مهدی جامی
باز کن در که به جان آمدم از دربدری
زندگی میگذرد یا شدهام من گذری
*
چشمهی از دریا گریخته ام
…
من شاخهای هستم متمرد
*
فردا همه به خیابان
می
ریز
ریز
ریز میکنند پارچههای رنگی را
*
جا ماندهای
چون طعم شیر تازه
در دهان کودکم
*
بیا به خانه برویم
مرا اگر ببوسی
مینها خنثی میشوند
*
باید نبود ماه و نتابید بر زمین
این یادگار غربت بانوی اولین
حوا زمین ما چه بگویم جهنم است
اینجا نمیشود دل ما آسماننشین
اینها از شعرهایی ست که شاعران جوان افغانستان سرودهاند. چطور من اینها را نمیشناختم؟
امشب کتاب رضا محمدی را دست گرفتم. مجموعه مقالههای کوتاهی ست در بارهی شعر و قصهی امروز افغانستان. انتخابهایش هوشمندانه است. زبانش روان و هموار. شیوهی بررسیاش همدلانه و نکتهسنج. شروعهای خوبی دارد:
ـ فریبا حیدری در ایران شاعر شد. مثل خیلیهای دیگر.
ـ احمد ضیا سیامک هروی از سالها قبل نویسنده بود. طنز مینوشت و خبرنگاری میکرد.
ـ در صفحهی نخست کتاب سنگ صبور تنها یک جمله آمده است. تقدیم به ن.الف شاعر زنی که به دست شوهرش کشته شد.
ـ مجیب مهرداد بچهی درواز است. درواز منطقهای دستنیافتنی در بلندیهای زیبای بدخشان.
ـ شکیلا عزیززاده شاعر افغانی ست که افغانها او را نمیشناسند. یا همیشه سعی داشتهاند او را نشناسند.
ـ قندهار آدم را یاد انار میاندازد و باغهای سیاه در سیاه توام انار و به یاد جنگ. به یاد طالبان که مرکزشان بود و به یاد مردانی که مدارس دخترانه را آتش میزنند و به روی دختران مدرسه اسید میپاشند.
نثر رضا محمدی پرخون است. پر از زندگی ست. و این را در شعر و قصههایی که از آنها میگوید هم نشان میدهد. مجموعهی معرفیها و مقالههای کوتاه او به ۱۵۰ صفحه هم نمیرسد. اما معرف اثرهای متنوع و متعددی ست از شاعران و قصهنویسان امروز افغانستان. برخیشان در ایران بالیدهاند. برخی از ایران رفتهاند و حال در گوشهای در دنیا روزگار میگذرانند. برخی به افغانستان بازگشتهاند. برخی مهاجرت و غربت در غرب را انتخاب کردهاند. اما همهی اینها تکاپویی را نشان میدهند که کمتر شناخته شده است. تکاپویی از جنس شعر و ادب و ذهن مدرن.
کتاب کوچک رضا محمدی پنجرهای ست به روی این دنیای کمترشناخته و برای من پر از شگفتیها ست. و خیال میکنم برای بسیاری دیگر نیز. شگفتی از این شتاب همهگیر شدن زبانی ساختارشکن. چیزی که همزمان مرا شادمان و نگران میکند. شعرهای محبوبه ابراهیمی چنان به دل مینشیند که در میانهی خواندن کتاب، دفتر شعرش را سفارش میدهم: “بادها خواهران من اند”. و برخی از شاعران زن در این دفتر خواهران فروغ اند. نه در زبان بلکه در جهانی که در آن سیر میکنند. جهانی که بزودی خواهد آمد. طلوعش دمیده است.
شعرها و دنیای شاعران از نظر سطح بینش و زبان کاملاً مدرن است و در سطح شعر و قصهی امروز فارسی در ایران. اما چیزی در این شعرها هست که از تجربهی شاعر و قصهنویس ایرانی بیرون است: جنگ و جنگ و ویرانی.
در هیروشیما بمب رها کردهاند میدانی؟
در افغانستان پیادهنظام
*
کسی نمیداند که بهار از کدام سمت میآید
با کدام کفش
کدام عینک
و کدام اسلحه
*
در جنون کوچههای تقدیرم، میروم چوب دار بر شانه
تیغ تاریخی پدر را هم، میبرم یادگار بر شانه
من همان ام که شب شب زخمی، در دل شب شب زمستانی
نعش تاریخی برادر را، میبرم تا بهار بر شانه
آنچه در این کتاب مرا بیش از همه شگفتزده کرد، شعرهای جسورانهی زنان و شخصیتهای عاصی ایشان است با زبانی تند و برّنده که هیچ شباهتی با آن تصویر کلیشهای از زن افغانستان ندارد. این زنان هر افقی را جستجو کردهاند و هر عصیانی را تجربه کردهاند. شباهت زنان شاعر نسل نوی افغانستان به زنان نسل نوی ایران بسیار زیاد است. اما به همین نسبت فاصلهی آنها از جامعه خودی فاصلهی بعیدی ست. این هم نکتهای ست که همزمان نگرانکننده و شادیبخش است. ترکیب این عصیانگری در زبان و تجربه با سنتگرایی جامعهی افغانستان ترکیب غریبی ست که بیاغراق جذاب هم هست. آنچه به شعر و سخن این زنان قدرت میبخشد هم همین جذابیت است.
شاعرانی که در این دفتر کارشان معرفی شده است اینها یند:
محبوبه ابراهیمی، بادها خواهران من اند، تهران ۱۳۸۷
الیاس علوی، من گرگ خیالبافی هستم، تهران ۱۳۸۶
شکیلا عزیززاده، یاد از هیچ، هلند ۲۰۰۸
مجیب مهرداد، مخاتب، کابل ۱۳۹۰
فریبا حیدری، آوازهای بنفش بیقانون، هرات ۱۳۸۷ (– در بارهی عنوان این دفتر مطمئن نیستم چون رضا محمدی همه جا مشخصات کامل کتابها را به دست نمیدهد و گاه تیتر خودش بازی با عنوان کتاب است.)
سید ضیا قاسمی، تکوین، کابل ۱۳۸۹
مقالهی “زنان شاعر سنتشکن” هم مروری ست بر شعرهای: محبوبه ابراهیمی، وجیهه خدانظر، زهرا حسینزاده، لینا نبیزاده، معصومه صابری، مارال طاهری، مریم ترکمنی، زهرا رسولی، سیمین حسنزاده، فائقه جوادمهاجر، شکریه عرفانی.
رضا محمدی در مقالهی دیگری هم به شعر سوسیالیستی و چپ در افغانستان پرداخته است. آنجا هم به شعر زنانی مثل لیلا کاویانی اشاره دارد. اما این شعرها و آن شاعرها به تاریخ پیوستهاند. آیندهای در شعر آنها نیست.
در میان قصهها هم گوشوارهی انیس نوشتهی حمیرا قادری (تهران ۱۳۸۷) همردیف کارهای شاعران زن، جسورانه و عاصی است. چهار دختر جوان شوریده سر در دورهی خوفزدهی طالبان فنون داستاننویسی میآموزند اما بعد از دورهی طالبان دو تن خودسوزی میکنند و یکی خود را به چاه آب میاندازد. حمیرا قادری میماند تا قصهی انجمنشان را بازگوید: انجمن خیاطی سوزن طلایی. داستانهایی که سرشار از صحنههای اروسی است. گویی اروس حافظ زندگی در نظامهای طالبانی ست.
دیگر قصههای معرفیشده در این مقالات:
ها، نوشتهی رفیع جنید، مشهد ۱۳۸۵
گرگهای دوندر، نوشتهی احمدضیا سیامک هروی، کابل ۱۳۹۰
دوزخ عدن، نوشتهی آصف سلطانزاده، کپنهاک ۱۳۸۸
سفر خروج، نوشتهی آسف سلطانزاده، دانمارک ۲۰۱۱
سنگ صبور، نوشتهی عتیق رحیمی، مشهد، بیتاریخ
هزار خورشیدرو، نوشتهی خالد حسینی، آمریکا ۲۰۰۷
از یاد رفتن، نوشتهی محمدحسین محمدی، تهران ۱۳۸۹
مشخصات کتاب:
رضا محمدی، ادبیات معاصر افغانستان، مردمک/ اچ اند اس مدیا، لندن، ۱۳۹۱، ۱۴۵ ص.