راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

زیبایی های شخصیت دکتر موحد از نگاه مصطفی ملکیان

دکتر محمدعلی موحد جایزه ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار را دریافت کرد. این جایزه از معتبرترین و پایدارترین جوایز ایرانشناسی است که هر ساله به یکی از نامداران و کوشندگان در حوزه زبان و ادب و فرهنگ ایران اعطا می شود. فهرست دریافت کنندگان پیشین جوایز و همچنین فهرست کارهای دکتر موحد را و گزارش کامل مراسم را می توانید در سایت مجله بخارا بخوانید. اما برای راهک سخنرانی مصطفی ملکیان را در این مجلس انتخاب کرده ایم. اهمیت این سخنرانی را سید اصغر موسوی گوشزده کرده و در صفحه فیسبوکی اش بازنشر کرده است پس مقدمه او و متن سخنرانی را برای اهل کتاب می آوریم. – راهک

سید اصغر موسوی

من سخنرانی استاد ملکیان را درسی میدانم برای استادان بزرگ و نویسندگان مطرح. شاید بر خطا باشم ولی نتیجه این سخنرانی چیزی جز آن نیست. به راحتی از آثار استاد محمدعلی موحد می گذرد و به خود موحد می پردازد:

مصطفی ملکیان
عرض سلام وادب دارم خدمت همه ی خانم ها و اقایان، و مفتخرم که در مراسم بزرگداشت استادم و استاد استادانم آقای دکتر موحد شرکت میکنم. شک نیست که دکتر محمد علی موحد، هم حقوق دان بزرگیست، هم عرفان پژوهش بزرگی، و هم تاریخ نگار، على الخصوص تاریخ نگار ایران معاصر، و هم شاعر گران قدری ست. مجموعه ی آثار تا کنون منتشر شده ی ایشان تا جایی که من استقصا کرده ام دقیقا چهل عنوان اند.

من به دو جهت قصد ندارم که به آثار آقای دکتر موحد بپردازم. جهت اول آن است که من در هیچ کدام از حوزه های آقای موحد هیچ گونه تخصص و خبرویت ندارم، به صلاح من نیست که در حوزه هایی اظهار نظر کنم که شایستگی اظهار نظر و ارزیابی را ندارم. آثاری که از ایشان خوانده ام فقط به من لذت بخشیده اند، و فقط بدون اندکی مبالغه بر دانش من افزوده اند.

اما جهت دوم این است که استاد موحد بیشتر و بسیار بیشتر مرا مجذوب میکند، آثار منتشر شده ی ایشان نیست، بلکه زندگی خود دکتر موحد است. اگر سوء تعبیری نشود میخواهم عرض کنم عنوان خوبی برای این چند کلمه که خواهم گفت شاید این باشد: زیبایی که من در اثری هنری به نام محمد علی موحد دیدم.

محمد علی موحد خودش یک اثر هنریست. بنابراین اگر کسی مثل من با چشمانی ضعیف بتواند وجوهی از زیبایی های این اثر هنری را ببیند و با بیان الکن خودش بتواند آن دیده های خودش را بازگو بکند به مراتب به گمان ام ارزشمند تر از این است که به نقاط قوت آثار علمی و فکری ایشان بپردازد.

همه ی سروران حاضر در این جلسه اعتراف می کنند به این نکته که ما در طول زندگی های خودمان کوتاه یا بلند قاعده ای را به کرات و مرات آزموده ایم و آن اینکه هر چه با یک انسان به لحاظ فیزیکی و جسمانی نزدیکیمان بیشتر بشود، از لحاظ عاطفی دوریمان از او بیشتر میشود. بسیار بسیار نادراند انسان هایی که شما به لحاظ فیزیکی و حضور جسمانی به آنها نزدیک تر میشوید، به لحاظ عاطفی هم به آنها نزدیکتر می شوید.

معمولا انسان ها از دور دوست داشتنی تر اند، از دور زیباتر اند، این نکته ی حکیمانه ی راسل به نظر من ناظر به همین نکته است که می گفت: دوست داشتن انسانیت کار چندان دشواری نیست، اما دوست داشتن تک تک انسان ها کاری محال است. هر چه به انسان ها نزدیک تر میشوید میبینید تصوری که از ایشان داشته اید، تصوری زیباتر از حد واقع، دوست داشتنی تر از حد واقع بوده است.

اما هر کدام از ما سعادتی داشته باشیم در طول عمرمان به معدود افرادی برخورده ایم که ناقض این قاعده اند، خلاف این قاعده اند و هر چه به آنها نزدیک تر میشویم عظمت بیشتر و عظمت روحی بیشتر در آنها ادراک میکنیم، جلال و شکوه روحی بیشتر در ایشان ادراک می کنیم، و جمال و زیبایی روحی بیشتر. این بزرگی روحی، این شکوه روحی و این زیبایی روحی باعث می‌شود که ما به لحاظ عاطفی مجذوب شان شویم.

و من در واقع سعادت این را در طول عمرم داشته ام که با چهار تن در طول زندگیم مواجه باشم که این ویژگی را داشته اند و اینجا میخواهم بگویم که میان چهار تن بدون سر سوزنی مبالغه، بزرگترین این چهار تن استاد موحد است. من هر چه از لحاظ حشر و نشر با ایشان و معاشرت با ایشان، بیشتر نزدیک شدم به ایشان بیشتر مجذوب شدم به لحاظ عاطفی.

واقعا وقتی با ایشان آشنا تر شدم، دیدم این روح چه قدر عظمت و بزرگی دارد و چه قدر جلال و شکوه دارد، چه قدر جمال و زیبایی دارد. بنابراین دکتر موحد را یک اثر هنری می بینم که به دست خودش ساخته شده، و این اثر هنری زیباست فوق العاده، با شکوه فوق‌العاده و عظیم در نظر ما جلوه می‌کند.

نیچه فیلسوف آلمانی، حتى اخلاق را به زیبایی شناسی فرو می کاهد، و می گفت اصلا اخلاقی زیستن یعنی از خودت یک اثر هنری زیبا بسازی. اخلاقی زیستن جز زیبا زیستن نیست. کسانی که اخلاقی زندگی می کنند، اثر هنری زیبایی از خودشان می آفرینند.

در واقع در توضیح سخن نیچه و حتی در جایی در تعبیر سخن نیچه، وقتی به دنیا می آییم تکه سنگی، صخره ای به دنیا می آییم، بعد این تکه سنگ خودش باید چکشی بگیرد و از دل این صخره، از دل این تکه سنگ یک پیکره ی زیبا پدید آورد.

آدم پیکرتراش خویشتن است
با هر فعالیتی و با هر حسن نیتی و با هر اخلاقی زیستنی خود این صخره به دست خودش چکشی بر خودش می زند و اندکی خودش را نمودارتر میکند و بعد می بینی در پایان عمرش از دل این صخره از دل این تکه سنگ بی شکل یا دارای شکلی نه چندان مطلوب، یک پیکره بسیار زیبا بیرون آمده است.

تمام سخن بر سر این است که صخره های ما آدمیان هنگام تولد کمابیش مثل هم اند اما به هنگام وفات مجسمه هایی همانند از دل این صخره ها بیرون تراشیده نشده اند، برای اینکه هنرمندی که بخواهد بزرگترین اثر هنری اش شخص خودش باشد، یک عمر ریاضت روحانی، ریاضت معنوی، ریاضت اخلاقی و ریاضت ذهنی، فکری و علمی باید داشته باشد تا بتواند از سنگ وجود خودش یک ماهیت زیبا بیرون بیآورد و دکتر موحد الحق و الإنصاف، به صداقت و بدون سر سوزنی مبالغه شهادت میدهم که این کار را کرد و از دل همین این تکه ی سنگ یک پیکره ی بسیار زیبا پدید آورد. البته این پیکره زیبا را هر کس به قدر زیبایی شناسی خودش می شناسد و من هم به قدر خود.

محضر فروتنانه موحد
اول وجه زیبایی شاخصی که در این مرد هست، فروتنی و تواضع اوست. اکثر دوستان من اهل فرهنگ اند و حتما به حضور بسیاری از مشاهیر فرهنگی رسیده اند. بعضی وقتها هست که تو وقتی از حضور یکی از بزرگان فرهنگی بیرون می آیی باید به یاد خودت بیاوری که من که این قدر صمیمانه، دوستانه با این شخص صحبت کردم باید به یاد بیاورم که این شخص همان کسی است که کتاب ها را تالیف کرده، فلان کتاب ها را تصحیح کرده، فلان کتاب را ترجمه کرده، چه قدر جایزه برده، چه قدر تقدیر شده از آن کتاب ها، بعد باید به یاد بیارم که چون حضور خود او اصلاً یاد من نمی آورد که من کی ام.

وقتی در محضرش هستم یک انسان می بینم واقعاً از قماش خودم، در سطح خودم، با او ممکن است مطایبه کنم، ممکن است انتقاد بکنم، موضع برابر بگیرم، صمیمانه درد دل کنم، بعد که می آیم بیرون باید به خودم تذکر بدهم که تو حواست نبود که در حضور کی نشسته ای؟

این را مقایسه کنید با کسانی که وقتی شما به محضرشان میرسید زبان بدنشان اصلا به شما میگوید: دست نگه دار، حواست باشه که در حضور مؤلف فلان آثار نشسته ای. اگر زبان گفتار شان نگوید اگر زبان کردارشان هم نگوید، زبان بدنشان، طرز نگاه کردن شان به تو میگوید حواست را جمع کن از فلان شعاع نزدیک تر نشو، من در یک مقام دیگرم تو در یک مقام دیگر.

اما انسانهای خلاف این که آدم در حضورشان یادش میرود که چه قدر علم دارد این مخاطب، چه قدر قدرت تفکر دارد، چه قدر عمق فهم دارد چه قدر تیز بینی دارد، اینها واقعاً نادرند.

این تواضع به نظر من شگفت انگیزه و نخستین خصیصه ای است که جلب نظر هر منصفی را میکند.

ادب و توجه حضور
بعد ادب، ادب نه به معنای رعایت آداب ورسوم، ادب به معنای پاسداشت حضور. این که حضور تو را کسی پاس بدارد، حضور تو برای او فرق بکند. نه اینکه وقتی در محضر او وارد می شوی (انگار) با نباتی مواجه شده است. و وقتی که تو وارد محضرش می شوی حضور تو را با تمام وجودش احساس بکند و پاسدار این حضور توست و توجه او به تو چنان است که تو همیشه گمان می کنی که محبوب ترین دوست او هستی. این توجه به این معنا که با تو چنان سخن می‌گوید که صمیمی ترین دوست او تویی و حال آنکه با هر کسی همین حال را دارد هر کسی گمان میبرد که من نزدیک ترین دوست دکتر موحدم.

دکتر موحد نه تنها رعایت پاسداشت حضور تو را دارد بلکه توجهش به تو منحصر بفرد و به نظر خودت بی بدیل، جانشین ناپذیر و بی همتاست.

وفاداری
ویژگی سومی که در ایشان هست وفاداری است در عالم دوستی. من هیچ وقت تا کنون نشنیده ام که ایشان دوستان خودشان را در غیاب خودشان به بدی یاد بکند، حتی بعضی از کسانی که در نظر بعضی دوستان ایشان مورد نقد ایشانند ایشان واقعا بدون اعتنا می گذرند بدون اینکه آن نقد را ناوارد بدانند. اما این حفظ الغیبی که یکی از علائم وفاداری آدم به یک انسان است، اینکه در غیاب از شخصیت و منش آن کس حفظ و حراست بکند، در عینی که جانب انصاف را رعایت بکند گمان بکند آن کس اگر اینجا بود و کسی به او حمله میکرد من چگونه در حضورش دفاع میکردم حالا هم باید در غیابش ازش دفاع بکنم و لااقل به دم کسانی ندمم که دارند آن کس را از آبرو از حیثیت از وجه اجتماعی از جاه و مقام از محبوبیت از شهرتش میخواهند بکاهند، میخواهند تصویر دیگری ازش به دست بدهند، من این وفاداری را تقریبا در باب هرکسی که از دوستان ایشان درمحضر ایشان ذکری ازش به میان امده من دیدم.

انصاف
در عین حال ویژگی چهارم که با ویژگی وفاداری جمعش خیلی مشکل است، ویژگی انصاف است.

وقتی که دوستی از دوستان ایشان با دیگری مخالفتی دارد نظر متفاوتی با نظر دوست صمیمی ایشان دارد بتواند انصاف عینی را رعایت کنند و دادگرانه داوری بکنند که در اینجا اگر که فلان کس دوست من است، نقدی که دیگری از لحاظ علمی و فکری بهش وارد کرده، حتى نقدی که دیگری به خود من وارد کرده، نقد واردی است.

میانه روی و عقلانیت عملی
ویژگی پنجم، ویژگی میانه روی ایشان است،من هیچ چیزی که از افراط یا تفریط در رفتار ایشان اعم از کردار و گفتار ایشان باشد ندیده ام. همیشه یک نوع میانه روی یک نوع اعتدال، یک نوع حد وسط را رعایت کردن و گریختن حتی المقدور و حتى الإمکان از دو جانب و دو منتهی و طرف یک طیف، طرف وسط به میانه طیف گرایش پیدا کردن، که این نشانه ی انسان هایی است که اخلاقی اند و هم علاوه بر اخلاقی بودن، یک نوع عقلانیت عملی را پاس میدارند. اقتضای نوع عقلانیت عملی، این میانه داری و میانه گیری و میانه روی در شخص دیده می شود.

دوراندیشی
بعد از این ویژگی، یعنی ویژگی میانه روی ایشان، ویژگی دیگری که به نظر من در ایشان خیلی شاخص است، دوراندیشی است. من هیچ وقت ندیده ام چه در گفته ها و چه در نوشته های ایشان، که داوری شان، داوری باشد در حوزه های نزدیک. همیشه هر نکته ای را در دورترین سپهر، در دورترین ساحت ممکن قرارش میدهند و از آنجا به آن نگاه می کنند و در بابش داوری می‌کنند، یعنی هیچ در واقع متعلق داوری نیست بااینکه ایشان در بابش داوری می کنند، این متعلق داوری را در یک کانتکست حتی المقدور بزرگ قرار می دهند. کانتکستی که تا می تواند بزرگ است، برای اینکه داوری شان بتواند نوعی عاقبت اندیشی در آن باشد. داوری هایی که ما تا فردا را می بینیم یا ماه آینده را می بینیم یا فقط تا سال آینده را می بینیم من در ایشان ندیدم.

و از این نظر خیلی وقتها در گفت‌وگوهایی که بین دوستان ایشان، شاگردان ایشان با ایشان پیش می آید، ایشان رایی را خلاف رأی بقیه اظهار می کنند، ما بقیه از فاصله های نزدیک می بینیم آن ابژه را و ایشان در دورترین فاصله ممکن، و در بزرگ ترین گستره ممکن داوری می کنند.

حسن نیت
ویژگی دیگری که در ایشان هست، ویژگی حسن نیت است. حتما شما در زندگی تان به کسانی بر خورده اید که با شما تندی می کنند اما شما هیچ به دل نمی گیرید. چون میدانید این تندی ناشی از یک حسن نیت عمیق است. یکی از معنویان روزگار ما می گفت در عالم معنویت پنج پارادوکس بزرگ وجود دارد. یکی از این پارادوکس ها خشونت عشق است. گاهی کسی به تو چون عاشق است، خشونت می ورزد. اگر این عشق نبود با تو خشونت نمیکرد. اما وقتی خشونت ناشی از عشق است، مثل خشونت من نسبت به فرزند خودم می کنم، خشونت را در اینجا به این معنا می گیرم مقدم کردن مصلحت فرزند خودم بر خوشایندش. هر وقت کسی مصلحت شما را به خوشایند شما مقدم کرد، آن وقت شما با یک امر ناخوشایند از قبل او مواجه می شوید و این امر ناخوشایند را تلقی می کنید به عنوان مصداقی از مصادیق خشونت. اما گاهی هست که ما خشونتی را که از دیگری میبینیم از عشق اوست به ما، که از عداوت او خصومت او نفرت او و خشم او نسبت به ما ناشی از این است که او ما را دوست دارد. بنابر گفته ی شاعر عرب تا زمانی که عتاب هست بدان محبت هست.

این حسن نیت در دکتر موحد هست. برای اینکه وقتی دکتر موحد در جایی با تو سخن میگوید و یکه میخوری از بس حسن نیت می بینی، نه فقط شادی بلکه مفتخری که مورد این عتاب قرار گرفته ای، هنوز می فهمی که محبوب دکتر موحدی. این خشونتِ عشق را در دکتر موحد در حدی دیدم که در هیچ کس در طول عمر خودم ندیده ام.

حقیقت طلبی و کنجکاوی
ویژگی دیگر ایشان حقیقت طلبی است.دوستان بعضی وقتها دیده اند که دکتر موحد پای سخنرانی کسانی نشسته اند که شاگردشان محسوب می شده، ولی چنان به دقت به این سخنران نگاه می کنند که مثل اینکه در حضور استاد بی بدیلی هستند من این را در هیچ کس ندیدم. حقیقت طلبی که افلاطون از آن یاد می کرد یا چیزی که در روانشناسی کنجکاوی علمی می گویند در دوران کودکی در ما فقط وجود دارد که چرا این این جوره و…..

بعد این حقیقت طلبی یا کنجکاوی علمی در ما زود می میرد. معمولا نوجوانی را به پایان نرسانیده در ما میمیرد، به اقتضای اینکه باید شغل و حرفه‌ای داشته باشیم. و نسبت به بقیه امور بی تفاوت هستیم. اما دکتر موحد نسبت به هر نکته ای کنجکاوی نشان می دهند.

واقعیت پذیری و شکرگزاری
ویژگی دیگر واقعیت پذیرند. معمولا ما با واقعیت ها کنار نمیآییم. مخصوصا آن دسته از واقعیت ها که به تعبیر یونگ نیمه تاریک ناخودآگاه ما هستند. دکتر موحد هر واقعیتی را در باب خودش می پذیرند. و گذشته ی خودشان را هرگز انکار نمیکنند.

و ویژگی دیگر حق گذاری نسبت به هستی ست. سپاس مندی از هستی. یک سپاس مندی عمیق نسبت به هستی و بدون گلایه از آن. و به تعبیری دینی یک نوع شکر به هستی دارند.

روش سقراطی
و آخرین ویژگی ایشان چیزی است که به آیرونی سقراطی تعبیر میکنیم. اثر این آیرونی سقراطی این است که تو نقش خودت را در زندگی به جدیت هر چه تمام تر بازی میکنی در حالی که خود نمایش نامه را خیلی جدی نمی گیری. این آیرونی در دکتر فراوان هست که باید نقش را جدی بازی کرد اما کل نمایش نامه جدی نیست.

————-

* با ویرایش لحن محاوره به کتبی، تصحیح اغلاط و تلخیص تعارفات

همرسانی کنید:

مطالب وابسته