مرتضی کاظمیان
این مکتوب، گزارشی است از کتاب دکتر حبیبالله پیمان در مورد علل و دلایل تکوین تداوم و بازتولید استبداد در ایران.
در صد و پنجاه سال اخیر، دستکم دو انقلاب، یک جنبش ملی و یک حرکت اصلاحطلبانه در دفاع از آزادی، دموکراسی و توسعه اجتماعی ـ اقتصادی ایران به وقوع پیوسته که همهی آنها با فداکاریها و هزینههای بسیار همراه بوده است. این خیزشهای مردمی کمابیش کامیابیهایی در پی داشته، اما سرانجام بهدلیل ضعفهای درونی و کارشکنی مخالفان آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی، پیش از آنکه به ثمر بنشیند، متوقف شده است.
حدود یک قرن و نیم است که مردم ایران بهویژه بخشهای آگاهتر یعنی روشنفکران و دیگر نیروهای مولد و پیشرو درگیر مبارزه با استبدادند، اما توفیق قطعی نصیبشان نشده است. دستکم چهار بار دولتهای استبدادی سرنگون یا به شدت ضعیف گشته، اما چندی بعد در اشکال تازهای ظاهر شدهاند.
با چنین نقطه عزیمت و مفروضهایی، دکتر حبیبالله پیمان در کتاب خود (عوامل تکوین و بازتولید استبداد در ایران*) تلاش میکند عواملی را که در تشکیل دولت استبدادی و تجدید حیات آن در ایران موثرند، شناسایی و تبیین کند. وی تاکید میکند که این کار، نه تفنن است و نه یک کنجکاوی صرفا عالمانه، بلکه یک «ضرورت» است؛ زیرا به باور او: فقط با شناخت و حذف عوامل اولیه و ثانویه، یا ممانعت از تجدید آن موقعیتهاست که میتوان به موفقیت مبارزات و مجاهدتهای جاری علیه استبداد و خودکامگی امیدوار بود.
موضوع اصلی پژوهش، چنانکه نویسنده تصریح میکند، «اثبات نقش کلیدی ناامنی پایدار در پیدایش و بازتولید دولتهای استبدادی و بررسی آثار مخرب و بازدارندهی آن در تکامل حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایران است. بهویژه درک این معنا که عامل اصلی توقف جنبش نوزایی علمی و فرهنگی سدههای زرین ایران اسلامی (قرن سوم تا پنجم ه.ق) بیثباتی و ناامنی ناشی از هجومهای متوالی ترکان و مغولان و تجدید حیات استبداد سیاسی و مذهبی دوران پیش از اسلام بوده.»
به عقیدهی دکتر پیمان: «همین ناامنی و بیثباتی مزمن، با وارد آوردن آسیبهای جدی و ویرانگر بر روان و روح اقوام ایرانی، منشأ کژیها و خشونتهای خُلقی بسیار، در کنشهای دفاعی آمرانه شده است، زیرا با ناسالم ساختن شرایط تولید فکر و ابداع و نوآوری، به ایجاد رکود و بروز انحطاط کمک کرده است.»
این مکتوب، گزارشی مختصر است از کتاب مزبور، که به نظر میرسد هرچند به دورهی تاریخی مشخصی نظر دارد و ریشهها و علل شکلگیری استبداد شاهنشاهی را در زمانهای دور میکاود، اما در زمانهی خاص سیاسی امروز ایران، واجد تعالیم و ملاحظات در خور تأملی است.
دربارهی نویسنده
سخن گفتن از نویسنده، در بررسی پژوهش وی، شاید چندان ضرورتی نداشته باشد. اما بهدلایلی که در پی تشریح میشود، نمیتوان در مقام گزارش کتاب “عوامل تکوین و بازتولید استبداد در ایران”، به نگارنده اشارتی نداشت. دکتر حبیبالله پیمان برای بسیاری از کنشگران سیاسی، دانشجویان و پژوهشگران حوزه دین، نامی آشناست. اما برجستهسازی برخی ویژگیها و شاخصههای زندگی فکری ـ سیاسی وی، در همراه شدن با پژوهش اخیر ایشان، مفید به نظر میرسد.
حبیبالله پیمان (متولد ۱۳۱۴ در شیراز) حدود ۶۰ سال است که برای ایرانی آزاد و توسعه یافته و دور از تبعیض و بیعدالتی، و نیز برای تجلی ارزشهای انسانی میکوشد. بخش مهمی از این کوشش بیش از ۶ دههای، البته همزمان بوده با ستیز با استبداد و مبارزه با تهدید و ناامنی پیوستهای که نه تنها دامنگیر ایران بوده، بلکه بهطور خاص، گریبان این نظریهپرداز اجتماعی و کنشگر سیاسی را نیز گرفته است.
نهضت خداپرستان سوسیالیست و همراهی با محمد نخشب و حسین راضی، عضویت در حزب مردم ایران و همگامی در نهضت ملی به پیشوایی دکتر محمد مصدق، برجستهترین مقاطع شروع زندگی سیاسی دکتر پیمان است. روندی که منتهی به بازداشت وی پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی ۲۸ مرداد شد.
پیمان در دانشگاه تهران دندانپزشکی خواند، همراه نهضت مقاومت شد، به زندان افتاد؛ با جبهه ملی دوم همگام شد، و باز طعم بازداشت مکرر حین تحصیل و فعالیت سیاسی چشید. در متن این تلاشهای سیاسی گروهی و مبارزه برای آزادی، و پس از فارغالتحصیلی در دندانپزشکی، دکتر پیمان در مقطع کارشناسی ارشد جامعهشناسی در دانشگاه تهران تحصیل کرد. اتفاقی که به تعبیر خود او: «افقهای مطالعاتی تازهای به رویم گشود و مرا با دیدگاههای نو جامعه شناختی و سیاسی و روشهای پژوهش در علوم انسانی و مسائل اجتماعی آشنا نمود.»
او اما همزمان در «زندان» نیز تجربهی عملی میآموخت و از فرصت مطالعه با همفکران (ازجمله و بهویژه دکتر کاظم سامی) سود میجست. «برای من و بسیاری دیگر از مبارزان آن دوره، زندان مانند مدرسهای بود برای آموختن و تبادل تجارب مبارزاتی و مطالعه. برای همین هم در زندان همیشه وقت کم میآوردیم.»
پس از “جاما”یی که در سال ۱۳۴۲ برای مبارزه قهرآمیز با رژیم سلطنتی، همراه با دکتر سامی تأسیس شده بود، وی در سال ۱۳۵۶ همراه با گروهی از فعالان ملی و مذهبی (چون مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس محمد توسلی و مهندس میرحسین موسوی)، ذیل «جنبش مسلمانان ایران» فعال شد؛ و بعدتر، با تولد انقلاب اسلامی، موسس «جنبش مسلمانان مبارز» و نفر اول آن شد. تشکیلاتی که چپ رادیکال مذهبی را نمایندگی میکرد و منتقد لیبرالیسم بود.
جز تجربهی آزاد فعالیت سیاسی و مطبوعاتی (با نشریه “امت”) در همان بهار انقلاب، از ابتدای دههی ۶۰ دکتر پیمان زیر ناامنی و تهدید مستمر زیست. از امکان تدریس در دانشگاه محروم شد و مورد احضار و خشونت پیوستهی نهادهای امنیتی ـ اطلاعاتی قرار گرفت.
در ماجرای بازداشت فلهای نیروهای ملی ـ مذهبی در زمستان ۱۳۷۹، دکتر پیمان ازجمله کسانی بود که بیشترین «انفرادی» را تحمل کرد. او برای ماهها در انفرادیهای بازداشتگاه مخفی ۵۹ سپاه، و بعد بازداشتگاه مخفی دیگری، محبوس شد. بازجوییهای طولانی مدت (گاه تا بامداد) را تحمل کرد. وی هفتهها حتی از داشتن قرآن محروم بود و انزوایی سخت و رنجزا را تحمل کرد. فشاری که به قصد «شکستن» وی اعمال میشد و برای وادار ساختن وی به «اعتراف دروغین».
بیگمان، این انفرادیهای طولانی، صرفنظر از آنکه برای این دینپژوه مجالی مناسب برای تأمل هرچه بیشتر در نظریاتش در حوزهی دین و وحی بود، زمانی کافی برای بازخوانی تجربه چند دههای فعال سیاسی او نیز فراهم کرد. «ناامنی»ی که نواندیش دینی برای دههها ـ در قالب زندانهای مکرر و طولانی مدت و احضار و تهدید پیوسته توسط نهادهای امنیتی ـ اطلاعاتی و قضایی دو رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی ـ تجربه کرده و در متن آن، زیسته و کوشیده، برای او که ـ همچون محمد نخشب ـ دغدغهدار انسان و اخلاق، و نیز دموکراسی و آزادی و عدالت بوده، کلیدواژهای محوری و مهم شده است.
اینگونه، و در سالهای گذشته ـ مستقل از دیدگاههایی که در حوزهی نواندیشی دینی ابراز نموده ـ وی مقالات متعددی با مضمون یاد شده، منتشر کرده است. “امنیت، بهانهی پیدایش استبداد” و “عوامل بازتولید حکومتهای خودکامه در ایران” ازجملهی این مقالههاست.
دکتر پیمان میکوشد در هشتمین دهه از زندگی خود و مبتنی بر شش دهه تجربه سیاسی، و با اتکا به دانش جامعهشناسی و مطالعات مستقل خود، برای رهایی از آسیبهای دیرپا و مزمن ناشی از زیستن در شرایط ناامن و ناپایدار نکاتی را ایضاح کند.
وی بهویژه تاکید میکند که «ازمیان عوامل ایجادکنندهی ناامنی و بیثباتی، غلبه بر آسیبهای روانشناختی و اجتماعی و فرهنگی ناشی از ناامنی و استبدادزدگی مزمن بهمراتب دشوارتر است.»
کلیدواژهی ناایمنی پایدار
در کتاب، «ناایمنی(و بیثباتی) پایدار»، بهعنوان عامل کلیدی در ایجاد و بازتولید مناسبات استبدادی و خودکامگی در جامعه ایران معرفی و در بخشی مجزا تدقیق شده است.
دکتر پیمان ناایمنی بازتولیدکنندهی استبداد را مفهومی چندبعدی میداند. مفهومی که شامل وجوهی چون: آسیب دیدن علائق مادی و به خطر افتادن زندگی جسمانی مردم، تهدید علائق روانی، عاطفی و فکری، هویت فرهنگی و روابط و پیوندهای اجتماعی آنان است.
نویسنده تاکید میکند که ناتوانی در غلبه بر اضطراب ناشی از احساس ناایمنی، زمانی پدید میآید که منبع تهدید و تجاوز بیرون از حیطهی اقتدار و ارادهی فرد یا جامعه قرار دارد؛ بهطوریکه نتوانند حدس بزنند که چه زمان و چگونه و با چه شدتی مورد تجاوز، خشونت و آزار و شکنجه و غارتزدگی، اخراج و طرد یا تحقیر و اهانت قرار خواهند گرفت، و اینگونه، قادر به کنترل و مهار کردن عامل تهدید و ناامنی نباشند.
به باور دکتر پیمان، اثرات مخرب و منفی وضع ناامن، هنگامی بروز میکند که اولا، شرایط ناامن درازمدت و مزمن شده، شدت و قدرت آن بیش از ظرفیت دفاع خلاق و مثبت آنان گردد. ثانیا، پیشبینی ناپذیر بودن رفتار عوامل تهدید و تجاوز موجب میشود که در فواصل تجاوزها و خشونتها که آرامش برقرار است، احساس ناامنی و نگرانی تداوم یابد.
یکی از نکات مهمی که در این بخش از کتاب به آن اشاره میشود این است که وضعیت ناامن در ابتدا، تحت تاثیر تهدیدها و آسیبهای فیزیکی، نظامی و اقتصادی بهوجود میآید؛ و چون ادامه مییابد و ناتوانی از بازداشتن آنها مسلم میشود، حالتی از ترس و نگرانی پدید میآورد، و همین ترس است که در فاصلهی میان حملهها و تعدیها، وظیفهی بازتولید احساس ناایمنی را برعهده میگیرد. به بیان دیگر، وضعیت ناامن که ابتدا در محیط زندگی مردم عینیت داشت، به حیات فکری ـ فرهنگی و روان آنان تسری مییابد و در درون افراد بهمثابهی پایگاهی برای بازتولید پیوستهی احساس ناایمنی ایفای نقش میکند.
از این زاویه، و در درازمدت، ترس و نگرانی برآمده از احساس ناایمنی ـ که معلول ناتوانی در تغییر وضعیت ناایمن بیرونی است ـ بهگونهای ثانوی و چونان متغییر مستقلی درآمده، در ایجاد شرایط ناامن از محیط اجتماعی ایفای نقش میکند. نیز، انتقال منبع تولید احساس ناامنی از بیرون به درون با آسیب زدن به روح قومی ـ جمعی ـ مردم، فرهنگ و کنشهای اجتماعی آنان را تحت تاثیر قرار میدهد، بهگونهای که خود به عاملی در ایجاد شرایط ناامن در جامعه بدل میشوند.
به عقیدهی نویسنده، در چنین وضعی، تنها آن دسته از نیروهای اجتماعی در صحنه باقی میمانند که رفتاری منطبق با سرمشق دفاعی مبتنی بر قابلیتهای انسانی و عقلانی تولید، مقاومت و همبستگی، اشتراک و برابری پیش میگیرند و با رویکردی سازنده و خلاق، فضایی امن در پیرامون خود پدید میآورند.
خشونت در حکومت مطلقه
دکتر پیمان در دو بخش از کتاب به بررسی پیشزمینههای شکلگیری دولت در ایران و نیز تبیین چگونگی تکوین نخستین دولتهای متمرکز و خودکامه در ایران میپردازد. وی با ایضاح نحوهی استقرار استبداد مطلقهی شاهنشاهی در تاریخ ایران، مینویسد: یک حکومت خودکامه، خود را ملزم میبیند که آتش قهر و خشونت را بر ضد همهی کسانی که به هر نحو در مظان مخالفت با حاکمیت مطلقه وی قرار میگیرند یا فقط بالقوه تهدیدآمیزند، بهکار برد. در حکومت مطلقه فردی، تمامی قدرت در یک فرد متمرکز میشود و شخص شاه، مظهر اقتدار و رمز پایداری آن است. شخص فرمانروا، تنها نماد حکومت و نظام سیاسی کشور است. از اینرو هر تهدیدی علیه او، اقدامی بر ضد امنیت و موجودیت نظام و کشور تلقی میشود.
به عقیدهی نویسنده، به همین دلیل پیشین است که از بدو تأسیس حکومت مطلقه متکی به فرد، تا امروز، اعمال قهر و خشونت و ایجاد رعب و ترس بر ضد همه کس جز یک نفر، ازجمله لوازم اساسی ثبات و پایداری حکومتهای استبدادی بوده است.
از نظر پیمان، رابطهای ضروری میان سه مولفه/قضیهی زیر وجود دارد:
۱. انحصار مسئولیت برقراری و حفظ امنیت در کشور برای شخص حاکم؛
۲. لزوم عدم محدودیت در اعمال قهر و جلوگیری از سربرکشیدن قدرت رقیب؛
۳. تصرف و سلطهی حاکم بر همهی منابع قدرت (مادی و انسانی).
پیمان معتقد است که ماجرا به اینجا ختم نمیشود؛ در ذهن حاکم خودکامه، دغدغهی حفظ اقتدار و امنیت شخصی، بهتدریج جایگزین دغدغهی تأمین امنیت برای کشور میشود.
نویسنده همچنین میافزاید که نه فقط مردمان، که حتی نزدیکان حاکم خودکامه نیز اگر شائبهی مخالفت و توطئه در مورد آنان وجود داشته باشند، محکوم به قلع و قمع و سرکوباند.
وی شواهد متعددی از کارنامهی شاهان هخامنشی برای مدلل و مستند ساختن مدعاهای خود، درج میکند.
عوامل تداومبخش استبداد در ایران
در بررسی مولفهها و علل بازتولید و ادامهی وضع استبدادی در ایران، دکتر پیمان «آمیختگی قدرت سیاسی با امر قدسی» را بهمثابهی یکی از موثرترین عوامل فرهنگی تداوم پادشاهی مطلقه، مورد توجه قرار میدهد.
به باور وی، حکومتهای استبدادی برای تثبیت حاکمیت خود و جلب اطاعت و وفاداری مردم از عامل مذهب سود زیادی بردهاند. چنانکه با اشاره به دوران ساسانیان، توضیح میدهد که شاهان ساسانی مذهب را وسیلهی کسب مشروعیت برای خود و البته همبستگی و اتحاد میان ملت و دولت قرار دادند. مذهب و حکومت به گونهای رسمی وحدت یافتند و به همکاری پرداختند و رهبران دینی زرتشتی جایگاه مهمی در نهاد قدرت کسب کردند.
این ملاحظه نیز قابل تأمل است؛ در دوران مزبور، بخش شریعت یعنی احکام و مقررات و شعائر و آداب مذهبی توسط موبدان گسترش زیادی پیدا کرد و اصول و ارزشهای اصلی دین زرتشت با بیاعتنایی روبهرو گشت. هر نوع تفسیر و برداشت مذهبی از متون دینی که با تعلیمات رسمی موبدان تفاوت داشت، بهعنوان بدعت بهشدت رد میشد و صاحبان آن عقاید مورد تکفیر و مجازات قرار میگرفتند. تحولات مزبور، مذهب زرتشت را از یک نظام ارزشی و هستیشناختی مثبت و آزادکننده در عرصه عمومی به آیینی خشک و تامهگرای بازدارنده و ابزاری سیاسی در حمایت از استبداد سیاسی تبدیل کرد.
در بخش دیگری از کتاب، نویسنده در مقام پاسخ به این پرسش که «خلقیات مردم ایران، علت استبداد بوده یا معلول آن»، اظهار میدارد، همانطور که استبداد در اصل به وجود شرایط اضطراری و «وضعیت ناامن» حاکم بر جامعه مشروط شده، بخش عمدهای از مشکلات رفتاری و اخلاقی مردن نیز معلوم شرایط مزبور است. به عقیده پیمان، اوضاع و احوالی که به شکلگیری حاکمیت استبدادی و تمرکز قدرت و سپس مالکیت انجامید، در درجه اول همان «شرایط اضطراری» و «وضعیت ناامن» بود. به دیگر سخن، و از نگاه پیمان، این خصلت استبداد پذیری مردم نبود که باعث ظهور حکومت استبدادی شد، بلکه استمرار نظام استبدادی، خصلت استبدادپذیری و استبدادپروری و الگوهای رفتاری مشابه را موجب شد تا به سهم خود، استبداد را بازتولید کنند و تداوم بخشند.
مقاومت در برابر استبداد
پیمان با تاکید بر این نکته که مردم ایران بیش از ۲۵ قرن است که در زیر سلطه حکومتهای استبدادی بسر میبرند، و در این مدت، جز دورههای کوتاه، خشونت و سرکوب مستمر، مستقر بوده، به «مثلث»ی مهم اشاره میکند: تقابل و ستیز خصمانه، گریز و تسلیم منفعلانه، و تعامل و گفتوگوی انتقادی همراه با مقاومت فرهنگی.
به باور نویسنده، نخستین درسی که مردم ایران از تداوم و تسلسل هجومها و خشونت و نیز توالی شکست و ناکامی در مبارزه با بیعدالتی و ناامنی و استبداد و اشغالگری آموختند، «پرهیز از رویارویی و ستیزهجویی با متجاوزان در شرایط نابرابر» بود. مردم ایران، مسیر غیرمستقیم مقابله و اشکال مقاومت منفی و مدنی و نیز مقاومت فرهنگی در سایه تعامل و همکاری میان خود را برگزیدند.
آنان با اتخاذ این مشی و شیوه، از اضمحلال کامل موجودیت ملی و فرهنگی و تاریخی میهن خود جلوگیری کردهاند.
این ملاحظه و ارزیابی نویسنده نیز قابل تأمل است که با استقرار قدرت و فروکش کردن اعتراضها و مخالفتهای علنی، آرامش ظاهری ـ که بیشباهت به سکوت پیش از توفان نیست ـ برقرار میشود. بهتدریج و با حمایت حکومت، چرخهای اقتصاد به گردش درمیآید. رونق اقتصادی ـ هرچند کاذب و ناپایدار ـ به استحکام و ثبات ظاهری نظام مسلط میافزاید. آتش مبارزه به سردی میگراید. با وجود اینها، شعلههای پایداری بهویژه در اشکال متنوع فرهنگی ـ و دور از غوغای زندگی عادی ـ سوسو میزند و در دلهای بسیاری از مردم، نور امید میتاباند. اینچنین، هرچند سیاست منزوی ساختن معترضان از طریق جذب طرفداران و میانهروها، و ادامهی سیاست دوگانهی «جذب و سرکوب» ادامه مییابد و فعالیت مخالفان کمدامنه و اثر است، اما مقاومت معنوی و تلاش برای حفظ هویت و میراث فرهنگ ملی نمیگذارد مردم فراموش کنند که زیر سلطهی جباران یا بیگانگان بهسر میبرند.
در بخش پایانی کتاب، و در بررسی نسبت استبداد با رونق یا رکود اقتصادی، دکتر پیمان تاکید میکند که برای گذار مسالمتآمیز و پیروزمندانه به عصر جدید و دستیابی به توسعه پایدار و انسانی باید میان سه نیروی عمده و اساسی تجمیع و هماهنگی پدید آید: نیروهای مادی و اجتماعی توسعه؛ نیروهای ذهنی (فکری ـ فرهنگی) حاضر در شعور خودآگاه جمعی، و کهن خاطرات و سرمشقهای اولیه پنهان در ناخودآگاه قومی.
وی البته تصریح میکند که تحقق این امر علاوه بر وجود آگاهی و تصمیم و اراده عمل در نیروهای مرجع، نیاز به حداقل شرایط عینی و ذهنی «امن» و باثبات برای گفتوگو و تعامل هدفمند است.
وجود حکومتهای اقتدارگرا اما مانعی مهم محسوب میشود، و گویی ایران را در «دور باطل»ی قرار داده؛ اما به باور نویسنده، چنین نیست: نباید منتظر حسن نیت اقتدارگرایان دست روی دست گذاشت. نیروهای اجتماعی مولد و خودآگاه باید فضاهای امن برای تعامل و گفتوگو را در مناسبات میان خود در درون «زیستجهان» بهوجود آورند. برقراری همبستگی انسانی و روابط مبتنی بر اصول آزادی، برابری و برادری در قیاسهای کوچک و متوسط، در گوشه و کنار، نیروهای فعال را در درون «سفینه»های مطمئن و امن گرد میآورد و از دستبرد امواج بحرانهای اجتماعی و اخلاقی و ارزشی و هویتی مصون میدارد.
*مشخصات کتاب:
عوامل تکوین و بازتولید استبداد در ایران، تهران: انتشارات قلم، ۱۳۹۰