چرخش جمهوری اسلامی به ملیت و ملیگرایی تازگی ندارد. بیش از یک دهه است که وجود گروههای وابسته به ایران در غزه و لبنان و عراق به عمق راهبردی ایران نسبت داده میشد. استدلال میشد قدرت منطقهای ایران راهی است برای دفاع از تمامیت سرزمینی ایران. اگر با دشمنان خود در دوردستها رویارو نشویم، باید کنار مرزهای خود آنها را ملاقات کنیم. شواهد دیگری هم میتوان آورد و استدلال کرد منظومه گفتاری نظام، به تدریج به سمت ملیتگرایی سوق پیدا کرده است. اما چرخش موفق به سمت ملیتگرایی، ملزوماتی دارد و الا از یک چاله به چاله دیگری خواهیم افتاد.
گاهی تمسک به ملیتگرایی از سر ناچاری و ناشی از زوال گفتار اسلامگراست گاه یک انتخاب تازه اخلاقی. به نظر میرسد نظام با درک زوال گفتار اسلامگرا، به سمت نوعی ملیتگرایی منحط میل میکند.
یک گفتار سیاسی هنگامی زوال پیدا میکند که وجه هژمون خود را از دست داده باشد. نتواند روح و روان مردم را همراه خود کند. آنگاه ناگزیر است از منظومههای کلامی دیگر برای توجیه خود بهره ببرد. حضور ایران در کشورهای منطقه دیگر با تمسک به گفتار امتگرایانه و اسلامی پذیرش داخلی نداشت. به همین سبب برای توجیه حضور این نیروها از کلام ناسیونالیستی بهره برداری میشد. یک گفتار هنگامی که وجاهت سیاسی خود را از دست میدهد، دستمایه سوء استفاده و فساد نیز میشود. ظهور الیگارشیهای فاسد مالی و اخلاقی در اشکال گوناگون با نام اسلام و اسلامگرایی، مظهر تام و تمام زوال و انحطاط گفتار سیاسی اسلامگرا در ایران بود.
جنگ دوازده روزه با اسرائیل یک نقطه عطف در چرخش به سمت ملیتگرایی بود. اما این ملیتگرایی از همان بدو تولد منحط زائیده میشود.
چرا گفتار اسلامگرایی به سمت زوال و تضعیف پیش رفت؟ دوگانه سازی میان امت اسلام و دیگران، نقطه ضعف اصلی آن بود. چرا که امتگرایی اسلامی بعدها به امتگرایی شیعی، و پس از آن به امتگرای ولایی تغییر منزل داد. هر روز تنگ نظرتر از دیروز شد و چندان دایره دوستان را تنگ کرد که کمتر کسی مقیم حریم حرم ماند. این گفتار خود زوال و تضعیف خود را رقم زد. حال اگر قرار باشد همان بازیگران، همان سیاستها و خطمشیهای پیشین به نام ایران رقم بخورد، از یک صورت زوال یافته به گفتاری منتقل خواهیم شد که از همان روز اول منحط و فرسوده است.
ایرانگرایی به شرطی نو و زاینده زائیده خواهد شد که از گذشته درس بگیرد و دوگانهسازیهای پیشین را تکرار نکند. ما ایرانیان جمعی از نوع بشریم. خیال نکنیم امت برگزیده و نورچشمی خدا و تاریخ بوده یا هستیم. البته میراث و تاریخی داریم که مختص خودمان است. کورش هخامنشی و فردوسی و شاهنامه و مولوی و قرآن و سعدی و تشیع و تسنن از جمله آنهاست. ما همزمان چندتا هستیم. ما چقدر به چند بودگی خود گشودهایم؟ سوال دوم این است که با همه مواریثمان چه موهبتی برای بشریت امروز به ارمغان خواهیم آورد؟ برای درمان دردهای عام بشر امروز چه در چنته داریم؟
همزمان به میراث تاریخی و فرهنگی بشر گشوده باشیم. در سنتهای فکری غرب و شرق جهان امروز، چه درمانهایی برای درمان دردهای ما نهفته است؟ ما به یک ایرانگرایی مشتاق دیگری نیازمندیم نه سنخی از ایران گرایی که دگرستیزی امت را این بار به زبانی تازه ترجمه کند.
ملیتگرایی گشوده، متکثر، گفتگویی و جستجوگر وفاق و دوستی یک انتخاب اخلاقی است. جمهوری اسلامی برای چرخش به سمت این سنخ از ملیت گرایی، نیازمند نقد رادیکال گذشته است.
واقع این است که ناسیونالیسم منحط امروز صاحب دارد. ایرانگرایان در خارج از کشور و در داخل ایران با مستمسک عرب ستیزی و افغان ستیزی بیش از یک دهه است جان گرفتهاند. جمهوری اسلامی با چرخش به سمت این سنخ از ناسیونالیسم کاری جز آن نمیکند که خود را خلع گفتاری کند.