علیرضا مجیدی
شاید در تعطیلات نوروزی با فاصله گرفتن از سبک معمول کاربری اینترنت، تازه کشف کرده باشید که در نبود یا شرایط توفیق اجباری محدودیت اینترنت، چه فرصتها و سبکهای متفاوت زندگی را میتوانید تجربه کنید.
در یک پزشک، من تا به حال مقالات زیادی در مورد تأثیر مثبت یا منفی اینترنت نوشتهام.
اما خوشبختانه انتشارات مازیار، در ادامه انتشارات کتابهای علمی، این بار کتاب ارزشمندی با نام«کمعمقها، اینترنت با مغز ما چه میکند؟» منتشر کرده است. این کتاب بسیار مشهور و پرفروش است و در مورد همان بس که در سال ۲۰۱۱، نویسندهاش به خاطر آن، برنده پولیتزر شده است.
نویسنده این کتاب نیکولاس کار است، مقاله «آیا گوگل ما را احمق میکند» او، که در سال ۲۰۰۸ در آتلانتیک چاپ شده بود، یکی از جالبترین مقالههای آن سال در مورد فناوری بود.
مترجم کتاب امیر سپهرام است. با هم مقدمه مترجم و سپس چند صفحه از ابتدای کتاب را میخوانیم:
مدتی پیش گفتگویی با عده ای از دوستان پیش آمد، روی یکی از همین انجمن های مجازی، در باب این که چرا دیگر کسی چندان حوصله خواندن متن های بلند را ندارد؛ بخصوص وقتی روی کامپیوتر خوانده میشود. اگر متن اینترنتی باشد و باید آن را مستقیم روی وبلاگ و وب سایتی خواند، وضع وخیم تر هم میشود. در ادبیات نوین هم گرایش به نگارش و مطالعه داستان کوتاه بسیار بیشتر از پیش شده است و حتی موج به نسبت جدیدی از نگارش داستان های بسیار کوتاه، که فلش استوری یا داستانک خوانده میشوند، پدید آمده و رواج یافته است. این داستانک ها غالبا اینترنتی هستند و در حد کمتر از یک یا دو صفحه چاپی خلاصه میشوند.
این گفتگو کنجکاوم کرد و بر آن شدم که عمیق تر به موضوع بپردازم. در ابتدا به نظرم رسید که شاید تنها در محیطهایی مانند شبکههای اجتماعی یا وبلاگهایی که، به اصطلاح، پستهایی سریع و کوتاه زیر نوشتهها گذاشته میشود، وضع این طور است. اما مداقه در چند وب سایت تصادفی نظرم را تایید نکرد. به همین خاطر، مدتی را صرف بررسی بیشترکردم و نگاهی موشکافانه تر به چندین وب سایت و وبلاگ از حوزه های متفاوت انداختم. در این دوره، شیوه مطالعه خود را با دقت بیشتری زیر نظر گرفتم و نحوه نگارش توضیحات و بازخوردهایی را هم که زیر مطالب وب سایت ها و وبلاگ ها گذاشته می شد با توجه بیشتری خواندم.
نتیجه این شد که گویا تندخوانی و تند نویسی روندی کلی است. مردم هم کمتر می خوانند و هم کمتر به آنچه که میخوانند فکر میکنند. به نظرم چنین آمد که مطالعه در شرایطی اینترنتی، عمدتا به این صورت است که گویی پاراگراف اول خوانده میشود، تنها نیمی از پاراگراف دوم میتواند توجه خواننده را جلب و حفظ کند و به باقی مطلب نگاهی گذرا انداخته میشود. نقدها و نظرهایی هم که در زیر مطالب نوشته میشوند، عمدتا کوتاه و به قولی توییتری و پیامکی هستند. در بسیاری از این بازخوردها مشخص بود که نویسنده یا کل مطلب را نخوانده و یا دست کم حوصله ای برای عمیق تر فکر کردن یا اندکی تحقیق به خرج نداده و بلافاصله دست به صفحه کلید برده است. گویی، در دنیای پیامک و وبلاگ و موتور جستجو، اعلام نظر فوری یک ضرورت است.
خود مطلب چنان جدید نبود، اما گستردگی و فراگیری آن چرا. مطمئن بودم از زمانی که مارشال مک لوهان دهکده جهانی اش را در باب رسانه ها طرح کرده، باید کتاب های بسیاری در ابن باب نوشته شده باشد. پس رفتم سراغ گوگل و دنبال کتاب هایی گشتم که در این موضوع نوشته شده اند. لیست نتیجه چندان کوتاه نبود. با توجه به تغییرات فراورانه و کاربردی که در دهه اخیر در اینترنت و فناوری اطلاعات صورت گرفته، فهرستم را به کتاب های متاخرتر محدود کردم و برخوردم به نام نیکلاس کار. رزومه اش نشان می داد نویسندهای است که اختصاصی در باب موقعیت و آثار فناوری اطلاعات در روزگار جدید مینویسد. کتاب قبلی اش، با عنوان سوییچ بزرگ: مداربندی دوباره جهان، از ادیسون تا گوگل، مقام پر فروش ترین کتاب سال ۲۰۰۸ وال استریت جورنال را کسب کرده بود.
کتاب حاضر، کاری است بسیار ارزشمند و نتیجه تحقیقی گسترده و میان رشتهای در باب تاثیر فناوری اطلاعات، به ویژه اینترنت، و دیگر فناوری های وابسته بر ساختار و شیوه تفکر بشر و در نتیجه شیوه مطالعه، نگارش و تعاملش با دیگران. نویسنده در بخش های مختلف به فیزیولوژی مغز، کارکرد حافظه، تاریخچه فناوریهای فکری، نقش موتورهای جستجوی وبی و به خصوص شرکت گوگل و دیگر موارد مرتبط می پردازد تا بتواند دلیل و نحوه تاثیر این فناوری را بر تفکر بشر نشان دهد تا در نهایت ریشه این بی حوصلگی در مطالعه را بیابد و نشان دهد که چرا عموم مردم قرن بیست و یکم، سطحی تر از گذشته مطالعه میکنند و با این که حجم بیشتری از اطلاعات در دسترس شان است، کم عمق تر شده اند.
نویسنده تلاش کرده و موفق هم بوده که بی طرف بماند، به حقایق علمی و پژوهشی اکتفا کند و از ابراز نظر احساساتی بپرهیزد، در تمام بخش های کتاب از نتیجه مطالعاتش نتیجه منطقی بگیرد و با ارجاع به پژوهش ها و نوشته های فراوان، به علل کاهش تمرکز و گرایش به خواندن متون کوتاه، به صورت هایپر لینکی و پرشی، در نسل اینترنت بپردازد و خطر کم عمق شدن را نشان دهد.
از این رو کتاب را تهیه کردم، خواندم، لذت بردم، از وضعیتم آگاه تر شدم و تصمیم گرفتم خواندههایم را با کتاب خوانان فارسی زبان با اشتراک بگذارم. چرا که نسل اینترنت باز و وب گرد ایران- با تمام محدودیت هایش- به شدت از این فناوری وارداتی استقبال کرده و آن را به کار گرفته است، بی آن که از جوانب و عواقب آن آگاهی درست و کاملی کسب کرده باشد. هرچند، روند جهانی بی اعتنایی به تبعات فناوری نیز جز این نبوده، اما دست کم، پیشینه فناوری در غرب بسیار بیشتر بوده و در باب تبعات آن بحثهای علمی و فنی بیشتری صورت گرفته است.
الغرض نتیجه آن تصمیم، این شد که اکنون ترجمه این کتاب پیش وی شما است. لطیفه ای قدیمی هست که می گوید: رندی از شیخی میپرسد وقت خواب ریشش را زیر لحاف می گذارد یا روی آن. مدتی بعد شیخ او را میبیند و لعنتش میکند که خوابش را آشفته کرده؛ چرا که قبل از خواب مدام به این فکر میکند که با ریشش چه باید بکند! کتاب کم عمق ها هم خواب مرا آشفته کرد، اما، من نه تنها نیکلاس کار را لعن نمیکنم بلکه سپاسگزار اویم که هر بار مطلبی را میخوانم، هشدار میدهم که آهسته! از زمان خواندن این کتاب، سرعتم را روی اینترنت کمتر کردهام و به عوامل حواس پرت کن پراکنده در صفحات وب توجه بسیار کمتری نشان میدهم. سعی می کنم بیخودی روی لینک ها و تبلیغ هایی که چشمم را به سمت خود میکشند، کلیک نکنم و و تمرکز کنم روی خود مطلب. گمان میکنم امسال وضعم بهتر از سال قبل است؛ تا سال بعد و بعدتر شود!
هرچند شاید مطالعه این کتاب خواب اینترنتی شما را هم بیاشوبد، اما قطعا به خواندنش می ارزد و از خطر کم عمق شدن حفظ تان میکند.
پیش گفتار کتاب:
سگ نگهبان و دزد
در سال ۱۹۶۴ و همزمان با آغاز تهاجم گروه موسیقی بیتلز به امواج رادیو و تلویزیون آمریکا، مارشال مک لوهان (واضع مفهوم دهکده جهانی) کتاب درک رسانه ها: افزونه های بشر را منتشر کرد و با این کار، از یک شخصیت دانشگاهی گمنام به یک ستاره رسانه ای تبدیل شد.
این کتاب پیشگو و موجز و شگفت انگیز محصول کامل دهه ی شصتی بود که در زمان انتشار، یک دهه با اولین سفرهای درونی (با ال اس دی) و سفرهای بیرونی (به کره ماه) فاصله داشت. کتاب درک رسانه ها ذاتا یک پیشگویی بود و پیشگویی اش عبارت بود از خبر انحلال ذهن خطی.
مک لوهان اعلان کرده بود که «رسانه های الکتریکی» قرن بیستم (تلفن، رادیو، سینما و تلویزیون) در کار برچیدن استبداد «متن» بر افکار و حسهای ما هستند و نفسهای منزوی و قطعه قطعه مان، که قرنها در مطالعه خصوصی صفحات چاپی محبوس بودهاند، اکنون در حال یکپارچه و ادغام شدن در یک دهکده جهانیاند. ما در حال رسیدن به «شبیه سازی فناورانه هشیاری» هستیم که در آن «فرایند خلاقانه ادراک، به طور جمعی و اشتراکی، به کلیت جامعه بشری گسترده خواهد شد.»
این کتاب امروزه، به یک عتیقه فرهنگی و مرجعی برای دروس دانشگاهی، در زمینه مطالعات رسانه ای، تبدیل شده است. اما مک لوهان، همان قدر که پژوهشگری دانشگاهی بود، معرکهگیری هم بود که در بیان عبارات بجا و رسا تبحر داشت. از این رو، جمله معروف «رسانه خود پیام است» (medium is the massage) هم یکی از همین دست عباراتش بود که بیرون از صفحات کتاب، به عنوان یک ضرب المثل، رایج شد.
آن چه در تکرار مدام این پند معماگونه گم شده، این است که مک لوهان قصدش تنها تصدیق و تجلیل قدرت دگرگون ساز فناوری های ارتباطی نوین نبوده است. بلکه، زنگ خطر تهدیدی که چنین قدرتی اعمال می کند و مخاطره بیتوجهی به این تهدید را هم به صدا در آورده است. او مینویسد «فناوری الکتریکی از دروازه رد شده و ما در برابر مقابله آن با فناوری گوتنبرگ، که شیوه زندگی آمریکایی روی آن و از طریق آن ساخته شده، کرخت، کر، کور و لالیم.»
مک لوهان درک کرده بود که هر رسانهای که پیشرفت می کند، مردم به طور طبیعی در اطلاعات (محتوای) منتقل شده توسط آن عمیقا غرق میشوند. اخبار مندرج در روزنامهها، موسیقی پخش شده از رادیو، نمایشهای تلویزیونی و مکاتبات تلفنی برای مردم مهم هستند. با این حال، فناوری به کار رفته در رسانه، هر قدر هم که شگفتانگیز باشد، در پس آنچه که از میان آن به جریان میافتد (حقایق، سرگرمی، دستورالعمل، مکالمه) پنهان میماند. وقتی مردم شروع به بحث درخصوص خوبی یا بدی اثرات یک رسانه میکنند، – که همیشه چنین می شود- در اصل روی محتوا کشمکش میکنند، نه فناوری رسانه. هواداران به تجلیل و شکاکان به تقبیحش میپردازند. اما اگر تا زمان چاپ کتاب در چاپخانه گوتنبرگ به عقب برگردیم، میتوانیم بگوییم که تقریبا همیشه، شرایط بحث برسر هر رسانه اطلاعاتی نوین یکسان بوده است.
هواداران، به دلایل درست، به تحسین سیلاب محتوای جدیدی میپردازند که این فناوری نوین به راه میاندازد و آن را از نشانه های «مردم-سالار کردن» میدانند. از سوی دیگر، شکاکان هم بنا به دلایل متین، زمختی محتوا را محکوم میکنند و آن را علامت «کودن کردن» میدانند. بهشت برین یک دسته، بیابان لم یرزع دسته دیگر است.
اینترنت، جدید ترین رسانه ای است که یک بار دیگر به این بحث دامن زده است. برخورد بین هواداران و شکاکان اینترنت، طی دو دهه اخیر، از طریق دهها کتاب و مقاله، هزاران وبلاگ، کلیپ ویدئویی و پادکست در جریان بوده و مثل همیشه به صورت دوقطبی درآمده است. گروه اول منادی عصر طلایی نوینی از دسترسی و مشارکت است و دسته دوم، به خاطر آغاز قرون وسطای جدیدی از میانمایگی و خودشیفتگی مویه میکند. گرچه بحث بی اهمیتی محتوا نسبت به رسانه تا کنون اهمیت خود را حفظ کرده، اما به خاطر این که حول محور ایدئولوژی و سلیقههای شخصی چرخیده، به بن بست برخورده است. دیدگاهها افراطی و حملهها شخصی شدهاند.
آنچه که هر دو گروه نادیده میگیرند، همان است که مک لوهان از ابتدا دیده بود: به مرور زمان، محتوای یک رسانه، از نظر اثرگذاری بر تفکر و رفتار انسان، کمتر از خود رسانه اهمیت خواهد داشت. یک رسانه عمومی مانند پنجره ای به دنیا و به خود ما عمل میکند و هم آنچه را که میبینیم و هم شیوه دیدنمان را، شکل میدهد و درنهایت، اگر به اندازه کافی از آن استفاده کنیم، شخصیت فردی و اجتماعی ما را تغییر میدهد. مک لوهان می نویسد «تأثیرگذاری فناوری تنها در سطح نظرات و مفاهیم اتفاق نمیافتد» بلکه «به طور مستمر و بدون مقاومت، الگوهای ادراکی» را هم دگرگون میکند. هرچند که جنبه معرکه گیری او باعث اغراق در این نکته شده، اما اصل قضیه پابرجاست. به هرحال، رسانهها اثر جادویی یا شرورانه خود را روی سیستم عصبی برجا میگذارند.
تمرکز ما بر محتوای یک رسانه، این اثرات عمیق را از چشم ما پنهان میکند. عجایب نرم افزاری رسانه چنان متحیر یا آشفته مان میکند که نمیفهمیم درون مغزمان چه میگذرد. دست آخر هم به این نتیجه میرسیم که خود فناوری اهمیتی ندارد، بلکه شیوه استفاده از آن مهم است. نتیجه ضمنی چنین غرور آرامش بخشی، این است که گمان کنیم کنترل فناوری را در دست داریم؛ این که فناوری تنها یک ابزار است و تا زمانی که آن را به کار نگرفته ایم یا زمانی که دوباره به حال خود رهایش میکنیم، ساکن و بی روح است.
مک لوهان در کتابش، اظهار نظر رسمی خودخواهانه دیوید سارنوف را، که غول رسانه ای و مالک شبکههای RCA و NBC پیشگام رادیو و تلویزیون بود، نقل قول کرده است. سارنوف در سخنرانی دانشگاه نتردام در سال ۱۹۵۵ انتقادهای طرح شده علیه رسانه های گروه شرکت هایش را، که امپراتوری و ثروتش را بر آن بنا نهاده بود، رد کرد. او تقصیر اثرات بد رسانه را از دوش فناوری برداشت و به گردن شنوندگان و بینندگان انداخت: «ما برای این که ادوات فناوری را در پیشگاه گناه کسانی که آن ها را به کار میگیرند قربانی کنیم، استعداد فراوانی داریم. محصولات علوم نوین ذاتا خوب یا بد نیستند، بلکه شیوه به کار گیری آن ها است که ارزش شان را تعیین میکند.»
مک لوهان این نظر را به ریشخند میگیرد و سارنوف را برای سخن گفتن با «صدای خوابگردی رایج زمانه» سرزنش میکند. بنا به درک مک لوهان، هر رسانه جدیدی ما را تغییر میدهد. او مینویسد «واکنش سنتی ما به هر رسانه جدید- از این نظر که تنها شیوه استفاده اهمیت دارد- از موضع یک بی اطلاعی فناوری است.» به گفته او، محتوای یک رسانه فقط «یک تکه گوشت آبدار است که دزد جلوی سگ نگهبان میاندازد تا حواسش را پرت کند.»
حتی مک لوهان هم نمیتوانست سفره ای را که اینترنت برایمان پهن خواهد کرد، پیش بینی کند؛ وعده پشت وعده، هر یک آبدارتر از قبلی، بدون اینکه بگذارد نفسی بین لقمه ها تازه کنیم. از زمانی که کامپیوترهای متصل به شبکه تا حد آیفون ها و بلک بری ها کوچک شدهاند، سفره اینترنت شده است سفره سفری؛ هرجا و هر زمانی در دسترس است؛ در خانه، دفتر کار، خودرو، کلاس درس، کیف دستی و در جیبمان. حتی کسانی که در برابر اثر همواره روبه گسترش اینترنت محتاطند، به ندرت اجازه میدهند نگرانی های شان سر راه استفاده و لذت بردن از فناوری قرار بگیرد.
دیوید تامپسون، منتقد فیلم، زمانی که گفته بود که« نگرانی های موجود در مقابل قطعیت یک رسانه، ممکن است کاملا ناچیز شمرده شوند.» البته، او در مورد سینما صحبت میکرد و این که چگونه احساسات و حساسیت های خود را نه تنها بر پرده سالن سینما، که بر ما، مخاطبان مجذوب و سازگار، هم میتاباند. نکته طرح شده از طرف تامپسون به شدت درباره اینترنت هم صادق است. صفحه کامپیوتر شک های ما را زیر بار وفور نعمت و راحتی خود له میکند. اینترنت چنان به ما خدمت میکند که ناهنجار مینماید اگر بگوییم اربابمان هم هست!
خرید آنلاین این کتاب – ۲۴۸ صفحه – ۱۱ هزار و ۵۰۰ تومان.
با اندک ویرایش از جمله تصحیح “نقل و قول” به نقل قول! – راهک