راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

پژوهش جامعه‌شناسی نسخه پزشک نیست

محسن گودرزی
اندیشه پویا، شماره ۲۶[۱]

جامعه‌شناسان باید در سیاست‌گذاری‌ها نقشی فعال داشته باشند. این تعبیری است که به زبان‌های مختلف از سوی جامعه‌شناسان و مدیران و مسئولان مطرح می‌شود. هم جامعه‌شناسان و هم مدیران دستگاه‌های بوروکراتیک به حضور کم‌رنگ جامعه‌شناس در فرایند سیاست‌گذاری اشاره می‌کنند و بر این تصورند که سیاست‌ها و اقدامات توسعه‌ای به دلیل انحصار به ابعاد اقتصادی و فنی نتوانسته به اهداف مورد نظر برسد. البته برخی جامعه‌شناسان نقدهای تندتری به این حضور کم‌رنگ دارند و شکست‌ سیاست‌گذاری را ناشی از همین عدم توجه به ابعاد اجتماعی می‌دانند. با این حال، تردید‌هایی از هر دو جانب نسبت به این نوع پژوهش‌ها وجود دارد. هم سازمان‌ها نسبت به کارایی این پژوهش تردید دارند و هم برخی جامعه‌شناسان، پژوهش‌های متعارف اجتماعی را فاقد توانایی می‌دانند. از دید آنان چنین پژوهش‌هایی روشنگر نیستند، وجه انتقادی ندارند و حتی گروهی پا را فراتر می‌گذارند و پژوهش‌های متعارف به سفارش دستگاه‌های اجرایی را بیشتر نوعی کاسبی کردن با دانش اجتماعی می‌دانند. با این حال، اگر قرار است جامعه‌شناسان نقشی در سیاست‌گذاری‌های اجتماعی داشته باشند، مهم‌ترین نقطه اتصال دانش اجتماعی با سیاست‌گذاری همین پژوهش‌های اجتماعی است. پژوهش‌هایی که هدف اصلی آن سودمندی و اثرگذاری بر سیاست‌گذاری است.

مدیران نیز نقدهایی مشابه دارند. آنان نیز به کاربرد توجه دارند و انجام پژوهش را تنها ارضاء کنجکاوی‌های نظری نمی‌دانند. آنان به نوعی از دانش اجتماعی علاقه دارند که در جریان سیاست‌گذاری موثر باشد. اگر چنین هدفی در میان باشد، باید پیش از هر چیز انتظار از پژوهش اجتماعی و نقشی که می‌تواند ایفا کند، روشن شود. در این نوشته قصد دارم به نقشِ کمتر توجه شده پژوهش‌های اجتماعی بپردازم و تعریف وسیع‌تری از پژوهش کاربردی ارائه کنم.

آیا پژوهش‌های اجتماعی غیرکاربردی اند؟

به طور کلی از میان نقدهایی که به پژوهش‌های اجتماعی مختلفی وارد می‌شود، سه انتقاد محور اصلی را تشکیل می‌دهند:
– پژوهش‌های اجتماعی غیرکاربردی‌ اند،
– به نظریه اتکایی ندارند،
– و با وجود هزینه‌های بسیار، سودمندی اندکی دارند.
به همین دلیل، برخی به دیده تردید به پژوهش‌های اجتماعی و نتایج آن می‌نگرند و آن را زینت قفسه‌ها و دفاتر مدیران اداری می‌دانند. بی‌گمان، نمونه‌هایی از این نوع پژوهش‌ها را می‌توان یافت اما تردید دارم که بتوان چنین صفاتی را به کلیت پژوهش‌های اجتماعی تعمیم داد. چنین انتقاداتی اغلب غیرتجربی است و شواهد کافی برای چنین داوری‌هایی ارائه نمی‌کنند.

مدیران و سفارش‌دهندگان نیز پژوهش‌های اجتماعی را غیرکاربردی می‌دانند. آنان معتقدند این پژوهش‌ها بیشتر از آن که کاربردی باشند، دانشگاهی‌اند. مقصود آنان از اطلاق صفت دانشگاهی، پژوهش‌هایی است که به مفاهیم انتزاعی توجه می‌کنند و دغدغه نظری دارند و معطوف به علائق نظری و مفهومی دانشگاهیان است و در عمل سودمندی اندکی دارد. به نظر می‌رسد هم سازمان‌ها که سفارش‌دهندگان تحقیق‌اند، رضایتی از تحقیق ندارند و هم دانشگاهیان که آن را انجام می‌دهند. پژوهش اجتماعی دست کم به صورت ساده شده، محصول چنین رابطه‌ای است و اگر محصول رضایت‌بخش نیست، بخشی از مشکل را می‌توان در خصلت‌های چنین رابطه‌ای جست و جو کرد. رابطه‌ای که بر مبنای تصور خاص از هدف تحقیق شکل گرفته است.

تلقی از جامعه شناس همچون پزشک

تصوری که از نقش پژوهش‌های اجتماعی وجود دارد، رابطه بین پژوهشگر و سفارش‌دهنده یا کارفرما چیزی شبیه رابطه پزشک و بیمار در نظر می‌گیرد. به این معنا که سازمان‌ها با مشکلی مواجه می‌شوند و همانطور که بیمار هنگام بیماری به پزشک مراجعه می‌کند، به جامعه‌شناس مراجعه می‌کنند و جامعه‌شناس نیز همانند پزشک، معاینه می‌کند (پژوهش انجام می‌دهد) و بر اساس معاینه، نسخه‌ای (که همانا راه حل مساله است) ارائه می‌کند. اگر مشکل حل شد، چنین پژوهشی کاربردی است و اگر حل نشد، نشانه‌ ضعف پژوهش است. به همین دلیل است که وقتی مباحث جامعه‌شناسان مطرح می‌شود، در نقدشان می‌گویند این توصیف درد است و همه ما می‌دانیم. بگویید راه حل چیست. چه کار باید کرد؟ از پژوهش جامعه‌شناسی چنین انتظاری وجود دارد.

تعریف از راه‌حل معمولاً در چارچوب ملاحظات و امکانات عمل دستگاه‌های بوروکراتیک ارائه می‌شود.  راه‌حل‌های متعارف دستگاه‌های بوروکراتیک هم اغلب در دستورالعمل‌های اداری مثل بخشنامه یا فعالیت رسانه‌ای خلاصه می‌شود. تمایل این دستگاه‌ها به راه‌های بلندمدت یا حتی میان مدت نیست. انتظار دارند مساله‌ای که در سال‌های متمادی ایجاد شده با یکی دو راه حل در کوتاه مدت برطرف شود. روشن است که مساله‌ای که در طول سال‌ها شکل گرفته است، به سادگی و در مدت چند ماه قابل حل نیست و اغلب این راه‌حل‌ها به طول عمر مدیران قد نمی‌دهد.

چنین تعاریفی از نقش پژوهش‌ تنها در بین مدیران رایج نیست بلکه بخشی از پژوهشگران نیز تصورات مشابهی دارند. آنان هم اغلب از کاربرد همان رسیدن به روش‌های اداری حل مساله را برداشت می‌کنند. در حالی که کاربرد در پژوهش‌های اجتماعی معنای دیگری دارد. در این معنا، پژوهش اجتماعی از طریق تغییر برداشت‌ها بر جریان سیاست اجتماعی موثر است.

نقش پژوهش اجتماعی: رسیدن به بینش برای حل مساله 

هدف از تحقیق اجتماعی، فهم اجتماعی از موضوع و پیدا کردن راه‌هایی اجتماعی برای کاهش یا حل یک مشکل است. کاربرد تنها منحصر به ارائه یک راه اداری نیست. درک دقیق و جامع مساله خود نوعی کاربرد است. بخش مهمی از کاربرد پژوهش‌های اجتماعی، ارائه بینش نسبت به مساله و اصلاح نگرش است. برای نمونه شیوه برخورد با موضوع اعتیاد در نظر بگیریم. در سال‌های گذشته، تصور می‌شد برخورد سخت‌گیرانه با معتادان و فرستادن آنان به شورآبادها می‌توان مانع رشد این مشکل اجتماعی می‌شود. دیدگاه‌های جامعه‌شناختی در آن روزها بیشتر تلاش می‌کرد این بینش را ترویج کند که برخورد با اعتیاد به عنوان جرم کارآمد نیست و اعتیاد را باید نوعی بیماری در نظر گرفت. شاید این سخن امروز خیلی ابتدایی به نظر برسد ولی تلاش جامعه‌شناسان این بود که نشان دهند اعتیاد محصول مجموعه‌ای از شرایط اجتماعی است و تا زمانی که این شرایط برقرار باشد، تمرکز بر تغییر رفتار فرد از طریق سخت‌گیری، نتیجه چندانی نخواهد داشت.

برای آن که تصور ملموس‌تری از تفاوت این دو دیدگاه داشته باشیم، می‌توان مجازات در ملاء عام را در نظر گرفت. دیدگاهی که معتقد است اعدام مجرم در ملاء عام موجب ترس افراد از رفتار مجرمانه و در نتیجه کاهش آن خواهد شد در مقابل دیدگاهی که معتقد است به جای آن باید شرایط اجتماعی را در نظر گرفت. ضمن این که به شیوه اجرای مجازات هم نقدهایی دارد و آن را در کاهش جرم موثر نمی‌داند. در چنین فضایی نباید کاربرد را تنها به اتخاذ یک تصمیم اداری محدود کرد. نقش پژوهش اجتماعی، رسیدن به بینش اجتماعی در باره مساله است. پژوهشی که بتواند بینش ما را نسبت به یک مساله تغییر دهد، پژوهشی کاربردی خواهد بود، چرا که بر جریان سیاست اجتماعی موثر خواهد بود. این تاثیر نه یک تصمیم معین اداری است بلکه بر جریان تصمیم‌گیری تاثیر می‌گذارد. این نکته‌ای است که در ارزیابی پژوهش‌ها اجتماعی نادیده می‌ماند.

پژوهش بدون گفتگوی جمعی ابتر است

اگر یکی از اهداف مهم پژوهش‌های اجتماعی را اصلاح بینش و درک نسبت به مساله بدانیم، در آن صورت، راه حل ملازم آن در شیوه انتشار و توزیع نتایج تحقیق قرار دارد. نتایج چنین پژوهش‌هایی باید به موضوع گفت و گو جمعی تبدیل شود و از خلال این گفت و گوی جمعی، فهم و اراده‌ای جمعی برای کاهش مشکل شکل بگیرد. در این صورت، مخاطبان تحقیق فقط مدیران نیستند بلکه پژوهش با فضای عمومی مرتبط می‌شود و در چارچوب تغییر درک عمومی، راه‌هایی برای کاهش مشکل پیدا خواهد شد. اگر بخواهیم همان تمثیل پزشک و بیمار را استفاده کنیم[i]، تا زمانی که بیمار، بیماری خود را قبول نداشته باشد، تمایلی برای درمان نخواهد داشت. درمان برای بیمار فقط مصرف دارو نیست بلکه درمان، اراده او برای کاهش بیماری است. پس هم باید درک او و هم اراده او تغییر کند.

در این صورت، پژوهش اجتماعی صرفاً انجام یک فعالیت علمی و ارائه یافته‌های آن در قالب گزارش‌های مرسوم نیست. این آغاز کار است. پس از انجام تحقیق باید یافته‌های آن به بحث عمومی گذاشته شود. عموم نیز متناسب با موضوع تحقیق تعریف می‌شود. زمانی که یافته‌های یک پژوهش محرمانه است و حتی دسترسی به آن برای پژوهشگران و متخصصان قابل دسترسی نیست، چگونه می‌توان انتظار داشت گفت و گویی در این زمینه شکل بگیرد. اثرگذاری یک پژوهش منوط به شکل‌گیری فضای اجتماعی برای طرح یافته‌های آن است. راه‌های یک تحقیق منحصراً از محتوای یک تحقیق حاصل نمی‌شوند. چه بسا پژوهش‌های کاربردی مهمی انجام شده ولی محتوای آن در عمل مورد توجه قرار نگرفته است.

جامعه در فرآیند تحقیق غایب است

نکته دیگری که در رابطه بین دستگاه‌های بوروکراتیک و محقق وجود دارد، جایگاهی است که مدیران و کارشناسان دستگاه‌های بوروکراتیک برای خود قائلند. در موارد متعددی مدیران و کارشناسان وقتی با نتایج یک تحقیق مواجه می‌شوند، به جای آن که از خود سوال کنند برای مواجه شدن با موضوع باید چه کار کنند، اغلب خود را در نقشی شبیه استاد راهنما قرار می‌دهند و وارد مباحث تخصصی مثل مفاهیم نظری و یا روش‌شناسی پژوهش و مانند آن می‌شوند. هر دستگاه بوروکراتیک، ساز و کارها و رویه‌هایی را برای ارزیابی دقت‌های علمی یک پژوهش دارد که در مراحل مختلف تحقیق را ارزیابی و ادامه آن را تایید می‌کند. در پایان کار، وظیفه مدیر استفاده از یافته‌ها در چارچوب وظایف اداری خود است. اما این اختلاط نقشی هم مانع از رابطه درست و کارآمد بین پژوهشگران و دستگاه‌های بوروکراتیک می‌شود.

از مجموعه این نکات می‌خواهم نتیجه بگیرم که جامعه در فرایند تحقیق غایب است. اگر می‌خواهیم از دانش اجتماعی استفاده کنیم تا کارآمدتر به اهداف اجتماعی خود برسیم و اگر می‌خواهیم از دانش اجتماعی برای کارآمدن کردن سیاست اجتماعی استفاده کنیم، راه آن فعال کردن خود جامعه در جریان گفت و گوی عمومی از خلال پژوهش است. اگر فضای اجتماعی مناسب باشد، در آن صورت پرسش‌ها و دغدغه‌های یک تحقیق چشم‌اندازی برای درک جامعه فراهم می‌کنند. اگر دستگاه‌های اجرایی نسبت به ایده‌های تحقیق اقبالی نشان نمی‌دهند الزاماً ناشی از ناتوانی تحقیق نیست، بلکه ملاحظات و محدودیت‌های آنان است که امکانات بهره‌برداری از نتایج تحقیق را نمی‌دهد.

از این رو، مانع در نوع نگاهی است که پژوهش را بوروکراتیک کرده و ساز و کارهای اجتماعی را کنار گذاشته است و به تعبیری دیگر، جامعه را از پژوهش‌های اجتماعی حذف کرده است.

[۱] اندیشه پویا شماره ۲۶ خرداد ۱۳۹۴ صفحه ۹۰

[i] اساساً معتقدم رابطه جامعه‌شناس با مخاطب از جنس رابطه پزشک و بیمار نیست ولی نقد این تمثیل موضوع بحث این یادداشت نیست. فقط از جهت آن که چنین تمثیلی زیاد به کار برده می‌شود، خواستم از آن برای پیشبرد بحث استفاده کنم.

————–

*با اندک ویرایش. تیترها از راهک.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته