وقتی که آسمان تهران آبی بود
خاطرات دوره کودکیم، ده سال آغاز زندگیم
از ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶
مهران افشاری
تهران: جهان کتاب، ۱۳۹۷، ۱۱۲ صفحه، قطع رقعی. ۱۳۰۰۰ تومان
مهران افشاری، نویسنده و پژوهشگر سرشناس ادبیات فارسی و تاریخ اجتماعی ایران است که آثار بسیاری در زمینهٔ تصحیح متون تصوف و عرفان و همچنین ادبیات عامیانهٔ ایران دارد. او در این کتاب سرگذشت خانوادهٔ خود را، همچون نمونهای از یک خانواده از قشر متوسط اجتماع، در سالهای دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ تعریف میکند. روایت افشاری در بسیاری جاها رنگی از قصهگویی دارد و توصیفها گاه از نگاه یک کودک خردسال (فرزند خانواده) و زمانی از چشم بانویی میانسال (مادر خانواده) یا برادر و خواهر بزرگتر بیان میشود. تصویرهای دلنشین کتاب از زندگی در تهران چهل، پنجاه سال پیش برای بسیاری از خوانندگانْ آشناست و یادآور دورهای از حیات اجتماعی ایران و فرهنگ و آداب اجتماعی مردم تهران در آن سالها.
«اینکه آدمی زادگاه و محیطی را که کودکی خود را در آن گذرانده است دوست داشته باشد، امری طبیعی است. برای هر انسانی به یاد آوردن خاطرههای دوران خردسالی و محیطی که در آن بالیده و پرورش یافته است، لذّتبخش و خوشایند است. من هم تهران، شهر عزیزم را که دستکم سه نسل گذشته از خاندانم در آن زاده و پرورده شدهاند، بسیار دوست دارم و تداعی خاطرههای کودکیم در این شهر، تسلّیبخش خاطرم است. تهرانِ چهل پنجاه سال پیش با تهران امروزی بسیار تفاوت داشت. تهران اینگونه گسترده و بزرگ نبود. اینهمه کوچه و خیابان و بزرگراه نداشت. اینهمه مردم در این شهر نبود اما آسمان آن مانند آسمان شهرهای دیگر آبی و شفاف بود.»
و اینها سطرهای آغازین کتاب است:
«من این قسمت از تهران را از همه جای آن بیشتر دوست دارم، باغ صبا، محلهای که در آن به دنیا آمدم و امروز پس از سالها دوری دوباره به آن بازگشتهام و به یاد کودکیم در آن زندگی میکنم. اما مگر دوران کودکیم، بهترین دوران زندگیم، باز خواهد گشت؟! یادم است که وقتی کودک دبستانی بودم، مادرم به من یاد داده بود که هر وقت معلم یا مدیر و ناظم در مدرسه نشانی خانهمان را پرسیدند، بگویم: جادهٔ قدیم شمیران، باغ صبا، خیابان سلیم، فلکهٔ دوم، خیابان کلیم کاشانی، کوچهٔ مسعود، پلاک ۴۰. حتی شمارهٔ تلفن خانهمان را که ۷۵۰۷۳۹ بود، هنوز از حفظم. اینهمه برای علاقهٔ زیاد من به خانهٔ دوران کودکیم است. خانهای بزرگ و دوستداشتنی که هرگز فراموشش نمیکنم، هرچند که دیگر نشانی از آن نیست و سالهاست که آن را کوبیدهاند و به جایش آپارتمان چندطبقه ساختهاند.»
«در زمان کودکی من تهران اینطور شلوغ و درهم و ورهم نبود. تهران شهری آرام و پُرآسایش با هوایی دلپذیر و پاکیزه و آسمانی آبی و شفّاف بود. در زمان کودکی من خورشید درخشانتر، زمین مهربانتر، روزها شادابتر و شبها زندهتر بود…»