مراتب کمال علم و بلوغ دانش او حکایت میکند و نشان میدهد او چگونه بر حقایق اشیا بیش از ظواهر امور نظر داشته است. لکن از همه بالاتر آنکه کلام او بهقدری جذاب و فتّان است که هیچیک از شعرای دیگر از این حیث به پایه او نمیرسند.»
«یکتا بودن حافظ نه در شیوه غزلسرایی که در معانی است که در لایههای زیرین غزلهایش مستتر شده.» دکتر «عبدالحسین فرزاد» مترجم و شاعر و استاد ادبیات فارسی با اشاره به این ویژگی در غزل حافظ میگوید: «روانشناسی شگفتانگیزی در دیوان حافظ به کار رفته است، غزلهای او چند لایه معنایی دارد و او بیشک این شیوه را از قرآنکریم وام گرفته است. غزل حافظ بسته به حال مخاطب و برداشت او معانی متفاوتی دارد و این لایههای معنایی هستند که سبب شده است دیوان او در هر شرایطی آرام قلب باشد. او ابعاد مختلف روانی انسان را میشناسد و برای همین هم هر آدمی در مواجهه با غزل حافظ تو گویی با آینهای روبهرو میشود که خود را در آن میبیند و احساس میکند حافظ در غزلی که پیش رویش آمده او را مخاطب قرار داده است.»
دکتر فرزاد معتقد است همین ویژگی چند لایه بودن و انعکاس احوال خود در غزل حافظ است که سبب شده که تفأل به شعر او در ادبیات و شعر فارسی تکرار نشود و مختص حافظ بماند، او معتقد است: «این آینه است که سبب شده آدمی در احوال غم وقتی سراغ حافظ میرود، غم از دلش زدوده شود و در احوال بیتفاوتی حافظ به او تلنگری بزند و به این ترتیب در شبهای سرنوشتساز زندگی و آیینها و اعیاد او همنشین همیشگی باشد. در واقع اینکه عدهای میگویند ما به مراد دلمان از تفأل به حافظ رسیدیم برآمده از همین نکته است و یک تعبیر است از غزل حافظ. چرا که شعر حافظ یک اقیانوس بیانتها از معانی است و هرکس مطابق ظرفیت خود و احوال درونیاش از آن بهره میگیرد و برداشتی میکند. تعبیر لسانالغیب جایی در دنیای امروز ندارد [؟!] و شاید بیشتر احترامی باشد به این شاعر یگانه، به شاعری که در اعصار دورتر از زندگی امروز به معنای انسان بودن و روانشناسی انسان پی برده و همین سبب شده که عظمت معنا در غزل او چنان باشد که شما با هر احوالی سراغش بروید راضی و خشنود باشید. حافظ شاعری بیهمتاست، همان شاعری که گوته دیوانهاش میشود و پیرمرد روستایی هم در شب یلدا به آن تفأل میزند، داشتن این هر دو مخاطب تنها از حافظ برمیآید.»
شیفتگی به حافظ در اعصار گذشته از مرزهای هندوستان هم عبور کرد، ادوارد براون در جلد سوم تاریخ ادبی ایران به میس گرترود لوتیان بل دانشمند و زباندان بریتانیایی اشاره میکند که از خواندن شعرهای حافظ دگرگون شده بود و او را با دانته و شیراز حافظ را با فلورانس مقام شاعر ایتالیایی مقایسه کرده بود. او مینویسد: «البته بیاعتنایی ظاهری حافظ است که فلسفه او را مرتبتی چنان ارجمند داده که دانته فاقد آن است. شاعر ایتالیایی در حدود فلسفه خود متحجر و جامد بود و نظریه او در باب جهان همان نظریه عمومی عصر و زمان اوست. آنچه در نظر او حقیقت جلوهگر شده است نزد بسیاری از اهل زمان ما شبحی زشت و ناپسند بیش نیست. ولی دورنمایی که حافظ طراحی کرده منظری وسیعتر و دلگشاتر است که زمینه مقدم آن چندان واضح و روشن نیست، تو گویی نیروی خرد او چنان بهشدت نظر وحدت بصر موصوف بوده که در جهان پهناور خیال حتی به منزلگاه باشندگان اعصار آتیه نفوذ کرده است… او در کلام و افکار آنقدر ژرف و اندیشههای بزرگی دارد که حتی عصر ما را نیز احاطه کرده است و جلوهگر شده و بر او تفأل میزنند.»
ادوارد براون مینویسد: «چون آدمی در کاری به شک و تردید مبتلا باشد میتواند از کلمات و اشعار خواجه استمداد و راهبری جوید، بدینگونه که بر روح خواجه فاتحه دمیده و در دل نیت خود را روشن کرده آنگاه دیوان او را هر طور که اتفاق افتد میگشاید، پس در نخستین شعری که چشم بر آن میافتد، جواب سؤال خود را خواهد یافت و بیت اول از غزل ثانی نیز شاهد آن فال خواهد بود.»
اولین تفألها به حافظ چندان تاریخچه روشنی ندارد، اما شش تفأل در آخر رساله لطیقه غیبیه آمده که بهعنوان اولینها قابل ذکر هستند، فال نخست را میگویند شاه اسماعیل اول موسس سلسله صفویه گرفته است، شاه اسماعیل فرمان داده بود به قبور مشاهیری که به اهل تسنن معروف بودند حمله شود و قبور آنها را بشکافند و با خاک یکسان کنند، این پادشاه به همراه شخصی به نام ملامگس به زیارت قبر حافظ رفت، ملامگس اصرار بلیغ میکرد که شاه اسماعیل اول را به ویرانی مزار حافظ راضی کند. شاه امضای این امر را موکول به دیوان حافظ کرد و چون آنرا گشود این مطلع برآمد: «جوزا سحر نهاد حمایل برابرم/ یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم »
شاه این را به منزله سوگند وفاداری و بیعت به خود دانست و بسیار خشنود شد، چون ملامگس باز در ابرام و اصرار مبالغه کرد، شاه دوباره دیوان را برگشود، این بیت برآمد که ظاهرا روی سخن به مصاحب و همراه شاه داشته است: «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست/ عرض خود میبری و زحمت ما می داری.»
اما ادوارد براون به روایت منقول دیگری اشاره میکند که در لطائف غیبیه به آن اشاره نشده است: «و آن این است که چون شاعر وفات یافت، بعضی از تخطئهکنندگان وی مانع شدند که او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند. چون در این باب بر آن شدند که از دیوان او فالی برگرفته و هر چه از آن فال حاصل شد حاکم قضیه باشد، دیوان را به تفأل گشودند و این بیت مناسب برآمد: قدم دریغ مدار از جنازه حافظ / که گرچه غرق گناه است، میرود به بهشت.»
در این میان فالهایی منتسب به کریمخان زند، شاه طهماسب اول، جوانی به نام امامقلی فرزند فتحعلی سلطان و پادشاهان هندوستان در روایتهای اولیه از تفأل به دیوان حافظ آمده است. در کتاب «تاریخ کشیکخانه همایون» تالیف نجیب کاشانی (تصحیح اصغر دادبه و مهدی صدری) نیز روایتی شگفتانگیز از این تفألها آمده است، نجیب کاشانی شاعر دربار شاهسلیمان شرحی از شبهایی که باید در ملازمت شاهزاده اکبر سوم میماند و از آن شبها به شبهای کشیک یاد کرده و ۴۸ مجلس از این همنشینی را آورده است. یکی از جذابترین این شبنشینیهای ادبی در محضر شاهزاده شبی است که شاهزاده هندی از سعدی میگوید، اما حدیث آن شب به حافظ و تفأل و لسانالغیب بودن او میرسد. نجیب کاشانی در شرح این شب مینویسد، از شاهزاده اکبر سوم که دیگر به حافظ و تفأل زدنهایش وابسته شده بود: «روز تفألی کرد که یا خواجه حافظ! بنما که آخر کار من به کجا خواهد کشید؟ این غزل آمد:
چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
چرا نه خاک کف پای یار خود باشم؟
و در آن روز، به جهت هر یک از حضّار تفألی میشد. محمدخان عرض کرد که چون میرزا نجیبا شاعر است و با خواجه سمت همکاری دارند، باطن یکدیگر را بیشتر مطّلعاند. تفألی در ماده او بشود که او نسبت به حضرت در چه مقام است. شاهزاده گفت: تحصیل حاصل است. خود، مکرّر میگوید که من بندگی آستان ولینعمت خود را به جهت خود سلطنت میدانم! محمدخان گفت: خوب، چه میشود روشنتر شود؟ بنده عرض کردم که قائلم، به شرطی که دیوان را به کمترین داده، خود تفأل کنم. دیوان را شفقت کردند و فرمودند که هرچه میآید سند است. از روح پُر فتوح لسانالغیب استمداد همتطلب نموده، بعد از قرائت سوره حمد و توسّل به اجاق مرتضی علی ـ علیهالصلوه و السلام ـ تفأل نمود. چون کتاب گشوده شد، شاهزاده بیتابی کرده، محمدخان را گفت: بر بالای سرش ایستاده، مبادا غزل دیگر را بخواند! شُکرها کردم که این غزل آمد:
گرچه ما بندگان پادشهیم/ پادشاهان ملک صبحگهیم
بنده برخاستم و تعظیم دیوان او را کرده و نشستم. شاهزاده فرمودند که بر ما معلوم شد که مُرده ایرانیان هم تعصّب میکشند.»
دکتر رضا داوری اردکانی در مقالهای با عنوان «حافظ و شعر و رندی» که در کنگره بینالمللی حافظ (به همت یونسکو) در سال ۱۳۶۹ ارائه کرد، دراین باره مینویسد: «از زمان حافظ تاکنون دیوان شعر حافظ در عداد عزیزترین کتابها بوده و بعد از کتاب آسمانی کمتر کتابی تا آن اندازه مقبولیت و خواهان و خواننده داشته است. مردمی که شعر حافظ میخوانند و به آن تفأل میزنند بیاعتقاد و لاابالی و میخواره نبودهاند و حافظ را نیز بیاعتقاد و لاابالی نمیشناختهاند، اما همواره کسانی بودهاند که شعر را با کتاب احکام و نصایح یا مقالات اجتماعی و نقدهای سیاسی قیاس کرده و با این قیاس حافظ را موافق یا مخالف خود یافته و او را ستایش یا ملامت کردهاند، برخی از این کسان پایبندی به شریعت دارند و دم زدن از الفاظ رندی و میخوارگی و مستی را از هیچکس حتی اگر حافظ باشد نمیپسندند، گروه دیگر که با اعتقادات دینی میانهای ندارند و آزادی را در بیاعتقادی میبینند حافظ را بیاعتقاد میدانند و به این عنوان او را میستایند. این دو گروه از این حیث که شعر او را درست درنیافتهاند شریکاند، اختلافشان در حکمی است که در مورد حافظ و شعر او صادر میکنند.»
در آن کنگره مشهور بزرگداشت حافظ که به همت دکتر عبدالحسین زرینکوب و کمیسیون ملی یونسکو به مناسبت ششصدمین سال تولد حافظ در ایران برگزار شد اندیشمندانی از گرد جهان از ایتالیا تا چین و ژاپن درباره شیفتگی به حافظ و زبان و غزل او نوشتند و حرف زدند. عبدالحسین زرینکوب جان کلام را درباره حافظ گفت: «برای ایران، حافظ تنها یک شاعر و یک متفکر پرمایه و بیهمانند نیست. تجسم یک آرمان و تبلور یک فرهنگ پرمایه نیز هست. او در ایران مرشد محبوب نسلها و موضوع عشق و علاقه قلبهاست. اینجا در شعر او، در شخصیت او همه چیز جادویی همه چیز اثیری و همه چیز آکنده از اسرار است. با او همچون دوستی دیرینه روز میتوان انس یافت، گپ زد و عشق و ارادت نشان داد. در همه کار میتوان از او راهنمایی جست و در همه باب میتوان از او پرسش کرد.»
و لسانالغیب در تمام این لحظهها از لحظه حلول سالی نو تا درازترین شب سال در کانون محفل ایرانیان است.
بهنظر او از این حیث رقبای بسیار کمی در سراسر جهان دارد، بعد از کتابهای آسمانی تقریبا او در احوال شعر و ادبیات رقیبی ندارد. هرچند که در برخی از اسناد قدیمی به تفأل به کلمات ویرژیل شاعر روم باستان اشاره شده است. ویرژیل شاعری که دانته برای نوشتن کمدی الهی به سراغ او میرفت و شارحان دربارهاش نوشتهاند سرودهای شبانی و حماسی او برای دانته چنین احوالی داشته و او به آنها تفأل میزده. ادوارد براون در مقایسه میان حافظ همنظیران غربیاش نیز به این جایگاه ویرژیل اشاره میکند و تنها از او یاد میکند. با این حال این سنت نیز اکنون در غرب فراگیر نیست، ویرژیل هم شاعری مردمی نیست و بیش از همه در میان زبانشناسان و جستوجوگران زبان لاتین ارج و قربش درک شده است. از اینها که بگذریم در فرهنگ شرق و آسیای دور هم شاید تنها نمونهای که با تفأل زدن و حضور همیشگی غزلهای حافظ در زندگی روزمره قابل قیاس باشد تفألهایی است که مردمان چین و بخشهای کمی از آسیای شرق به آنچه با نام حکمت مشهور است، میزنند. حکمتها جملاتی هستند برآمده از فلسفه چین باستان که از مسائل انسانی ابهامزدایی میکند و در لحظههای حساس زندگی مردمان شرق این حکمتها را میگشایند یا به شکل فالهایی در نوارهایی باریک از کاغذ با چشمهای بسته سراغش میروند، این حکمتها شامل جملاتی از کتابهای لائوتسه، کنفوسیوس، تنگ شی و کونگ میشوند. اما بهنظر میرسد حافظی که از هفت قرن پیش تا امروز بیرقیب مانده، همچنان در این احوال یکهتاز باقی بماند.