راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

یادنامه‌ای برای ایل کلیائی و خان‌هایش

منصور یاقوتی
بلوط؛ فرهنگ و هنر غرب کشور

خان واژه ایست تُرکی یعنی امیر، رییس، رییس قوم یا ایل. قبل ازحضور مغول ها درایران، صاحب ده، رئیس ده، وبزرگ ده را «دهگان» می گفتند که واژه ایست پهلوی. خُرده مالک و کشاورز هم دراین معنی گفته می شده. فرهنگ معین درتعریف دهگان یا دهقان آورده :«۱- صاحب ده، رییس ده ۲- مالک وصاحب زمین ۳- ایرانی۴- حافظ سُنن و روایات ایرانی، مورخ ۵- روستایی، جمع دهاقین.»

سیستم اداره سرزمین ایران از زمان داریوش شاه که شکل مشخص تری به خود می گیرد به این صورت بوده که “شاهنشاه” در رأس شاهان ایالات مختلف ایران بوده، در جغرافیای بسیار پهناوری که از مشرق به هند می رسیده و از مغرب به مصر، از شمال شرقی به تاجیکستان و سمرقند و بلخ و بخارا و از جنوب به خلیج پارس تا اقیانوس هند. این است که پایتخت های ایران هم در طول روزگاران مُدام تغییرکرده از بلخ و بخارا تا تیسفون و از تبریز تا اهواز و اصفهان جابجا می شده.

بعد از شاهنشاه، شاهان محلی بوده اند مثل پادشاه ارمنستان، یا شاه یمن یا پادشاه بُخارا….یا شاه کرمانشاهان که همگی تابع شاهنشاه بوده اند. سپس دراین هِرَم قدرت وفرمانروایی، استانداران بوده اند، آنگاه دهگانان یا امیران ده که بعد ها به “خان” تغییر عنوان می دهند، سپس کدخداهای هر روستا و مباشران و در نهایت پاکارها.

اگر این نمودار قدرت را از انتها بنگریم، وظایف محوله در واقع از پاکار آغاز می شده که پای ثابت کار بوده و میزان مالیات را به روستایی گوشزد می کرده، و تحت نظارت ضابطین و مباشرها تحویل کدخدا می داده اند وکدخدا هم می فرستاده نزد خان وسپس همین طور حرکت می کرده برای جنگ و سربازگیری هم وزرا تصمیم اسپهبُدان و فرماندهان جنگ را به استاندارها ابلاغ می کرده اند وفرمانداران موضوع را به امیران محلی می رسانده اند و امیران از طریق کدخدایان و مباشران فراخوان رزم و ستیز می داده اند.

خوانین یا امیران کُلیایی بستگی به شخصیت، موقعیت طبقاتی، جایگاه او در نظام قدرت، خصلت  های فردی و…. درطول تاریخ بویژه در قلمرو تاریخ معاصر نقش و جایگاه متفاوتی داشته اند و نمی توان همه آنها را از  زیر یک عینک و با چشمی که فقط سیاه و سپید می بیند تماشا کرد. بیشتر از یک قرن پیش، نویسندگان برجسته قرن۱۹، به طور مشخص ایوان تورگنیف در روسیه تزاری، درآثار داستانی خود و رُمان هایی مثل «پدران وپسران»، تصاویری واقعی از مالکین روستاها ارائه می دهد. لئون تولستوی، نویسنده بزرگ روسیه خود یکی از بزرگترین مالکان و زمینداران بود و در پایان عمر هرچه زمین داشت همراه با اسب ها وکالسکه ها و ابزارکشاورزی برای روستائیان فقیر به جا گذاشت.

درمیان خوانین کُلیایی هم گرایش های متفاوت وجود داشت که هنگام اشغال ایران از سوی قوای روسیه و انگلیس خود را  نشان می دهد و یک دودستگی ایجاد می شود، برخی ازامیران طرف همسایه ی شمالی یعنی روسیه را می گیرند و برخی  جانب انگلیس را که در آن روزگار هنوز آقای جهان بود و آفتاب قدرتش زوال ناپذیر می نمود.

در کشمکش بین شاه، مصدق، حزب توده، باز هم امیران و خوانین کُلیایی با توجه به موقعیت طبقاتی، میزان آگاهی، خصلت های شخصی، مواضع متفاوت اتخاذ می کنند: برخی با تمام توان از شاه وحکومت سلطنتی دفاع می کنند، برخی جانب مصدق را می گیرند و چند تن از فرزندان امیرامجد، یا امجدی بزرگ همچون علی اوسط خان امجدی و اسداله خان امجدی، با شور و علاقه و اعتقاد از مواضع حزب به سود مردم محروم و کشاورزان فقیر و بی زمین جانبداری می کنند.

همین است که لااقل در تاریخ معاصر ایران و برای روشن شدن سیمای حقیقت، ضرورت دارد که پژوهشگران منصف و  البته آگاه، درباره نقش و حرکت تاریخی خوانین کلیایی کار کنند و تا شاهدان وقایع و حوادث زنده اند، ازطریق پژوهش های  میدانی، ضبط صدا و تصویر و فیلمبرداری از اسناد و آرشیوهای هنوز تباه نشده، جهت روشن شدن سیمای تاریک تاریخ  معاصر، پا به میدان بگذارند.

تا آنجا که نویسنده این سطور دسترسی به منابع داشته، نخستین کوشش جدی که بر سیمای شخصیت های مهم تاریخ معاصر کرمانشاه پرتو افکند، مقاله ای بود با نام مستعار از محمدباقر مؤمنی -مترجم، منتقد ادبی و پژوهشگر کرمانشاهی و  فعلا̋ ساکن فرانسه- درباره «یارمحمدخان کرمانشاهی» سردار مشروطیت و همرزم ستارخان، که در جُنگ  ادبی «بیستون» منتشر شد؛ که علی اشرف درویشیان همّت نموده مطالب آن را گرد آوری و منتشر کرد.

درسال های اخیر محمدعلی سلطانی سلسله پژوهش های گسترده و میدانی را آغازکرد که درحدود ۱۱جلد قطور باعنوان «جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصّل کرمانشاهان» منتشر شد و جایزه کتاب سال و پژوهش شاخص سال را دریافت کرد. هرچند زحمات و کوشش های محمد علی سلطانی درجهت گردآوری و معرفی جهات متنوع فرهنگ وعناصر فرهنگی کرمانشاهی، خوانین یا امیران ایل کلیایی و دیگر ایلات و طوایف مثل سنجابی، گوران، قلخانی، کلهر …. شایان توجه و در جایگاه مصالح اولیه که باید نقد و الک شود، شایان تقدیر است، اما تصاویری که خوانین و  امیران و خاندان های مختلف کرمانشاهی را با آن می شناساند، در همه موارد با نقد جدی طرف است. از این زاویه نقد اصولی  می طلبد که جناب محمدعلی سلطانی، همه جا اکتفا کرده به نقل اظهارات بازماندگان امیران و خوانین یعنی ثبت و ضبط هر آنچه که به هواداری از بزرگان و بستگان خود گفته اند. در بیشتر از یازده جلد تاریخ مفصّل کرمانشاهان که برای افراد  نامحقق دیگرمنبع و مأخذ شده، نقدی برعملکرد یا جایگاه یا روابط کسی وجود ندارد. مشخص نیست این شجره نامه یا خاندان با دیگر شجره نامه یا دودمان چه ویژگی هایی دارند.

«آیین پژوهش» همانطور که دکتر امیرحسین آریانپور، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در کتاب کوچک اما معتبر خود می گوید، بنیادش بر «شک» و تردید قراردارد، یعنی، از شک باید آغازکرد و در جریان جستجویی فرساینده و مبتنی بر اسناد و نظریات متناقض و گوناگون، به یقین رسید. همین نام ایل «کُلیایی» که پژوهش محمدعلی سلطانی از اینجا آغازیده، و در صفحه ۹۱۲جلد ۳-۲ وجه تسمیه آن را این جورمی نویسد: «این کلمه از دوبخش «کُلیا» و«ئی»تشکیل شده است. «ئی» یاء نسبت است و تعلق و وابستگی به “کلیا” رامی رساند. کلیا در زبان اَوستایی به معنی گوسفند است. در فرهنگ های برهان قاطع، آنندراج، ناظم الاطباء و لغت نامه دهخدا، درباره این کلمه چنین توضیح داده شده: «کلیا»به لغت زند و پازندگوسفند را گویند، هزوارشی کلیا نیز کلنیا kallnya گوسپند می شود. (حاشیه برهان، مصحح دکتر معین)

فهرست مخزن الادویه معانی دیگر نیز برای کلیا قائل شده، از جمله: کلیا به معنی شخار است که قلیا باشد و بیشتر صابون پزان به کار برند…..کلیا: آلتی است که در مازندران با آن شیره نیشکر را استخراج کنند. از میان این معانی مشهورتر همان گوسفند است.» که البته این تعریف مطلقا̋ اعتبار ندارد.

ایران همچون مصر، چین، یونان، هند سرزمینی است بسیارکهنسال. نخستین ابزارهای سنگی شکار، یا ابزارهای ساخته شده ازجنس مفرغ – مثل مفرغ های لرستان- و پیکان های شکار درکرمانشاه به وفور پیدا شده. کتیبه بیستون  [بَعَستان، بهستان] و آثار شگفت انگیز دوره ساسانی درتاق بستان [تاق وَسان] و شهرها و مراکز آیین یارسان [میترائیسم] در کرمانشاه امروزه قابل دیدن است. کاوش های علمی گنج درّه کرمانشاه و هرسین، از هفده  هزارسال سکونت بشر سخن می  گوید. چرا؟

خیلی ساده: نخستین مراکز جمعی سکونت انسان ها درکنار رودخانه ها بوده و در نقاطی که زمین های مرغوب کشاورزی داشته وکوههای بلند، «کَل»Kal را که خوراک محبوب خانوار بوده حفظ می کرده. بر مُهر یا اثری مفرغی حتماً نشانی از «کَل» وجود دارد، نام «کل» بر برخی از روستاها از نقش این بُزکوهی نشان دارد مثل «سیاه کل»، «کل سفید» …

درکرمانشاه هنوز می توان آثار معابد مهری را مشاهده کرد، یا گورها و مراکزی که مورد احترام مردم هستند. واژه «پیر» فقط در دیوان حافظ وجود ندارد، برفراز کوهی در زادگاه این قلمزن یعنی روستای «کئوَنان» که کیوه نان گفته می شود، « پیرمَمَد» تا سنگ گورش به دست قاچاقچیان دزدیده نشده بود، زائران معتقد را به سوی خود فرا می خواند. طی تاریخ پراز فراز و فرود ایران، هر قوم مهاجم و اشغالگری که آمده، و مانده، تأثیرات مخرّب خود را بر تغییر و تبدیل  و تحریف نام ها باقی گذاشته. ترک ها و مغول ها هم وقتی ایران را اشغال کردند با حضور خود به تحریف و تغییر نام ها کوشیدند، این واژه «خان»هم که به جای«امیر» آمد، یا دیگر واژه ها که بسیاراست، یادگار حضورآنان است. واژه «قوری قلعه» که روی غاری در «پاوه» مانده یعنی چه؟ کدام قلعه یا دژی وجود داردکه شبیه به قوری باشد؟*

مهاجمان به هر واژه پارسی که رسیدند تحریف و تخریب کردند تا جایی که امروزه خیلی ها باورشان شده که«ریژآو» ریجاب است، یا«مای دشت» ماهی دشت یا«کلیایی» گوسپند به اضافه پسوند یی است!

در جریان پژوهشی که به پیشنهاد نشر اختران در مورد «آیین یارسان» انجام دادم، به سندی برخورد کردم که بُطلان این نظریه را ثابت می کرد که «کلیا» به معنای گوسپند است و اصولا ًکلیایی واژه ایست ترکیبی و مربوط به دوران پیش از زرتشت و باز  مانده ایست از آیین مهری که سند آن در کتاب «آیین یارسان در قلمرو اسطوره» به این قلم آمده است.

در هر صورت، بحث بر سر نقشی است که خوانین منطقه کلیایی در تاریخ معاصر داشته اند. در  پرتو سپیده دمان نقش مثبتی که انسان ها دارند، می توان از امیران و بزرگانی نام برد که دوتن از آنان با این قلمزن دوست بوده و یکی که فتاح خان امیری است در کودکی همراه با پدرم، ایام عید نوروز، به دیدنش می رفتیم و فراموش نمی کرد که عیدی مرا بدهد.

با زنده یاد اسدالله امجدی درخیابان سنقر قدم می زدم. گفت: منصور! ….من از یک موضوع در تمام عمرم رنج برده ام. با نگرانی و ابرازهمدردی، به او که عصا زنان، با موهای سپید و چهره مهتابی، آرام قدم می زد گفتم: خان….از چه موضوعی؟یک لحظه مکث کرد. برگشت. به من خیره شد وگفت: ازهمین کلمه خان! – علی اوسط خان امجدی مالک روستای میدان بود که من آموزگار آنجا بودم. چه مالکی؟ حتی اتاقی از خود نداشت که در آن  بخوابد. لاغر بود با چهره ای به رنگ مهتاب و عینکی بر چشم.

در تهران هم به دیدنش رفتم. مستأجر بود. با «ناصر رحمانی نژاد» دوست بود. بزرگمردی بود که نظیرش در هر قرنی کم پیدا می شود. با روی کارآمدن دولت مصدق داوطلبانه تمام زمین هایش را بین روستائیان “میدان” تقسیم کرده بود. روستائیان میدان یک چِمچَه دوغ به اوندادند!

تورج حیدری بیگوند یکی دیگر از خوانین کلیایی است که در تاریخ معاصر و جنبش چپ و برابری خواه نامی بسیار آشناست. تورج از امیران و بزرگان ایل خود بود. نمی توانست از یک جریان دنباله روی کند. او خود لیدر بود. اگر به دنباله روی می افتاد ایل رهبری او را کنار می زد. من دانش آموز دبیرستان بودم که از دهان مادرم شنیدم که «سیروس خان» از هواپیما پیاده نشده، مأموران ساواک او را دستگیرکرده و زیرشکنجه به قتل رسانده اند. من چطور می توانستم ساکت بمانم؟ رهبران ایل، بزرگان ما، در جوانی همچون سیاوش و فرود به دست افراسیاب زمانه به قتل می رسیدند.

درست بود که یک خان دیکتاتور و  قلدر زمین های ما را تصرف کرده بود، خانه ای را که من در آن به دنیا آمده بودم تصرف کرده بود و ما را مجبورکرده که از ده کوچ کنیم و آواره شهر. آن زمان من کودکی شش ساله بودم. درست با کودتای ۲۸ مرداد خان که همراه و همدست کودتا گران بود زمین و خانه ما را تصرف کرده بود.

در روزهای کودتا چه اتفاقی در خانواده پیش آمده بود؟ پدر من مباشر فتاح خان امیری بود. به روایت اسناد معتبر ببینیم این فتاح امیری کی بوده، چه نقشی داشته؟ کل مندرجات سند را نقد می کنم. چون تصرف خانه و زمین وآوارگی ما مربوط به همین موضوع است: «امتیاز روزنامه باختریان با شماره ۵۵/۳۳۴/۴۸۴ دهم فروردین ۱۳۲۹ به صاحب امتیازی ومدیریت فتاح امیری کلیایی صادرگردید که انتشار آن تا اواسط بهمن۱۳۳۱ به طورهفتگی ادامه یافت وبعداً تعطیل شد.»

نخستین شماره ی این روزنامه، روز پنج شنبه ۱۲ دی ماه ۱۳۳۰ درچهار صفحه و قطع متوسط با روش علمی، ادبی، سیاسی، اقتصادی و ترتیب انتشارده روز یکبار به طبع رسیده است. این جریده دیدگاه های خود را با مسایل زادگاه مدیر در شهرستان سنقر و کلیایی اختصاص داده. نخستین شماره باختریان درمورد آزادی انتخابات و اقدامات آزادی خواهانه دولت ملی دکترمصدق و تشریح مسایل سیاسی پرداخته. فتاح امیری کلیایی در مقالات خود بزرگترین خدمات را «آگاهانیدن مردم از نیکی ها و بدی ها وپیش آمدهای جهان و ایران و تشویق خادمین و میهن پرستان و ادامه مبارزه با ناپاکی ها و نیز هدف خود را تشریح اوقات رقّّت بار و زندگی برابر با نیستی کشاورزان» در آن زمان دانسته. این روزنامه «مبارزه با تعدیل ثروت برای مکانیزه نمودن کشاورزان برای بهره مند شدن تمام اهالی کشور -شهری و دهاتی- به طور مساوی از کار، فرهنگ، بهداشت، عدالت» آورده است. یکی از نکات مهم و بدیع باختریان قیمت آن بود که برای کشاورزان، کارگران و فرهنگیان نصف بهاست. (تاریخ مطبوعات استان کرمانشاه، محمدحسین شیریان، صص ۲۸۱و۲۸۲)

مطب دکتر کوشکی، نرسیده به میدان مصدق، خانه ای که نزدیک کارگاه فیلم و نقاشی «حاج» است، خانه فتاح خان امیری بود. پدر من مباشر این خان بوده. کودتا که می شود فتاح خان زندگی در روستا را ترک کرده و اختیار زمین و ملک را به خان سرکوبگر و دیکتاتوری می دهد که به طرفداری ازکودتا به هواداران حزب توده در روستای «هفت آشیان» حمله می کند. روستائیان که پیرو راه علی اوسط خان امجدی بوده اند، با داس های بلند و با بیل و چوب با چماقداران هوادار شاه و کودتا درگیر می شوند. خان دیکتاتور با اراذل و اوباش خود مقاومت روستائیان طرفدار  دکتر مصدق را درهم می شکند. پدرم به مادرم می گوید: «باید دهنت را ببندی. این خان، فتاح خان نیست. زندگی مان را نابود می کند.»

اما مادرم تا لحظه ای که زنده ماند، دهنش را هرگز نبست. او غیر از خدا و امام ها، کسی دیگر را نمی شناخت که اطاعت کند. این است که خان هم که درروستای کیوه نان در قلعه قدیمی مستقر بود، زمین های ما را از ما گرفت و  تصرف کرد، خانه ای را که من درآن به دنیا آمده بودم و باقی است از ما گرفت وگفت: یا بیگاری کنید یا بروید!  کودتا خانه و زندگی ما را گرفت و آواره و دربدر شهر شدیم.

من فراموش نمی کنم که ایام عید نوروز، پدرم دست من را می گرفت و از پله های آن ساختمان دو طبقه در کوچه مطب دکتر کوشکی بالا می کشیدیم، خان با آن چهره انسانی و شریف، در سکوت، منتظر ما بود. مدت کوتاهی هم در مدرسه داریوش، کلاس هشت یا نه بودم، فتاح خان می آمد و به ما درس می داد. صورت نجیب او،  سکوتی که ریشه در بزرگمنشی داشت، فراموش نمی شود. درواقع، خان های کلیایی دنیاهای متفاوتی داشتند. من در مجموع از آنها خاطرات خوبی دارم. اگر آن خان دیکتاتور و بدمنش خانه وزندگی ما را نمی گرفت و آواره ی شهرکرمانشاه نمی شدیم، می شد داوری بهتری درباره ی آنها کرد. اماچه باید کرد که خان های کلیایی هم مثل شب وروز، تفنگ وپرنده، آزادی واستبداد، دروغ و راستی، نیکی وبدی…..دنیاهای متفاوتی داشتند.

————–
* در کامنتی از خوانندگان وبسایت بلوط این نظر نویسنده نقد شده است به این شرح: «نویسنده در خصوص معنی غار “قوری قلعه” یا”قوره قه لا” دچار اشتباه شده و اسم این قلعه از دو کلمه “قور” با “ر” سنگین که به معنی گل است و “قه لا” با لام سنگین که به معنی قلعه است ساخته شده و در واقع به معنی قلعه گلی یا قلعه ای است که از گل ساخته شده است.»

*با ویرایش و تلخیص

همرسانی کنید:

مطالب وابسته