راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

عمر “گنج دانش” کتابفروشی تخصصی قانون به عصر مشروطه می رسد

خبرگزاری کتاب

علیرضا گنج دانش، مدیر انتشارات و کتابفروشی «گنج دانش» در بیست و سومین نشست تاریخ شفاهی کتاب، با بیان خاطراتی به فراز و فرودهای انتشار قوانین و کتب حقوقی پرداخت. وی در بخشی از سخنان خود گفت که با وجود تغییر قوانین و کهنه‌شدن کتاب‌های منتشر شده این نشر، این انتشارات هیچگاه کتب قدیمی را خمیر نکرده است.

سلسله نشست‌های تاریخ شفاهی کتاب به همت مرکز کتاب پژوهی موسسه خانه کتاب دوشنبه‌ها با دبیری نصرالله حدادی در سرای اهل قلم برگزار می‌شود و هر هفته به تاریخچه فعالیت‌های یکی از ناشران، کتابفروشان و یا موزعان با سابقه و قدیمی در طول سال‌های متمادی و قدردانی از مدیر آن انتشارات اختصاص دارد.

مهمان بیست و سومین نشست از این سلسله نشست‌ها، علیرضا گنج دانش مدیر انتشارات و کتابفروشی «گنج دانش» بود که دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴ در سرای اهل قلم حاضر شد و در گفت‌وگویی به بیان خاطرات و پاسخگویی به سؤالات نصرالله حدادی پرداخت.

شما  چه زمانی و در چه خانواده‌ای به دنیا آمدید؟
من در سال ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمدم و تا کلاس هفتم در مدرسه دارالفنون مشغول به تحصیل بودم. پدرم حتی پیش از به دنیا آمدن من در حوزه کتاب به فعالیت اشتغال داشت و نخستین وارد کننده کتاب‌های عربی به ایران بود. مادرم نیز هوش و حافظه‌ای بسیار قوی داشت و با اینکه به طور کامل سواد خواندن نداشت، اما حافظ کل قرآن بود. وی دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی را حفظ بود و برای من و خواهر و برادرهایم تفسیر می‌کرد. تاثیر این تفسیرها به گونه‌ای بود که امروز به جد می‌گویم که هرچه دارم از مادرم دارم.

نقش حبیب‌الله آموزگار در شکل‌گیری انتشارات و کتابفروشی «گنج دانش» چه بود؟
آقای آموزگار (متولد ۱۲۶۹ شمسی) مؤسس گنج دانش بود و پدرم برای کار کردن پیش ایشان رفت. به این صورت که پدر من در دبیرستان مشغول درس خواندن بودند که پدربزرگ من فوت کرد و پدرم که که از شاگردان ممتاز آنجا بوده، برای کار کردن به آقای آموزگار معرفی شد و  کار را در کتابفروشی گنج دانش آغاز کرد.

چه شد که در نهایت اداره  کتابفروشی به پدر شما رسید؟
پدرم چند سال در کتابفروشی گنج دانش کار می کرد و پایان این سالها مقارن شد با ورود آموزگار به عرصه سیاست و درست در سال ۱۲۹۵ آموزگار انتشارات گنج دانش را به پدر من فروخت و او کار را به صورت مستقل در اختیار گرفت. ایشان در آن زمان ارتباط گسترده‌ای با تعدادی از ناشران مصری و عراقی داشت و کتاب‌های مرجع عربی را از طریق آنها تهیه کرده و در کتابفروشی «گنج دانش» که در سال ۱۳۲۱ در خیابان ناصر خسرو (باب همایون) مستقر بود، عرضه می‌کرد. بر همین اساس گنج دانش شهرت پدر من شد.

شما از چه زمانی به کار پدر پیوستید و فعالیت خود را در حوزه کتاب آغاز کردید؟
از زمانی که پدرم بینایی خود را از دست داد و در ادامه مادرم در سال ۱۳۳۶ فوت کرد، زندگی ما با سختی‌های بسیاری مواجه شد. پدرم تا پیش از این موضوع زندگی بسیار خوبی داشت و حتی ماشینش از همان نوع اتومبیل‌هایی بود که خانواده پهلوی از آن استفاده می‌کردند، اما با نابینایی پدرم کم کم همه چیز را از دست داده و حتی به فروش فرش‌های منزل روی آوردیم. به همین دلیل در سال ۱۳۳۹ مجبور به ترک تحصیل شدم تا برای کمک به پدرم که نابینا شده بود، در انتشارات و کتابفروشی گنج دانش مشغول به کار شوم.

یعنی علت رکود «گنج دانش» در آن زمان نابینایی پدر بود؟
بله. علت اصلی راکد شدن فعالیت انتشارات در آن زمان، نابینا شدن پدر بود؛ حتی اگر من به کمک پدر نمی‌رفتم شاید «گنج دانش» هم دیگر باقی نمی‌ماند. تا اینکه من کتابفروشی «گنج دانش» را از پدرم به مدت ۳ سال اجاره کردم.

یعنی پدر از شما اجاره می‌گرفت؟
بله، در آن زمان که من به کتابفروشی آمدم، حدود ۱۷ سال داشتم و پدر به خاطر سن من جرأت نمی‌کرد که اداره فروشگاه را به من بسپرد. پدر به دلیل اینکه نگران از بین رفتن انتشارات بود و برای اینکه من کار را جدی بگیرم، از من اجاره‌بها می‌گرفت. من بعد از ۳ سال کتابفروشی را از پدرم خریدم.

بعد از اجاره کتابفروشی چه کردید؟
بعد از اجاره کتابفروشی مانند پدر مشغول به چاپ جزوه‌های قوانینی چون قانون مالک و مستأجر و غیره شدم. به این صورت که قوانینی که مجلس به تصویب می‌رساند و در روزنامه رسمی منتشر می‌شد، ما با کسب اجازه از آنها، قوانین را جمع‌آوری و استخراج کرده و آنها را در قالب کتاب منتشر می‌کردیم.

شمارگان این کتاب‌ها چه تعداد بود؟
شمارگان این کتاب‌ها معمولا هزار یا دو هزار نسخه بود. حتی یادم است که بیشتر از سیصد نسخه را هم جلد نمی‌کردیم، چرا که مخاطبان زیادی نداشتند.

آیا می‌توانیم بگوییم که شما اولین ناشر کتاب‌های تخصصی در ایران هستید؟
بله، این موضوع درست است. ما دیگر از اوایل انقلاب سایر کتاب‌ها غیر تخصصی و متفرقه خودمان را جمع‌آوری و انبار کردیم و دیگر آنها را نمی‌فروختیم بلکه به دوستانمان هدیه می‌دادیم.

بعد از این ۳ سال چه کار کردید؟
بعد از این ۳ سال من به پدر گفتم که یا شما این کتابفروشی را به من بفروشید و من متعهد می‌شوم که همه هزینه‌های شما را هم بدهم و اگر هم به من نمی‌فروشید، من از ایران می‌روم. خلاصه اینکه با پادرمیانی برخی دوستان نزدیک پدرم این اتفاق افتاد با این شرط که تا زمانی که گنج دانش برقرار است، خانواده ما از آن بهره ببرند که خداروشکر هنوز هم «گنج دانش» برقرار است.

پدر در چه سالی فوت کرد؟
ایشان در ۲۶ شهریور ۱۳۵۳ به رحمت خدا رفتند. بنده از زمانی که خودم را شناختم زیر پوشش ایشان زندگی و فعالیت می‌کردم و پس از اینکه من به کتابفروشی آمدم، تنها سرپرستی آنجا را بر عهده داشتم و به طور کامل در خدمت ایشان بودم و هنوز هم در کارم از توصیه‌های پدر استفاده می‌کنم.

پدر با وجود اینکه نابینا شده بودند، چگونه از امور کتابفروشی مطلع می‌شدند؟
پدر حافظه‌ای بسیار قوی داشت، به طوری که جای تک تک کتاب‌ها را به طور دقیق می‌دانست. وقتی مشتری به مغازه می‌آمد اصلاً متوجه نابینایی پدر نمی‌شد، چراکه ایشان کتاب‌های درخواستی مشتریان را بلافاصله از قفسه‌ها می‌آورد و حتی با لمس کردن، مبلغ اسکناس‌های مشتریان را هم تشخیص می‌داد.

برای چاپ کتاب‌های حقوقی دو راه وجود دارد؛ یکی اینکه خود ناشر علم این کار را داشته باشد و دیگری استفاده از مشاوران حقوقی است…
البته کسانی که به ما مراجعه می‌کردند نیز خودشان مشاور بودند؛ مثلاً آقای دکتر محمد جعفر جعفری لنگرودی از استادان شناخته شده علوم حقوقی بودند که به ما مراجعه می‌کردند.

آقای جعفری لنگرودی در آن زمان از آقای جعفری مؤسس انتشارات امیر کبیر شکایت کرده بودند؛ جریان این شکایت چه بود؟
پیش از انقلاب آقای علیرضا حیدری در انتشارات ابن‌سینا قرار بود چند کتاب از آقای دکتر جعفری لنگرودی را چاپ کنند که بسیار از کارها مثل حروفچینی آن انجام شده بود که با شرایط روحی خاصی که آقای حیدری در آن زمان داشتند، تصمیم گرفتند که از کشور خارج شوند، بنابر این پیش از سفر اجازه چاپ و انتشار این کتاب‌ها را به آقای جعفری در انتشارات امیرکبیر فروخت.

این اتفاقات در حالی رخ داد که آقای جعفری لنگرودی در جریان نبود و آقای جعفری در انتشارات امیرکبیر هم با عوض کردن جلد کتاب‌ها و آرم انتشارات، این کتاب‌ها را منتشر کرد و در ادامه جریان انقلاب پیش آمد و انتشارات امیرکبیر نتوانست حق‌التألیف کتاب‌های دکتر جفری لنگرودی را بدهد.

یعنی آقای جعفری لنگرودی به دلیل پرداخته نشدن حق‌التألیف از انتشارات امیرکبیر شکایت کردند؟
بله، در آن زمان مرسوم بود حقوق‌دان‌ها حق انتشار کتاب‌هایشان را تنها برای یک بار چاپ به ناشران واگذار می‌کردند و انتشار این کتاب‌ها بدون اطلاع آقای لنگرودی برای ایشان گران بود.

اصلاً چرا شما کتاب‌های قوانین را منتشر می‌کردید؟
عمده‌ترین دلیل آن این بود که کتابفروشی ما در جوار دادگستری قرار داشت و محل رفت و آمد وکلا بود.

آقای مظفری و برخی دیگر هم در همان منطقه کتابفروشی داشتند، چرا ایشان کتاب‌های قوانین را چاپ نکردند؟
آقای مظفری سرمایه‌دار بود و بنا نداشت وارد این حوزه شود و پسرانش هم در کار طلافروشی فعالیت داشتند. مرحوم کتابچی هم که مغازه‌اش در جوار کتابفروشی ما قرار داشت، به دلیل اخلاق خاص‌اش، تنها به دنبال کتاب‌های قدیمی بود و هر کسی را به کتابفروشی خود راه نمی‌داد؛ جالب است حتی بدانید که آقای کتابچی حتی فرزندان خود را به کتابفروشی‌اش راه نمی‌داد.

از آنجا که شما کتاب‌های تخصصی چاپ می‌کردید طبیعتاً افراد خاص و کتابفروشی‌های خاص هم مخاطب شما بودند…
بله بیشتر مخاطبان ما وکلا، استادان و دانشجویان بودند؛ اما هیچگاه با کتابفروشی‌ها معامله نکردم و با آنها سرو کار نداشتم، چرا که گاهی می‌دیدم کتاب‌های ما که مثلاً ۵۰ تومان قیمت داشت، با دستکاری در قیمت پشت جلد، در کتابفروشی‌های روبه‌روی دانشگاه ۵۰۰ تومان فروخته می‌شد و این موضوع بسیار باعث ناراحتی من بود.

اطلاع رسانی شما از انتشار کتاب‌های تخصصی خود برای مخاطبانتان چگونه بود؟
کتاب‌های قوانین معمولاً در ارتباط با استادان و وکلا و مشاوره آنها چاپ می‌شد و خود به خود اطلاع رسانی می‌شد، اما ما به این موضوع اکتفا نکرده و در پرتیراژترین روزنامه‌های آن زمان که اطلاعات و کیهان بودند، آگهی کوچکی برای اطلاع‌رسانی از کتاب‌هایمان اختصاص می‌دادیم.

معمولاً با تغییر قوانین، کتاب‌های قدیمی دیگر آن کاربرد لازم را از دست می‌دادند؛ شما این کتاب‌ها را چه کار می‌کردید؟
ما هیچ وقت کتابی را خمیر نکردیم. بیشتر قوانین پس از پیروزی انقلاب تغییر کرد و ما حتی در همین شرایط نیز توانستیم همه کتاب‌های قدیمی را که در انبار داشتیم، به فروش برسانیم.

نام کتابفروشی شما تا چه زمانی «کتابخانه گنج دانش» بود؟
نام کتابفروشی از همان ابتدا تاکنون «کتابخانه گنج دانش» بوده و هست. در زمان تاسیس «گنج دانش» هیچ کتابخانه‌ای فعالیت رسمی نداشت. تنها کتابخانه‌های موجود یکی کتابخانه حاج حسین آقا ملک و دیگری کتابخانه مجلس بود که اولی بیشتر جنبه خصوصی داشت و دومی هم که به عنوان مخزن نسخ خطی به شمار می‌رفت. بنابر این به نیت اینکه این کتابفروشی محلی برای رفت و آمد اهالی فرهنگ و کتابخوان‌ها باشد، به «کتابخانه گنج دانش» نامگذاری شد.

آیا در ادامه برای تغییر نام به شما فشار نیاوردند؛ چراکه به انتشارات طهوری اعلام کرده بودند که نمی‌توانید نام کتابخانه را بر کتابفروشی خود بگذارید؟
چرا، حتی یادم می‌آید که چندی پیش برخی از آقایان تازه وارد به عرصه فرهنگ، درباره نام این کتابفروشی مقالاتی نوشتند و آن را به مسخره گرفتند؛ بعداً که آنها را دیدم گفتم که آیا شما می‌دانید که در سال ۱۲۹۶ که در ایران کتابفروشی وجود نداشت نام این مرکز «کتابخانه گنج دانش» بوده!؟

در این سال‌ها نحوه قیمت‌گذاری و تخفیف شما بر کتاب‌ها چگونه بوده؟
از همان ابتدا که وارد کار در حوزه کتاب شدم، به سود مالی آن توجهی نداشتم. به عنوان مثال انتشارات «گنج دانش» کتاب قانون مدنی را با قیمت ۵ هزار تومان عرضه می‌کند، این در صورتی است که دیگر ناشران آن را با قیمت ۱۰ هزار تومان می‌فروشند.

کیفیت کتاب‌هایی که شما منتشر می‌کنید با ناشران دیگر متفاوت است؟
یادم می‌آید روزی یکی از قضات در حالی که کتابی در دست داشت، با عصبانیت وارد کتابفروشی ما شد و یک نسخه از کتاب قانون مدنی را که ما منتشر کرده بودیم، خواست و با کتاب در دست خود تطبیق داد. در کمال تعجب دیدم که آن نسخه در دست آن قاضی بوده، اشتباهات فراوانی دارد؛ به طوری که در جایی از قانون به دلیل اینکه ناشر معنی واژه سُدس (یک ششم) را نمی‌دانست، آن را ثُلث نوشته و منتشر کرده بود! و این قاضی با تطابق با نسخه‌های ما به این موارد آگاه می‌شد. انتشارات این کتاب‌های مهم به این شکل بسیار تأسف آور است و از مسئولان مربوطه در وزارت ارشاد توقع دارم که در مجوز دادن به این کتاب‌ها نهایت دقت را به کار گیرند.

حتی وقتی که روزنامه رسمی شروع به چاپ مجموعه قوانین کرد، من نزد آیت‌الله مرتضوی مدیر آن زمان روزنامه رسمی رفتم و گفتم چرا در انتشار این مجموعه مهم از تجربیات ۵۰ ساله ما استفاده نکردید؟ ایشان جواب دادند که ما شما را قبول نداریم! بنده گفتم شما در طول ۵۰ سال فعالیت ما تنها یک غلط جزئی از کتاب‌های ما پیدا کردید، در حالی که قوانین منتشر شده شما غلط‌های آشکار و واضحی دارد. ایشان گفتند غلط‌ها به من نشان بدهید و من هم چندین نکته را ارائه کردم از جمله آنها در این قوانین تمام کلمات «مجازات»، «مخابرات» ذکر شده بود! آیت‌الله مرتضوی هم ویراستار را مسئول همه این اشتباهات اعلام کرد.

من به عنوان مدیر یک انتشارات تا به حال حتی یک مورد هم نشده که کتابی را قبل از چاپ خودم تا به انتها نخوانده باشم. من همه کتاب‌هایم را می‌خوانم و بعد می‌فرستم چاپخانه.

در سال‌های اخیر انتشار کتاب‌های قوانین رشد پیدا کرده، آیا کیفیت آنها نیز به همان تناسب رشد داشته است؟
طبیعتاً با افزایش تعداد دانشکده‌های حقوق و دانشجویان این رشته تعداد این کتاب‌ها نیز افزایش می‌یابد، اما مساله همین جا است که کیفیت این کتاب‌ها آن گونه که باید باشد نیست. مثلاً در موضوع «ارث» ما کمتر افرادی داریم که بتوانند این موضوع را به درستی و به طور کامل تدریس کنند و اگر هم باشند تعداد آنها از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی‌کند. چرا که شخصی که می‌خواهد موضوع ارث را تدریس کند باید در سه حوزه «فقه»، «قانون مدنی» و «ریاضیات» احاطه کامل داشته باشد تا بتواند تحلیل درستی از این موضوع ارائه دهد.

در چه سالی کتابفروشی خود را از باب همایون به خیابان دانشگاه منتقل کردید؟
به دلیل اینکه فروش کتاب در راسته انقلاب و روبه‌روی دانشگاه بیشتر شکوفاست، کمتر دانشجویانی از یک کتابفروشی تخصصی در خیابان باب همایون اطلاع داشتند، بنابراین برای این که فعالیت بیشتری داشته باشیم و از طرفی دانشجویان مجبور نشوند کتاب ۵۰ تومانی ما را ۵۰۰ تومان بخرند، در سال ۱۳۷۹ خانه شخصی‌ام در خیابان شریعتی را فروختم و کتابفروشی فعلی در روبه‌روی دانشگاه را تهیه کردم.

باشرایط فعلی کار کتابفروشی برای شما صرفه و توجیه اقتصادی دارد؟
کتابفروشان علی رغم اینکه سرمایه بسیاری را در این کار هزینه کرده‌اند، از مظلوم‌ترین و فقیرترین اصناف هستند؛ مثلاً مالیاتی که برای من ۳۰۰ هزار تومان می‌آمد، به یکباره ۱۳ میلون تومان محاسبه شد. در صورتی که با محاسبه کل درآمدهای من در سال گذشته و بخشودگی مالیاتی که دارم، در عوض مبلغی هم طلبکار می‌شوم.

گویا در سال‌های اخیر اصراری برای تضعیف اتحادیه ناشران وجود داشته؛ مانند موضوع ارائه پروانه نشر از سوی وزارت ارشاد. درحالی که قوانین باید از دل اتحادیه‌ها و اصناف بیرون بیایند…
سیاست کلی دولت به این شکل است که مزاحمتی برای دستگاه دولت وجود نداشته باشد، چراکه نمی‌توانند آن را تحمل کنند. اما متاسفانه با اینکه وزارت ارشاد آیین نامه مالیات را اصلاح کرده، اما هنوز اقدامی برای اجرایی شدن آن صورت نگرفته است.

—————

*گزارشی دیگر از این گفت و شنود را خبرگزاری مهر منتشر کرده (+) که در چند جا تفاوت های فاحشی با متن خبرگزاری کتاب دارد. یعنی در خبرگزاری کتاب آن بخشها نیامده است. ولی نظم گفت و شنودی خبرگزاری کتاب بهتر است و برای همین بازنشر آن را مفیدتر دیدیم ولی در مجموع چند سطر از اطلاعات از خبرگزاری مهر به آن افزوده شده است. گزارش دیگری از این نشست در کتاب هفته آمده است (+)- راهک

همرسانی کنید:

مطالب وابسته