مریم قهرمانی
شهر کتاب
برای بحث پیرامون موضوع نقد ترجمه ناگزیریم تاریخ ثبت شدهی مباحث نظری ترجمه را طی سه دورهی همپوشان مورد بحث قرار دهیم؛ دورههای پیشازبانی، زبانی و پسازبانی. دورهی پیشازبانی عنوان خود را از پیتر نیومارک (۱۹۸۸) گرفته است و بر دغدغههای پیشازبانشناختی مباحث نظری ترجمه ارجاع دارد. این دوره به طور تقریبی از سده اول پیش از میلاد آغاز شده و تا ظهور نظریههای زبانشناختی در ترجمه ادامه داشته است. در این دوره مباحث پیرامون موضوع ترجمه غالباً حول لفظ به لفظ بودن یا مفهوم به مفهوم بودن ترجمه صورتبندی شدهاند. مفاهیم کلیدی وفاداری، روح و صحت ترجمه از جمله مفاهیمی هستند که در این دوره مکرراً مورد ارجاع صاحبنظران قرار میگیرند. مباحث نظری پیرامون نقد ترجمه در این دوره با تاکید بر اقتدار، حاکمیت و ارجحیت متن مبدأ، خوب/بد بودن محصول ترجمه را در ارتباط مستقیمی با مفهوم کلیدی وفاداری میسنجند. دورهای که با تاکید بر اخلاق ترجمه، مترجم را خائن بالفطره در نظر میگیرد؛ کسی که از بازآفرینی روح حقیقی متن مبدأ در زبان مقصد قاصر است.
در همین دوره است که موضوع ترجمهپذیری/ناپذیری متن مبدأ مطرح میشود. فردریش شلایرماخر از صاحبنظران شاخص این دوره است؛ او کسی است که راه مباحث نظری ترجمه را به حوزهی متفاوتی باز میکند؛ هرمنوتیک. ورود مباحث هرمنوتیکی به حوزهی ترجمه دغدغههای تازهای را به این حوزه تزریق میکند. شلایرماخر با احتیاط از مفهوم کلیدی وفاداری زاویه میگیرد و برای اولین بار حق انتخاب برای مترجم قائل میشود. مترجمی که تا پیش از این تنها یک مسیر پیش روی خود داشته است؛ بندگی متن مبدأ و وفاداری مطلق به آن. شلایرماخر (۲۰۰۴) میگوید مترجم دو راه پیش پای خود دارد اینکه نویسندهی مبدأ را به حال خود بگذارد و مخاطب مقصد را به او نزدیک کند؛ یا مخاطب مقصد را به حال خود واگذارد و نویسندهی مبدأ را به سوی او بکشاند.
شیوههایی که شلایرماخر پیش پای مترجم گذاشته بعدها در دورهی پسازبانی مطالعات ترجمه توسط لارنس ونوتی (۱۹۹۵) بازتعریف مناسبتری پیدا میکند و به دو راهبرد ترجمهای بومیسازی (Domestication) و بیگانهسازی (Foreignization) متن ارجاع مییابد. از شلایرماخر به بعد است که مباحث نظری ترجمه به تدریج مسیر خود را به سوی دورهی دوم تاریخ ترجمه، یعنی دورهی زبانی باز میکنند. دورهای که با ظهور نظریههای زبانشناختی در ترجمه، در دههی پنجاه میلادی، آغاز شده و تا ظهور نظریههای فرهنگی ادامه مییابد و مباحث نظری آن حول موضوعاتی نظیر امکان ترجمهپذیری متون و قابلیت انتقال مفاهیم بین زبانهای متفاوت صورتبندی شده است و مفهوم کلیدی تعادل (Equivalence) در آن نقش اساسی ایفا میکند. معیارهای ارائه شده برای متمایز ساختن ترجمه خوب و بد در این دوره، به شدت تحت تأثیر مفهوم تعادل و رویکردهای متنوع به آن قرار دارد.
صاحبنظران در این دوره به دستهبندیهای خاص خود از انواع متفاوت معادل و راهبردهای ترجمهای متناسب با آن میپردازند. ظهور نظریههای نقشگرا در نیمه پایانی این دوره نگاه، به ترجمه را دگرگون کرده و از این پس ترجمه به عنوان کنشی اجتماعی- فرهنگی مورد توجه صاحبنظران قرار میگیرد. نظریههای نقشگرا، توجه خود را از تمرکز بر متن مبدأ به متن مقصد و کاربرد آن در جامعهی مقصد معطوف میکنند و با به چالش کشیدن مفهوم معادل که متن مبدأ را مبنا و معیار تعریف، توصیف، سنجش و ارزیابی متن مقصد قرار میداد، مباحث جدیدی را وارد مطالعات ترجمه میکنند. در این زمان است که برای اولین بار نقش مترجم به عنوان عاملی فعال در فرایند ترجمه مورد توجه قرار میگیرد.
در ادامه، رویکردهای مبتنی بر تحلیل گفتمان و سیاق کلام که تحت تأثیر زبانشناسی نقشگرای هلیدی در مطالعات ترجمه ظهور پیدا کردهاند زمینهساز تحول دیگری میشوند که کنش و محصول ترجمه را با نقش اجتماعی آن پیوند میدهد. در پایان این دوره ظهور نظریههای فرهنگی از جمله نظریهی نظام چندگانه سببساز تحول اساسی در مطالعات ترجمه شده و در ادامه آن را با چرخش فرهنگی وارد دورهای متفاوت میکند؛ دوره پسازبانی. از این زمان به بعد است که نظریههای زبانشناختی به حاشیه رانده میشوند و مطالعات ترجمه در رابطهی تعاملی با مطالعات فرهنگی از جمله مطالعات پسااستعماری، قومی- نژادی، جنسیتی، مردمشناختی و… قرار میگیرد.
معیارهای نقد ترجمه نیز تحت تأثیر تحولات صورت گرفته در ماهیت مطالعات ترجمه به سوی هر چه کمرنگتر کردن اقتدار و مرجعیت متن مبدأ پیش رفته و مباحث نظری تازهای را مطرح میکنند. مباحثی که مترجم را عاملی صاحباختیار و صاحبذهنیت در نظر میگیرند که در فرایند ترجمه مداخلهای عاملانه و سوگیرانه دارد و هویت جنسی، قومی، نژادی، ملی و … خود را از خلال راهبردها و انتخابهای ترجمهای خود عیان میسازد. حالا دیگر محصول ترجمه، شرایط آزمایشگاهی مطلوبی را برای مطالعهی فرهنگها فراهم آورده و موضوع نقد ترجمه، نه صرفاً سنجش صحت و دقت معادلهای ترجمهای، یا میزان وفاداری به متن مبدأ که مطالعه فرهنگها، جوامع، ایدئولوژیها، اندیشهها و گفتمانهاست. امروزه نقد ترجمه دیگر صرفاً به دنبال متمایز ساختن ترجمهی خوب از ترجمهی بد نیست؛ بلکه توجه ویژهای را به نیروهای فرهنگی و اجتماعی دخیل در شکلگیری متون معطوف کرده است؛ چراکه متن مقصد، نه در شرایط خلاء و در رابطهی متناظر یک به یک زبانی با متن مبدأ که در ارتباط تعاملی با فرهنگها و جوامع شکل گرفته است. ارزیابی صحت و تناسب ترجمه نیز تنها بر انتخابهای واژگانی و نحوی مترجم متمرکز نیست؛ بلکه مولفههای گفتمانی مرتبط با انسجام و پیوستگی متنی را نیز در بطن توجه خود قرار داده است؛ در حالیکه اقتدار پیشین را از متن مبدأ سلب کرده است. (همچنین ماندی، ۲۰۰۱؛ بیکر، ۱۹۹۸؛ بسنت و لفور، ۱۹۹۰ و ۱۹۹۸؛ اون زوهر، ۱۹۹۰)
امروزه نقد علمی ترجمه هم میتواند به دنبال سنجش کیفی محصول ترجمه باشد و هم میتواند مقاصد و دغدغههای دیگری را دنبال کند. دغدغهی اصلی کیفیتسنجان محصول ترجمه، طرح الگوها و روشهای متفاوت، برای متمایز کردن ترجمه مناسب از ترجمه نامناسب است؛ بسته به اینکه مناسب بودن ترجمه از چه زاویه و دیدگاهی مورد تعریف و بحث قرار گیرد. نقد و بررسی یا ارزشیابی علمی و غیرسلیقهای متون ترجمهشده میبایست بر مبنای ضوابط و معیارهای نظری مشخصی صورت گیرد. چنین الگویی بنیان نظری بحثهای ارزیابانه/ غیرارزیابانه را تشکیل میدهد و تاحدودی آن را از قضاوتهای شخصی و سلیقهای دور میکند؛ اما میبایست این مسئله را درنظر داشت که هیچ نقد/ارزیابی نمیتواند خنثی و بدون سوگیری تلقی شود؛ زیرا قضاوتهای شخصی منتقد/ارزیاب، همواره در قالب ذهنیت او بر فرایند نقد و بررسی/ ارزیابی متن ترجمهشده اثرگذار است و حضور فعال آن را نمیتوان نادید انگاشت.
در بحث کیفیتسنجی و ارزشیابی ترجمه، در پس هر الگو، روش و قاعدهای که برای تمایزگذاری میان ترجمهی مناسب از ترجمهی نامناسب به کار میرود، معیارها و مبانی مشخصی تعریف شده است. این معیارها بر مبنای هدف سنجش کیفی و چارچوب نظری که پایهی این سنجش قرار میگیرد، متفاوت هستند. چراکه از مفهوم کیفیت برداشتهای متفاوتی صورت میگیرد و نگرشهای متفاوت به مفهوم کیفیت، به طرح الگوها و روشهای سنجش متنوعی میانجامند و هر الگویی بر ایدهها و انتظارات مشخصی بنا شده است و هیچگاه نمیتوان به درک مشترک، ثابت و عینی از مفهوم کیفیت رسید. صحت، دقت و تناسب نیز مفاهیمی عینی و مورد توافق نیستند و نسبیت آنها در ارتباط با مبنای نظری یک سنجش کیفی تغییر میکند. بر این مبنا، هیچ الگوی قطعی، عینی، معین، ثابت و مورد توافقی وجود ندارد که بر مبنای آن بتوان ترجمهی مناسب را از ترجمهی نامناسب متمایز کرد.
نقد ترجمه در ایران
نقد و بررسی یا ارزشیابی و کیفیتسنجی ترجمه در محافل آموزشی و حرفهای ایران آنطور که باید و شاید جدی گرفته نشده است. تعداد آثار تألیفی در زمینه نقد ترجمه چه از سوی صاحبنظران حوزهی آموزش ترجمه و چه از سوی مترجمین، به انگشتان دست هم نمیرسد. حال آنکه همین آثار تألیفی محدود هم آنچنان که باید به طور جدی و بر پایهی مبانی نظری قابل دفاع، موضوع نقد/ارزیابی ترجمه را مطرح نکردهاند و دیدگاههای آنها با تمرکز صرف بر مفاهیم صحت، دقت، وفاداری و تناسب، غالباً گرفتار ذائقههای سلیقهای است و گاه در حد ویرایش سطر به سطر خطاها و لغزشهای واژگانی و نحوی مترجمین باقی مانده است.
نقدهایی که گاه در مطبوعات و نشریات منتشر میشود نیز غالباً بر مبانی نظری مشخصی بنا نشده و با بررسی مقابلهای سطر به سطر متون مبدأ و مقصد به سطح سنجش سلیقهای صحت و دقت انتخابهای واژگانی- نحوی مترجمین محدود مانده است. برخورد با متون ترجمهشده در این نقدها غالباً به گونهای است که گوئی انتظار رفته است مترجم تناظر یک به یک میان مولفههای زبانی مبدأ و مقصد ایجاد کرده باشد. شاید بتوان گفت عدم پرداخت جدی به موضوع نقد/ارزیابی ترجمه، بیشترین آسیب خود را در کیفیت ترجمهی مترجمان حرفهای/غیرحرفهای نمایان کرده و منجر به شکلگیری فضایی نابسامان در بازار ترجمه شده است.
یکی از راههای برونرفت از وضعیت نابسامان موجود، مدیریت این بازار با نقد/ارزیابی کارآمد آثار مترجمان است. به این منظور شاید بهتر باشد حلقههای منفصل دانشگاه و بازار ترجمه با حلقهی کارآمد دیگری که به طور مشخصی به کاربردی کردن نظریهها و روشهای ترجمه در نقد/ارزیابی ترجمه میپردازد، بهم متصل شوند و مبنای نظری قابل دفاعی را برای نقد/ارزیابیهای ترجمه فراهم آورند و با مواجهههای علمی و کارآمد خود با متون ترجمه شده، وضعیت نابسامان موجود در بازار ترجمه را سامان بخشند.
پیشینه نقد ترجمه در ایران
در شرح پیشینهی نقد ترجمه در ایران میتوان گفت توجه به مطالعات نظری ترجمه را بیش از هر کسی مرهون تلاشهای طاهره صفارزاده هستیم. او از جمله کسانی است که نخستین گامهای مؤثر برای مدون کردن مطالعات نظری ترجمه در ایران را برداشته است و با فائق آمدن بر موانع موجود در زمانهی خود، ضرورت پرداخت به موضوع آموزش ترجمه و مباحث نظری مرتبط با آن را مطرح کرده و در مسیر دستیابی به نتایج مطلوب، همهی تلاش خود را به کار گرفته است. مسیری که البته میتوانسته پیشبرد بهتری تا به امروز داشته باشد.
زمانی که جیمز هلمز (۲۰۰۴) در دههی هفتاد میلادی، از لزوم توجه به بخشی از مطالعات کاربردی ترجمه، یعنی نقد ترجمه میگوید؛ صفارزاده اولین گامها را برای نقد عملی ترجمه در ایران برمیدارد. او در دههی چهل شمسی زمانی که ضرورت آموزش مبانی نظری ترجمه در ایران هنوز به شکل جدی مطرح نشده است، نقد عملی آثار ترجمهشده را از کارگاه ترجمهاش در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) آغاز میکند. او در دههی شصت، مسیر خود را با ارائه نقدهایی از آثار مترجمان صاحبنام زمانهاش، نجف دریابندری، کریم امامی، ایرج نورایی و … پی میگیرد و راه را برای نقد صاحبنامان ترجمه باز میکند. (ن ک صفارزاده، ۱۳۶۶) اگرچه ارزیابیهای او بیش از هر چیز، به اصول و فرامین تجویزی سلیقهای شباهت دارند و بسیاری مولفههای دخیل در فرایند ترجمه را از نظر دور داشتهاند؛ اما این مسئله از ارزش کار او چیزی کم نمیکند. چراکه او به نوعی آغازگر جریان نقد ترجمه در ایران است. بعلاوه نمیبایست این مسئله را از نظر دور بداریم که طرح جدی موضوع نقد ترجمه، آنهم در سطح مترجمین صاحبنامی چون دریابندری و امامی، در زمانهای سخت که راههای نقد و نقادی آن چندان گشوده به نظر نمیآمده، کار سهل و سادهای نبوده و شاید بتوان گفت به اندکی جسارت نیز نیازمند بوده است.
صفارزاده (۱۳۸۴) دو دهه بعد نیز با کتاب دیگری به حوزهی نقد ترجمه باز میگردد. آثار مشابه دیگری به قلم کریم امامی (۱۳۸۵) و مختاری اردکانی (۱۳۷۵ و ۱۳۷۵۶) ارائه شده است. در این آثار نیز بررسی مقابلهای از متون مبدأ و مقصد صورت گرفته که چندان مبنای نظری قابل دفاعی در آنها دیده نمیشود. در تمامی این آثار سطری از متن مبدأ، ترجمهی مورد نقد و ترجمهی پیشنهادی مؤلف آمده است. تمامی این آثار اگرچه از عنوان نقد برای کار خود استفاده کردهاند، اما رویکردی ارزیابانه و کیفیتسنجانه به آثار ترجمه شده، اتخاذ کردهاند.
تلاشهای سالهای اخیر صالح نجفی در حوزهی نقد ترجمه، همچون کاری که صفارزاده در زمانهی خود انجام داد، قابل ستایش و تقدیر است؛ اما اینکه نقدهای او بدون اتکاء به مبانی نظری خاصی ارائه شوند و تنها متن مبدأ را به عنوان مرجع خود فرض گیرند، کار او را با چالش مواجه میسازد. صالح نجفی در نقدهای خود منحصراً بر مفاهیم صحت، دقت و گاه تناسب در سطح واژگانی و نحوی متمرکز است و نقطهی اتکای او در داوریهایش متن مبدأ است. متن مبدأ برای او همان اقتدار و حاکمیت را دارد که برای پیشینیان ما. به علاوه او در ارزیابیهای خود، موضوعات با اهمیت بسیاری نظیر خوانایی/ناخوانایی متن، پیدائی/ناپیدائی مترجم و مواردی از این دست را نادید میانگارد. موضوعاتی که تأثیر بهسزائی در خوانش متن داشته و پرداخت به آنها در اوضاع آشفتهی ترجمهی این روزهای ما حائز اهمیت بسیاری است. نقد ترجمه برای نجفی، منحصراً مرتبط با صحت و دقت انتخابهای ترجمهای است و تمرکز او نیز غالباً بر خطاها و لغزشهاست.
البته میبایست این مسئله را در نظر داشت که غالب آثار مورد نقد نجفی، حتی به اصول اولیهی صحت و دقت ترجمهای نیز پایبند نبودهاند و مخاطب نقدهای او گاه مترجمانی هستند که عدم آشنائی بسندهی آنها به زبان مبدأ، منجر به ایجاد لغزشها و خطاهای فاحش و تاثیرگذاری در خوانش متن شده است؛ بنابراین میتوان گفت نقد او بیش از هر چیز، نه بر متون ترجمه شده که بر آشفته بازاری است که با گشادهدستی، دست مترجمان غیرحرفهای را به شکل روزافزونی باز گذاشته است. مسئلهای که توجیهی قابل قبول از مواجههی تند نجفی با ترجمههای سرهمبندی شده به دست میدهد.
تمرکز بر اقتدار متن مبدأ و عینی دیدن رابطهی میان متون مبدأ و مقصد در نقدهای نجفی، اخیراً توسط امید مهرگان (۱۳۹۳) به چالش کشیده شده است؛ اما در نقد مهرگان جای خالی بحثهای نظری ترجمه مشهود است. او ناچار است برای به چالش کشیدن کار نجفی به بحثهای زیباشناختی مبتنی بر ذوق هنری یا تقابل نخنمای ترجمه به مثابهی صنعت و ترجمه به مثابهی هنر رجوع کند. در حالیکه به سادگی میتوانسته با ارجاع به مباحث نظری دورهی پسازبانی ترجمه، از حق آزادی مشروع مترجم در تغییر متن مبدأ سخن بگوید. چراکه مبانی نظری ترجمهی دورهی پسازبانی به سوئی رفته است که حق ایجاد تغییر در متن مبدأ را تا حد زیادی برای مترجم به رسمیت شناخته است. مسئلهای که گاه اصول اخلاقی پیشینیان ما را به طور جد خدشهدار میکند. امروزه مترجم برحق است که با مداخلهی فعالانهای متن مبدأ را با هنجارها، سلایق، علایق، نیات و اهداف خود و جامعهی مقصدش سازگار و هموار کرده و اصطلاحاً آن را بومیسازی کند؛ یکی از همان راههایی که شلایرماخر پیش پای مترجمان زمان خود گذاشت و همان راهبرد ترجمهای که مهرگان با ارجاع به ترجمههای دریابندری، سعی در توضیح آن دارد. در جهان امروز برای مترجم حقوق زیادی به رسمیت شناخته شده است. او دیگر بنده و بردهی متن مبدأ نیست؛ فرعی و ثانویه نیست؛ عامل و مداخلهگری توانمند و صاحباختیار است و مسلح به سلاحی قدرتمند. متن مبدأ نیز از آن همه اقتداری که پیشتر به آن نسبت داده میشد تهی شده است و مطالعات نظری ترجمهی جهان از جمله حوزهی نقد ترجمه، دهههاست که دیگر دارد به این راه میرود و امید است روزگاری در سرزمین ما نیز چنین باشد.
————————-
* متن اندکی کوتاه شده تا مساله مرکزی آن بهتر دیده شود. برای دیدن منابع هم به سایت شهر کتاب مراجعه کنید. بازنشر متن در اینجا به معنای موافقت با تمام راه های نقد و بررسی ترجمه ای که پیشنهاد می کند نیست. اختیار فراوانی که نویسنده برای مترجم در تغییر متن قائل است چه بسا ممکن است به آشفتگی بیشتر ترجمه ها بینجامد. و بررسی های دقیق متنی همچنان برای بسیاری از کارهای ترجمه به فارسی ضروری است. در عین حال متن کمک می کند دریابیم پایه های گفتمانی رهاشدن از معیار چگونه در جامعه اهل قلم ایران یا قشری از آن در حال ساخته شدن است! تیتر، میان تیترها و کلمات و جملات شاخص شده از من است. – م.ج