راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

مطالعه ساختگرایانه گویش سیستانی

محمود خلیلی
مگ ایران (به نقل از روزنامه اعتماد)

گویش سیستان حوزه مرکزی شهر زابل
غلام‌‌رضا عمرانی
‏تهران: دریافت‏‫، ۱۳۸۷-۱۳۹۱، ۴ جلد ‏
مصور، جدول، نمودار‬

ادبیات سیستان
بخش نثر، ادبیات داستانی / بخش نظم، شعر امروز
غلامرضا عمرانی
تهران: دریافت‏‫، ۱۳۹۲-۱۳۹۴، ‏‫۲ جلد

انتشار چند جلد از «مجموعه سیستان» – کتاب های «گویش سیستان» و «ادبیات سیستان»- که داستانگوی دانش، فرهنگ خویی و پشتکار غلامرضا عمرانی است، کوششی ستودنی برای نگهداشت گوهری گرانقیمت از میراث معنوی ایرانیان است.

گویش سیستانی، یکی از شاخابه های قُلزمی است که پارسی اش می خوانیم. ژیلبرت لازار، این گویش را یکی از شگفت ترین شکل های محلی پارسی، می داند و از سخنش در آغاز مقاله «صرف فعل در فارسی گفتاری سیستان» چنین دریافت می شود که وقتی در بررسی های فولکلوریک، متاثر از زبان رسمی به توصیف گفتار یک منطقه می پردازیم، ویژگی های گویش محلی بازتابانده نمی شود. بنابر گوشزد لازار، درمی یابیم که زبان شناس با هر شکل زبان که سروکار دارد در بررسی و شناخت آن باید گام هایش بسیار فراتر از یک پژوهنده فرهنگ عامیانه باشد. بیشتر- و نه همه- آثاری که تاکنون درباره گویش سیستانی نشر یافته- هرچند ارزشمندند- دستاورد نگاه زبان شناسانه نیستند (نویسندگان این آثار نیز چنین ادعایی ندارند)؛ پژوهش غلامرضا عمرانی، ارمغان سیری زبان شناختی در گویش سیستانی است. پژوهشی که از سال ها پیش تر از این، از میدانی در بازارچه قبرستانی زابل، پاورچین پاورچین خود را به کاوشی آگاهانه رسانده و آنقدر بختیار بوده است که ناکامی دو بار عدم نشر را پشت سر بگذارد تا فربه و شاداب، روزگار ذوق را سپری کند و نشان دار دانش زبان شناسی شود.

آنچه اکنون پیش رو داریم (=مجموعه کتاب های گویش و ادبیات سیستانی، غلامرضا عمرانی) بازگوینده این واقعیت است که نویسنده، بی گمان، بارها در میدان تجربه و آزمایش اندوخته هایش را سنجیده. با احترام به اجتهاد و کوشش همه پژوهندگان این حوزه باید گفت اثر ارجمند عمرانی به گزارش های سنتی استوار بر لغت معنی و نگاه خرد به گویش سیستانی پایان داده است. پس از این، هر تلاشی به «روش» علمی و شیوه های درست تحقیق استوار خواهد بود، تنها همین پیامد، بس است تا بگوییم عمرانی، در این پژوهش کامگار بوده است.

اما این تنها دستاورد او نیست، او نظام ارتباطی مردم دشت سیستان را با روشی علمی و دقتی آزمایشگاهی در هنگامه ای بررسی و توصیف کرده است که- اگرچه نشانه های موجود بیانگر روند نابودی این گویش نیست- کاهش گویندگان، ملموس است. این کاهش زنگ خطری است که نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت- خطری که برای همه گویش ها و گونه های زبانی ایرانی شاخ و شانه می کشد. توصیف زبان با این گستره و دامنه علمی، رویکردی تازه به گویندگان این گویش و همه زابلستانی هایی که دیگر به این گویش سخن نمی گویند- چون نگارنده این سطور- می بخشد و یادآور می شود که اگر به خودمان نجنبیم، این مرده ریگ پدران را نیز چون زمین های آباد سیستان به غبار خواهیم سپرد و کاغذها / الواح فشرده نوری، گورجای این گویش، برای دریغاگویی نسل های بعد خواهد بود.

گستردگی کار به گونه ای است که در بخش گویش سیستان تاکنون بیش از ٢۵٠٠ صفحه به چاپ رسیده و هنوز بخش هایی از این پژوهش منتشر نشده؛ یعنی مباحثی چون گروه اسمی، گروه قیدی، وند ها و مانند آن. این حجم، زمزمه این پرسش را جان می بخشد که چرا نویسنده برای توصیف یک گویش / گونه جغرافیایی از یک زبان به وسعتی بررسی و کاوش کرده که پنداری با زبان معیار در گستره ای پهناور سروکار داریم؟ بی تردید، می دانیم که نمودهای آوایی زبان در هر شکلی (زبان، گویش، گونه و لهجه) با تمام انواع و زیرمجموعه های شان، چون ابزار ارتباط یک جامعه زبانی اند، همان بررسی و توصیفی را می طلبند که درباره زبان رسمی کاربرد دارد. ابزار ارتباط یک جامعه زبانی، در واقع زبان آن جامعه است، حال می خواهد رسمی باشد یا غیررسمی، معیار یا جز آن.

انواع گونه، گویش، لهجه، چه جغرافیایی، چه طبقاتی، چه شغلی یا جز آنها در توصیف و بررسی، در حد و اندازه یک زبان رسمی اهمیت می یابند و روش علمی و دامنه ای گسترده را می جویند تا شناسانده شوند. حال گویش سیستانی که تنها همان آواشناسی اش برانگیزنده شگفتی مخاطب است آیا نباید به دقت و وسواسی گسترده مطالعه شود البته که چنین است. توضیح عمرانی در این باره، در آغاز فصل نخست جلد یک «گویش سیستان» روشنگر است.

گستردگی چنین مطالعه ای، برای زبان رسمی و دیگر گویش های آن و نیز زبان های خویشاوند سودمند است و ارمغان های بسیار دارد تا آنجایی که نویسنده این گفتار آگاه است درباره زبان ها و گویش های ایرانی، پژوهشی با این وسعت و دقت رخ نداده است پس این تحقیق می تواند به همه کاوش های زبان شناختی درباره زبان های ایرانی الگویی مناسب پیشکش کند.
اساس توصیف و بررسی نویسنده نظریه ساختاری است. بر همین پایه، او عناصر گویش سیستانی را در چارچوب شبکه ای از روابط مطالعه کرده است.

جلد نخست کتاب یعنی «آواشناسی گویش سیستانی»، توصیف همخوان ها، واکه ها و الگوهای هجایی در گویش سیستانی، بررسی دستگاه آوایی این گویش، در ٧٠٠ صفحه، با دقت و حوصله ای رشک برانگیز و سپس بررسی ساختار جمله در جلد دوم، آنگاه پردازش دستور توصیفی در جلدهای بعد که تاکنون گروه های فعلی در جلد های سوم و چهارم، وصف شده، جستاری بی نظیر را شکل بخشیده است.

عمرانی در زمینه دستور زبان ساختگرا، در زبان معیار، تجربه همکاری با وحیدیان کامیار را دارد که دستاورد آن «دستور زبان فارسی١» از انتشارات سمت و کتاب های زبان فارسی دوره دبیرستان است. کتاب آموزشی «زبان فارسی» (راهبردهای یاددهی-یادگیری) که کتاب آموزشی موسسه مبتکران است نیز حاصل کار او و هامون سبطی است. یقینا او اگر در پی سود مادی و شهرت بود، حضورش در حوزه آموزش که حالابه تجارت گره خورده، بسیار کارگشاتر و سودآورتر بود تا کار علمی و فرهنگی که دشواری ها و تنگناهایش را کم و بیش می دانیم.

در گستره ایران فرهنگی (= همه سرزمین هایی که تاریخ و فرهنگ مشترک با ما دارند و رسانه ارتباطی شان در مجموعه زبان های ایران می گنجد) مخاطبان می توانند بهره خود را از این اثر ببرند. یافتن ویژگی هایی که رگه های خویشاوندی گویش ها و گونه های زبان را نشان می دهد، در یک پژوهش مبتنی بر زبان شناسی و روش مند، آسان یاب و دست یافتنی تر است. یافتن ترکیب واژگان و قواعد زبانی مشترک، جست وجوی ریشه های واژگان، حتی تلفظ واژه هایی که در یک زبان، گویش یا گونه، فروگذاشته شده و تنها در میراث مکتوب دیده می شود ولی در دیگری همچنان کاربرد دارد، راهگشای پژوهندگان و اهل زبان است. این همه را می توان با دستیابی به توصیف ساختاری گویش ها و زبان های خویشاوند و هم خانواده پی گرفت. با این وصف، مجموعه عمرانی، نه تنها در سرتاسر ایران بلکه فراتر از مرزهای سیاسی در کل سرزمین های ایرانی راهگشای دانش پژوهان است. مثلا، توجه به الگوهای هجایی زابلی ها و این نکته که در فارسی میانه و تاریخ زبان های ایرانی، نمونه های این الگوهای هجایی را داشته ایم و هم اکنون نیز در بسیاری از زبان های هند و اروپایی، این الگو ها دیده می شود، ما را در گمانه زنی نسبت به تلفظ پاره ای واژگان که دانشمندان زبان شناس و فقه اللغه ایرانی برای تلفظ شان نشانه ی[؟] به کار می برند، یاری می کند تا – اگرچه نه دقیق- گمانی نزدیک تر به واقعیت ببریم.

از سودمندی های دیگر «آواشناسی گویش سیستانی» این است که در آموزش زبان راهگشاست. مثلا، امروزه در تمام دوره های آموزشی زبان فارسی به کاربران می آموزند که دومین واج هجا همواره واکه است. در فارسی باید واژگان بیگانه را هم با همین دستگاه، تلفظ کرد و ما پارسی زبان ها نمی توانیم (print) بگوییم پس باید آن را دو هجایی و (perint) تلفظ بکنیم و گرنه دستگاه هجایی ما آسیب می بیند! ایرانیان اما، آسوده از این سفارش، واژه های دخیل اروپایی را با همان تلفظ زبان مبدا، به کار می برند، پس چه ایرادی دارد که در آموزش زبان فارسی به ویژگی های گویش ها هم توجه کنند تا پیش از آنکه مجبور شویم قواعدی را به خاطر واژه های بیگانه، در ساختار زبان خود بیفزاییم، به وجود آن در پیشینه زبان و نیز زندگی اش در گویش ها، گونه ها و لهجه های کنونی باور داشته باشیم و دست کم آن را از ویژگی های گویش ها و گونه های جغرافیایی و غیرفعال در زبان معیار بدانیم.

در آثاری که تاکنون که به گویش سیستانی- یا درباره آن- منتشر شده، تلفظ ها با نوعی واج نگاری، نشان داده شده است. در این جستار، ما برای نخستین بار، آوانویسی دقیق تلفظ ها را می بینیم. شاید بسیاری بر این باور باشند که اگر این آوانگاری با حروف فارسی می بود، بر سادگی خواندنش می افزود، ولی اگر این اتفاق می افتاد از سویی تلفظ دقیق برای غیرسیستانی ها دشوار می شد و از دیگر سو هر کسی را پسند نمی افتاد چون شیوه ای تدوین شده و مشخص برای این کار تاکنون پدید نیامده و هر کس به سلیقه خود نشانه هایی را با حروف فارسی برای گویش های منطقه ای به کار می برد، همان بهتر که با آوانگاری پذیرفته شده فرامرزی، همه سلیقه ها و علایق، یک دست و یک جهت شود، با این حال راه برای پیشنهاد یک آوانگاری ایرانی که بتواند همه گویش ها و لهجه ها را بازتاباند بسته نیست.

نکته مهمی که نباید در چاپ بعدی از آن غفلت کرد، این است که این مجموعه، در واقع دانش نامه زبان، ادبیات و فرهنگ مردم نیمروز ایران است، پس صفحه آرایی و ویژگی های چاپی آن اگر با استانداردهای لازم این نوع آثار منتشر شود بهتر است تا مراجعه به آن و یافتن موضوع مورد نظر، آسان تر شود، مثلاسر صفحه، در این زمینه، می تواند خیلی راهگشا باشد، در چاپ موجود، فقط نام کتاب بر پیشانی صفحه هاست، حال آنکه با تغییر موضوع بهتر است، سر صفحه نیز راهنمای مخاطب کتاب، برای موضوع صفحه/فصل/بخش باشد. فهرست موضوعی در پایان کتاب… و مواردی از این دست، برای این کتاب ارجمند بایسته است: چنین اثری باید بسیار شایسته تر از این نشر یابد.

انبوهی نمونه ها و مثال ها در این تحقیق توصیفی، بی گمان آگاهانه و به قصد شناساندن و نمایاندن دقیق زبان به مخاطب، بعد ترویجی پژوهش را آشکار می کند، به ویژه آوردن زبانزدها در پایان هر بخش در جلد سوم. به طور کلی نمی توان وجه آموزشی این کتاب ها را نادیده گرفت ولی این وجه چیرگی ندارد. در برگ برگ این توصیف، شاخص های علمی چیره بر اثر است. با این حال، پیشگفتارها، عبارت های معترضه در متن و پانویس ها، نشانه هایی است از حضور دل آگاهی در پس این خرد. هرچند کاربرد به جای واژگان، به ویژه صفات و قید ها، نشانگان متنی علمی اند، پس زمینه کلام، جانی مغانی و دلی سوخته و عاشق ایران زمین و فرهنگ کهنش را پنهان نمی کند! این نشانه ها، پنداری گوشه قبای اهل دلی را از لای در فروبسته زبان علمی می نمایاند! شادا جان شریفی که در پس پرده، حافظ راز خود و عارف وقت خویش است.

خشکسالی و شدت بادهای سیستان که حالادارد همه فصل ها را درمی نوردد، زندگی در سیستان را دشوار کرده است، سوداییان می پندارند، تلاش برای شکل گیری منطقه آزاد تجاری از کوشش برای احیای هامون و هیرمند و توجه به کشاورزی، سودآورتر و بسیار آسان تر است: اهل سیاست- که هرگز نمایندگان خوبی برای فرهنگ نیمروز نبوده اند- سردرگم مواضع سیاسی و اجتماعی خویش هستند و هر روز از آن گل جای سبز دشت سیستان کاسته می شود. کوچ و جاذبه های دنیای جدید، بسیاری از نشانه های قومیت را از این مردم گرفته است. مهم ترین و شاید خانه این قوم، زبان آنان است که اگر چاره اندیشی نشود، چون تاکستان ها و گندمزارانش خواهد سوخت و این یعنی سوختن شکلی از زندگی، گونه ای از اندیشیدن، پاره ای گرامی از فرهنگ و بخش عظیم الشانی از میراث معنوی انسان ها.

تلاش های پژوهشی و آفرینش های ادبی در این چند دهه، کوشش های شهریار شعر سیستان، غلامعلی رییس الذاکرین و سپس جوانانی که به دنبال او سرایش به این گویش را پی گرفتند، این حقیقت را استوار داشته است که اگر سیاست و طبیعت، سیستانی ها را ناکام فرو می هلد، این مردم در فرهنگ، بخت یار و کامگارند. اشعار و قصه ها به گویش این مردم و آثار تحقیقی در این باره، پیام آور این ماجراست که سیستان، باد سر و دست افشان، بر فرزانگی پای می افشرد و نیت ماندن دارد. این یادداشت منگ و می زده را با این بیت اقبال لاهوری پایان می دهم که:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان/ هزار باده ناخورده در رگ تاک است

————————-
*با اندک ویرایش و تلخیص

همرسانی کنید:

مطالب وابسته