این نوشته واکنشیست به فضایی که به دنبال انتشار خبر شکایت قضایی شماری از ایرانی-آلمانیها، از جمله من، از صدراعظم آلمان پدید آمد و خود تلاشیست برای پاسخ به ابهامها، نقدها، و نیز توضیح دیدگاهی که از نظر من به این شکایت حقانیت میبخشد. در این میان نمیتوانم نگویم که چقدر از اینکه حجم زیادی از واکنشها با حرمتشکنی و توهین و حتی افترا و تهمت همراه شده، متأسف و مبهوت شدهام. از کسانی که در بیان ابهامها و نقدهای خود به این شیوهها متوسل نشدند و زبان تخریب و زخمزنی برنگزیدند، سپاسگزارم.
ماوقع چنین است: صدراعظم آلمان در روز ۱۷ ژوئن ۲۰۲۵ در مصاحبهای تلویزیونی در ارتباط با حملهی نظامی ارتش اسرائیل به ایران گفت: «این کار کثیفیست که اسرائیل برای همهی ما انجام میدهد.» و نیز افزود: «ما باید قدردان جسارت ارتش اسرائیل و رهبران حکومت اسرائیل باشیم.» او در سراسر این گفتگو هیچ اشارهای به تلفات جانی غیرنظامیان در ایران نکرد؛ در ابراز تأسف از مهلکهی دشواری که مردم ایران در آن گرفتار بودند، کلامی نگفت. در این مصاحبه، مردم ایران و رنج آنان زیر بار جنگ و آوارگی یکسره مسکوت ماند و جان و زندگی این مردم در زیر آن «کار کثیف» به هیچ گرفته شد.
حتی در آنجا که او به درستی به برشمردن سیاستها و عملکردهای جنگافروزانه و مرگبار نظام حاکم بر ایران پرداخت و از حمایت «رژیم ملایان» از حماس و حزبالله و ارتش روسیه در تجاوز به اوکراین گفت، از اشاره به جنایتهای این رژیم بر ضد مردم ایران، که قربانیان اصلی آن هستند، سر باز زد. او از اعتراضهای مستمر جامعهی مدنی ایران به جنگ افروزیهای رژیم حاکم بر ایران بی هیچ اشارهای گذشت. انگار نه انگار که ایران مردمی هم دارد؛ انگار نه انگار که این مردم سالهاست برای آزادی خود از چنگال این رژیم سرکوبگر و جنگافروز مبارزه میکنند و در این راه سخت هزاران هزار قربانی دادهاند. آیا این موضع به معنای هیچانگاری مردم ایران نیست؟ آیا نمایانگر بیاعتنایی صدراعظم آلمان به حق حیات و کرامت انسانی مردم ایران نیست؟
مگر ما در طی دهههای گذشته به سیاستمداران غربی اعتراض نمیکردیم که چرا نسبت به حقوق مردم ایران بیتفاوتاند، وقتی که در مذاکرات سیاسی و معاملههای اقتصادیشان با رژیم حاکم بر ایران، نقض فاحش حقوق بشر و قتل و اعدام و زندان و پایمال شدن کرامت انسانی ایرانیان را مسکوت میگذاشتند؟ مگر نه هر بار به یادشان آوردهایم که چشمبربستن بر نقض حقوق مردم ایران و تباه شدن زندگیشان روا نیست؟ چه فرقیست میان آن اعتراضها با این اعتراض امروز ما؟ مگر نه اینکه بنیان این هر دو اعتراض بر یک چیز استوار است، که نمیبایست در سیاستهاشان مردم ایران را در نظر نگیرند؟ چرا اعتراض به سکوت و مماشات آنان در برابر تجاوز رژیم حاکم بر ایران به جان و مال مردم بحق است، اما اعتراض به سکوتشان در برابر تجاوز بمبها و موشکهای اسرائیلی به جان و مال مردم ایران بحق نیست؟
در تمام این سالهای دادخواهی بارها به سیاستمداران آلمان نامه نوشتهام؛ به نمایندگان پارلمان آلمان که عازم دیدارِ مقامات حکومت ایران بودند؛ به وزیر وقت خارجهی آلمان که برای مذاکره به ایران میرفت و همینطور به رسانهها و نیز نهادهای مدافع حقوق بشر که نقشی اساسی در شکل دادن به افکار عمومی بازی میکنند. بارها و بارها در طی این سالها با رسانههای کوچک و بزرگ نه فقط در آلمان، مصاحبه کردهام و از نقض حقوق بشر در ایران گفتهام. در هریک از این نوشتهها و گفتوگوها بارها پا فشردهام و گوشزد کردهام که باید مردم ایران را به حساب آورید، به نقض حقوق بشر در ایران اعتراض کنید؛ چشم بر اعتراضهای مردم ایران به این رژیم متجاوز نبندید و همواره از مبارزهی کنشگران ایرانی برای دستیابی به آزادی و عدالت پشتیبانی کنید. جانمایهی این تلاشها همواره در گرو روشنگری و اعتراض به آن دست سازِکارهای سیاسی و فرهنگی بوده است که تجاوز به حقوق و کرامت مردم ایران را به دلایلی که هرگز برای من نه متحرم بودهاند و نه قانعکننده، توجیه میکنند.
صدراعظم آلمان، در روزهایی که بمب و موشک بر شهرهای ایران میبارید، ترس از مرگ و ویرانی مردم را آواره میکرد و جانشان را میگرفت، با خونسردی آشکار تجاوز نظامی را «کاری کثیف و قابل تقدیر» خواند و مردم ایران و جان ایشان را بالکل مسکوت و مکتوم گذاشت و از معادلات سیاسی خود بالکل زدود. آیا چشم بستن به این «حذف» روا بود؟ به باور من، نه تنها روا نبود، که ایستادگی در برابرش وظیفهای اخلاقی بود.
اما شکایت از صدراعظم آلمان برای من وجه دیگری هم دارد. ما که سالهاست در تبعید یا مهاجرت در آلمان زندگی میکنیم و این کشور خانه و کاشانهی ما شده است، دیدهایم که در سالهای اخیر، راستگرایی و سیاستهای تبعیضآمیز و حتی نژادپرستانه در برابر «خارجیتبارها» مدام پیشی میگیرد و بیم آن میرود که ارزشهایی مانند تکثر فرهنگی و برابری حقوقی رنگ ببازند. از همین روست که مدام با چنین سیاستهایی دست و پنجه نرم کردهایم. تحقیر و دشمنسازی جمعی پناهجویان و مهاجران، بهویژه آنان که از کشورهای جنگزدهی همسایهی ما ایرانیان میآیند، رشد هولناکی داشته است. اظهارات صدراعظم آلمان زنگ خطری ست که از تکرار این روال در مورد جامعه ایرانی آلمانی خبر میدهد. از این جهت نیز اعتراض را لازم دانستم.
بر اساس قانون، صدراعظم آلمان تعهدی بیچونوچرا به حفظ حقوق بشر و پایبندی به حقوق بینالملل دارد. گفتههای او در آن مصاحبه به اعتقاد بسیاری از حقوقدانان، ناقض این تعهد است. شکایت قضایی ما تلاشیست برای پافشاری بر قوانین و میثاقهایی که میتوانند از سقوط ما به ورطهی بیحقوقی جلوگیری کنند. شکایت قضایی راهکاری قانونی و مدنی ست برای ایستادگی در برابر سقوط به این ورطهی هولناک.
دوستی از تهران برایم از نفستنگی این روزها نوشته بود، از هوای غبارآلود و مهیبی که تنفس را، که به تعبیر او آخرین بند اتصال انسان به زندگی ست، سخت میکند. من آن هوا را نفس نمیکشم اما دلم به نفس تنگ او بسته است، به نفس تنگ آن شهر عزیز و زخمخورده، که برای زندگی تقلا میکند. صدراعظم آلمان نه نفستنگی شهر مرا میفهمد، نه تلخی تنگنای مردمانش را. نه حرمتشان را نگه میدارد و نه رنجشان را درمییابد. شکایت ما از او به هیچ سرانجام قضایی هم که نرسد، پژواک کوچکی میشود از رنجها و تلاشهایی که او نخواست ببیند و به حساب بیاورد.
پرستو فروهر، ۱۸ تیرماه ۱۴۰۴