فرهمند علیپور
بچههای درخت جاکاراندا نام رمانی است که اخیرا به قلم «سحر دلیجانی» نویسنده جوان ایرانی ساکن ایتالیا منتشر شده و توجه زیادی را به خود جلب کرده است. با اینکه از انتشار اولین رمان دلیجانی چند روزی بیشتر نمیگذرد اما تاکنون کتاب موفق شده است که توجه ناشران را برای انتشار در ۷۴ کشور و ۲۵ زبان مختلف به خود جلب کند.
خالد حسینی نویسنده کتاب معروف «بادبادک باز» در پشت جلد کتاب «بچههای درخت جاکاراندا» نوشته است: «کتاب دلیجانی کتابی است گیرا و تکان دهنده که استبداد را محکوم میکند و در ستایش آنانی بر میخیزد که زخمهای استبداد بر تنشان مانده وهمچنین بزرگداشتی است از کوشش ابدی انسان برای آزادی.»
برای گفتگو با سحر دلیجانی به خانه او رفتم و از رمان موفق او و همچنین زندگی و علائق او پرسیدم.
کتاب شما عنوان جالبی دارد، «بچههای درخت جاکاراندا» نام درختی ناآشنا، اسم این درخت را پیش از این نشنیده بودم.
خیلیها درباره نام این درخت از من سوال کردند. جاکاراندا در ایران یا حداقل در تهران وجود ندارد. مادر بزرگ من نمیدانم از کجا، شاید در مجله ای یا تلویزیون، این درخت را دیده بود و آن را بسیار دوست داشت. او عاقبت این درخت را پیدا کرد و در حیاط خانهاش کاشت. اما خب این درخت استوایی بود و در آب و هوای تهران نمیتوانست رشد کند. برای من اما این موضوع و علاقه مادربزرگم به این درخت غیر معمول جالب بود. جاکاراندا همیشه برای من سمبل انقلاب ایران بود، انقلابی که با آرزوها و خواستههای فراوانی همراه بود، با شاخهها و گلهای زیبا درست مثل همین درخت، اما انقلابی که نتوانست به ثمر بشیند، مثل همین درخت مادربزرگ. انقلابی که نتوانست دمکراسی و آرزوهای مردم را برآورده کند. انقلابی که حتی شروع کرد به کشتن فرزندان و انقلابیون خود. بچههای درخت جاکاراندا در واقع بچههای درخت انقلاب هستند.
کتاب را با هدف سیاسی نوشتی؟
نه، اصلا. میخواستم فقط بگویم که در سالهای دهه شصت بر افرادی چون پدر و مادر من چه گذشت. میخواستم بگویم که در آن سالها هزاران تن اعدام شدند. خیلیها حتی در درون ایران هم از این موضوع بیخبر هستند یا حتی نمیدانند که ابعاد این موضوع چه اندازه بود. این کتاب سیاسی
نیست اما روایتگر افراد سیاسی است. اما در عین حال کتاب حالت شعاری هم ندارد و نخواستم که شعار بدهم.
پیش از انتشار این رمان دو تا از داستانهایی شما هم مورد تقدیر قرار گرفته بودند. داستانهاییی که در مجلات ادبی آمریکایی منتشر شده بودند. موضوع آنها هم پیگیری همین موضوع حوادث دهه ۶۰ است؟
بله و هر دو داستان با تغیرات و بازنویسی کلی در همین کتاب دوباره منتشر شدهاند. یکی داستان دختر بچهای که در زندان به دنیا میآید و دیگری داستان مردی است که اعدام میشود.
فکر میکنی اگر در خانوادهای با این مختصات به دنیا نمیآمدی بازهم به دنبال چنین سوژهای میرفتید؟
شاید پاسخم منفی باشد، هر کس داستان آدمهایی را مینویسد که میشناسد. واقعا تصمیمی برای نوشتن در باره حوادث آن سالها نداشتم ولی هر بار که میخواستم داستانی بنویسم ناخودآگاه یکی از قصههای آن روزها در ذهنم نقش میبست و در این باره مینوشتم. مثلا یکی از اولین داستانهاییی که نوشتم داستان «دستبند هسته خرما» بود، همین داستانی که اکنون یکی از قصههای رمان «بچههای درخت جاکاراندا» است. این موضوع چند بار تکرار شد و دیدم هر بار درباره همین موضوع مینویسم برای همین تصمیم گرفتم که این داستانها را تبدیل به یک رمان کنم.
و وقتی تصمیم گرفتی رمانی در این باره بنویسی فکر میکردی که رمان با چنین موفقیت و استقبالی همراه شود؟
نه، – با خنده – اصلا فکرش را هم نمیکردم، خودم هم نمیدانم چرا.
فکر میکنی چرا رمان اینقدر موفق شده؟
فکر میکنم چون رمانی درباره آدمهایی بوده که به ایده و آرمانی باور داشتند، به خود انقلاب باور داشتند ولی بعد، انقلابشان به نوعی دزدیده میشود و آنها خود قربانی میشوند. رمان در واقع درباره جمهوری اسلامی و.. نیست بلکه درباره آدم هاست، درباره داستانهای ناگفته یک انقلاب. مهمتر از آن، رمان بیشتر درباره بچه هاست. گرچه قسمتهای اول این کتاب درباره وقایع دهه ۶۰ است اما قسمتهای بعدی این داستان همه روایت سالهای دهه هشتاد است. داستانهای ما، داستانهای جنبش سبز. داستانهایی که برای پدر و ما رخ داده بود و دوباره داشت برای ما تکرار میشد. در نهایت داستان درباره آدم هاست، مادربزرگها و نوهها.
دلیل اینکه کتاب به انگلیسی نوشته شد تسلط شما به انگلیسی بود؟ یا انگیزهای دیگری داشتی؟
بله، خب تسلط من به زبان انگلیسی بهتر است چون بالاخره دوره های راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه را در آمریکا بودم.
رشته دانشگاهی شما چی بود؟
ادبیات تطبیقی، ادبیات اسپانیایی و انگلیسی و فارسی.
پس شما الان علاوه بر ایتالیایی و انگلیسی، به اسپانیایی هم مسلط هستید؟
بله
و البته فرانسوی!
(با خنده) بله درسته.
پس به یادگیری زبان و ادبیات خیلی علاقمند هستید؟
کاملا درسته، اگر بتوانم دوست دارم تمام عمرم را صرف یادگیری زبان کنم.
من هنوز کتاب شما را نخواندهام، چون کتاب تا الان به ایتالیایی منتشر شده و من هنوز بر این زبان تسلط کامل را ندارم، اما از صحبتهایی که حول کتاب شما شنیدم متوجه شدم که ظاهرا، «ندا» نام قهرمان محوری کتاب شماست. ندا در زندان به دنیا میآید. داستانی شبیه به داستان زندگی خود شما، همزمان برای من یادآور نام ندای جنبش سبز است.
ندا یکی از قهرمانان داستان است. هر فصل، داستانی مستقل از داستانهای دیگر دارد اما در گذر داستان شخصیتها بهم پیوند میخورند. ندا در زندان به دنیا میآید، اما نه به نام ندا. چون من داستان را قبل از وقایع انتخابات شروع کرده بودم، اما نام را بعدها عوض کردم. و این از تنها مقاطعی است که کتاب یک رابطه خیلی صریح با وقایع بعد از انتخابات دارد. چون ندا همه ما هستیم اینکه ندا اتفاقی در آن کوچه بود و کشته شد یعنی اینکه هر کدام از ما میتوانستیم اتفاقی آنجا باشیم و دچار چنین سرنوشتی بشویم.
و ندای این داستان سعی میکند که در پایان کتاب همه آن بدیها و غمها را به گونهای آشتی بدهد. برای من شخصا جنبش سبز چنین معنایی را داشت. زمانی که ما در ایران زندگی میکردیم، در آن سالها ما در اقلیت بودیم، مخالفان نظام آن موقع در اقلیت بودند اما در جنبش سبز دیدم که بچههای آن نسل همه بودند، اقلیتی که تبدیل به اکثریت شده بود برای همین جنبش سبز برای من یک جنبش آشتی جویانه است.
پس سمت و سوی کتاب شما صلح طلبانه و آشتی جویانه است؟
دقیقا، همیشه این حرف پدرم، کسی را که هم قبل و هم بعد از انقلاب یک فعال سیاسی بود به خاطر دارم که هیچ کس نمیخواهد انقلاب کند، انقلاب آخرین راه است. من شخصا به تغییر سیاسی باور دارم تغییری که نه در خیابانها بلکه در طبقه سیاسی رخ دهد برای همین به جنبش رفرمیستی ایران اعتقاد دارم به شرطی که پلهها را یکی یکی اما با فکر طی کند.
میخواهم کمی درباره خود شما بپرسم اول اینکه کتابهایی که مطالعه میکنید بیشتر به فارسی است یا انگلیسی؟ و نویسنده محبوب شما کیست؟
بیشتر به انگلیسی است. چندین نویسنده محبوب دارم از جمله داستایوسکی. نویسندهای که خیلی روی من تاثیر گذاشت خانم «آروندتی روی» که کتابی دارد به نام «خدای چیزهای کوچک» با موضوعی در خصوص نظام طبقاتی هندوستان. «ج. م. کوئتزیا» نیز که نویسندهای است از آفریقای جنوبی و درباره آپارتاید مینویسد و نوبل هم گرفته است از دیگر نویسندگان مورد علاقهام است و البته آلبرت کامو که این روزها بسیار آثارش را میخوانم و علاقه زیادی به کارهایش دارم.
چقدر با ادبیات ایران در ارتباط هستی؟
همیشه دنبال میکنم، آخرین رمانی هم که خواندم «دریاروندگان جزیره آبیتر» بود از آقای عباس معروفی. اما احساس میکنم به شعرهای فارسی بسیار زیاد نزدیک هستم، شاملو، ابتهاج، فروغ، شفیعی کدکنی. شعرهایشان را همیشه میخوانم و بسیار روی کتاب من تاثیر گذاشتند.
موسیقی فارسی چطور؟
(با خنده) من هنوز جزو نسل قدیمی هستم. هنوز ابی، داریوش، فرهاد و سیاوش قمیشی گوش میدهم. با اینکه بقیه را هم دوست دارم مثلا دنگ شو، نامجو و غیره. کارهای دنگ شو را مثلا خیلی دوست دارم
پس بیشتر موسیقی ایرانی گوش میدهی؟
دقیقا. این قسمتی از وجودم است، چیزی که به نظرم نشان میدهد آدم از کجا میآید، من با اینکه در امریکا بزرگ شدم و هشت سال است که در ایتالیا زندگی میکنم اما هنوز علاقه و وابستگی زیادی به موسیقی ایرانی دارم. یک حسی که من را پیوند میدهد با وطن و گذشتهام.
چقدر زندگی در ایتالیا بر روی شخصیت و کارهات تاثیر گذاشت؟
خب ایتالیاییها خیلی شبیه ایرانیها هستند و فرهنگشان به ایرانیها نزدیک است. اینجا حس نزدیکتر بودن به ایران دارم. خیلی سینمای ایتالیا خصوصا دهه ۶۰ و ۷۰ را دوست دارم. آنها خیلی روی کارهام تاثیر گذاشتند. که مثلا چطور «فلینی» از خواب واقعیت میساخت و واقعیت و خیال را در هم میآمیزد. چیزی که به نوعی در کتاب من هم دیده میشود.
کتابت کی در آمریکا منتشر خواهد شد؟
۱۸ جون. در ده شهر هم معرفی خواهد شد،از نیویورک شروع میشود و با لس آنجلس تمام خواهد شد. تا الان حدود ۷۴ کشور مختلف قراراست کتاب تو را منتشر کنند. از کشورهایی که بسیار به حکومت ایران نزدیکند مثل چین، تا کشورهایی که از نگاه حاکمان ایران دشمن هست مثل اسرائیل یا کشور همسایهای مثل ترکیه. ناشر یونانیام گفت که داستان تو میتواند داستان سه میلیون یونانی در سالهای دهه ۷۰ باشد. زمانی که یونان تحت حکومت دیکتاتوری بود و بسیاری اعدام، شکنجه و زندانی میشدند. در واقع این داستان میتواند هرجای دیگری رخ دهد. کتاب در اصل روایت انسانهایی است که برای آزادی از دیکتاتوری میجنگند و بچههایی که در این میان هستند و امیدشان را از دست ندادهاند. فکر میکنم که همین موضوع و نگاه انسانی داستان است که مورد توجه قرار گرفته.
در سایت شما دیدم که قرار است پدرت کتاب را به فارسی منتشر کند، اول اینکه فکر میکنید چه زمانی نسخه فارسی کتاب آماده بشه و بعد چرا خود شما کار ترجمه را انجام نمیدهید؟
خودم این روزها بسیار مشغول هستم و پدرم تسلط خیلی خوبی به فارسی دارد، قلمش زیباست و اهل نوشتن است. ترجمه کتاب شروع شده اما نمیدانم که کی به بازار خواهد آمد.
——————–
به روز رسانی: نام رمان درخت جاکاراندا ست که تصحیح شد. – راهک