راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

دزدان کتاب؛ یک مقدمه تیپ شناختی

دزدی کتاب از کی شروع شد؟ خیلی قدیم برویم نسخه کلیله و دمنه در واقع از هند دزدیده شد. محرمانه بود و در دست کسی نبود و با لطایف الحیل به دست آمد. تاریخ سرقت کتاب را کسی باید بنویسد. در نسل ما شاید از فروشگاههای کورش باید یاد کرد. جایی که چشم در چشم صاحب فروشگاه نبودی. کتاب هم که نه بیشتر لوازم التحریر و دفتر و کتابچه. انقلاب که شد دزدی معنای دیگری داشت. بچه مسلمان ها می گفتند می توان از بساطی بچه های چپ کتاب دزدید چون کافر مالکیت ندارد! می رفتیم کتابخانه های دانشجویی چپ و کتاب امانت می گرفتیم و می دانستم که برخی از همکلاسی ها می آیند و کتابها را نه برای خواندن که برای بردن و برنگرداندن امانت می گیرند. از کتابخانه دانشگاه هم کتاب به سرقت می رفت. بعضی هم خود کتاب را نمی دزدیدند. چون نمی توانستند با خودشان از کتابخانه بیرون ببرند. تیغ می زدند و صفحاتی را که می خواستند می بردند. اینها نامردهایی بودند که فکر نمی کردند خب نفر بعدی که کتاب را برد ممکن است به تخریب کتاب متهم و جریمه شود. کمی که گذشت متوجه شدیم برخی از رندان از بزرگان هم کتاب دزدیده اند. برای چه خدا می داند شاید از روی حسادت. یک نمونه اش برای استاد زرین کوب اتفاق افتاد که دستنوشته کتاب اش را دزدیدند. پرویز اذکایی هم از دزدی کل آثار یک ناشر که آماده چاپ داشته از جمله کتاب حکیم رازی خود او خبر می دهد (در مقدمه حکیم رازی، طرح نو، ۱۳۸۳). این اواخر هم که گزارشهای متعدد از مقاله دزدی و کتاب دزدی و کتابسازی و سرقت علمی منتشر می شود. گزارش ترانه بنی یعقوب اما در نوع خود تازگی دارد. دایره تحقیق اش وسیع نیست ولی در همین گفتگوهای محدودی که داشته اطلاعات قابل توجهی ارائه می شود. مقدمه ای است برای بحثی که کمتر به آن پرداخته شده است. – م.ج  

ترانه بنی یعقوب
روزنامه ایران

«وقتی سرم را برگرداندم دیدم یک قفسه کتاب کامل خالی‌شده، حتی یک کتاب هم باقی نمانده بود، سابقه نداشته در فروشگاه ما کسی یک قفسه کتاب بخرد. چیزی نگذشته بود که فهمیدیم این کارِآقای دزد است که همه کتاب‌های یک قفسه را در ساک ورزشی‌اش ریخته است.» این را آهنگ حقیقت، مدیر فروش نشر چشمه می‌گوید، درباره تجربه‌هایی که از کتاب دزدی در فروشگاه نشر چشمه به چشم دیده است.
وقتی به چند کتابفروشی دیگر در تهران هم سر می‌زنم تقریباً همه کتابفروش‌ها خاطره‌هایی دراین‌باره دارند. کتاب دزدی‌هایی که آنقدر زیاد شده که خیلی از کتابفروش‌ها به فکر نصب دوربین مداربسته و برچسب مغناطیسی بر کتاب‌هایشان افتاده‌اند. آنها از رواج یک پدیده حرف می‌زنند: «کتاب دزدی.»

فروشگاه نشر چشمه کوچک است و دزدی کتاب در آن سخت. قفسه‌ها نزدیک به هم هستند و چند کتابفروش همه‌جا را کنترل می‌کنند؛ اما با این‌همه همیشه از این کتابفروشی هم دزدی می‌شود. حقیقت ادامه می‌دهد: «هرچند هنوز کتاب دزدی می‌شود؛ اما دفعاتش به خاطر نصب دوربین مداربسته کمتر شده، اون بار هم که دزد یک قفسه کامل را در ساک ورزشی‌اش ریخته بود، معلوم شد معتاد است و قصد داشت کتاب‌ها را بفروشد و با پول آن موادش را تهیه کند.» هرچند او کسانی را هم دیده که دو تا کتاب زیر بغل‌شان زده‌اند و خونسرد از در فروشگاه خارج‌شده‌اند.
مدل‌های جدید کتاب دزدی
قدیم ندیم‌ها می‌گفتند، کتابت را به کسی امانت نده، چون از دستش می‌دهی. از آن طرف بین دوستان هم این شوخی مرسوم بود که می‌گفتند اگر کتاب گرفتی و پس دادی معلوم است عقل درست‌وحسابی نداری. چون آدم عاقل دو تا چیز را که امانت‌گرفته هیچ‌وقت پس نمی‌دهد، اولی کتاب، دومی هم فیلم. حالا انگار این شوخی‌ها کم‌کم جدی شده و کتاب دزدی کم‌کم زشتی‌اش را از دست داده است. شاید بشود گفت دزدها شوخی اهالی فرهنگ را زیادی جدی گرفته‌اند. آنقدر که در نمایشگاه‌های کتاب و کتابفروشی‌ها خیلی‌ها از افزایش کتاب دزدی حرف می‌زنند. پدیده‌ای که انگار به‌اندازه دزدیدن کلوچه و آدامس از یک فروشگاه زشت نیست. این پدیده در زمان برگزاری نمایشگاه کتاب هم خیلی اتفاق می‌افتد.

شهروز مهدی پور، مسئول اجرایی نشر چشمه از تجربه کتاب دزدی در نمایشگاه کتاب حرف می‌زند: «کسانی که کتاب می‌دزدند چند دسته‌اند، برای برخی فرقی نمی‌کند که چی می‌دزدند و مثل کسی که بقالی می‌رود و پول یک شکلات را می‌دهد و یک آدامس هم کش می‌رود، کتاب بلند می‌کنند. اما بعضی‌ها باانگیزه کتاب دزدی می‌کنند یعنی کتابخوان حرفه‌ای‌اند و می‌آیند به غرفه و با بازی‌بازی کتاب می‌دزدند.» او خودش بارها شاهد بوده کسانی که دوروبرشان را با دقت ورانداز کرده‌اند و بعد کتاب را در کیف یا زیر لباس‌هایشان چپانده‌اند.
اما این تنها روایت از کتاب دزدی‌ها در تهران نیست و این روزها مدل جدیدتری از کتاب دزدی هم در تهران دیده‌ شده؛ گاهی دزدها تجربه‌‌های‌شان را هم در فضای مجازی با دیگران به اشتراک می‌گذارند، بویژه آن‌هایی که گروهی کتاب دزدی می‌کنند؛ یکی سر فروشنده را گرم می‌کند و دیگری کتاب می‌دزدد. در صفحه یکی از کتاب دزدها می‌خوانیم: «فقط از ناشرهای پولدار کتاب می‌دزدیم، نه ناشرهای فقیر!»

نمی‌دانم چرا این داستان و لحن نویسندگانش من را یاد برخی جوانان اروپایی ضد سرمایه داری انداخت که از فروشگاه‌های بزرگ دزدی می‌کنند حالا نه فقط فروشگاه کتاب. آنها به تصور آنکه می‌خواهند به جهان سرمایه‌داری لطمه بزنند، از فروشگاه‌هایی که اغلب با استثمار کارگران اداره می‌شود، دزدی می‌کنند.
مهدی‌پور البته از یک عده کتاب دزد حرفه‌ای هم نام می‌برد همان‌هایی که کتاب‌ها را می‌دزدند و بعد در خیابان انقلاب یا در دیگر بازارها به یک‌چهارم قیمت واقعی می‌فروشند. این دسته به فکر سود اقتصادی هستند او آنها را «دزد حرفه‌ای کتاب» می‌نامد. همان‌ها که در نمایشگاه کتاب به خاطر شلوغی و هرج و مرج، کار و بارشان حسابی سکه است.

مراعات کتاب دزدها
با مسئولان کتابفروشی‌ها که حرف می‌زنم بیشترشان می‌گویند، برخورد محترمانه‌ای با کسانی که کتاب می‌دزدند دارند و معمولاً آبروریزی راه نمی‌اندازند. انگار هنوز برای کتابفروش‌ها هم برخورد با کسی که کتاب دزدیده، خیلی سخت است و همه‌شان می‌گویند: «خیلی مراعات می‌کنیم.»
مسئولان فروشگاه اغلب متخلف را به کناری می‌کشند و از او می‌خواهند کتاب را سر جایش برگرداند. یا پول کتاب را بپردازد و بعد از فروشگاه خارج شود؛ اما یک‌بار دریکی از شعبه‌های فروشگاه شهر کتاب این ماجرا با احترام حل‌ و فصل نشد. مسئولان این فروشگاه فهمیدند یک نفر بارها دزدی کرده است، بنابراین کار به‌ جاهای باریک کشید: «بعد از دیدن فیلم دوربین‌های مداربسته متوجه شدیم یک نفر دائم از فروشگاه دزدی می‌کند. کاورهای خالی کتاب‌ها در فروشگاه آن‌قدر زیاد شده بود که تصمیم گرفتیم فیلم‌ها را بررسی کنیم. روی کاورهای اصلی برچسب مغناطیسی نصب‌شده بود و اگر توسط دستگاه خنثی نمی‌شد، بوق می‌زد، اما کتاب دزد قضیه را فهمیده بود و کاورها را درآورده بود و کتاب‌ها را بدون کاور بلند کرده بود.» مسئولان این فروشگاه به پلیس زنگ زدند و کتاب دزد را تحویل دادند.
یک‌بار مسئول فروش یکی از شعبه‌های شهر کتاب دید که آقایی یک گلدان و همین طور یک کتاب نفیس دزدیده است. گلدان را توی لباسش فروبرده بود و کتاب را هم زیر بغلش زده بود، آن‌قدر ظاهر خنده‌داری پیداکرده بود و شکمش گنده شده بود و به قول امروزی‌ها تابلو بود که مچش را سر بزنگاه گرفتند. فروشندگان کتاب می‌گویند، همیشه کتاب دزدی بوده و حرف امروز و دیروز نیست اما شاید این روزها باوجود دوربین‌ها بیشتر این ماجرا ثبت می‌شود.

روزبه رحیمی، مدیر روابط عمومی شهر کتاب بهشتی، کاور خالی سال بلوا، نوشته عباس معروفی را نشانم می‌دهد: «این را همین امروز دزدیده‌اند. بعضی‌ها هم برچسب را با تیغ می‌برند، البته از فروشگاه ما لوازم التحریر هم ‌دزدیده‌اند، اما کتاب دزدی جای خودش را دارد. بیشتر کتاب‌های نفیس را می‌برند که قیمتش بیشتر است شاید می‌فروشند شاید هم نگه می‌دارند. آن را دیگر خدا می‌داند.»

سری تکان می‌دهد و می گوید: «خیلی اوقات می‌بینم کسی دو کتاب را زیر بغلش زده و با خونسردی قصد خروج از فروشگاه را دارد. معمولاً محترمانه به این افراد تذکر می‌دهیم و می‌خواهیم کتاب را برگردانند. ولی اگر دزدی زنجیره‌ای شود با سند، مدرک و فیلم عمل می‌کنیم و دیگر چاره‌ای نداریم و از پلیس می‌خواهیم قضیه را حل‌ وفصل کند.» شهروز مهدی‌پور هم تأکید می‌کند که در نمایشگاه کتاب وقتی از ماجرا خبردارمی‌شدند آبروریزی نمی‌کردند و به‌آرامی از کسی که کتاب برداشته بود، می‌خواستند سر جایش بگذارند.

برخی ناشران هنوز برای کتاب‌هایشان برچسب مغناطیسی نگذاشته‌اند چرا که این کار را در بازار فرهنگ خیلی کار درستی نمی‌دانند. به قول آهنگ حقیقت برخی ناشرها این کار را نمی‌پسندند و استفاده از این روش‌ها بیشتر به دید ناشر بازمی‌گردد. هرچند درباره ضرر و زیان ناشی از کتاب دزدی آمار خاصی در دست نیست، اما با توجه به بازار کساد فروش کتاب ناشران و فروشگاه‌های کتاب از این دزدی‌ها ضرر می‌کنند.

چرا کتاب دزدی؟
«یک مدت ولع جمع کردن کتاب داشتم، اما چون پولش را نداشتم کتاب بلند می‌کردم. کتاب‌هایی را که می‌خواستم فقط ورق‌شان بزنم می‌دزدیدم و آن‌هایی را که مقصود و هدف اصلی مطالعه‌ام بودند می‌خریدم.» این‌ها تجربه کسی است که خود زمانی کتاب بلند می‌کرده والان هم در یک فروشگاه کتاب کار می‌کند.
او ادامه می‌دهد: «نمی‌گویم کار خوبی می‌کردم؛ اما خب تجربه‌ای است که از سر گذرانده‌ام، برایم داشتن کتاب مهم بود.» برخی معتقدند قیمت کتاب آنقدر گران شده که بعضی عشق کتاب‌ها مجبور شده‌اند، کتاب بلند کنند. دلیلی که به عقیده حقیقت، مدیر فروش نشر چشمه اصلاً درست نیست: «یک آدم فرهنگی کتاب نمی‌دزدد و بیشتر کتاب دزدها معتادهایی هستند که برای تهیه مواد این کار را می‌کنند. کتاب هم کالایی شده که این روزها خریدوفروش می‌شود و کسانی که آن را می‌دزدند بعداً آن را برای فروش به بازار می‌برند، شاید به همین خاطر است که بیشتر کتاب‌های نفیس را می‌دزدند و کتاب‌های ۱۶-۱۵ هزار تومنی کمتر سرقت می‌شوند.»

مدیر یکی دیگر از فروشگاه‌های شهر کتاب هم معتقد است: «کتابخوان واقعی کتاب نمی‌دزدد، چون هزینه عضویت در کتابخانه ملی ۱۰ هزار تومان است و کتابخوان واقعی عضو کتابخانه می‌شود، اگر مسأله کتاب باشد. بیشتر بحث تملک مطرح است، اینکه آدم‌ها دوست دارند چیزی برای خودشان داشته باشند، از سوی دیگر بحث هیجان هم هست و بعضی از جوان‌ها این کار را برای هیجان می‌کنند.»  به عقیده او این آدم‌ها دانسته یا ندانسته به حقوق یک مترجم و نویسنده لطمه می‌زنند و هرچند ضرر و زیان مالی اصلی را فروشگاه می‌دهد، اما در نگاه کلی‌تر به کسی که زحمت اصلی را کشیده لطمه می‌خورد و چرخه نشر کتاب دچار نقصان می‌شود.
با همه این حرف‌ها و اینکه آدم فرهنگی کتاب نمی‌دزدد، بیشتر کتابفروش‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که بهتر است مال‌شان را سفت نگه دارند و به‌قول‌ معروف همسایه‌ را دزد نکنند. شاید برای همین است که دست‌کم بیشتر کتابفروشی‌ها این روزها دوربین مداربسته دارند و خیلی‌ها هم از برچسب مغناطیسی استفاده می‌کنند و بیشتر از قبل مراقب آمد و رفت مشتری‌های کتابخوان‌شان  هستند.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته