راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

کریسمس و شب چله؛ حکایت مهر و ایران و روم

راجر بک 
ایرانیکا آنلاین
ترجمه پرویز جاهد
ویراسته مهدی جامی
میترائیسم، نام آیین میترا ست به صورتی که در غرب توسعه پیدا کرد. در این مقاله به ریشه های آن، ویژگی های آن و پیوند احتمالی آن با آیین پرستش مهر در ایران می پردازیم.در طول قرن بیستم مهمترین مشکلی که تحقیقات دانشگاهی در باره میترائیسم رومی و میترا خدای ایرانی به آن پرداخته اند مسئله «تداوم» بوده است. یعنی اینکه آیا مهرپرستی در قالب برخی صورتهای نهادینه شده از ایران به امپراتوری روم رفته یا میترائیسم (با برخی ظواهر ایرانی) به عنوان یک نهاد جدید در غرب ابداع شده است؟ گرچه در تحقیقات آغاز قرن بیست و یکم، موضوع تداوم دیگر دغدغه اصلی تحقیقات در مورد میترائیسم غربی نبوده اما در هر حال اهمیت اش کمتر از پیش نیست و دریچه ای است که این مقاله از چشم انداز آن میترائیسم را بررسی می کند. در نخستین قدم به تشریح آیین میترا به گونه ای که در غرب توسعه یافت می پردازیم و تلاش می کنیم آن را بر اساس مصالح باقی مانده از آن، بازسازی کنیم. اما بازسازی کار ساده ای نیست، چرا که هیچ نوع متن ادبی باستانی در باره میترائیسم و هیچ متن مقدس قابل توجهی از متون مقدس میترائیسم باقی نمانده است.
تشریح میترائیسم غربی
واژه «میترائیسم» البته اصطلاح مدرنی است. در عهد عتیق، این آئین، «اسرار میتراس» “the mysteries  of Mithras”  و یا به عبارتی « اسرار پارسیان» “the mysteries of the Persians” شناخته می شد. چگونگی پیدایش دومی اهمیت زیادی دارد. (زیرا) مهرپرستانی که از نظر قومی، بنا به هیچ سند و نشانه ای پارسی نیستند، (هم) خود را از نظر آئینی «پارسی» می دانند.

به علاوه، فارغ از اینکه در دوره مدرن دانشوران چه فکر کرده باشند، مهرپرستان باستانی روم خودشان بر این باور بودند که پایه گذار آیین آنها کسی جز زرتشت نیست؛ همان کسی که “غاری را در کوه های مرزی ایران به میتراس، خالق و پدر همه، اختصاص داده بود”، مکانی شاعرانه که “سرشار از گل ها و چشمه های آب روان بود.”

هویت پارسی مهر
پارس (یا پارت) در آن دوران رقیب بزرگ روم بود و این دو غالبا با هم در جنگ بودند. با این حال، هیچ نشانه ای در دست نیست که این تضاد هرگز از نظر سیاسی یا اجتماعی برای مهرپرستان مسئله ساز بوده باشد.

روشن است که هویت آئینی «پارسی» آنها، که پنهان اش هم نمی کردند، مورد قبول همشهریان آنها و مقامات رومی بود. پذیرش سیاسی-اجتماعی مهرپرستان، علیرغم پارسیوار بودن آنها را می توان تا حد زیادی به کمک شاخصه های اجتماعی آنها توضیح داد. آنها آیینی مردانه و تک جنسی داشتند – (زنی در میان آنها نبود)- یعنی عاملی که به خودی خود به حرمت آنها اضافه می کرد یا حداقل از آن کم نمی کرد (در مقایسه با اتهامی که به مسیحیت زده می شد که با دعوت از زنان برای درآمدن از مذهب خود و پیوستن به مسیحیت خانواده را متزلزل می کند).

جماعت مهرپرست تازه واردان به آیین را از ارتش، از درون خرده بوروکراتهای امپراتوری، از مردان نسبتا موفق و آزاد (یعنی بردگان سابق) و در واقع از هر دو طبقات سرباز و خدمتگزار جلب می کردند یعنی همان گروههایی که سهمی در حاکمیت سیاسی اجتماعی جاری داشتند.

غار مهریان
پیشتر گفتیم که این تصور وجود داشت که «غار» فضای مقدس اصیل و سرنمون (آرکتایپ) میترائیسم است. این تصور که به وسیله یک منبع غیرمهری ( فورفوریوس Porphyry فیلسوف قرن سوم میلادی) گزارش شده، با اطلاعات درونی و شواهد باستان شناسانه تایید شده است. مهرپرستان، در واقع، مکان ملاقات خود را «غار» می نامیدند، چه واقعا غار بوده یا نبوده باشد.

هرجا غارهای طبیعی وجود داشت از آنها استفاده می شد و اگر نبود، به ویژه در فضاهای شهری (روم و اوستیا)، از اتاق یا مجموعه ای از اتاق ها با ساختاری وسیع تر استفاده می شد که گاهی به شکلی آراسته می شد که شبیه غار باشد.

امروز این غارگونه ها را میترایه Mithraea (مهرابه) می نامیم که همانند غارهای طبیعی و برخلاف بیشتر معبدهای ساخته شده (دیگر مذاهب)، هیچ فضا و نمای بیرونی شاخص و یا حتی قابل تشخیصی نداشت.این موضوع که مهرپرستان، در «غارها»یی دیدار می کردند که به طور متمایزی طراحی و تزیین شده بود، پیامدهای مهمی برای باستان شناسی این آیین دارد چنانکه به ما در بازسازی میترائیسم کمک می کند. علاوه بر ظاهر غار مانند این مکان ها، مهرابه ها، با دو سکو در دو طرف یک راهروی مرکزی طراحی می شد تا در هنگام صرف غذای آیینی از آن به عنوان نیمکت استفاده کنند (به غذای آیینی پس از این باز می گردیم).

این مکان ها همچنین پر بود از ساخته های هنر مقدس مثل مجسمه ها (بیشتر به صورت نقش برجسته)، محراب ها، ظروف سفالی آئینی، فرسک و غیره. (این چیدمان چندان مهری است که) در تشخیص مهرابه ها بعد از آن که باستان شناسان آنها را کشف می کنند، اشتباهی صورت نمی گیرد. بعلاوه هر مهرابه ای این فرصت را هم ایجاد می کند که از طریق آن در باره عضویت (و مراسم تشرف در آیین) آگاهی به دست آوریم.

مهرپرستان چه کسانی بودند؟
پراکندگی مهرابه ها که در سرتاسر امپراتوری روم بازیابی شده است، در باره گسترش آیین و ترکیب اجتماعی اش شاید بیشتر از مصالح باقی مانده از دیگر مذاهب آن دوره، از جمله مسیحیت اولیه، به ما اطلاعات می دهد.

دیدیم که خاستگاه اجتماعی تازه واردان به میترائیسم چه بود. در مورد گستردگی آن هم باید گفت اگرچه تقریبا در همه جای امپراتوری روم پراکنده بود، قدرت آن در غرب لاتین زبان امپراتوری بیشتر بود تا در شرق (عمدتا) یونانی زبان. این آئین به ویژه در شهر روم، و بندر آن: اوستیا، و در طول مرز راین- دانوب یعنی دقیقا جایی که می توان از نمایه اجتماعی آن انتظار داشت، شکوفا شد.

بدون شک، یکی از نتایج محوریت «غار»، کوچکی اندازه گروه ها یا هسته های مهرپرستان بود. تعداد کسانی که  می توانستند روی سکوهای جانبی در یک غار یا اتاق غار مانند، به شکل صمیمانه ای جاگیر شوند و مراسم را اجرا کنند، محدود بود. میترائیسم، مذهب باهمستان (community) های کوچک است. این باهمستان ها مستقل بودند. هیچ مدرکی در دست نیست که بیانگر هر گونه هماهنگی آنها با یکدیگر باشد چه رسد به اینکه قواعدی بگذارند و سلسله مراتبی (مذهبی) ایجاد کنند. پس چیزی مانند «اسقف مهری» وجود ندارد. از این نظر، در مقایسه با مسیحیت هم عصر خود یا نظام دولتی موبدان زرتشتی، اختلاف موقعیت شدیدی دارد.

باهمستان های مهرپرستی، به عنوان نهادهای اجتماعی، را در میان گروه هایی طبقه بندی می کنند که به زبان امروز «انجمن های داوطلبانه» می نامیم. آئین های رازآمیز باستانی که میترائیسم را هم شامل می شود، غیر انحصاری بودند: به عنوان یک مهرپرست، شما انتطار داشتید و از شما انتظار می رفت که بتوانید به مشارکت تان در دیگر گروه های عمومی اجتماعی ادامه دهید.

آیین «اسرار میترا» که نام باستانی میترائیسم است، نمونه ای از آیین های «اسرار آمیز» در ادیان باستانی بود. «راز» (سّر) در یونانی، چیزی است که فرد به آن تشرف پیدا می کند. معانی امروزی «اسرارآمیز» یا «رازوارانه» به معنای باستانی «راز» و «سر» ربطی ندارند و اگرچه بیشتر رازهای باستانی، مخفی اند اما پنهان کاری الزامی نیست.

مراتب مهری
از نظر سازمانی کارکرد گروه های میترایی شبیه دیگر انجمن های داوطلبانه بوده اما علاوه بر این، یک سلسله مراتب باطنی هفت مرحله ای نیز وجود داشته است. در مورد اینکه سلسله مراتب تا چه میزان بوده بین پژوهشگران اختلاف نظر هست.

آیا این سلسله مراتب جهانی بود یا عرفی و محلی و آیا نوعی نظام روحانیت وجود داشت؟ بیشتر پژوهشگران معتقدند که این مرتبه ها، در همه جا و برای همه مهرپرستان ها الزامی نبوده است. همچنین این توافق وجود دارد که تشرف به بالاترین مقام یعنی مقام «پدر» (پیر)، اعمال رهبری در همه جنبه های امور مقدس مهرابه ها بوده است؛ در عمل همه مهرابه ها، صرف نظر از وجود یا عدم وجود مرتبه های دیگر، حداقل یک «پدر» (پیر) داشته اند (در برخی مهرابه ها، دو پدر دیده شده است).

مهرپرست تازه وارد چگونه تشرف پیدا می کرد؟ به عبارت دیگر، امور مقدس یک مهرابه چه ساختاری داشت؟ پژوهش گران عموما توافق دارند که عمل اصلی، صرف غذای آئینی بود که هم یک ضیافت واقعی بود که  تازه واردان بر روی سکوهای مهرابه روبروی هم می نشستند و غذا صرف می کردند و هم ضیافتی آئینی بود برای تجلیل از میترا و خدای خورشید و گاو نری که میترا آن را کشته بود.

هدف دیگری نیز در اسرار میترایی وجود دارد و مراسم مربوط به آن در همان قطعه فورفوریوس که در بالا آوردیم گواهی شده است که به ما می گوید مهرپرستان مکان مقدس شان را «غار» می نامیدند و چرا.

قصد مهرپرستان این بود که “تازه وارد را با راز نزول ارواح و عروج دوباره شان آشنا کنند.” برای این قصد آئینی ( که معمولا به عنوان یک هدف تعلیمی، بد فهمیده شده) بود که آنها مکان مقدس شان را شبیه غار درست می کردند چرا که غار «نماد جهان» است که روح برای (تجربه) وجود فانی وارد آن می شود و برای جاودانگی از آن خارج می شود.

بر این اساس، فورفوریوس در ادامه می نویسد که مهرابه ها با نمادهای کیهانی (که با نظم متناسبی مرتب شده) طراحی و تزئین شده اند تا (غار مقدس) نمونه ای اصیل از جهانی کوچک (میکروکاسم) باشد.

برای سایر مراسم تشرف، ما در وهله اول به صحنه های فرسک مهرابه سن ماریا کاپو ویتره (در ایتالیا) متکی هستیم. این صحنه ها، سه چهره را به ما معرفی می کند: تازه وارد که کوچک، برهنه و خوارداشته تصویر می شود و دو مرشد که یکی در جلو و دیگری در پشت تازه وارد قرار دارند و در حال آماده سازی وسایل برای مراسم اند.

نمادهای فلکی در مهرپرستی
میترائیسم، مذهب اختران است. افلاک و اجرام فلکی قابل رویت (خورشید، ماه و پنج سیاره دیگر و ستارگان) همه نقشی در ساختن اسرار میترا داشتند؛ خورشید ضرورتا از بقیه نقشی بزرگ تر دارد چرا که میترا خود، خدای خورشید بود.

نمادگرایی فلکی (مثلا نمادهایی که ذات البروج را نمایندگی می کردند) آزادانه بر روی پیکره ها و در آثار و اسناد نقاشی شده و در طراحی مهرابه ها به کار گرفته شد تا آن را حقیقتا جهان نما سازد و “تازه وارد را با راز نزول ارواح و عروج دوباره شان آشنا کنند.” به علاوه، هر کدام از این مرتبه های هفتگانه “تحت قیمومت” یکی از سیاره های هفتگانه آسمانی است. در نهایت، در شمایل اصلی آئین میترا، که او را در حال کشتن گاو تصویر می کند، ارتباط چشمگیری بین عناصر استاندارد ترکیب بندی و صور فلکی معینی وجود دارد (مثلا بین کلاغ به عنوان نشانه مهری با صورت فلکی کلاغ /غراب یا Corvus). نمادگرایی فلکی که در اسرار مهری در پیچیده است، البته از ساختمان یونانی-رومی افلاک و اجرام شناخته  در نجوم/اختر شناسی آن زمان نشات گرفته است.

در اینکه منظور از این نمادگرایی چه بوده اجماعی بین دانشوران وجود ندارد. حتی شماری از پژوهشگران با نفوذ، این خصیصه را صرفا یک عامل تزئینی خرافه ای در نظر گرفته اند که هیچ منظور عمیقی ندارد. اما این برداشت اشتباه است. گیریم که درست باشد هم اثبات یک قضیه سالبه دشوار است. با اینهمه، استدلال علیه مقاصد عمیق در نمادگرایی مهری تا کنون فرض خود را صرفا به این صورت بازتکرار کرده است که: نمادگرایی فلکی فاقد مقاصد عمیق است زیرا خرافی است. تنها فرانس کومون، پایه گذار میتراشناسی مدرن، از این مغالطه مصادره به مطلوب (petitio principii) اجتناب کرده است. وی این کار را با اتخاذ پیشفرض تازه ای انجام داد مبنی بر این که کلدانی ها و «مغ های هلنی شده» در زمان انتقال میتراپرستی ایرانی از ایران به غرب یک لایه ستاره شناسی بر آن افزوده اند.

خورشیدخدای شکست ناپذیر
از آنجا که کارکرد اسرار میترای رومی به معارفه تازه وارد با میتراس پیوند داشت، این آئین به تمامی گرداگرد شخص خدا/میترا شکل گرفته بود. لقب خدای مهری برای باورمندان به او «میتراس خورشیدخدای شکست ناپذیر» (“Deus Sol Invictus Mithras”) بود: بنابراین او «خدا» بود، «خورشید» بود، «شکست ناپذیر» بود و «میترا» بود. علاوه بر خورشید بودن و شکست ناپذیری، باید پارسی بودن را نیز به هویت او افزود، واقعیتی که هم برای پیروانش شناخته بود و برای بیگانگان. از نظر شمایل نگاری او در قالب اگزوتیک غیر رومی به ویژه با لباس شرقی روایت شده است: با شلوار و کلاه «پارسی». – خدایان، تاریخ شخصی خودشان را دارند.

گاوافکنی میترا
داستان میترا، در قالب نوشته ای که از روایت شفاهی سرچشمه گرفته باشد باقی نمانده است- اگر چنین نوشته ای وجود داشته، بدون باقی گذاشتن هیچ ردی ناپدید شده است-  بلکه به واسطه صحنه هایی که در قالب آثار تاریخی و بیشتر به شکل نقش برجسته های کارشده روی شمایل ها، و محراب ها و آثار متفرقه باقی مانده و نیز در فرسک های روی دیوارهای مهرابه (میترایه) ها به ما رسیده است.

در فرسک ها و مجموعه های بزرگ نقش برجسته ها (دومی بیشتر مربوط به استان های مرزی راین و دانوب اند)، مجموعه ای از صحنه های جنبی که اپیزودهای مختلف را نمایندگی می کنند، صحنه مرکزی یعنی صحنه ای را که خدا (میترا)، گاو نر را قربانی می کند، در میان گرفته اند. در اغلب موارد، این شمایل مرکزی (tauroctony)، بیشتر شمایلی خود-بسا است و از جایگاه ممتازش در مرکز صحنه می فهمیم که این شمایل اصلی این آئین است و در نتیجه، کشتن گاو، رویداد اصلی در اسطوره میترا است.

در پشت برخی از نقش برجسته های بزرگتر صحنه ای از ضیافت خورشید (Sol) و میترا دیده می شود که بر روی پوست گاو ضیافت برپا کرده اند. بنابراین ضیافت خدا نتیجه قربانی کردن گاو نر است و از آنجا که در غذای آئینی تازه واردان تکرار می شود (به این معنا ست که) عمل اسطوره ای قربانی کردن گاو به دست میترا علت نجات بخش در هر نوع بهره ای  است که به پیروان فانی او می رسد که ضیافت دو خدا (خورشید و میترا) را در غذای آئینی خود تکرار کرده اند.

تعداد صحنه های جانبی (در کنار صحنه کشتن گاو نر) زیاد است و اپیزودهای مختلف این اسطوره را بازنمایی می کند. به عنوان مثال، دنبال کردن و گرفتن گاو نر یا عروج میترا با ارابه خورشید و همچنین اپیزودهای گاه و بیگاهی که تا آنجا که می شود فهمید، اصلا ربطی به میترا ندارد.

به علاوه هیچ ترتیب مشخص و قانون خاصی برای چیدن صحنه ها وجود ندارد و تنها، منطق درونی روایت است که به اپیزودها نظم می بخشد (به عنوان مثال صحنه کشتن گاو نر، قبل ازضیافت قرار می گیرد چرا که پوست آن گاو به عنوان پوشش تختگاه برای ضیافت گران به کار رفته است.)

میترای سنگزاد
علاوه بر قربانی کردن گاو و ضیافت، صحنه تولد میترا نیز صحنه مهمی است. او را نه به شکل کودک بلکه در صورت جوانی نوخاسته در حال برآمدن از سنگ (صخره) می بینیم در حالی که بازوانش را دراز کرده  و شمشیری و مشعلی در دست گرفته است.

به نظر می رسد او پدری ندارد. اما خطا خواهد بود اگر بگوییم مادر هم ندارد چرا که سنگ (صخره)، که صریحا به عنوان سنگی (صخره ای) که می زاید (Petra Genetrix) شناخته می شود، خود مادر اوست.

میترا و دو خدای مشعلدار او
از آنجا که کشتن گاو نر، بروشنی مهم ترین عمل خداوند است، و نیز شمایلی که او را نمایندگی می کند، آشکارا  بیانگر مفهوم اولیه آئین است، و این صحنه هم به تکرار بازنمایی شده (و هر نمونه تغییرات قابل توجهی نسبت به باقی نمونه ها ندارد) ضروری است تشریح شود.

در دهانه غاری، میترا سوار بر گاو نر خنجر را در قلب او کاشته است. یک سگ و یک مار هم سرگرم نوشیدن خونی اند که از زخم گاو جاری است. یک عقرب به بیضه گاو چنگ زده و کلاغی هم بر روی شنل مواج خدا نشسته است. دم گاو نر نیز به نحو معجزه آسایی تبدیل به خوشه گندم شده است. در دو طرف صحنه نیز خدایان مشعلدار دوقلو یعنی کوتس( Cautes) و کوتوپاتس ( Cautopates) قرار دارند**. اولی مشعل افراشته ای در دست دارد و دومی مشعل اش فروهشته است. در بالا و سمت چپ، خدای خورشید دیده می شود و در سمت راست الهه ماه.  در شمایل های اطراف رود دانوب و راین، تمثال یک شیر و یک جام دو دسته نیز به صحنه اضافه شده است.

مفاهیم گاوافکنی میترا
درک مفهوم این صحنه، «بازی بزرگ» هرمنوتیک مهرپرستی رومی بوده است. با این حال، کشتن گاو نر را نمی توان روایت ساده ای از یک اپیزود- اگرچه مهم ترین اپیزود- در اساطیر میترا دانست، چرا که چیدمان موجوداتی که خدای قربانی کننده را احاطه کرده اند، ترکیب غریبی است که معمولا در یکجا جمع نمی آید. این واقعه به عنوان رویدادی حتی فوق طبیعی نمی تواند نماینده روایتی واقعگرایانه باشد. پس، در حالی که تم اصلی گاوکشی در واقع نماینده یک اپیزود در داستان مهر است، در عین حال، تداعی گر مفاهیم دیگری نیز هست و این کار را از طریق  عناصر موجود در ترکیب بندی صحنه که هر کدام به تنهایی یا به صورت جمعی نقش نماد را بازی می کنند، انجام می دهد.

تفاسیری که نگاه به شرق و ایران دارند، در بخش بعدی مورد بحث قرار خواهند گرفت. یکی از تفسیرهای مهم در دوره معاصر تفسیری است که نگاه به بالا و افلاک دارد و بر پیوند قابل توجه بین عناصر ترکیب بندی صحنه گاوکشی و صورفلکی باستانی انگشت می گذارد. کاستی این نوع تفسیرها ساده انگاری آنها ست زیرا این مفسران اغلب ترجیح می دهند که تم اصلی مهرپرستی را به نقشه ای از موقعیت ستارگان ساده کنند که بر اساس آن می توان به هویت فلکی خدا (میترا) به مثابه این یا آن صورت فلکی پی برد.

همانطور که از یک آئین رومی نسبتا پرشاخ و برگ انتظار می رود، آئین میترا، فاقد همراهان المپی نیست. قبلا از هلیوس/ سول، خدای رومی-یونانی یاد کردیم- این که میترا، بسته به کانتکستی که در آن قرار می گیرد هم خدای خورشید هست، هم نیست، یکی از آن تناقضات مذاهب است و خدایان سیاره ای. تنوع خدایان المپ نیز در این میان نقش دارد، هر چند نقش آن کوچک و فرعی است.

دو مشعلدار و شیر-خدای
سرانجام سه خدای باطنی (اسرارآمیز) وجود دارد که در بالا به دو تای آنها یعنی خدایان مشعلدار دوقلو، به عنوان شاهدان کشتن گاو نر، اشاره کردیم. آنها از نظر ظاهری، همگون میترا هستند و با نشانه های اصلی شان، یعنی مشعل های برافراشته و فروهشته، شناخته می شوند. نشانه هایی که جفت های متضاد را در طبیعت و در افلاک تداعی می کنند (یعنی مثل طلوع و غروب خورشید، میترا را که خورشید نیمروز است دربرگرفته اند). در اسرار، آنها نماد و عامل کنترل نزول روح به سمت فناپذیری (مشعل فروهشته کوتوپاتس) و عروج آن به سمت جاودانگی (مشعل افراشته کوتس) اند. سومین خدای باطنی، خدای معماگونه ای با کله شیر است اما از آنجا که هویت او به ریشه های شرقی میترائیسم وابسته است، درباره او در فصل بعدی سخن خواهیم گفت.

از میترای ایرانی به میتراس رومی: تداوم یا باز-آفرینی؟
این که میتراس رومی، بیش تر از آنچه پیروان رومی اش استنباط می کردند، خدایی پارسی بود، امر مسلمی است. گفتن این که او «همان» خداست یا «از ایران» آمده است، هر دو به یک اندازه درست است؛ اگرچه مستلزم پاسخگویی به سوالات بی شماری است. آیا میترا همراه با نظم آئینی خود (که شرح اش رفت) به روم مهاجرت کرد؟ آیا مهرپرستی به صورتی نهادینه شده (وجود داشت و) از شرق به غرب منتقل شد؟ و به همین ترتیب، اسطوره (های) میترا، و مفاهیم خدای مهری، قدرت ها و کارکردهایش هم با او آمد؟ آیا او واقعا “همان” خدا (ی مهر پارسی) ست؟ یا او دوباره در غرب از نو ساخته شد شاید به همت کسانی که شرق را می شناختند، تا خدایی جدید برای اسرار تازه در قالب آئین و انجمنی نو متناسب با فضای اجتماعی و فرهنگی متفاوت امپراطوری روم ابداع شده باشد؟  آیا او «همان» خداست که صرفا در هئیتی ضعیف تر جامه نو پوشیده است، جامه ای که آنقدر رنگ ایرانی دارد که برای «پارسی» نامیدن اش در فضای جدید کفایت کند؟

————————————-

* با اندک تلخیص. تیترها به متن افزوده شده است. بخش دوم را اینجا بخوانید. برای تمام ارجاعات به اصل مقاله انگلیسی در ایرانیکا مراجعه کنید.

** نام این دو احتمالا از ریشه اوستایی یا مادی است. بنگرید به مقاله ایرانیکا ذیل همین نامها:  Cautes and Cautopates

***در زمینه مهرپرستی، اثر زیر از راجر بک در سال ۲۰۰۶ منتشر شده است (در آمازون ببینید):
The Religion of the Mithras Cult in the Roman Empire: Mysteries of the Unconquered Sun

همرسانی کنید:

مطالب وابسته