راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

گفت‌وگو با جلال ستاری؛ دقت در جزئیات، غفلت از مهمات

مجتبی عبدالله نژاد
مجله شهر کتاب، شماره ۶، بهمن ۹۴

خاقانی می‌گوید: «نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا» و این ادعای بزرگی است. حتی سعدی و حافظ و فردوسی هم به‌تنهایی پادشاه اقلیم سخن محسوب نمی‌شوند. اقلیم سخن در ایران پادشاه ندارد. اقلیم سینما هم پادشاه ندارد. اقلیم تاریخ هم پادشاه ندارد. اقلیم فیزیک و شیمی و زیست شناسی هم پادشاه ندارند. ولی قلمروهای کوچک‌تر دیگری داریم که پادشاهان بزرگی دارند. یکی از آن‌ها اسطوره‌شناسی است. اسطوره‌شناسی در مقایسه با سایر مناطق قلمرو کوچکی است، ولی پادشاه بزرگی دارد. جلال ستاری سلطان بلامنازع قلمرو اسطوره‌شناسی در ایران است. هرچند این به معنای ندیده گرفتن تحقیقات او در سایر حوزه‌ها، از جمله ادبیات نمایشی و مطالعات فرهنگی، نیست.

جلال ستاری حالا دیگر هفتاد سال است که چیزی می‌نویسد و سی سال است که زندگی خود را وقف تحقیق در مبانی نظری اساطیر کرده است. اگر قرار باشد برای اسطوره‌شناسی هم مثل سایر حوزه‌ها پدری در نظر بگیریم، جلال ستاری پدر اسطوره‌شناسی در ایران است. از این جهت اگر کسی سراغ او برود و گفت‌وگوی مفصلی با او ترتیب بدهد و درباره همه وجوه کار و زندگی او با او مصاحبه کند، باید استقبال کنیم. حالا ناصر فکوهی سعی کرده این کار را انجام بدهد و در طی دو سال هم‌نشینی با جلال ستاری گفت‌وگوی مفصلی با او ترتیب داده که در نشر مرکز منتشر شده است. مردی که روزگاری معتقد بود روایت‌های شخصی را نباید دستمایه تحلیل تاریخ قرار داد، حالا خودش برای شناخت تاریخ معاصر ایران سراغ جلال ستاری رفته و روزها و ساعت‌های طولانی با او گفت‌وگو کرده است. حاصل کار کتابی است در حدود چهارصدوپنجاه صفحه که به چهارده بخش تقسیم شده است. مبنای این تقسیم‌بندی دوره‌های مختلف زندگی جلال ستاری به انتخاب خود اوست. از کودکی تا کهن‌سالی. «گفت‌وگو با جلال ستاری» ظاهراً بخشی از طرح بزرگ‌تری است که ناصر فکوهی برای شناخت تاریخ معاصر ایران دارد و سال‌ها درباره مبانی نظری آن تحقیق کرده است.

جلال ستاری متولد ۱۳۱۰ است. در یک خانواده متوسط شهری در رشت به دنیا آمده و دوران دبستان و بخشی از سال‌های دبیرستان را در رشت و انزلی گذرانده است. در پانزده سالگی خانواده او به تهران مهاجرت می‌کنند و سیکل دوم دبیرستان را در دارالفنون تهران می‌گذراند. بعد از اخذ دیپلم مقیم سوئیس می‌شود و دوازده سال در ژنو تحصیل می‌کند. در سال ۱۳۴۱ به ایران برمی‌گردد و کارشناس سازمان برنامه و بودجه می‌شود. آخرین سمت او در سازمان برنامه معاونت مدیر فرهنگ و هنر و جهانگردی است. در سال ۱۳۵۰ به وزارت فرهنگ منتقل می‌شود و در آنجا مدتی مدیرکل برنامه‌ریزی فرهنگی و بعد تا سال ۱۳۵۸ که از وزارت‌خانه اخراج می‌شود، مشاور وزیر است. از سال ۱۳۵۸ تا حالا بخش عمده وقت خود را وقف تحقیق درباره مبانی نظری اساطیر کرده است.

«گفت‌وگو با جلال ستاری» همان طور که گفتم بخش از طرح بزرگ‌تری است که مجری طرح آن را «انسان‌شناسی تاریخی فرهنگ ایران مدرن» نامیده است. اما اینکه این طرح چیست و چه هدفی دارد و از کجا آغاز شد و به کجا قرار است بینجامد، معلوم نیست. توضیحات ناصر فکوهی در مقدمه این کتاب هم به‌قدری کلی است که خواننده چیزی دستگیرش نمی‌شود. ناصر فکوهی می‌گوید: «این طرح، یعنی انتشار روایت فرد مصاحبه‌شونده فقط قدم نخست را تشکیل می‌دهد و طرحی نرم‌افزارانه در قالب کتاب نیست، بلکه طرحی نرم‌افزاری در قالب یک شبکه مجازی و پیچیده از اطلاعات و تحلیل محتواها و احساس‌های رقومی‌شده (دیجیتالی) خواهد بود.»

گفت‌وگو با جلال ستاری گفت‌وگویی نیست که خواننده انتظار دارد. مصاحبه‌کننده برای آگاهی از بخشی از جزئیات زندگی او، مثل اینکه در ده سالگی کجا می‌رفت و چه از ساعتی از خانه بیرون می‌رفت و بین راه به چه چیزهایی فکر می‌کرد، پافشاری می‌کند، ولی بسیاری از مسائل اساسی زندگی او ناگفته می‌ماند. درباره روند شکل‌گیری کارهای او، مخصوصاً در قلمرو اساطیر، تقریباً هیچ اطلاعاتی عرضه نمی‌شود. در فصل دوازده کتاب قرار است درباره آثاری که جلال ستاری ترجمه یا تألیف کرده صحبت کند و از همان ابتدا می‌گوید: «در انتهای این گفت‌وگو قصد ما آن است که درباره آثار شما اعم از ترجمه یا تألیف صحبت کنیم. روش ما نیز با تأکید بر محور مضامینی انجام می‌گیرد که در این آثار به آن پرداخته‌اید. رابطه شرق و غرب»، ولی تقریباً هیچ صحبتی از آثار جلال ستاری نمی‌شود.

بسیاری از سؤال‌ها تکراری است و حتی وقتی ستاری جواب می‌دهد، باز مصاحبه‌کننده قانع نمی‌شود و چند صفحه موضوع را دنبال می‌کند و سعی می‌کند به طرق مختلف او را وادار به جواب کند. معلوم نیست چرا مسائل مهم زندگی او را ندیده می‌گیرد و درعوض بر نکاتی پافشاری می‌کند که نه خود ستاری چیزی از آن‌ها یادش می‌آید و نه دانستن آن‌ها برای خواننده فایده‌ای دارد. نکاتی مثل واکنش ستاری به مرگ خواهر سه ساله‌اش در ایام کودکی یا نحوه مواجهه او با تصویر خودش در آینه در شش سالگی که پنج شش صفحه از کتاب را اشغال کرده و ستاری هم چیز زیادی از آن‌ها به خاطر ندارد، ولی مصاحبه‌کننده با سماجت سعی می‌کند برای آن‌ها جواب بهتری پیدا کند.

از سؤال‌های بیخود مصاحبه‌کننده که بگذریم، کتاب خواندنی است و اطلاع از جزئیات زندگی جلال ستاری برای خواننده علاقه‌مند به کارهای او جذابیت بسیار دارد. بسیاری از مسائل تاریخی هم در لابه‌لای همین گفت‌وگوها آشکار می‌شود، مثل سهم روس‌ها و ارمنی‌ها در رشد فرهنگی مردم گیلان که بقایای آثار آن تا همین امروز هم وجود دارد. حیف که مصاحبه‌کننده درباره روند شکل‌گیری کارهای تحقیقاتی جلال ستاری سکوت کرده و درباره تحقیقات او در قلمرو اسطوره‌شناسی و مطالعات فرهنگی چیز زیادی از او نپرسیده است. گفت‌وگو با جلال ستاری، گفت‌وگو در باره زندگی جلال ستاری است، ولی درباره حاصل تحقیقات جلال ستاری در سی سال اخیر چیز زیادی به خواننده نمی‌گوید.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته