عبدالمجید زنگویی
روزنامه اعتماد
بعد از سالها انتظار گزینه رباعیهای ایرج زبردست به همت انتشارات وزین مروارید چاپ و منتشر شد.
«زبردست» شاعر نامآشنای روزگار ما حدود سه دهه است فقط رباعی میسراید آن هم با ذهن و زبانی تازه و متفاوت که همین امر باعث شده است بسیاری از بزرگان پیرامون چهارگانیهایش نقدها بنویسند و سخنها برانند.
کتاب «حیات دوباره رباعی» که چاپ سوم آن به کوشش بهاءالدین خرمشاهی و محمد اجاقی در نشر شانی منتشر شده است نمایه کاملی از نگاه بزرگان شعر و ادب معاصر به رباعیات ماندگار اوست. غزلسرای بیبدیل سیمین بهبهانی برای این شاعر چنین سروده است:
خیام که زد به روی دریاها خشت/ میگفت به گوش مهرخی بر لب کشت
بعد از من باده نوش استاد ازل/ نام خوش «ایرج زبردست» نوشت (نگاه پنجشنبه. خرداد ۱۳۹۲)
از سوی دیگر استاد بهاءالدین خرمشاهی زبردست را چنین در قاب رباعی روایت کرده است:
خیام ز پشت پرده سرمست آمد/ با کوزهای از ترانه در دست آمد
بگذشت هزارهای و ما چشم به راه / تا نوبت «ایرج زبردست» آمد (حیات دوباره رباعی. چاپ ۳. نشر شانی)
اسماعیل خویی در وصف او این گونه میسراید:
بازست در میکده تا مستی هست / هستی است بجا تا به جهان هستی هست
از مرگ ترانهگو کسی دم نزند / تا من که نه، ایرج زبردستی هست (همان)
باری، ایرج زبردست شاعری است که در رباعیسرایی بسیار خوش درخشیده است و در این قالب مینیاتوری تحولی شگرف و در خور ایجاد کرده، نقش و نامی مانا از خود برجا گذاشته است. شاعری که به گفته خودش «هیچ حرفی جز رباعیاتش ندارد.» شاعری پیشرو که در بعضی از رباعیاتش ما را تا هوشیاری نیما و پیروانش میبرد. رباعی تصویری و پلکانی سرودن رباعی از ابداعات بدیع او در تاریخ رباعیسرایی است:
هر دره / هزار دره / غلطیدن راه / هر راه / هزار راه / هر راه، سیاه
افتادن ارتفاع / باران سقوط / خط خوردن آفتاب / خط خوردن ماه (گزینه رباعی ص ۱۵۴)
ایرج زبردست روحیهای ظریف، شفاف، بیغل و غش، عاشقانه و با احساس مسوولیت شاعری مردمی، مسوول و متعهد را دارد که بیمهری و دورنگی را برنمیتابد. در رباعیهایش تصویرسازی، تخیل، اندیشه و آرایههای ادبی همراه با استحکام بیان و زبان به خوبی آشکار است:
ما وقت نگاه را دمی دانستیم / از دانش چشمها کمی دانستیم
کژتابی دستها و بیمهری سنگ / ما آینه بودیم و نمیدانستیم (همان. ص۱۷)
پیرامون اغلب چهارگانیهای زبردست در این مجموعه و در جاهایی دیگر پیش از اینبارها سخن رفته است؛ اما در این نوشته میکوشم تا سخن دیگران بازگو نشود. زبردست در شعرهایش تصویر، تخیل، احساس و اندیشه را در هم گره میزند تا یک رباعی بیافریند. گاهی با مضامین عارفانه و عاشقانه و زمانی اجتماعی و فلسفی و عاطفی:
من: دهکدهها نبض حقایق هستند / او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید: / باران که بیاید همه عاشق هستند (همان. ص ۱۸)
در این رباعی چه زیبا حال و هوای روستا و مردم باصفای آن به رشته کلام در آمده است. گاهی درد تنهایی سخت عذابش میدهد که صد البته این یک موضوع عینی است که در آثارش دیده میشود:
در عشق اگر عذاب دنیا بکشی / با اشک به دیده طرح دریا بکشی
تا خلوت من هزار غربت باقیست / تنها نشدی که درد تنها بکشی (همان. ص۲۴)
با همه عشقی که در دریای وجودش موج میزند گاهی چنین میاندیشد که سراپای زندگی را غم فرا گرفته و شور و حالی در صدایش نیست:
در حنجرهام شور صدا نیست رفیق / یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق
بگذار که قصه را به پایان ببرم / آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق (همان. ص۳۳)
اما عشق، عنصر و خمیرمایه اصلی ترانههای اوست؛ عشقی که بدون رنگ و ریا است:
دل، عشق پر از رنگ و ریا دوست نداشت / یک لحظه تو را ز من جدا دوست نداشت
ای آینهدار خلوتم باور کن / اندازه من کسی تو را دوست نداشت (همان. ص۳۱)
اسطوره و جریانات تاریخی و مذهبی، تلمیح و شطح در آثارش به خوبی نمایان است:
من با تو صدای عصمت هابیلم / دور از حسد و شقاوت قابیلم
پیغمبر سر نهاده بر شانه وحی / خنجر بکشی هزار اسماعیلم (همان. ص ۳۵)
زن در شعر ایرج زبردست جایگاه خاص و رفیعی دارد:
اشراق تماشایی باور باشی / از عرش خدا نیز فراتر باشی
صد کعبه نماز میگزارند تو را / یک لحظه اگر به جای مادر باشی.
یا این رباعی:
زن چرخ زد و ادامه آن سو شد / زن چرخ زد و نهایتی از او شد
زن گفت اناالحقی که منصور نگفت / زن وسعت لاإله إلّا هو شد (همان. ص ۱۰۲)
شک و تردید در چهارگانیهای زبردست نقش مهمی بر دوش میکشد چراکه شک و تردید انسان را به حقیقت میرساند:
شک بال زد و… بال زد و… خسته نشد / پرواز شد و به خاک وابسته نشد
آنگاه درست، رو به آن سیب نخست / شک مثل دریچه باز شد، بسته نشد (همان. ص ۵۸)
و در جایی دیگر میخوانیم:
شک، پنجرهای به روی دنیا وا کرد / شک، آن لغت غریب را معنا کرد
شک، خیره به زندگی، حقیقت را هم / بین همه دروغها پیدا کرد (همان. ص ۷۵)
گفتیم این شاعر ابداعکننده رباعی تصویری در تاریخ ادبیات فارسی است:
یک بوم و هوای قامتی این گونه / یک دایره و اقامتی این گونه
یک شهر بکش که ساکنانش دارند/ جای سرشان علامتی این گونه (همان. ص ۷۳)
بسیاری از رباعیهای تصویری و همچنین پلکانیسراییرباعی او نیز در این مجموعه آمده است:
اینجا که دقیقه مرد… آنجایی و بعد؟ / تبدیل به تعریف معمایی و بعد؟
با شکل دگر… جای دگر… بار دگر… / میآید و… میآیم و… میآیی و… بعد؟ (همان. ص۶۳)
و این رباعی دلنشین:
میدانی و… / میدانی و… / او هم لابد / میداند و… / فکر میکند ما با خود:
این دایره عاقبت هوایش ابریست/ از بارش مستطیل پر خواهد شد (همان. ص۶۵)
صنعت تلمیح یکی از صنایع بدیهی است که در رباعیات ایرج زبردست بسیار دیده میشود:
چرخی زد و دید: سمت در سمت صداست / چرخی زد و دید: سمت در سمت خداست
چرخی زد و دید: هر زبان پیغمبر / چرخی زد و دید: هر دهان غار حراست (همان. ص ۸۴)
یا این رباعی زیبا با نگاهی از مصرع دوم به پیر و مرادش حافظ شیرازی:
یک عرش از این عرش فراتر سازم / یک عالم و یک آدم دیگر سازم
گر دست ازل باز به دستم افتد / از باور ابلیس پیمبر سازم (همان. ص ۱۱۹)
در چهارگانیهای زبردست با جسارتهای بسیاری روبهرو میشویم و همین جسارتهای شطحگونه اوست که در شعرش نقش عمدهای را بر دوش میکشد:
فریاد کشید: عقل من شکل خداست / در پوست من، هزار حلاج رهاست
فهمید که جایی است… پر از دور… پر از… / فهمید که جایی است نفهمید کجاست (همان. ص ۱۰۰)
و این رباعی:
گر نقش ازل باز به دیوار زنند / ترسم که ملائک در انکار زنند
سری است در این میان / اگر فاش کنم / ابلیس و خدا هر دو مرا دار زنند (همان. ص ۱۱۸)
بسیاری از رباعیهایی که در این مجموعه به دیگران پیشکش کرده است عجیب به دل مینشینند. فکر میکنم هیچکس نتوانسته است این گونه در مرگ صادق هدایت رباعی بگوید، ببینید جایگاه راوی بوف کور از نگاه این شاعر رباعیسرا تا به چه حد رفیع است:
چون روح، وجود تو معمایی بود / آمیزهای از جنون و تنهایی بود
روزی که تو را خاک در آغوش کشید / زانو زدن مرگ تماشایی بود (همان. ص ۲۷)
و این رباعی بسیار زیبا که تقدیم به استاد محمدرضا شجریان کرده است:
دست نفست ستارهها را چیده است / شب با دف ماه، تا سحر رقصیده است
همچون سحر از عطر اذان سرشاری / انگار لب تو را خدا بوسیده است (همان. ص۲۷)
ایرج زبردست در اینکتاب رباعیهایی برای نیما، سیروس طاهباز، فرهاد مهراد، عمران صلاحی، احمد شاملو، دکتر شفیعی کدکنی، فروغ فرخزاد، غزاله علیزاده، عباس کیارستمی و سیمین بهبهانی سروده است. در چند مورد با رباعی- تصویری نیز روبهرو میشویم که سرایش آن در نوع خودش بسیار زیباست که در این مجال فرصت بررسی آنها نیست.
ایرج زبردست اتفاقی در شعر روزگار ما است؛ اتفاقی که هوشنگ چالنگی آن را این گونه بیان میکند:
«اگر رباعیات ایرج زبردست را نمیدیدیم وقتی صحبت از رباعی میشد کسی جز خیام و تا حدودی ابوسعید ابوالخیر به یادمان نمیآمد، از این گذشته کار بینظیر این شاعر در رباعی آن گونه است که انسان متوجه میشود… در قوالب کلاسیک چه کارهای شگفت میتوان انجام داد… تازگی و طراوت و اندیشههای بس شاعرانه در کلاس رباعی توسط استاد ایرج زبردست، انسان را به افکار سیال و عجیبی میکشاند… رباعی- تصویری که ابداع و هدیه ایرج زبردست به تاریخ رباعیسرایی است، کاری است کارستان، مدرن و متفکرانه که گمان نمیکنم کسی دیگر بتواند به این قدرت آن را ارایه کند. زیباست، نگریستنی بس شاعرانه و زیبا، زیباست. سرودن رباعی بدین گونه زیبا و غیرمنتظره به هیچوجه بعد از خیام گمان نمیرفت و این گونه میشود که در رباعی جشن کلمات را ببینیم و با خود بگوییم این احتمال گلباران موجود بود و ما نمیدانستیم و این همه با کار رباعیسرای چیرهدست روزگار، ایرج زبردست انجام شده است.»
باری سرودن رباعی این گونه بعد از خیام به هیچوجه گمان نمیرفت. با یک رباعی از ایرج زبردست این نوشته را به پایان میبرم:
بیواژه، کسی درون ما میمیرد / بیواژه، جهان در انزوا میمیرد
هر واژه هواست / شاعر احساس خداست / شاعر که دهان بست خدا میمیرد (گزینه رباعی نشر مروارید ۱۳۹۶).