زندان در ایران؛ جایی که نه خدا هست نه قانون

مهدی جامی

زندان در ایران؛
جایی که نه خدا هست نه قانون
به شهادت ۵۰ نامه از زندانیان از دهه ۶۰ تا دهه ۹۰
به اهتمام علیرضا کیانی، مهدی جامی
واشنگتن، آموزشکده توانا، ۱۳۹۵ / ۲۰۱۷

متن کتاب را از اینجا دریافت کنید. (یا از این لینک مستقیم)

«اینجانب در تجربه ملموس پنج ساله اخیر خود در رویارویی با آن بخش از نظام که با آن سر و کار داشتم نه خدا را دیدم و نه قانون.» – هدی صابر در خطاب به رئیس قوه قضایی

از زمانی که نامه هدی صابر منتشر شد این موضوع در ذهن من از مساله زندان در ایران جدا نشد که او زندان جمهوری اسلامی را جایی معرفی کرده بود که در آن نه خدا هست نه قانون. همان زمان یادداشتی هم منتشر کردم با همین عنوان. نامه‌های صابر و دو همبند دیگرش رضا علیجانی و تقی رحمانی نامه‌های تکان‌دهنده‌ای بودند – شاید مهمترین نامه‌هایی که پیش از جنبش سبز منتشر شدند.

آماده‌سازی نامه‌های زندانیان برای انتشار یکبار دیگر به من امکان داد که زندان را چنانکه هست از زبان ده‌ها زندانی سیاسی ایران بشناسم و در کنار این شناخت، درک تازه ای از قدرت در ایران پیدا کنم. در این درک تازه استمرار شیوه زندانبانی در ایران برای من تکان‌دهنده بود. یکبار دیگر به یادداشت قدیم‌ام مراجعه کردم و آن را از نو بازنوشتم که در اینجا می‌خوانید:

زندان چهره واقعی قدرت

زندان در ایران تاریکخانه قدرت بی‌مهار است. قدرت مطلقه. زندان از نظارت مردم به طور معمول بیرون است و تنها در جامعه‌ای که قدرت‌های نظارتی بانفوذ داشته باشد می‌توان دم از نظارت بر زندان زد. چنین نهادهایی در ایران وجود ندارد یا صرفا در مراحل جنینی خود است. زندان در چنین شرایطی محل ظهور ماهیت واقعی قدرت حاکم است.

در میان همه انواع بحث‌هایی که روشنفکری ایران به آن مشغول است و روشنفکری خود را با آن توجیه می کند جای بحث از زندان خالی است. روشنفکر ایرانی چه سیاسی‌اش چه فکری و تئوریکش تا وارد بحث زندان نشود کار واقعی خود را آغاز نکرده است. اگر نتیجه اینهمه بحث و ترجمه و سمینار و نشست و کتاب و نشر ذره‌ای به اصلاح وضع زندان کمک نکرده باشد، روشنفکران باید به ناچار به بازنگری در مشی خود بپردازند. دلخوش کردن به ظواهر امور تدبیر مدینه و مثلا کشیده شدن چند اتوبان و ساخته شدن چند سد و فرودگاه و انبوه شدن حضار در جلسات بحث و حتی به دست آوردن کمی تا قسمتی آزادی اجتماعی و مثلا پلورالیسم سیاسی یا رشد اقتصادی واقعا کمکی به توسعه انسانی ایران نیست.

اما بازسازی قدرت در نهانخانه جامعه را چه کسی می‌تواند به انجام برساند؟ روشنفکران می‌توانند در باره امنیت اجتماعی و قضایی میدان بحث را باز کنند و نشان دهند که امنیت از زندان آغاز می‌شود. اما چه کسی باید مداخله کند و مدیریت زندان و نظام زندان را اصلاح و بازسازی کند؟ زندان جایی است که کمتر رجل سیاسی در آن نفوذی دارند، گذشته از آن شماری از رجال و اشباه الرجال مخالفان خود را در دوره‌های مختلف به همین زندان‌ها انداخته‌اند یا در اجحاف‌های ضدانسانی به زندانیان شریک بوده‌اند یا در مقابل آنچه بر زندانیان می‌رود سکوت رضایت آمیز داشته‌اند. پس از کجا باید آغاز کرد؟

زندان سد سکندر هر نوع اصلاح است. و گرنه ظاهرسازی و ژست شیک و دموکرات ماب که آسان است. حرف خرجی ندارد. کار دشوار مهار قدرت پنهانی است که نیروی تخریبی‌اش در خفا و در همه این سال‌ها به شهادت همین نامه‌ها بی‌تغییری ادامه یافته است. دولت ها آمده و رفته‌اند و نظام زندان دست نخورده است. این چهره واقعی سیاست در ایران است و معیاری بنیادین در ارزیابی کارنامه دیروز و حال امروز و تخمین فردای سیاست‌های رجال سیاسی ایران است. زندان‌های ایران چنان قدرت عریانی را به نمایش می‌گذارند و چنان استعدادی در عریان کردن قدرت دارند که ندیدن آن فقط می‌تواند ناشی از ضعف بینایی روشنفکر و سیاستمدار باشد و یا ترس او یا منافعی که به همین سیاه چاله‌ها پیوسته است.

اخلاق، سیاست و زندان

نامه‌های زندانیان که نمونه‌هایش بی‌وقفه منتشر می‌شود سندهای بی‌نظیر شناخت جامعه ایران است که کمتر سندی از نظر اعتبار با آن برابری می‌کند. ارزش این نامه‌ها به آن است که نویسندگانشان در زندان نوشته‌ اند یا همین حالا در زندان اند. من همیشه به خاطرات زندانیان با دیده شک و تردید و نقد نگریسته‌ ام زیرا نمی‌خواسته ام راه به پذیرش ادعا و اغراق دهم. به عنوان عضوی از نسل انقلاب از این دست خاطره‌ها بسیار خوانده‌ ام که بیشتر آن‌ها بشدت گمراه کننده و برای تبلیغات سیاسی معینی نوشته و توزیع می‌شدند. اما به نامه‌های کسانی که با به خطر انداختن جان خود و با احتمال بدتر شدن وضعیت از-پیش-دشوار خود درباره زندان و شرایط خویش در حبس‌های غیرانسانی می‌نویسند با چشم احترام می‌نگرم و با خواندن آن‌ها پرسش‌های اخلاقی مهیبی جانم را می‌آشوبد.

سیمای واقعی ولایت مطلقه یا سلطنت مطلقه یا هر نام دیگری که می‌خواهید بر آن بگذارید در زندان است. اخلاق شخص اول مملکت در لق‌لق زبان او نیست. در رفتاری است که عاملان او در زندان با دیگر مسلمان‌ها، با دیگر آدمیان از هر دینی می‌کنند. کسی که می‌تواند جور و دروغ و خلف وعده و رفتار مادون انسانی را به شهادت انبوهی از این نامه‌ها -دیگر شواهد از فساد قاضی و بازپرس و زندانبان به کنار- تحمل کند یا فرمان دهد و شب سر راحت به بالین بگذارد کمترین چیزی که درباره او می‌توان گفت این است که عدالت از او ساقط شده است. چه رهبر باشد چه رئیس قوه قضایی باشد یا متاسفانه رئیس جمهوری که با رای مردم به این مقام رسیده است. اما درباره شخص رهبر اهمیت ماجرا این است که اسقاط عدالت از او اسقاط حق اعمال ولایت است. بنابرین زندان بزرگترین شاهد سلب مشروعیت اوست و نه مثلا میزان شرکت مردم در انتخابات نظام او.

دینداران و روشنفکران و سیاسیون و وکیلان و وزیران و مقامات همه در این ماجرا شریک اند مگر آنکه صدای نقد و اعتراض و مخالفت خود را علیه این شیوه‌های ضد انسانی که هیچ دین و اخلاقی امضا نمی‌کند بلند کنند. هر نمازی در آن خاک باطل است، از هر که باشد، مگر از دل و با زبان از این سیاهی تو بر تو اعراض کند. هر بحث روشنفکرانه‌ای خودنمایی است مگر آنکه این فاجعه‌ها را که پشت دیوار زندان‌ها می‌رود به یاد آورد. هر وکیلی ذلیل است مگر آنکه به این جور آشکار بر مردمی که به صد گناه ناکرده محبوس اند اعتراض کند. این‌ها وکیل‌ اند برای چه و از جانب که؟ اصلاح‌طلبی هم که به آزادی زندانیان فکری نیندیشد یا برای آن تلاش نکند لایق این عنوان نیست. گرچه کار با آزادی آن‌ها هم تمام نمی‌شود. زندان باید از قدرت فاسدی که هر کار دلش خواست می‌کند زدوده شود. زندانی هر که باشد انسان است. اگر قدرت توانست حق کسی را که دستش به جایی نمی‌رسد رعایت کند آنگاه واقعا اصلاح شده است. وگرنه همان است که هدی صابر در نامه‌اش آورده است: در رفتار این قدرتمداران و قاضیان و زندانبانان متشبث به ولایت و دین نه خدا هست نه قانون. نه اخلاق دینی نه اخلاق مدنی.

زندان نظام است

زندان نظامی از آدم‌هایی است که زندانبانی می‌کنند، بازجویی می‌کنند، دادرس و بازپرس‌ها و قاضی‌ها و نگهبان و حتی سربازهای ساده‌ای که وظیفه دارند زندانیان را آزار دهند یا کتک بزنند. مجموعه بزرگی از آدم‌ها که مسخ شده قدرت اند و صرفا به قدرت سر فرود می‌آورند و هیچ درکی از قانون و اصول انسانی و اخلاقی ندارند. این مجموعه نامه‌ها شماری از لیدرهای این نظام زندان و این نظام شکنجه و پرونده‌سازی را افشا می‌کند.

به علاوه، همانطور که در این کتاب می‌خوانید، شمار زیادی از نامه‌ها خطاب به رئیس قوه قضا یا رئیس جمهور و دیگر مسئولان ارشد نظام نوشته شده است. همه نامه‌ها سرشار از جزئیات هولناک برخوردهای قرون وسطایی با زندانیان است. برخی از آن‌ها آنقدر خوب نوشته شده و جزئیات اعمال ضدقانونی را مستند کرده‌اند که قطعا مسئولیت‌های بزرگی بر دوش مسئولانی می‌گذارند که نامه‌ها را دریافت کرده‌اند. این نامه‌ها به عبارت ساده نشان می‌دهد که همه قوای کشور و همه مسئولان از وضع زندان‌ها و بی‌رسمی‌های جاری در آن‌ها باخبر اند. اینکه نتوانسته‌ اند یا نخواسته‌ اند به این نظام شکنجه پایان دهند آن‌ها را هم، ولو مستقیم با زندانیان در ارتباط نبوده باشند، مسئول شکنجه‌هایی می‌کند که بر زندانیان روا داشته شده است. هر زندانی که در زندان‌های نظام تحقیر شده، سیلی خورده، لگد خورده، بی‌احترامی دیده، حقوقش پایمال شده، و حرف و اعتراضش با خشونت و بالابردن سطح فشارها سرکوب شده، برگی بر پرونده مسئولیت مقامات ارشد نظام اضافه می‌کند.

این نامه‌ها به خوبی نشان می‌دهد که زندان در ایران یک نظام فکرشده است که سال‌های سال است با همین شیوه عمل می‌کند و بنابرین قطعا برنامه و مرام آن را مقامات مسئول قوای سه گانه مستقیم و غیرمستقیم تایید کرده‌اند. بدین ترتیب همه روسای جمهور و روسای مجلس و روسای قوه قضایی در قبال همه ستم‌هایی که بر زندانیان در ایران رفته مسئول اند. آن‌ها نمی‌توانند بگویند ما بی‌خبر بوده‌ ایم. این نامه‌ها نشان می‌دهد که اگر باخبر هم نبوده‌ اند، باخبر شده‌ اند. وانگهی چون زندان، نظام تثبیت شده دارد امکان ندارد که کسی در مقام و مسئولیت قرار گیرد و بگوید از این نظام بی‌خبر است. اگر بی‌خبر باشد هم نشانه بی‌مسئولیتی او ست و اگر خبر داشته و قدمی برنداشته باز هم مسئول است. در این موضوع فرقی بین اصلاح‌طلب و محافظه‌کار و معمم و مکلا و روشنفکر و تاریک‌فکر نیست. حقی که زیر پا گذاشته شده آنچنان صریح و روشن و بدیهی و ابتدایی است که هیچ کسی نمی تواند بگوید از اهمیت آن بی‌خبر بوده است.

این نامه‌ها نهایتا به خوبی روشن می‌سازند که دولتی پنهان در همه جا در ایران وجود دارد. همین دولت پنهان که دولت بیت است و تحت ولایت رهبری، مقامات را مسلوب الاختیار می‌کند و موجوداتی مثل قاضی مرتضوی‌ها را می‌سازد و به آن‌ها میدان می‌دهد. سرتاسر این نامه‌ها شاهد حکومت نیروهای خودسر رهبری در همه مراتب بازداشت و پرونده‌سازی است. این نیروها مثال روشن «نه خدا و نه قانون» هستند. آن‌ها آدمخواران قدرت و ولایت‌ اند. و اگر به کسی پاسخگو نیستند معنایش این است که همه مسئولان در مقابل اعمال رهبر سکوت پیشه کرده‌ اند و با همین سکوت در آنچه این نیروها می‌کنند شریک اند.

زندان، پایدارترین نظام

این مجموعه حاوی پنجاه نامه از زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران است. به جز دو نامه گروهی و یک نامه دونفره باقی نامه‌ها به قلم یک زندانی است. از میان انبوه نامه‌هایی که در دفاع از زندانیان نوشته شده یکی از نامه‌های خانم شیرین عبادی را انتخاب کرده‌ ایم. نه در مقام زندانی بلکه در مقام مدافع زندانیان. نامه‌های دفاعیه خود ژانر مستقلی از نامه‌های زندان و زندانیان است اما این مجموعه نمی‌توانست به تلاش‌های کسانی مانند خانم عبادی توجه نکند و برای نمونه یکی از آن نامه‌ها در این جا آمده است که از اتفاق در مورد زندانیانی است که نامه جداگانه‌ای از آن‌ها در این مجموعه نیست؛ یعنی دراویش زندانی – که به تنهایی نمونه خوبی از زندانیان عقیده در ایران هستند زیرا هیچ جرمی جز دگراندیشی و دگرمرامی ندارند. این نامه‌ها با این هدف گردآوری شده است تا تصویری از وضع زندان از آغاز انقلاب تا سال ۱۳۹۵ ارائه کند. بنابرین ترتیب نامه‌ها تاریخی است. و این ترتیب سیر وضعیت زندان را در ایران و در دولت‌های مختلف آن به خوبی نشان می‌دهد. سیری بی تغییر. نظام زندان پایدارترین نظام برساخته بعد از انقلاب اسلامی است و بی اعتنا به تحولات اجتماعی و سیاسی بر یک مسیر مشخص و واحد رفته است. مسیری که این نامه‌ها آن را بخوبی نشان می‌دهد.

نامه‌های بسیاری به قلم زندانیان در طول این سال‌ها منتشر شده است. اما آنچه در این مجموعه آمده است عمدتا نامه‌هایی است که به وضع زندان توجه نشان می‌دهد یا از خلال آن‌ها می توان وضع زندان را ملاحظه کرد. بنابرین، تقریبا همه نامه‌هایی که اعلام مواضع سیاسی در قبال مسائل روز بوده کنار گذاشته شده است. ارزش نامه‌هایی که به وضع زندان می‌پردازند از این نظر که شاهدان عینی آن را بیان می‌کنند فوق العاده است. از طرف دیگر، وقتی مسائل واحدی از زبان‌های مختلف در طول سال‌های مختلف شنیده می‌شود به ما اطمینان می‌دهد که در ثبت واقعیت‌های زندان اغراقی در کار نبوده است و واقعیت زندان‌های ایران همین است که اینجا به قلم زندانیان ثبت شده است. آن هم زندانیانی که بیشتر آن‌ها اهل قلم و کتاب و تجزیه تحلیل هستند.

با وجود اینکه این نامه‌ها تاثیر فوق العاده‌ای در افکار عمومی داشته است، در تغییر رفتار زندانبانان و نظام زندان در ایران تاثیر مشابهی نداشته و مقامات معمولا گوش خود را به روی شنیدن این پیام‌ها بسته‌ اند و این یکی از جنبه‌های عبرت‌آموز و افشاگر درباره نظام ولایت است. یعنی نه تنها تحولات سیاسی بیرون از زندان در زندان اثر مثبت نداشته اعتراض‌های خود زندانیان نیز نتوانسته مثلا روش بازجویی یا محاکمات فرمایشی را تغییر دهد.

مقاومت درخشان  

این مجموعه را با نامه‌ای از سعیدی سیرجانی آغاز کرده ایم که گرچه نامه زندان نیست اما نامه‌ای است که محتوای تیپیک اتهام‌ها به همه زندانیان عقیدتی را به روشنی و با فصاحت بیان می‌کند. این نامه در زندان نوشته نشده اما نویسنده‌اش را به خاطر نامه به زندان برده است و نهایتا به قتل رسانده و نویسنده پیشاپیش این را می‌داند و این خطر را به جان می‌خرد، اما باز هم می‌خواهد حرفش را بزند و از آزادی بیانش صرف نظر نکند. این خصلت مشترک همه زندانیان عقیدتی است. آن‌ها پیش از زندان از خود جسارت نشان می‌دهند و زندان هم قادر نیست این جسارت را در آن‌ها نابود کند و در زندان هم که هستند می‌نویسند و افشا و مقاومت می‌کنند.

همه نامه‌ها به‌دقت بازخوانی شده و ویرایش‌هایی به صورت حداقلی برای هموارسازی جملات یا نشانه‌گذاری‌ها صورت گرفته است ولی اصل بر این بوده که سبک و شیوه بیان نامه‌ها حفظ شود و تغییر در کمترین حد باشد. در برخی موارد اصلا ویرایشی صورت نگرفته چون نویسندگان نامه‌ها قلم قوی داشته اند و در موارد معدودی هم ویرایش کامل صورت گرفته است تا متن یکدست و روشن باشد. هر جا هم به ضرورت برای تکمیل معنای جمله چیزی به متن اضافه شده با کروشه از متن متمایز است. در چند مورد هم برخی از جملات و بندهای نامه‌ها نامفهوم باقی مانده است که در هر مورد یادآوری شده تا مخاطب بداند این جمله یا بند به همین صورت در اصل نامه وجود دارد.

این کتابی است که خواننده در آن تاریخ چهار دهه گذشته را می‌یابد. تاریخی از سرکوب و ستم به اسم دین. این یادداشت را با یاد دوستان‌ام به پایان می‌برم که زندان‌های ایران را تجربه کرده اند. برخی از زندان بیرون نیامدند و جان بر سر عقیده گذاشتند. برخی خیلی زود پس از آزادی از پا در آمدند. برخی هم بختیار بودند که آزادی را در عمری بابرکت تجربه کنند و آنچه را در خانه واقعی قدرت در ایران می‌گذرد، افشا کنند.  

همرسانی کنید:

مطالب وابسته