علم کاذب، مدرک بی معنی؛ درست کردن ظاهر برای ارتقای شغلی

محسن آزموده
روزنامه اعتماد

دانشگاه ایرانی دچار بحران است. این را حتی نهادهای رسمی نیز پذیرفته‌اند. برگزاری همایش «بدون دکتر؛ فرهنگ دانشگاهی و نهادینه شدن گفتمان علم» در دانشکده علوم دانشگاه تهران نشانه‌ای آشکار از این اعتراف است. البته حرف اساسی در این همایش یک روزه را -که بخش نخست آن به سخنرانی‌های مرسوم رسمی اختصاص داشت- باید در پنل‌های تخصصی آن‌که عصر همایش برگزار شد، می‌شنیدیم، این در حالی است که متاسفانه این پنل‌ها به‌طور موازی برگزار می‌شد و مخاطبان نمی‌توانستند از همه مباحث پژوهشگرانی که در این زمینه کار کرده‌اند، بهره‌مند شوند. با وجود این در گزارش حاضر کوشیدیم بخش‌های مهمی از پنل فساد علمی و یک سخنرانی از پنل چالش‌های فرهنگ دانشگاهی در ایران را پوشش دهیم. در پنل فساد علمی عباس کاظمی و حسن محدثی درباره پدیده زشت و شایع تولید کاذب علمی سخن گفتند و مقصود فراستخواه نیز در بحث خود از کسوف فرهنگ دانشگاهی در ایران سخن گفت و دلایل مهمی در به وجود آمدن این وضعیت بر شمرد.

تولید علمی کاذب
عباس کاظمی
استاد و پژوهشگر علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی

در این جا قصد من این است که از مدل تحلیلی حرف بزنم که بر اساس آن بتوانیم پدیده تولید علمی کاذب (fake scientific production) را توضیح دهیم.

در این یکی-دو سال تذکراتی در مورد این شنیده‌ام که آیا ما می‌توانیم دانشگاه را مورد انتقاد قرار دهیم؟ می‌گویند طرح این مباحث درست نیست و نباید به این شکل به دانشگاه حمله کرد و آن را مورد نقد قرار داد. اما من با این نوع نقد همدل نیستم زیرا هدف ما دفاع از دانشگاه است و نه حمله به آن. هدف ما از نقد دانشگاه، دفاع از دانشگاه است و این افراد هستند که باید از دانشگاه بروند. هدف ما از نقد از بین بردن بنیاد دانشگاه نیست. به نظر من دانشگاه بر خلاف بسیاری دیگر از نهادها، توان خود انتقادی را دارد، امری که گروه‌های دیگر ظرفیت آن را ندارند.

برخی محققان درباره پدیده فساد علمی یا تقلب علمی چنان بحث می‌کنند، انگار از امری دوردست سخن می‌گوییم، در حالی که این امر موضوع عجیب و دور از دستی نیست، کنار ما است و در همین نزدیکی ما رخ می‌دهد. حتی گاهی در کارگاه‌ها و کلاس‌های درس وقتی در مورد این موضوع حرف می‌زنم، می‌بینم آدم‌هایی که کنار من نشسته‌اند، لبخند غریبی می‌زنند و این اشاره‌ای است به اینکه آنها نیز درگیر این موضوع هستند.

استوارت هال و همکارانش از مفهوم چرخه یاد می‌کنند و می‌گویند فرهنگ و پدیده‌های فرهنگی را باید در یک چرخه توضیح دهیم. یعنی اولا زنجیره‌ای از عوامل و نه یک علت خاص برای پدید آمدن یک امر فرهنگی وجود دارد. ثانیا این مجموعه عوامل به شکل خطی توزیع نمی‌شوند، بلکه در یکدیگر تاثیر می‌گذارند و از طریق ارتباط با یکدیگر آن پدیده فرهنگی را شکل می‌دهند. بر این اساس وقتی می‌گوییم “چرخه فرهنگی تولید کاذب”، صرفا با کسانی که مقالات و کتاب‌ها را می‌نویسند سر و کار نداریم یا صرفا سراغ کسانی که این مقالات برای آنها نوشته می‌شود، نمی‌رویم، یا شیوه‌های تولید این مقالات را به تنهایی در نظر نداریم، بلکه سمت مجموعه‌ای از عوامل می‌رویم که در تعامل و مناسبت با یکدیگر در یک چرخه و منظومه این پدیده را شکل می‌دهند.

در این نگاه پایان‌نامه‌نویسی استعاره‌ای است از مجموعه‌ای از تولیدات کاذب مثل کتاب، مقاله، کنفرانس، سخنرانی و… که اگر در چرخه مورد نظر بررسی شود، وجوه گوناگون این پدیده را نشان می‌دهد.

در بررسی روشن می‌شود که پایان‌نامه به صورت پدیده کاملا متناقضی درک می‌شود. پایان‌نامه از یکسو به عنوان مادر مقالات و کتاب‌هاست. اما غالب دانشجویان فکر می‌کنند که پایان‌نامه امر مهمی نیست و صرفا یک مرحله گذر است. استادان و دانشگاه نیز چندان اهمیتی به پایان‌نامه نمی‌دهند. از سوی دیگر پایان‌نامه‌ها خیلی مهم هستند. یعنی از اوایل دهه ۱۳۸۰ پایان‌نامه‌ها از مهم‌ترین منابع برای پذیرش هیات‌های علمی دانشگاه‌ها شدند. یعنی این پایان‌نامه‌ها برای استادان تبدیل به رزومه می‌شود.

اگر سراغ موسسات مشاوره برویم، نمی‌گویند که این کارها زشت و بی‌اخلاقی است، اصلا اینها خودشان را به عنوان موسساتی که کار خلاف می‌کنند، معرفی نمی‌کنند، بلکه این خودشان را به اسم یک دانشگاه بازنمایی می‌کنند. خودشان را دپارتمان‌بندی کرده‌اند و در هر دپارتمان دانشجو و هیات علمی جذب می‌کنند و آگهی استخدام دارند و می‌گویند ما مشاوره می‌دهیم و شما را کمک می‌کنیم. یعنی بازنمایی خیلی منفی از آن در جامعه ارایه نمی‌دهند. رشد روز افزون این موسسات گویای این امر است.

این پایان‌نامه‌ها به دست چه کسانی تولید می‌شوند. با برخی از این موسسات مصاحبه کرده‌ایم و آنها را مطالعه کرده‌ایم. یکی از این موسسات سالانه ۴ میلیارد تومان گردش مالی دارد و این به اندازه بودجه پژوهشکده‌ای است که من در آن کار می‌کنم. جالب است که برخی مدیران این موسسات استادان دانشگاه یا حق‌التدریسی‌های دانشگاه هستند. برخی از آنها حتی استادان رسمی دانشگاه هستند. یعنی این پایان‌نامه‌ها در گروه‌ها تصویب می‌شود و به کمک خود استادان به موسسات پیشنهاد می‌شوند و استاد مذکور از دو جا بابت یک پایان‌نامه پول می‌گیرد!

غالب این موسسات به دیتا بیس‌های عظیم دسترسی دارند. یکی از دانشجویان می‌گفت خودم ۳۰۰۰ پایان‌نامه دارم. او می‌گفت این دیتابیس را از خیابان انقلاب گرفته‌ام. کل دیتابیس یک دانشگاه بزرگ از دانشگاه خارج شده است. دو بار داده‌های موسسه ایران داک خارج شده و حالا در اختیار این موسسات است. بنابراین این موسسات به داده‌های غنی برای تولید این مقالات و پایان‌نامه‌ها و کتاب‌ها دسترسی دارند. این موسسات بنگاه‌های اقتصادی قدرتمند هستند و بدنه‌ای که از آن استفاده می‌کند، دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه‌های بزرگ هستند که با حق‌الزحمه‌ای ناچیز و در شرایط نامساعد کار می‌کنند. البته الان به دلیل سر و صداها، این موسسات مخفی شده‌اند.

شکل تولید نیز به چند شیوه است. گاهی آن دیتا بیس‌ها به یکباره یا تک تک فروخته می‌شود. خرید پایان‌نامه از یک انتشاراتی یا یک کافه، یا یک زیراکسی یا موسسه دارالترجمه امکان پذیر است. در این حالت مثلا یک پایان‌نامه در رشته علوم انسانی به صورت آماده، حول و حوش یک موضوع مثلا راجع به خرید زنان فروخته می‌شود. فروشنده وقتی موضوع را می‌شنود، مثلا ۵ پایان‌نامه با این مشخصات به خریدار معرفی می‌کند و او نیز متناسب با هزینه و ارتباط آن پایان‌نامه را می‌خرد. راه دوم که بیشتر از سوی موسسات مشاوره‌ای انجام می‌شود، ترکیب چند پایان‌نامه و ادغام آنها به صورت یک پایان‌نامه جدید است. راه سوم نوشتن پایان‌نامه در قالب کپی پیست‌ها و ترکیب‌های عجیب و غریب و داده‌سازی است. یعنی کسی که می‌نویسد تحقیق نمی‌کند، بلکه داده‌سازی می‌کند. یکی از کسانی که داده‌سازی می‌کرد، به من می‌گفت در تخیل خودم مخاطب فرضی می‌سازم و از او پرسش می‌کنم و او جواب می‌دهد!

امروز با پدیده‌ای مواجه هستیم که آنها را دانشجویان جدید می‌خوانم. اینها صرفا بیکاران یا فاسدان دانشگاهی نیستند. این دانشجویان جدید به عنوان مصرف‌کنندگان هستند. دانشجویان جدید شاغل، کارمند، زنان خانه‌دار، مدیران دولتی، مقامات و رتبه‌های سیاسی هستند که به هر دلیلی وارد دانشگاه شده‌اند. مثلا ادارات برای کارمندان‌شان قوانینی گذاشته که ارتقای شغلی ایشان را منوط به رزومه پر و پیمان کرده‌اند. بخش عمده‌ای از کسانی که پایان‌نامه می‌خواهند، دبیران آموزش و پرورش و کارمندان سایر نهادها هستند. به همین خاطر امروز این پدیده دیگر فساد دانشگاه نیست، فساد جامعه است. مدیری که کتاب لازم دارد یا یک دبیر آموزش که می‌خواهد ارتقا بگیرد، به کتاب و مقاله نیاز دارد. رزومه یک هویت جدیدی را شکل داده و به بی‌اعتبار شدن مدارک دانشگاهی منجر شده است.

اما این عناصر چگونه به هم گره می‌خورند و چقدر به خود آموزش عالی باز می‌گردد. اینکه استاد دانشگاه حتما باید مقاله بدهد یا دانشجوی فوق لیسانس باید حتما مقاله‌اش چاپ شود. اینها بر می‌گردد به مساله انتظام یا قانونگذاری. در نتیجه پدیده فرهنگی که اسمش را تولید علمی کاذب می‌خوانیم، پدیده‌ای است که باید در چرخه‌ای فهم شود که شامل عناصری هستند که در هم تاثیر می‌گذارند. این مولفه‌ها با یکدیگر گره می‌خورند و با هم این پدیده را به وجود می‌آورند.

————–

*این مطلب برای بازنشر در راهک کوتاه شده است. بخش دیگری از این همایش را که سخنرانی مقصود فراستخواه است روز بعد خواهید خواند.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته