تقوایی؛ استاد روایت و آزاده معترض به سانسور

مهدی جامی

ناصر تقوایی بعد از عمری فیلمسازی از جهان گذشت. او در سال‌های بعد از انقلاب نتوانست چنان که می‌خواست و می‌توانست فیلم بسازد و چهره‌ای معترض در سینمای ایران بود و اعتراض خود را با اعراض از ساخت فیلم در شرایط دستوری و حکومت سانسور نشان داد. به قول بیضایی: «تقوایی هرگز نورچشمی نبود.» تقوایی شاهدی از نخبه کشی در دوران معاصر است. استاد روایت و قصه‌گویی و کارگردانی بود اما آنقدر آزارش دادند و مانع بر سر راهش نهادند که دست از کار بازداشت. خود را آدم زیادی می دانست. در واقع آدمی بود که زیاد می‌دانست و این برای جماعت نخبه‌کش علامت خطرناک بودن است و راهنمای حذف و کشتن. او نمونه‌ای است از استعدادهای فرزندان این آب و خاک که به سبب حاکمیت ابلهان به هرز می‌رود. منزوی می‌شود. چه کارها می‌توانست ساخت که نساخت. چه داستان‌ها که می‌توانست بنویسد و ننوشت. یکی از بهترین داستان نویسان معاصر ما ست. امیدوارم خاطرات خود را دست کم نوشته باشد. داستان یک قتل از پیش اعلام شده …

به یاد او مدخل ناصر تقوایی را از تذکره الاولیای معاصر اینجا بازنشر می‌کنم و شماری از واکنش‌های اهل قلم را به درگذشت او پس از آن می‌آورم:

ناصر تقوایی – زاده ۱۳۲۰ در آبادان

فیلمساز و کارگردان موج نو، سازنده سریال دایی جان ناپلئون

دهه ۴۰ یکی از بارورترین دوره‌های فکری و فرهنگی ایران است و نشانگر ظرفیت بزرگی که در ایران وجود داشته است؛ امروز هم بیشتر از آن دوران وجود دارد با این فرق که در آن دهه برای مدتی مدیران پیشرو بر سازمان‌های فرهنگی مدیریت می‌کردند و امروز مدیران ضدفرهنگ عمدتا به مهار فرهنگ و فرهنگمداران مشغول اند. یکی از شاخص‌های آن دوره و مدیریت آن ظهور نسلی از فیلمسازان برجسته ایران همچون ناصر تقوایی است. او مثل شماری دیگر از بزرگان فیلم و سینمای ایران -از کیارستمی تا امیر نادری- محصول فضایی تازه در فرهنگ روز و حمایت کانون پرورش فکری و تلویزیون ملی است که مدیران درجه یکی همچون فیروز شیروانلو و رضا قطبی داشتند. تقوایی می‌گوید آمادگی تلویزیون برای اجرای طرح‌هایی که می‌دادیم دلگرم‌کننده بود. ظرف چند روز طرح تصویب می‌شد و قطبی می‌گفت اگر فیلم‌تان پخش هم نشود مهم نیست. تولید که شد روزی پخش می‌شود.[۱] تقوایی با کمک تلویزیون بود که توانست ایده‌های خود را عملی کند گرچه اولین فیلم بلندش نخستین قربانی سانسور هم شد: «آرامش در حضور دیگران» (۱۳۴۸) که تا چهار سال در توقیف ماند. این فیلم «در اوج آوازه‌گری‌های مبتنی بر ورود به دروازه تمدن بزرگ، کژی‌های سیستم را در بیانی پرطعنه به رخ می‌کشید».[۲]

تقوایی از آن گروه روشنفکران دهه ۴۰ است که از جنوب می‌آیند. خیلی زود در ۲۴ سالگی وارد کار سینما می‌شود با دستیاری ابراهیم گلستان در «خشت و آینه».[۳] ولی بیشتر خود را مدیون فرخ غفاری می‌بیند. از نظر سینمایی او را «پدرخوانده سینمای فرهنگی» ایران می‌داند. از نظر اداری هم غفاری نقش مهمی در زندگی تقوایی بازی کرد؛ یعنی از وقتی که معاون فرهنگی تلویزیون ملی دوره قطبی شد و جوان‌ترها را به همکاری دعوت کرد.[۴] تقوایی آدمی است با اندیشه سیاسی و طبعا چپ بنا به گفتار مسلط روزگار ولی سیاسی به معنای حزبی نیست. عدالتخواه و آزادیخواه است.[۵] و فیلم‌هایش همواره بر بستری ساخته می‌شود که استعاره‌های سیاسی از آن قابل استنباط است.[۶] فیلمسازی است که با زبانی نو فیلم می‌سازد. قصه‌گویی بلد است. از بهترین دیالوگ‌نویسان سینمای ایران است. و ساختن هر فیلمی برایش آفریدن یک اثر هنری است. ویژگی‌های آثار او را باید مثل همینگوی -چنان که در جنوب ایران فهمیده می‌شد- دانست: ساده، بدون سوز و گداز، سرراست، متفاوت، سنت شکن، تابوشکن، بی طمطراق.[۷]

تقوایی گرچه پرکار نبوده یا زمانه با او یار نبوده اما هر چه ساخته از بهترین‌های سینمای ایران است. از مستندهای درخشان اش مانند باد جن (۱۳۴۸) و اربعین (۱۳۴۹) تا فیلمهایی چون آرامش در حضور دیگران. ماندگارترین کارش پیش از انقلاب ساخت سریال دایی جان ناپلئون است (۱۳۵۵) و پس از انقلاب، ناخدا خورشید (۱۳۶۵) و ای ایران (۱۳۶۸). آثار او همگی با توجهی عمیق به مسائل اجتماعی ساخته شده و همراه است با تحلیلی از اوضاع و احوال سیاسی روز. می‌گوید نخستین فیلم سینمای ایران یعنی «حاجی آقا اکتور سینما» یکی از مدرن‌ترین موضوعات را دستمایه فیلم کرده است؛ یعنی سرگردانی فیلمسازی برای ساخت فیلم خود. و این موضوعی است که همچنان دامنگیر سینما ست. تقوایی که یکی از سرسخت ترین مخالفان سانسور است می خواست یکبار دیگر حاجی آقا را بسازد.[۸] نساخت و نشد اما در تقریبا همه کارهای خود نکته‌هایی را در مخالفت با سیاست‌های فرهنگی گنجانده است از نخستین کارش تا کاغذ بی خط (۱۳۸۰).

او معتقد است در جامعه سانسورزده بسیاری از چیزها را باید با نگفتن یا گفتن در لابلای سطور مطرح کرد. اما در سال‌های اخیر سه کارش ناتمام ماند. یعنی همان شیوه بیان را هم برنتابیدند. بنابرین خود را «آدم زیادی» توصیف می‌کند.[۹] او را سیاسی‌ترین فیلمساز تاریخ سینمای ایران می‌دانند.[۱۰] فیلم او با عنوان «ای ایران» حتی از جشنواره فجر کنار گذاشته شد.[۱۱] منتقدان هم به آن روی خوش نشان ندادند در حالی که هیچ از فیلم‌های دیگر تقوایی کم ندارد. شاید مشکل پرداختن او به سرود ای ایران است و تصویری که از انقلاب می‌دهد. یا تصویری می‌دهد که خلاف انتظار است و جشنواره‌ پسند نیست. «مشکل “ای ایران” همانند مشکل “هامون” مهرجویی است. اگر این فیلم‌ها جشنواره پسند نیستند نباشند؛ مهم این است که می‌توانند با مردم در همین محدوده فرهنگی ایران ارتباط برقرار کنند.»[۱۲]

تقوایی یکی از بهترین روایتگران سینمای ایران است و از دنیای ادبیات به سینما آمده است. می‌گوید ایرانی‌ها دوستدار روایت اند و با فیلم‌هایی که قصه نداشته باشد ارتباط برقرار نمی‌کنند و این به خاطر تعلق خاطر آنها به ادبیات است.[۱۳] او در «آرامش در حضور دیگران» کاری از ساعدی را اساس قرار می‌دهد و در «دایی جان» کاری از پزشکزاد را و در «ناخدا خورشید» قصه را بر اساس کاری از همینگوی می‌نویسد. نماینده نسلی از فیلمسازان ایران است که با فیلم خود کتاب می‌نویسند. فیلم برای او اثری است که عقاید مولف خود یا جهان‌بینی او را بیان می‌کند. بنابرین ابزار بیان روشنفکرانه است. روشنفکرانی که به جای شعر و ترانه و داستان فیلم می‌سازند. او به همراه کیمیایی و مهرجویی آغاز کنندگان موج نو در سینمای ایران بودند گرچه وجه روشنفکرانه موج نو در کار تقوایی بیشتر از آنها ست.[۱۴] ایده بازگشت به خویشتن و تکیه بر سنت‌های خودی وارد فیلم های تقوایی هم شده است چنانکه در آرامش در حضور دیگران. ایده ای که آل احمد مبلغ آن بود و ساعدی و تقوایی از دوستان او بودند.[۱۵]

دایی جان ناپلئون (۱۳۵۵) شاید پربیننده ترین سریال فارسی زبان باشد گرچه بعد از انقلاب به طور رسمی نمایش داده نشد. و طبعا آنچه پزشکزاد نوشته است و آنچه تقوایی ساخته با هم کمک کرده تا این سریال به یک رسانه هویتی عامه‌پسند و در عین حال مورد قبول نخبگان تبدیل شود. این سریال جمع بزرگان تئاتر و سینمای ایران است و به نوعی بزرگداشت آنان و یادآور تاریخ تئاتر در ایران. در واقع از میان بزرگان علی نصیریان و عزت الله انتظامی در سریال حضور ندارند که اصولا قرار بوده دو نقش اصلی سریال را بازی کنند اما در دقایق آخر به خاطر درگیری در فیلم‌های دیگر منصرف می‌شوند. تقوایی به سراغ نصرت کریمی می‌رود که خود خاک صحنه خورده و از باسوادترین بازیگران و کارگردان‌های ایرانی است و به کمک او ست که قدیمی‌های تئاتر به این سریال راه می‌یابند و به توفیق آن مدد می‌رسانند.[۱۶] ایرج پزشکزاد (زاده ۱۳۰۶) نیز از بهترین الگوهای داستان‌نویسی و سیاست و نقد عامه‌پسند است و تداوم سنت گفتگو با زبان عامه از دهخدا به بعد.[۱۷] او جایی قرار گرفته بود که می‌توانست هم اشراف را بشناسد و هم به عامه مردم تماس داشته باشد. تقوایی همسو با نگاه نویسنده اثر «ناموزونی‌های جامعه ایران را با نگاهی مدرن مورد ریشخند قرار می‌دهد».[۱۸] در زیر ظاهر شوخ و موقعیت‌های مضحک ماجراهای خانواده اشرافی دایی جان، «بی‌ریشه بودن، توخالی و پوشالی بودن این اشرافیت» آشکار می‌شود و از آنجا که پزشکزاد کارمند وزارت خارجه بود و گفته است بسیاری شخصیت‌ها و حادثه‌های داستان در زندگی خودش ما به ازای واقعی داشته باید آن را «افشاگری و به تعبیری عصیان علیه طبقه خود نیز ارزیابی» کرد.[۱۹] از این زاویه که نگاه کنیم داستان انقلاب را هم می‌بینیم: عصیان علیه طبقه خود. کسانی انقلاب کردند که روشنفکر بودند و همزمان منتقد عمیق وضعیت خود و جامعه خود. گرچه با انقلاب از صحنه حذف شدند.

گزیده‌ای از واکنش‌ها به درگذشت تقوایی

داک-ریویو: تنها فیلمسازی که ای ایران ساخت.

اوستا جم: بعد از انقلاب خواندن ترانه ای ایران جرات می‌خواست. ناصر تقوایی با استادی تمام ترانه‌ #ای_ایران را در طول فیلم «ای ایران» با اندکی تغییر می‌گنجاند و آنچه در انتهای فیلم خوانده می‌شود روح تازه‌ای به کالبد این ترانه است. #ناصرتقوایی با روحش عاشق ایران بود. یادش گرامی باد.

چیزها: زندگی طبیعی این است که در کوچه و خیابان می‌گذرد و به نظر عده‌ای به عنوان واقعیت اصل موضوع است اما این صنار نمی‌ارزد. زندگی واقعی در کار نویسندگان بزرگ دیده می‌شود. این‌ها این زندگی را نوشته‌اند. مثل تولستوی، داستایفسکی، همینگوی. زندگی آن‌جاست… | #ناصر_تقوایی

مهدی خرمدل: آنچه درباره ناصر تقوایی رشک برانگیزه، نه فیلم‌هایش بلکه مقاومتش مقابل وسوسه دیوانه‌کننده فیلمسازی «به هر قیمتی» است. سر اصولش ایستاد و عزت و آبرویش را سفت در مشتش نگه داشت. نقطه مقابلش کیمیایی است که به هر قیمتی تحت هر شرایطی و با هر کیفیتی فیلم ساخته.

آن: ناصر تقوایی پس از ۱۲ سال فیلم بلند «کاغذ بی‌خط» را ساخته بود. در اختتامیه‌ی جشنواره فجر بیستم نامش را به عنوان برنده جایزه ویژه هیئت داوران اعلام کردند. او نه تنها در سالن نبود که جایزه را بگیرد بلکه بعداً هم آن را نپذیرفت. و در نامه‌ی انصرافش نوشت: «استدعا دارم از پذیرفتن تندیس بلورین سیمرغ اهدایی و همچنین حواله نوبت برای خرید پراید، بنده را معذور بدارید. با شرمندگی از یک به یک داوران عادلی که بهترین نیات خیرشان نصیب کار من شد، به اطلاع می‌رسانم که در جیب من نه برای خرید اتومبیل پول هست و نه در خانه‌ی تنگ و کوچک من جای مناسبی برای نگهداری بهترین و بزرگ‌ترین جایزه‌ها، مخصوصا اگر ویژه هم باشند.» ‌ بار پیش نوشتم «عمرت دراز باد آقای تقوایی!» و حالا باید بگویم «یادت گرامی و نامت جاودان آقای تقوایی».

آوش: ناصر تقوایی: «من کوشش می‌کنم تا با فیلم نساختن، به سهم خودم، باعث سقوط این سینما شوم، شاید چیزی تازه به‌جای آن به وجود آید!»

محسن مومن زاده: اول باید “تقوایی” بشی، تا بعد بی‌عملی و کارنکردنت به کنشی تراژیک بدل بشه؛ کنشی از جنس فقدان و حسرت.

پژمان موسوی: می‌خواهم از #مرضیه_وفامهر بنویسم؛ زنی که در چند سال گذشته، چه آن زمان که #ناصر_تقوایی هنوز سرحال بود و «حاضر» و چه آن زمان که سرحال نبود و «غایب»، همواره و در همه‌حال در کنارش بود و همراه‌اش. چه بسیار دعوت‌ها و سفرها و و گردهمایی‌ها را نیامد که در کنارِ همسرش باشد و تیمار دارش. با آن‌که هم بازیگر و فیلم‌سازِ سرشناسی بود هم از فعالینِ موثر جنبش مدنی زنان، در سال‌های پایانی زندگی ناصر تقوایی چنان زندگی کرد و چنان بود که آدمی حسرت می‌خورد به ناصر تقوایی که چنین «همراهی» در کنار خود دارد. آدم عکس‌های ناصر تقوایی را که در کنار مرضیه وفامهر می‌بیند، کِیف می‌کند از سرخوشی و خنده‌های از تَهِ دلِ او! در این سال‌های آخر، چنان از تصویرِ «ناخدای سینمای ایران» محافظت کرد که اجازه نداد رنجوری و گَردِ پیری و آلزایمر، جز از خودش و تنی چند از نزدیکان، به بیرون درز پیدا کند و آن اُبُهتِ همیشگی‌اش برای ما خدشه‌دار شود. او رسمِ عشق را خوب به جای آورد و دم‌اش گرم… به مرضیه وفامهر تسلیت می‌گویم و نام‌ استاد ناصر تقوایی را بزرگ می‌دارم.

پی‌نوشت: مرضیه وفامهر از نخستین زنانی بود که در سینمای ایران بعد از بهمن ۱۳۵۷ و در فیلم سینمایی انتقادی «تهران من، حراج»، در سال ۱۳۸۷ بدون حجاب بازی‌ کرد و به موجب آن چهار ماه در زندان قرچک ورامین حبس و بیش از ده سال ممنوع‌الکار و ممنوع‌الخروج از ایران شد.

امیلی: دلم می‌خواد برم مراسم تشییع آقای تقوایی، نمی‌دونم دلم می‌خواد یه راهی برای ادای احترام بهش پیدا کنم. توی یه دنیای موازی لابد تا صبح روی تپه‌های عباس‌آباد یه سینمای رو باز برپا می‌کردن و تمام فیلم‌هاش رو بی‌وقفه نمایش می‌دادند و جمعیتِ فوج‌فوج با ناخدا خورشید اشک می‌ریخت به یادش.

و پرویز جاهد در باره او نوشت: به قول گلستان همه می میرند. اما مرگ بعضی‌ها فرق دارد. بعضی مرگ‌ها تراژیک اند. تراژدی این است که تقوایی باید همان روزی از دنیا برود که مهرجویی از دنیا رفت. مهرجویی با کاردی در گلو به قتل رسید و تقوایی با بغضی در گلو و اندوهی تلخ برای همه بی مهری‌ها و سختی‌هایی که کشید و رنج‌هایی که در این سال‌های نومیدی برد. دریغ از تقوایی و فیلم‌هایش. روحت شاد استاد.

و سخن آخر را از خود تقوایی بشنویم که می‌گوید ما -یعنی او و همفکران سینماگر او- توانستیم سینمای بومی بسازیم. ما مخترع سینما نبودیم ولی توانستیم فیلم‌هایی بسازیم که هر کس با دنیای فیلم آشنا باشد با دیدن آن دریابد که این فیلم‌ها ایرانی است. (این ویدئو را ببینید.)

 

[۱] «گفتن با نگفتن»؛ سینما و سانسور به ‌روایت ناصر تقوایی، ویدئو، کاری از عارف محمدی برای رادیو فردا، تابستان ۱۴۰۰، دقیقه ۱۰:۳۰،

https://www.radiofarda.com/a/31429587.html.

[۲]  مهرزاد دانش، «زندانیان»، هنر و تجربه، دی ماه ۱۳۹۵، ص ۸۵.

[۳] محسن بیگ آقا، «خشونت در ابعاد بومی»، هنر و تجربه، پیشین، ص ۱۵۰.

[۴]  «گفتن با نگفتن»؛ پیشین، دقیقه ۲۸:۴۰، و ۳۲:۱۵،

[۵] خسرو دهقان، «پیش نیاز»، هنر و تجربه، پیشین، ص ۱۹.

[۶]  مثلا بنگرید به تحلیل روبرت صافاریان از فیلم نفرین: هنر و تجربه، پیشین، ص ۱۱۷.

[۷]  همان، ص ۱۸.

[۸] «گفتن با نگفتن»، پیشین، دقیقه ۲۳:۴۵.

[۹] همان، دقیقه ۱:۳۰.

[۱۰]  دهقان، «پیش نیاز»، پیشین، ص ۱۸.

[۱۱]  شمیم مستقیمی، «قضیه ای ایران، شکل اول، شکل دوم»، هنر و تجربه، پیشین، ص ۱۶۱.

[۱۲]  مهدی موذن جامی، «دو نسخه از ای ایران؛ ساخته تقوایی، ساخته منتقدان»، خاوران، شماره ۲ (دی ماه ۱۳۶۹)، ص ۱۲۰.

[۱۳] «گفتن با نگفتن»، پیشین، دقیقه ۳۵:۱۰.

[۱۴]  هوشنگ گلمکانی، «کارنامه کم ورق اما پربار»، سرسخن هنر و تجربه، پیشین، ص ۵.

[۱۵]  میلاد دارایی، «آغاز انهدام»، هنر و تجربه، پیشین، ص ۹۲.

[۱۶] کریمی داستان حضور خود و بازیگرانی مثل نقشینه و قدیمی‌های دیگر را به شیرینی بیان کرده است. بنگرید به مستندی که پسرش بابک به همراه مهرداد اسکویی و روح‌الله انصاری درباره زندگی کریمی ساخته‌اند: «نصرت کریمی؛ هنرمند بودن در ایران | قصه چهارم: ستاره شدن»، پخش عمومی و رایگان آنلاین، دی ماه ۱۴۰۳،

https://www.youtube.com/watch?v=2ZTyuqmY2fw.

[۱۷]  یادداشت‌های او در دهه ۳۰ در مجله فردوسی شاخص دید و قلم او ست که به نام «آسمون ریسمون» نشر می‌شد و به همین نام به صورت کتاب منتشر شده است (۱۳۵۶). شرح کوتاه پزشکزاد را درباره این یادداشت‌ها در نسخه منتشرشده از آن در خارج کشور ببینید: آسمون ریسمون، واشنگتن: ایران بوکز، ۱۹۹۷.

[۱۸]  بهزاد عشقی، «تاتار در تو است»، هنر و تجربه، پیشین، ص ۳۶.

[۱۹] هوشنگ گلمکانی، «توشه جزیره تنهایی» درباره اقتباس تقوایی از رمان پزشکزاد، هنر و تجربه، پیشین، صص ۱۲۵-۱۲۶.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته