مجید رهبانی
مجله نگاه نو
شماره ۱۰۸، زمستان ۱۳۹۴
نشر کتاب اگرچه کسب و کاری اقتصادی است ولی محصول آن کالایی فرهنگی است. نشر فرهنگی به خاطر ارتباط مستقیمی که با جامعه و شرایط اجتماعی کشور دارد پدیدهای ساکن و جامد نیست. در هر دوره رنگی از زمانه پذیرفته است و برای سازگاری خود با اوضاع و احوال کشور کوشیده است. امروز آثار بحران عمومی اقتصاد کشور را بر حوزه نشر میتوان دید، اما مشکلات ساختاری نشر ایران این آثار را تشدید کرده است. بررسی مسائل امروز نشر ایران و ویژگیهای آن در صورتی سودمند خواهد بود که بتوان چشماندازی از آینده نزدیک و قابل پیشبینی ترسیم کرد. این نوشته حاصل برداشتهای نویسنده از وضعیتی است که در مشاهدات خود دنبال کرده است، بیآنکه بر صحّت همه دریافتهای خود پافشاری کند یا آنها را به دور از اشتباه بداند.
معمولاً فرایند نشر کتاب را به صورت یک سهضلعی ترسیم میکنند: پدیدآورنده (مؤلف/ مترجم و …)، ناشر (همراه با توزیعکننده و کتابفروش)، و مخاطب (خریدار و خواننده کتاب). این سهضلعی بر اثر مداخله مستقیم دولتها از گذشته تا امروز، در کشور ما به صورت چهارضلعی درآمده است و دولت یکی از ارکان تأثیرگذار این فرایند را تشکیل میدهد. در اینجا به ضلع نخست (پدیدآورنده) نمیپردازم ـ که بررسی جداگانهای میطلبد ـ و بحث خود را محدود به تولید و عرضه و فروش کتاب میسازم.
یادآوری این نکته لازم است که موضوع این بررسی، شناخت مشکلات نشر در حوزه عمومی و به عبارت دیگر نشر فرهنگی است و نه نشر آموزشی و کمکآموزشی که درگیر بسیاری از مسائل نشر عمومی نیست.
قامتِ ناسازِ بیاندام نشر
به نظر میرسد که عمدهترین مشکل امروز نشر ایران کاهش شدید مخاطب و تقاضای مؤثر در بازار کتاب است. اما در کنار این عامل، نباید اشکالی ساختاری را نادیده گرفت: رشد نامتوازن اجزای نشر کشور. سیاستهای حمایتی دولت از نیمه دهه ۱۳۷۰ تا اوایل دهه۱۳۸۰ به طور عمده متوجه بخش تولید در نشر بود. در نتیجه، با تخصیص یافتن یارانههای تشویقی، در مدت کوتاهی شمار ناشران و میزان تولید کتاب چند برابر شد. یارانههای حمایتی که در سالمترین حالت، باید به مرحله پس از تولید کتاب محدود میشد، سالها هم شامل قبل از تولید کتاب بود و هم بعد از آن. یعنی با تخصیص سهمیه کاغذ و وام کمبهره (با شرایط بازپرداخت ویژه) از تولید حمایت میشد و سپس با خرید بیست و پنج درصد شمارگان چاپ اول کتاب تولید شده (تا سقف ۵۰۰ نسخه)، ناشر به تولید هر چه بیشتر کتاب تشویق میشد. طبیعی است که اگر از محصولات یک صنف هم پیش از تولید و هم پس از آن حمایت شود، هجوم متقاضیانِ جذب یارانه به آن صنف در پی خواهد آمد و قوّه تخیّل رانتخواران در ابداع انواع تقلّبها برای جذب بیشتر یارانهها به کار خواهد افتاد. امری که در نشر ایران نیز به وقوع پیوست و در مدتی کوتاه تعداد ناشران و عنوانهای انتشاریافته در سال را چند برابر کرد. اما همپای رشد تولید، دیگر بخشهای نشر (توزیع و کتابفروشی) رشد نکردند و ظرفیت و توان شکل گرفته در نشر از تقاضای واقعی جامعه بسیار فراتر رفت.
مدیریت فرهنگی کشور در دهه ۱۳۷۰ با این استدلال جبری ـ و نه چندان قابل تعمیم در امور فرهنگی ـ که «افزایش کمیّت به افزایش کیفیت» میانجامد، به نقدهای مطرح شده بیتوجه ماند و در نتیجه «قامتِ ناسازِ بیاندامی» شکل گرفت با بیش از ۱۲ هزار پروانه نشر که حدود چهل درصد آنها در سال بیش از یک کتاب منتشر نمیکنند و کمتر از ده درصد آنها تولیدی بیش از بیست عنوان در سال دارند. با این حال عطش ناشر شدن هنوز فروکش نکرده است. اگرچه سالهاست که یارانههای نشر به شکل گذشته حذف شدهاند، اما ـ ظاهراً مشابه با قانون اینرسی ـ آثار محرّک آنها همچنان باقی است و شاید تا مدتها ادامه یابد. ضمن اینکه هنوز داشتن پروانه نشر مزایایی دارد (مانند امکان تأسیس دفتر در ملک مسکونی یا تخفیف در حق بیمه سهم کارفرما) که برای برخی جذاب است.
این تعداد تولیدکنندگان کتاب تناسب معناداری با تعداد فروشندگان محصولاتشان ندارند. تعداد کتابفروشیهای فعال کشور که باید چند برابر تولیدکنندگان کتاب باشد، دراغلب برآوردها بسیار کمتر از ناشران است. بگذریم که درصد بزرگی از این تعداد هم یا کتابهای آموزشی میفروشند و یا نوشتافزار. فضای کتابفروشیها و مساحت ویترینهای آنها بسیار محدود است و حتی توان ارائه اهمّ آثار تازهانتشاریافته را ندارد.
شبکه توزیع کتاب نیز درگیر مشکلات بسیاری است. پیش از هر چیز، کم بودن تقاضای کتاب در حوزه نشر عمومی مانع از رشد و توسعه این صنف و بهرهمندی آن از فنآوریها و شیوههای نو در بازاریابی و توزیع شده است. در نقطه مقابل، تقاضای مؤثر در بخش کتابهای آموزشی و کمکآموزشی شبکه توزیع کارآمدی را پدید آورده است که تا دورترین نقاط کشور را تحت پوشش دارد. نداشتن رسمیت قانونی و بیضابطه بودن ورود به این صنف و خروج از آن، غلبه سازوکارهای سنتّی در توزیع که باعث ناکارآمدی آن در عرضه چند ده هزار عنوان کتاب تازه در هر سال میشود، و متشکل نبودن موزعان در یک نهاد صنفیِ فراگیر تنها برخی از این مشکلات است.
چند پدیده در نشر امروز
سالهاست که نشر ایران ـ به رغم همه تواناییهایش ـ با چند ویژگی شناخته میشود:
- کاهش مستمر تقاضا،
- کاهش شمارگان، و
- افزایش قیمت کتاب.
این سه با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند. کاهش شمارگان ناشی از کاهش تقاضاست. افزایش یافتن هزینههای تولید در هر سال (به تناسب تورم) و کاهش شمارگان نیز باعث افزایش قیمت تمامشده کتاب میشود که در بهای پشت جلد نقش میبندد. طبیعی است که این افزایش قیمت نیز به نوبه خود بر کاهش فروش کتاب تأثیر میگذارد و بدین ترتیب چرخه باطلی به وجود میآید. در گذشته ناشران درج شمارگان کمتر از هزار نسخه را مایه سرشکستگی میدانستند. امروز شمارگان ۲۵۰ و ۱۵۰ نسخه فراوان دیده میشود. در اینکه چنین شمارگانی بتواند در درازمدت هزینههای جاری مؤسسات نشر را تأمین کند تردید جدّی وجود دارد.
انباشته شدن انبارهای ناشران پدیده آشنایی است که در نتیجه کاهش درازمدت تقاضا به وجود میآید و در نهایت به محدود شدن فعالیت و تولید ناشران میانجامد. امری که آثار آن سالها بعد آشکار خواهد شد، چون ناشران همواره کتابهایی را در دست تولید دارند که چند سال پیشتر قرارداد نشرشان را با مؤلفان و مترجمان بستهاند و باید آنها را منتشر سازند. در واقع ظرفیت و توانایی تولید نشر ایران بسیار فراتر از تقاضای موجود در کشور است، اما از آن چه استفادهای میشود کرد؟ از بازارهای کتاب فارسی در جوامع همجوار و همزبان شناخت دقیقی نداریم و امکانات لازم برای حضور جدّی در آنها هم فراهم نیست.
با ادامه یافتن رکود در بازار کتاب، روابط مالی میان بخشهای سهگانه تولید، توزیع و فروش نیز دستخوش تغییر میشود. این تغییر به صورت تأخیر در بازپرداخت دیون و افزایش زمان سررسید چکها جلوهگر میشود و مهلتهای تسویهحساب از هفت ماه و هشتماه بهسرعت به ده ماه و دوازده ماه افزایش مییابد. طبیعی است که این وضعیت سرمایه ناشران را بهتدریج مستهلک میسازد و گردش سرمایه را در مؤسسات نشر دچار اخلال میکند.
از سوی دیگر در شرایط بحران اقتصادی و رکود، پدیدههایی به قصد یافتن سود بیشتر شکل میگیرند که دستکم شناسایی آنها سودمند است. یکی از رایجترین آنها، نشر کتاب به خرج صاحب اثر است که ابعاد آن کاملاً آشکار و شناخته نیست. عطش «صاحب کتاب» شدن موضوع قابل مطالعهای است. داشتن یک کتاب شعر یا داستان به هر قیمت، به چه نیازی در جامعه امروز ایران پاسخ میدهد و چه خلئی را پُر میسازد؟ این کار که در گذشته در حدّی معدود، با کمک ناشران خُردهپا و گمنام با سودی مختصر انجام میشد، امروز عرصه گستردهای را فراگرفته است که میدان رقابت ناشران بزرگ و صاحب سرمایه است. «استعدادهای جوانِ» مالباخته از روشهای مختلفِ به دام انداختن شاعران و نویسندگان در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی حکایتهایی دارند که هم مضحک است و هم حیرتآور. برخی از این روشها تشابه زیادی با ترفندهای مؤسسات هرمی (از قماش گلد کوئِست) برای جذب مشتری هر چه بیشتر دارد. ناشرانِ دست در کار، هر کدام با ایجاد یک «مجموعه شعر» و «مجموعه داستان» و چاپ چند اثر از شاعران و نویسندگان شناخته شده (لابد به عنوان «طعمه») وارد این میدان سودآور شدهاند و آشفتهبازاری را در نشر ادبیات معاصر فارسی به وجود آوردهاند. هماکنون چند ناشر بزرگ سرگرم رقابت جدّی در این زمینهاند و بازار کتاب را با انبوهی از آثار کممایه انباشته میسازند. چون هزینه تولید این کتابها پیشاپیش به ناشر پرداخت شده است، هیچ ملاحظه یا نگرانیای در انتشار آنها وجود ندارد. ناشر به سود مورد نظرش بسیار بیشتر از معمول و پیشتر از موعد رسیده است و توجهی به نتایج کار خود ندارد که کمترینِ آن ناامید و دلزده شدن خواننده حرفهای ادبیات معاصر و تنزل یافتن سطح پسند عمومی جامعه است.
تنها ویژگی این کتابها نشانهها (آرمها)ی معتبری است که ناشران در ازای مبالغ زیاد بر روی آنها مینشانند. نشانههایی که اعتبار خود را در طول سالیان دراز و با زحمت بسیار به دست آوردهاند و امروز بهراحتی از دست میدهند. تولید عنوانهای پرشمار به این شیوه در موقعیت رکود و کمیِ تقاضا، مانند انباشتن بازار از پوشال است که در آن یک اثر ارزشمند از نویسندهای گمنام حتی به چشم نمیآید. پس استعدادهای ادبی واقعی به هدر میروند و بیاستعدادهای متمکن عرض اندام میکنند و پیداست که در «همآوازی زاغ و هَزار» صدای دومی به گوش نمیرسد.
در بازار کتاب امروز ایران، اگر کتابی ظرف یک سال دو بار در شمارگان هزار نسخه منتشر شود «پرفروش» محسوب میشود! اکنون تکثیر غیرمجاز کتابهایی که مختصر بازاری دارند به امری عادی بدل شده و از حدّ گذشته است. در مواردی حتی همزمان با حضور یک کتاب در بازار، نوع تقلبی آن را هم در کتابفروشیها میبینیم. ناشران این پدیده را «قاچاق کتاب» نامیدهاند. شاید چون در مواردی دیده شده که کتابِ ناشرانِ تهرانی را در شهرهای دیگر تکثیر غیرمجاز میکنند و سپس به تهران میآورند. در قاچاق کتاب همواره دو گروه نقش دارند: توزیعکنندهای که کتاب را معمولاً با کیفیت نازل و تخفیف بسیار زیاد بین کتابفروشیها توزیع میکند و کتابفروشی که این کالای غیرمجاز را به مشتریان خود عرضه میدارد. اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران با صدور اطلاعیههایی، کتابفروشان عضو خود را از این کار برحذر داشته است. اما پیداست که در نبود انسجام صنفی، تا پای بازرسی و توبیخ واحدهای خاطی در میان نباشد، هیچ یک از عاملان داوطلبانه دست از این تخلّف نمیکشند. ظاهراً وضعیت در شهرستانها بهمراتب بدتر از تهران است. در شرایط محدود شدن بازار فروش، تکثیر غیرمجاز کتابها به طور مستقیم زیان بسیاری را به ناشران وارد میسازد.
از دیگر پدیدههایی که در گذشته هم کمابیش رواج داشت و امروز از حدود معمول فراتر رفته است، کتابسازی یا تولید کتاب جعلی است. رونویسی از کتابها و سرقت ادبی و انتحال که در گذشته بیشتر در متنهای آموزشی و حتی متنهای درسی دانشگاهی دیده میشد، اکنون به بخش عمومی نشر گسترش یافته، خود یکی از عوامل سلب اعتماد خریداران از بازار کتاب است. نمونه متداول آن، تولید نسخههای تقلبی از روی یک نسخه اصل است. برای مثال، ترجمه و انتشار یک کتاب پرفروشِ خارج کشور و موفقیت نسبی آن در بازار داخل، بهسرعت با چهار تا پنج ترجمه جدیدنما از مترجمان ناشناخته، ولی در واقع رونویسی شده از ترجمه اول، دنبال میشود. معمولاً ناشر اول بهندرت درصدد احقاق حق خود بر میآید و معضلاتی چون دشواری اثبات جرم، نقص قوانین، ناآشنایی دستگاه قضایی با موضوع، وقتگیر و پرهزینه بودن جریان دادرسی و… او را از پیگیری امر منصرف میسازد.
پدیده کتابسازی منحصر به نشر خصوصی نیست. بخش دولتی یا بهرهمند از بودجه عمومی هم در این کار ید طولایی دارد. نمونههایی از آن را در انبوهسازی در موضوعاتی میشود دید که مشمول مشوّقها و حمایتهای مالی است. اخیراً پدیده کتابسازی به حوزههای مختلف از جمله تاریخ معاصر ایران و «دفاع مقدس» نیز راه یافته است و برخی از صاحبنظران نسبت به آن هشدار دادهاند.
ضعف تشکل صنفی از دیگر مسائل ناشران است. بزرگترین نهاد صنفی ناشران (اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران) تا رسیدن به جایگاهی که میتواند داشته باشد فاصله بسیار دارد. در سالهای گذشته، با ایجاد تشکلهای موازیِ رقیب سعی در تضعیف این نهاد شد. همچنین برخی از فعالان صنف به خاطر پیگیری مسائل همکاران خود، دشواریهایی را متحمل شدند. ممانعتها و دخالتهای نابجا و خارج از صنف در انتخابات هیئت مدیره اتحادیه به این تشکل آسیب رسانده، به زیان جایگاه بخش فرهنگی و عمومی نشر که اکثریت اعضای اتحادیه را تشکیل میدهند عمل کرده است. با این حال این تشکل باسابقه توانسته است با حمایت اعضا، استقلال خود را حفظ کند و توانایی خود را در عهدهداری برخی از مسئولیتها نشان دهد.
معضل توزیع، دشواری فروش
گفتیم که نشر ایران در عین رکود بازار کتاب، گرفتار مازاد تولید است؛ تولیدی بیش از تقاضا که البته بخشی از آن را کالاهای فاقد حداقل ویژگی برای جذب مخاطب تشکیل میدهد. این میزان تولید، با ظرفیت کنونی شبکه توزیع و کتابفروشیهای کشور، بهسختی به مخاطبان بالقوه ارائه میشود. بر اساس آمارهای خانه کتاب، تعداد عناوین انتشار یافته در سال ۱۳۹۳ نسبت به سال ۱۳۷۳ رشدی ۷۰۰ درصدی داشته است . در حالی که فضاهای عرضه کتاب در کشور متناسب با آن گسترش نیافتهاند. اغلب بررسیها نشان میدهند که کتابفروشی شغل کمبازدهی است. کتابفروشیها برای جبران کمیِ تقاضای کتاب، تأمین هزینههای خود و کسب درآمد بیشتر سالهاست که کالاهای دیگری بجز کتاب را عرضه میکنند. در ابتدا این کالاها منحصر به نوشتافزار و لوح فشرده موسیقی بود. امروز این اقلام به انواع اشیاء زینتی، قاب عکس، مجسمههای کوچک، لیوان و گلدان سفالی، کیف و حتی ساز گسترش یافته است که بخشی از فضای محدود عرضه کتاب را اشغال میکنند. بسته به موقعیت مکانی کتابفروشی، عرضه کتابهای آموزشی و کمکآموزشی راه حل دیگری است. اما طبیعی است که هر زمان که یک کتابفروشی در این کار موفق شود، بهزودی از جرگه فروشندگان کتاب و محصولات فرهنگی خارج شده، به جمع نمایندگیهای ناشران آموزشی خواهد پیوست.
محدودیت فروش بهویژه در کتابفروشیهای محلی، حتی محلههای شهری به بزرگی تهران، بسیار بیشتر است. صاحبان این کتابفروشیها در هنگام انتخاب کتاب، علاوه بر در نظر گرفتن پسند مشتریان خود، به درصد سود فروش کتاب نیز توجه دارند و همین امر باعث رواج گسترده عرضه کتابهایی شده که مجوز انتشار ندارند یا به طور غیرمجاز تکثیر میشوند و با تخفیفهای بالا عرضه میگردند. همچنین کتابفروشان ترجیح میدهند که کتابهای گرانتر را در ویترین و روی میز کتابفروشی قرار دهند، چون سود فروش آنها بیشتر است و در عمل بسیاری از آثار ناشران در معرض دید قرار نمیگیرد. اغلب کتابفروشیها درگیر مشکلات و ضعفهای حرفهای خاصی نیز هستند: ناکافی بودن فضای محل و انبار کتابفروشی، نداشتن طراحی داخلی کارآمد برای استفاده از حداکثر فضا، محدودیت امکانات نرمافزارهای متداول مدیریت فروش، کمبود نیروی انسانی آموزش دیده و باتجربه یا دست کم علاقهمند به کتاب و ….
پخش کتاب بخشی مهم از چرخه نشر است و بسته به میزان تولید ناشران و فروش کتابفروشان فعالیت آن افزایش و کاهش مییابد. در شرایط رکود بازار، این صنف در موقعیتی بسیار آسیبپذیر قرار میگیرد. از آنجا که در عمل، توزیعکنندگان کتاب با سرمایه ناشران کار میکنند، در شرایط رکود ناگزیر از احتیاط بیشترند. برای مثال، برخی از ارسال کتاب به شهرهای کوچک ـ که سفارشهای محدودشان اینک بسیار کاهش یافته است ـ پرهیز میکنند، چون نگران عدم وصول مطالبات خویشاند. به این ترتیب دایره توزیعِ شماری از مؤسسات پخش فعال تهران به مراکز استانها و شهرهای بزرگ محدود میشود.
از سوی دیگر، بسیاری از پخشکنندگان به ناشران بزرگ و پُرکار تعهد پرداخت مرتب دارند. در شرایط کنونی، عجیب نیست که پخشکنندگان بیشتر ترجیح دهند کتابهای این گروه از ناشران را به کتابفروشیها ارائه کنند. در نتیجه محصولات بخشی از نشر فرهنگی کشور و ناشران متوسط و کوچک کمتر مجال عرضه مییابند و بهتدریج از ویترینها و میزهای کتابفروشیها حذف میشوند. حفظ نسبیِ بازار فروش ناشران بزرگ به بهای تضعیف یا نابودی ناشران فرهنگی کوچک و متوسط اتفاقی است که به نفع آینده نشر ایران نیست. این گروه از ناشران کارکردهای مثبت و مفیدی دارند. آنها فضای شکلگیری و ظهور استعدادهای تازه را فراهم میسازند. همچنین در مواردی مبتکرتر و ریسکپذیرتر از ناشران بزرگ جلوه میکنند که به خاطر ابعاد پُرهزینه مؤسساتشان بیشتر سودمحورند و فعالیت فرهنگی را ناگزیر با میزان بازده مالی آن میسنجند.
—————————–
*مجید رهبانی از مدیران مجله جهان کتاب است.
**بخش دوم این مقاله به کاهش تقاضای خرید کتاب و مشکل مدیریت فرهنگی می پردازد و روز پنجشنبه منتشر خواهد شد.
***در بحث آقای رهبانی جای فروش آنلاین و پستی در داخل کشور (و البته فروش خارجی) خالی است.