مهدی جامی
تذکره الاولیای معاصر نیمه دوم دفتر آینهخانه هویت ایرانی است و به معرفی چهرههای هویتسازی میپردازد که از دهه ۱۲۵۰ تا دهه ۱۳۵۰ شمسی به دنیا آمدهاند. پیشدرآمد این بخش را اینجا خواندید.
چهرههای برگزیده از زادگان دهه ۱۲۵۰ اینجا (از پیرنیا تا دهخدا)،
زادگان دهه ۱۲۶۰ در اینجا (از مصدق تا کسروی)،
زادگان دهه ۱۲۷۰ در اینجا (از جمالزاده تا خانبابا مشار)،
نیم اول دهه ۱۲۸۰ در اینجا (از خلیل ملکی تا قمرالملوک وزیری) و نیم دوم را در اینجا خواندید (از خالقی و شهریار تا مصاحب و طالقانی).
معرفی زادگان دهه ۱۲۹۰ هم در دو بخش ارائه شده که بخش اول را اینجا مییابید (از محمدتقی دانش پژوه تا محمدرضا پهلوی) و بخش دوم را اینجا (از عبدالرحیم جعفری تا احسان یارشاطر).
دهه ۱۳۰۰ دهه تغییرات مهمی در صحنه ایران و جهان است. فروپاشی عثمانی و انقراض سلسله قاجار از آن شمار است و در چند بخش ارائه شده است: بخش ۱ (از انجوی شیرازی تا محمد نخشب)؛ بخش ۲ اینجا (از جلال آل احمد تا احسان نراقی)؛ بخش ۳ اینجا (از هوشنگ ابتهاج تا امام موسی صدر) و بخش ۴ در اینجا (از داریوش فروهر تا محمدعلی فردین).
دهه ۱۳۱۰ نیز شاهد تولد چهرههای شاخصی در هویت معاصر است. بخش اول آن را اینجا خواندید (از جلال ستاری تا فروغ فرخزاد) و بخش دوم اینجا (از اسماعیل فصیح تا لوریس چکناواریان) و بخش آخر در اینجا (از داریوش آشوری تا عباس کیارستمی).
زادگان ۱۳۲۰ در دو بخش معرفی شدهاند. بخش اول را اینجا (از ناصر تقوایی تا محمد خاتمی) و بخش دوم را اینجا خواندید (از شهریار عدل تا گوگوش).
زادگان ۱۳۳۰ هم در اینجا (بیست سالگان انقلاب از محمد بهشتی تا جواد ظریف).
آخرین بخش تذکره مروری است بر دهه چهل و سالهای پیش از انقلاب همراه با ذکر چند تنی دیگر از کنشگران و هنرمندان و تذکر به مهمترین تحولاتی که این دوره را شکل داد یا بر آن تاثیر نهاد یا موجب بازخوانی آن در سالهای بعد از انقلاب شد. طبیعی است که فهرست تحولات با همه تفصیل کامل نیست. و مثل همیشه اشاره و سرنخ و نمونهوار است.
نسخه پی.دی.اف هر بخش در آکادمیا در دسترس است.
آینهخانه هویت ایرانی
تذکره الاولیای معاصر
قرن چهاردهم: انقلاب سفید، سرخ، سبز
نگاهی به تحولات هویتساز دهه ۱۳۴۰ و دهه ۱۳۵۰ شمسی (۱۳۸۰ تا ۱۴۰۱ قمری / ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۱ میلادی)
دو دهه تکاپوی انقلاب سفید و سرخ تا تولد نماد جنبش سبز
فاطمه معتمدآریا تا ندا آقاسلطان
- دهه توسعه بعد از جنگ جهانی و انعکاس آن در ایران ۱۳۴۰/۱۹۶۰. دهه ۶۰ میلادی دهه تحولات بزرگ فرهنگی و گفتمانی در اروپای بعد از جنگ و بازسازی است. انعکاس این تحولات در ایران و بسیاری کشورهای دیگر در منطقه ما و جهان به گسترش آبادی و شهرنشینی و لیبرالیسم اروپایی کمک کرد و همزمان کشور ما و دیگر کشورهایی را که در مسیر لیبرال شدن بودند صحنه رقابت با چپ روسی ساخت. این است که در کنار جریان پرفشار توسعه با حمایت غرب جریانهای مبارزه با امپریالیسم هم قوت مییابد و در اواخر دهه ۴۰ به عملیات چریکی هم میرسد. در پایان این دهه نظام شاهی از چنان اعتماد به نفسی برخوردار شده بود که توانست جشنهای ۲۵۰۰ سالگی شاهنشاهی را برگزار کند و همزمان مخالفان سیاسی خود را سرکوب کند. اما اسلامی که در این دهه با حمایت دربار و در بستر چپگرایی رشد کرد نهایتا پایان نظام شاهی را رقم زد و در شکل اسلامیسم یا اسلامگرایی جانشین آن شد.
- دهه جنبشها و شورشها و استقلالطلبی کشورهای مستعمره –دهه ۶۰ میلادی. جنبشهای دهه ۶۰ تا حد زیادی متاثر از ایدههای انقلابی چپ بودند. بازتاب آنها در ایران در کنار پیشینهای که از اندیشه چپ وجود داشت سه جریان چپگرایی را به وجود آورد یا تقویت کرد:
- درک چپگرایانه انقلابی-چریکی از تاریخ ایران که نهایتا به گروههای چریکی رسید.
- درک چپنمای انقلابی-درباری از تاریخ ایران که نخست در انقلاب سفید و سپس در حزب رستاخیز پیکرینگی یافت.
- درک چپگرای اسلامی-انقلابی از تاریخ ایران و تشیع که مایه گفتمانی اسلامگرایی شد و نهایتا در انقلاب ظهور کرد.
- رقابت تودهگرایی آمریکامحور و تودهگرایی کمونیستی: ظهور سینمای عامهپسند. درباره فیلمهای عامهپسند نمیتوان حق مطلب را به کوتاهی ادا کرد اما آنچه میتوان اشاره کرد تاثیر گرایش به «خلقی شدن» در ذهنیت جامعه معاصر است که هم در جهان و هم در ایران و در راست و چپ اردوهای حاکم بعد از جنگ جهانی مطرح بوده است. طیف رنگارنگی از خلقی شدن و مردمی بودن و عامهپسندی از هالیوود تا بالیوود و از فیلمهای تاریخی مربوط به جنبشهای اعتراضی تا آثار انقلابی و انگیزشی را دربرمیگیرد. هر یک از این سویهها به نحو خاص خود به «خلق» نزدیک میشوند. برخی تلاش نخبگان است تا میان خود و مردم پل بزنند و برخی تلاش عوامفریبان و فرصتطلبان است تا کلاهی مخملی برای خود از این نمد دست و پا کنند یا در جهتی کاملا عکسِ نیات دموکراتیکسازی هنر برای تخدیر عمومی بکوشند و سرگرمی و کافه به هم ریختن و دعواهای خیابانی بر سر پول و ناموس را به مساله اصلی تبدیل کنند.
- درگذشت آیتالله بروجردی مرجع بزرگ شیعیان – فروردین ۱۳۴۰. غیاب این مرجع پرنفوذ هم فضا را برای شاه باز کرد تا اصلاحات ارضی را پیش ببرد و هم به مخالفان شاه مثل آیتالله خمینی میدان داد تا صدای خود را بلند کنند.
- مجله کتاب هفته – شماره نخست: مهر ماه ۱۳۴۰. سردبیران محسن هشترودی و احمد شاملو. کتاب هفته را شاید بتوان سرنمون مجلات و جُنگهایی دانست که در دهه ۴۰ نشر میشد. مجلاتی ناپایدار که در مجموع سکوهایی برای تکاپوی روشنفکران بودند و به جای کتاب مصرف میشدند. کتاب کتابها بودند. مجموعههایی که به جای کتاب خوانده میشد و میشد به اندازه ده کتاب از آن آموخت. سکوی پرش بودند برای گذار از ندانستگیهای بسیار و رسیدن به اطلاعات انبوه ولی پراکنده از دانستگیهای ضروری زمانه خاصه در ادب و هنر. و یا به ضرورت پرهیز از سانسور به جای مجله جُنگ منتشر میشد و پیشاپیش تعهدی به تداوم نداشت.
۱۶۶. فاطمه معتمدآریا -زاده ۱۳۴۰ در تهران
«من مادر مهسا هستم»، هنرمند سبز و بازیگر قدرتمند سینما
معتمدآریا در ساخته شدن سینمای پس از انقلاب نقش مهمی داشته است بخصوص در ساخته شدن تصویری از زن که با عرف و فرهنگ ایران تناسب داشته باشد. ولی این خدمت بزرگ مانع از آن نشد که دستگاه دولت به مقابله با او برخیزد و نهایتا او را از کشور براند.
او را میتوان تصویر جامع زن ایرانی خواند. تصویری بی دروغ و بی نقاب. هم در عرصه سینما هم در عرصه اجتماع. «زنی صبور و پرطاقت، زنی که تلاطم درونیاش کمتر در چهرهاش پیدا ست، زنی زحمتکش و همهکاره که اهمیتش را به رخ نمیکشد، فرماندهی که مقر فرماندهیاش در سایه است.»[۱] این چهرهای از زن ایرانی است که چهره خود معتمدآریا هم هست. نمونهای از زنانی که میدانند آینده از آن ایشان است و چالشهای امروز را به امید آن آینده از سر میگذرانند. به قول خودش کمتر جایی بوده که حضور پیدا کند و با مانعی روبرو نشود.[۲] زنی است متکی به خود و فرهنگ خود و عاریت نمیپذیرد و باور دارد که باید خود را باور کرد و از تلاش برای اینکه به دیگری تبدیل شویم پرهیز میدهد.[۳] او بازیگری است که نقشهای مختلف زنان را باورپذیر کرده است. «اگر شخصیت انیس در سریال گل پامچال را باور کردهایم، با نقشِ مادر در فیلم گیلانه گریستیم، شخصیت نوبر در فیلم روسری آبی را ستودهایم همهاش به خاطر نزدیکی به ظرائف زن ایرانی بوده. در تاریخ سینمای ما شاید در میان همۀ بازیگران، فاطمه معتمدآریا بیشتر و بهتر همۀ این وجوه را نمایندگی کرده باشد.»[۴]
معتمد آریا در فیلمهای کارگردانان بزرگ سینمای ایران چون بهرام بیضایی (مسافران، ۱۳۷۰)، محسن مخملباف (ناصرالدینشاه اکتور سینما، ۱۳۷۰)، رخشان بنیاعتماد (روسری آبی، ۱۳۷۳) و بهمن فرمان آرا (یک بوس کوچولو، ۱۳۸۳) بازی داشته است. تربیت شده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان است و تحصیلکرده دانشسرای هنر و درست در سال انقلاب، ۱۳۵۸، فارغالتحصیل شد. در طول دوره کاری خود از صداپیشگی و عروسکگردانی (در مجموعهٔ «مدرسه موشها» در سال ۱۳۶۰ و فیلم سینمایی آن، ساخته مرضیه برومند و محمدعلی طالبی، ۱۳۶۴) تا بازی در سریال های تلویزیونی (از «محله برو بیا» در ۱۳۶۲ تا «گل پامچال» در ۱۳۶۹) و نهایتا سینما را تجربه کرده است. در سینمای او مخاطب کودک و نوجوان («کلاه قرمزی و پسرخاله»، ساخته ایرج طهماسب ۱۳۷۳) در کنار مخاطب بزرگسال و خاصه زنان جای دارد.
بازیگری حرفه او ست اما بازیگری است که شم اجتماعی فوقالعاده ای دارد و در تحولات اجتماعی و سیاسی موضع میگیرد. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ از میرحسین موسوی حمایت کرد و در فیلم تبلیغاتی او به همراه زهرا رهنورد حضور یافت و در جشنواره سینمایی کن در خرداد ۱۳۸۹ هم بدون حجاب و با مچبند سبز حضور پیدا کرد. در نتیجه ممنوعالخروج شد و چند سال هم از بازیگری بازداشته شد. با اینهمه، در جریان جنبش زن زندگی آزادی ساکت نماند و در ویدئویی اشکریزان از آنچه بر سر زنان وطن میرود، گفت من مادر مهسا هستم؛ من مادر سارینا هستم.[۵]
- برکناری تیمور بختیار اولین رئیس ساواک و فرماندار نظامی تهران پس از کودتای ۲۸ مرداد – بهمن ۱۳۴۱. بختیار مردی خشن و جاه طلب بود که بعد از کودتا قدرتی به هم زده بود و گویا فکر برکناری شاه را هم در سر میپروراند. او به سوئیس و نهایتا عراق رفت که در آن زمان دشمن ایران شناخته میشد. تقریبا تمام دهه ۱۳۴۰ شاه از فعالیتهای بختیار بر ضد رژیم شاهی نگران بود. بختیار از قرار با روحانیون هم در تماس بود و شاید اولین کسی است که به انقلابی مذهبی علیه شاه اندیشید.[۶]
- برگزاری رفراندوم انقلاب سفید – بهمن ۱۳۴۱. انقلاب سفید قرار بود جای یک انقلاب سرخ را به صورت دستوری پر کند. ولی در واقع وقوع انقلاب را صرفا یک دو دهه به تاخیر انداخت. دربار تلاش فراوانی کرد تا نوعی سوسیالیسم راستگرا و سلطنتی را به جای سوسیالیسم چپ که قلوب و اذهان را تسخیر کرده بود ترویج و تبلیغ کند اما نه تشکل حزب کمونیست را داشت و نه نظام آهنین اداری و وفادار و نه طبعا ایدئولوژی مناسب. وقتی هم به فکر حزب واحد فراگیر افتاد که دیگر خیلی دیر شده بود. اما انقلاب سفید نشان میدهد که دغدغه شاه و حامیان او در بخش اعظم سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد خنثی کردن رقبای چپ در نظر و عمل بوده و نهایتا در هر دو ناکام شده است.
- مستند «خانه سیاه است» – تولید ۱۳۴۱. مستند فروغ فرخزاد با همکاری ابراهیم گلستان از آثار برجسته و تاثیرگذار مستند اجتماعی است. اثری که ضمن نشان دادن واقعیتی تلخ و تکاندهنده جنبه استعاری پررنگی دارد و مثل دیگر کارهای فروغ شعر در آن موج میزند. انتخاب جذامخانه خود کاری جسورانه و پیشگام بود. اما نزدیک شدن به دنیای جذامیان طعنه ای تلخ به روشنفکران جدامانده از مردم هم هست. فیلم بدون اینکه وارد بحث و مسالهای سیاسی شود اثری سیاسی از کار درآمده است. از یک سو نقد روشنفکران است (که در شعر فروغ هم میبینیم) و از سوی دیگر طعنهای به تحول پر سر-و-صدای روز در سیاست کشور است که به نام «انقلاب سفید» شناخته میشود. همزمانی این مستند با تاکید بر رنگ سیاه در مقابل آن رنگ سفید در انقلاب شاه نمیتواند اتفاقی باشد. به این ترتیب، فروغ یکبار دیگر آنچه از سبک رندانه حافظ آموخته و عشق و سیاست را در شعر خود به هم آمیخته در کار فیلمسازیاش هم وارد کرده است. مستند خانه سیاه است شعری است رندانه و پرنیش و طعنه میان واقعیت و استعاره.
انتشار غربزدگی – اثر جلال آل احمد، انتشار متن و ویراستهای بعدی کتاب ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳.[۷] این روزها که دست در کار نوشتن آینهخانه هویت ایرانی و تذکره الاولیای معاصر بودهام مصادف است با صدمین سال تولد آل احمد. و شصت سالی هم از انتشار اثر پرآوازه او غربزدگی میگذرد.
آل احمد در آغاز دهه ۴۰ هوشمندانه تشخیص داد که دو واقعیت اشغال و کودتا دارد بیان فرهنگی خود را پیدا میکند و ایران را به صورت غیررسمی وارد حلقه مستعمراتی غرب میکند. در زمانی که غربزدگی نوشته شد هنوز فرنگی مآبی و پرستش ماشین یا ماشینزدگی و دیگر صور نهایی شیفتگی به غرب یا اجرای توصیههای غرب به ظهور نرسیده بود. ولی او روند اصلی را بخوبی تشخیص داد و تلاش کرد با تکیه بر ملیگرایی نظام شاهی، آن را از سرسپردگی به غرب بازدارد. اما نفس توقیف کتاب ماه (یا کیهان ماه) و بعد خود کتاب نشان داد که نظام شاهی نمیخواهد یا نمیتواند این روایت را بپذیرد. گرچه نظام از اواخر دهه ۴۰ به روایت خاص خود از غربزدگی توجه نشان داد و آن را در آثار و گفتار نزدیکان به دربار میبینیم تا جایی که نهایتا غرب به موجودی بی روح تبدیل میشود و معنویت اختصاص به ایران پیدا میکند.[۸]
در هر حال فارغ از اینکه درک دربار و طراحان سیاست فرهنگی آن چقدر منطبق با واقعیت بود و چقدر ناخواسته به گفتمان انقلاب مذهبی کمک کرد، تکاپوی اندیشه ملی را نمیتوان نادیده گرفت. این ملیگرایی یا ایرانگرایی هم ما را در مقابل فرهنگ مستعمراتی حفاظت میکرد و هم تا امروز در مقابل فرهنگ اسلامیستی تاب آورده است. یعنی بنیان اندیشه ملی در ایران آنقدر قوی بوده است که دو موج عظیم و بنیان برافکن را پشت سر گذاشته و بر پای خود ایستاده است چندان که اندیشه امروز و آینده ما شده است.
هر طور که نگاه کنیم «غربزدگی» اسم اعظم دوره معاصر است و خود را در صورتها و نامها و گرایشهای مختلف نشان داده است از فرنگی مآبی در سبک زندگی تا تقلید و مرعوبیت ذهنی در برابر فرنگی، استعمارزدگی و بیگانهپرستی، سرمایهداری وابسته و تجدد آمرانه و شبکه واژگان و تعبیرات و اصطلاحاتی که به نحوی به این حلقه پیوند میخورد و مرکز آن نفی شخصیت و هویت فرد و جامعه ایرانی است. و در این میان گرچه فضل تقدم در هشدارها از آن کسانی مانند فخرالدین شادمان و محمدباقر هوشیار است[۹] اما اثر ممتاز آل احمد بود که این موضوع را به بحث روز و بحث دوره تبدیل کرد.
اهمیت کتاب غربزدگی و تاثیر بزرگ و دورانساز آن شاید عده ای را شگفتزده کرد. شمار منتقدان آل احمد و خود کتاب هم کم نبود و نیست.[۱۰] بیشترین نقدهای دهههای اخیر از طرف منتقدان لیبرال است که در تازهترین نقدهای خود -به تلویح و تصریح- به تبدیل شدن ایران به امارات توصیه میکنند که نوعی استعمارطلبی جدید است. هدف چنین منتقدانی دستیابی به «توسعه» است کمابیش به همان صورت که در دوره شاه در دستور کار بود. فارغ از اینکه مساله ملی و رشد واقعی و درونزاد در آن مرکزیت داشته باشد یا نداشته باشد. اما برای آل احمد و همفکران او توسعه بدون فرهنگ و آموزش و زیرساخت متناسب آن معنی ندارد. بنابرین همه این نقدها و مخالفتها و تلاش برای کمرنگ کردن ایده اصلی کتاب از اهمیت غربزدگی نکاسته است.
غربزدگی درست در مقابل پروژه ای ایستاد که مهمترین پروژه دولتی در ایران معاصر بود: فرنگی مآبی و تداوم فرهنگ مستعمراتی. عامل آن هم هیچانگاری خود از نظر فکری و آلت فعل بیگانه بودن از نظر سیاسی بود. آل احمد غربزدگی را همان «استعمارزدگی» می داند[۱۱] و در غربزدگی نشان داد که این پروسه فرنگی مآبی راهی نیست که به دهی آباد ختم شود بلکه آبادی ده را نیز به خطر میاندازد. و چنین هم شد. نتایج اصلاحات ارضی به تنهایی برای گواهی کافی است که به تخریب ده و شهر هر دو انجامید. و به انقلابی نامنتظر ختم شد که پایهاش از همان اصلاحات شاهانه گذاشته شده بود که آل احمد تفصیلا آن را نقد کرده است.
ایده مبارزه با غربزدگی محصول روندی خودجوش در میان نخبگان ایرانی بود که در مقابل فرنگی مآبی به این یا آن صورت مقاومت میکردند و به شعوبیگری جدید شکل دادند: مقاومت در برابر غرب با تکیه بر فرهنگ خود (مشابه مقاومت در برابر فرهنگ عرب با تکیه بر فرهنگ ساسانی). پیچ تند فرنگی مآبی در تلاش برای تغییر خط بود که با مقاومت همین نخبگان و متکی به فرهنگ عمومی ایرانیان به سلامت پشت سر گذاشته شد و خط تغییر نکرد. گرچه بتدریج تغییر ذهن و زبان تحت تاثیر ترجمه و تقلید از غرب صورت گرفت. در واقع، دو گروه نخبگان در تقابل با هم کار میکردند. گروهی که به منویات دولتی و خطدهی خارجی نزدیکتر بودند و حافظ منافع غرب در جنگ سرد آن روزگار و گروهی که در مقابل دولت و طبعا خط خارجی میایستادند و هر طور میتوانستند در مقابل آن مانع ایجاد میکردند و میکوشیدند نشان دهند آنچه به این جنگ سرد شکل داده اساسا محصول ماشینزدگی است که صورت نهایی آن در هراس از جنگ اتمی خود را نشان میدهد.[۱۲]
مفهوم خارجی، استعمار و ضعیف نگه داشتن ایران و مصرفگرا ماندن آن و ممانعت از رشد تولید ملی و تخصصهای لازم برای آن با فرنگی مآبی درآمیخته است که در یک کلام به معنای واردات همه چیز است؛ از کالا و کارخانه تا فرهنگ و هنر و معماری. بنابرین، نفی خارجی به معنای نفی تسلط خارجی و نیز نفی تشبه به او و تکیه به مشاوران و مستشاران انبوه آن در ایران بود و از نظر اصولی با فرنگی و فرهنگ وارداتی او و کالاهای مادی و معنوی آن و دخالت خارجی و شکلدهی جنگ سرد به فرهنگ رسمی کشور به مخالفت میپرداخت. به علاوه، ایران را بازار صنایع غربی و زیر سلطه شرکتهای بزرگ نمیخواست. بلکه هوادار رشد علمی و صنعتی بود و شعار اصلیاش توانمندی در ساختن ماشین و ابزارهای جدید در عین پرهیز از ماشینزدگی بود که غرب نیز از آن آسیب میدید اما به چشم ایرانی دیده نمیشد.[۱۳] غربزدگی گروههای فرنگی مآب داخلی را هدف میگیرد و گویای نبردی تمام عیار میان غیرت و استقلال ملی و غیریت پرستی و میان کارمندپروری و صدرنشینی کوتولهها و پرورش شخصیتهای اصیل است. حرف اصلی آل احمد آن است که در مقابل خودشکنی و انفعالی که با غربزدگی و فرنگی مآبی همراه است و موجب «سلب حیثیت از آدمی» است، باید شخصیت پرورش داد: «اگر بتوان نقشی برای فرهنگ ما قائل شد، کشف شخصیتهای برجسته است که بتوانند در این نابسامانی اجتماعی ناشی از بحران غربزدگی عاقبت این کاروان را به جایی برسانند.»[۱۴] او مخالف صریح کنفورمیسم و یکدستسازی جامعه است -که خود میراث غرب و ماشینزدگی آن است؛ ماشین با تولید انبوه و یکسان و همشکل سر و کار دارد- و برای حفظ تنوع اجتماعی و فرهنگی و مبارزه با بیگانهپرستی به خودشناسی دعوت میکند و محافظت از سنتهای معماری و هنری و فکری ایران.[۱۵] از اینجا ست که کتاب غربزدگی پایه همه مطالعات بعدی در هویت ملی است.
نوشته شدن غربزدگی از نشانههای زنده بودن فرهنگ ایرانی است. فرهنگی که سربلند است و با همه داشتهها و نداشتههایش میل تسلیم به بیگانه ندارد اما گرفتار سیاست غربی و دولت تحت حمایت آن و سیاستگذاری ظاهرسازانه آن است. غربزدگی آل احمد مانیفست کسانی است که در وطن استعمارزده تمنای استقلال از بیگانه داشتهاند و دارند. تمایلی به جذب و هضم شدن در فرهنگ مسلط جهانی ندارند. به قول آل احمد اگر چه به ماشین نیاز داریم هیچ دلیل ندارد که باقی عناصر فرهنگی غرب را هم بگیریم و، در مقابل، داشتهها و داراییهای خود را حراج کنیم: «چرا فقط به این عنوان که ماشین غربی است و ما از اقتباساش ناچاریم باید تمام دیگر ملاکهای زندگی غربی را نیز بگیرند و جانشین ملاکهای زندگی و ادب و هنر خود کنند؟»[۱۶] و از زمان نوشته شدن غربزدگی این دو جریان در کنار هم سرنوشت ایران معاصر را رقم زده است.
مساله اصلی غربزدگی که صورت تازهای از یک مساله جاودانه است این است که با گریز از خود نمیتوان چیزی به دست آورد و صاحب شخصیت شد. و کسی که خود را نشناسد جهان را نیز نتواند شناخت. بعد از غربزدگی است که صدای توجه به فرهنگ بومی بیشتر شنیده میشود و در اواخر دهه ۴۰ به حمایت رسمی حاکمیت از آن می انجامد: بنیانگذاری «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی» (۱۳۴۷) و نهادهای مشابه از این شمار است. گرچه دیگر بسیار دیر بود. وجدان معذب ایرانی نمیتوانست صدای دلخواه خود را از کسانی بشنود که با زور کودتا و فشار غرب مسلط شده بودند و نگرانیشان نه درباره هویت ملی که درباره نفوذ شوروی بود. آن خودشناسی پیش از انقلاب که دربار از آن حمایت میکرد، قرار بود سد راه نفوذ چپ باشد. روش و منشی ابزارانگارانه داشت. ناچار نمیتوانست اصیل باشد و به جایی برسد. تقویت اسلام هم که به توصیه سیدحسین نصر صورت میگرفت از قضا صفرا فزود و به انقلابی دامن زد که کمتر کسی تصور و انتظار آن را داشت. اسلام سیاسی صورتی دیگر از همان غربزدگی بود. این بار به شیوه معکوس. و میخواست با غرب درافتد و مواضع و میدان چپ را تسخیر کند. اسلامی که بیشتر در خدمت رقابتهای جنگ سرد بود تا در خدمت وطن. و نتیجه آن پس از چهار دهه اینک بر همگان روشن است. نه اسلامی باقی گذاشت نه ایران را آباد کرد و نه توانست از غربی شدن بیش از پیش جامعه جلوگیری کند. و در پس نقاب اسلام و شرع طبقه جدیدی ساخت که تفریحش در امارات و ترکیه و اروپا و کانادا میگذرد و سبک زندگیاش هیچ کمتر از اعیان و اشراف پیش از انقلاب ندارد و هنر و فرهنگ و رسانهای رسمی پدید آورد که نتوانسته هرگز از ابتذال جدا شود و فرزندان انقلابیونش همه راهی همان غربی میشوند که ظاهرا با آن میجنگند.
به این ترتیب، اگر فرنگی مآبی تا پیش از انقلاب ۵۷ دستورکار دولت بود و آشکارا آن را تعقیب و ترویج میکرد، بعد از انقلاب بتدریج در دستورکار و سبک زندگی ملت ظاهر شد و گسترش یافت و دولت و دولتیها نیز خواه ناخواه و آشکار و پنهان همان را تقویت کردند. هر قدر ارزشهای اسلامیستی و انقلابی کمرنگتر شد راه برای رقیب بازتر شد. اگر در عهد پیش از انقلاب اندیشههای اصلی در اسلام سیاسی و مارکسیسم انقلابی و لیبرالیسم غربگرا و ملیگرایی جلوه داشت، پس از انقلاب نه از اسلام اثری ماند و نه از مارکسیسم؛ و سیاست رسمی با اندیشه ملی و بزرگان آن هم درافتاد. نتیجه این است که راه برای دلبستگی به غرب بی نقد و بحث باز شد و امروز ما نه تنها کمتر از سالهای پیش از انقلاب غربزده نیستیم بلکه غربزدگی/فرنگی مآبی بیشتر و گستردهتر هم شده است و آینده ایران و هویت ایرانی را تهدید میکند. و این یک بار دیگر نشان میدهد که صدای آل احمد هنوز و همچنان صدای وجدان و هویت ایرانی است.[۱۷]
۱۶۷. نسرین ستوده لنگرودی – زاده ۱۳۴۲ در تهران
قهرمان مقاومت و مبارزه برای حقوق شهروندی، زنی از تبار رهبران طبیعی جامعه ایرانی
نسرین ستوده زنی است تمام. آینه آنچه زن مدرن ایرانی میتواند تمنا کند. زیبا، عاشق، فرهیخته، مبارز و مقاوم است. و همزمان آینه ستمهایی است که چنین زنی از نظام ضدزن تحمل میکند. و در این رویارویی موقعیت زن ایرانی را ارتقا میدهد.
ستوده حقوقدانی است با سر نترس و آماده برای پروندههای دشوار. در برخوردش با دادگاهها نیز بارها جسارت خود را در پایبندی به اصول دفاع نشان داده است. زنی است که نظام ضدزن ولایی نتوانسته او را بشکند. در تاریخ قضاوت در ایران اسلامی پرونده محکومیت او از پروندههای عجیب و کم نظیر است. در مجموع به ۳۸ سال حبس محکوم شده است برای اموری که همگی به دفاع او از حقوق شهروندی خود و دیگران مربوط است اما از چشم نظام ولایی یا تشویش اذهان عمومی است یا تبلیغ علیه نظام و در مورد دفاع او از دختران انقلاب حتی تشویق به فساد! هفت سال و نیم از مجازات او هم به خاطر عضویت در کارزار مبارزه برای لغو اعدام موسوم به «لگام» است.[۱۸] امری که او بخصوص در مورد اعدام افراد زیر هجده سال بر آن پافشاری کرده و اجرای آن را خلاف تعهدات دولت ایران میداند.[۱۹]
مشکلترین پروندههای سیاسی را پذیرفته است؛ از دفاع از شیرین عبادی در مقابل کیهان و شریعتمداری تا دفاع از دختران انقلاب که در اعتراض به حجاب اجباری روسریهای خود را برداشته سرچوب کردند.[۲۰] او در موج دستگیریهای بعد از جنبش سبز بازداشت شد و شش سال زندان برایش بریدند. سه سال بعد آزاد شد. و باز از سال ۱۳۹۷ در بازداشت به سر برده است. اما هر گاه برای مرخصی بیرون آمده نشان داده که در عزم و ارادهاش هیچ تغییری ایجاد نشده است. در سال ۲۰۱۳ که تازه آزاد شده بود با هیات پارلمانی اروپا که به تهران آمده بودند دیدار داشت و شیوه برگزاری محاکمات در دادگاههای انقلاب را محکوم کرد. و وقتی از کار وکالتش او را بازداشتند، هر روز به تحصن در مقابل کانون وکلا پرداخت تا دوره محرومیت از وکالتش را از ۳ سال به ۹ ماه تقلیل دادند.[۲۱]
بارها از سوی نهادهای مختلف جهانی با اعطای جوایزی مورد ستایش قرار گرفته است. و اگرچه هدف فشارهایی که بر او و خانوادهاش وارد می شود اجبار آنها به مهاجرت است اما زنی است که تصمیم دارد در ایران بماند و علیرغم همه فشارهای رسانه ای و قضایی و حبس ظالمانه به مبارزه خود ادامه دهد.
ستوده زنی است انقلابی که حاضر است برای رعایت حقوق انسانی تا پای مرگ بایستد. بارها اعتصاب غذا کرده است و یکی از طولانیترین آنها ۴۹ روز ادامه داشت (مهر تا آذر ۱۳۹۱) زیرا دختر خردسالش را ممنوعالخروج کرده بودند. گفته بود برای مرگ حاضر است و نهایتا موفق شد حکم غیرقانونی برای دخترش را بشکند. با اینهمه، همسرش رضا خندان در سال ۱۳۹۷ و دخترش مهراوه در سال ۱۳۹۹ بازداشت شد. حبس و آزار او و خانوادهاش یکی از نمونههای زندانی کردن وکلا در جمهوری اسلامی است. ناصر زرافشان وکیل خانواده فروهرها و عبدالفتاح سلطانی وکیل بسیاری از روزنامهنگاران از دیگر وکلایی هستند که به خاطر دفاع از موکلان خود اما به بهانههای واهی به زندان افتادهاند. ولی مقاومت ستوده کم نظیر بوده است که نمایندهای از مقاومت فراگیر زنان آزادیخواه در ایران امروز است. او رهبری است جوشیده از دل زنان جامعه ایران. رهبری طبیعی که با کارنامه مقاومت و شهامت خود شناخته میشود.
- آرامگاه جدید خیام از آثار هوشنگ سیحون – افتتاح ۱۳۴۲
- ناآرامی های ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به دنبال بازداشت آیتالله خمینی که در نقد شاه سخنرانی میکرد
- ترور جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا –۱ آذر ۱۳۴۲/ ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳. فشار آمریکا بر ایران برای اصلاحات کمتر شد و سیاست نظامیگری تقویت شد چنان که در مهمترین نبرد آن سالها در ویتنام نیز نهایتا به درگیری آمریکا در خاک ویتنام انجامید و سالها ادامه یافت.
- تبعید آیتالله خمینی به ترکیه – آبان ۱۳۴۳
- بنیاد فرهنگ ایران – ۱۳۴۳. بنیاد فرهنگ از خدمات ارزشمند فرح پهلوی است که زیر نظر او اداره میشد و استاد بی مثال پرویز ناتل خانلری از آغاز تا زمان انقلاب در ۱۳۵۷ ریاست و مدیریت آن را بر عهده داشت. نشر فرهنگهای فارسی، انجام تحقیقات زبانی-دستوری، انتشار فرهنگهای علمی و فنی، و پژوهش در زبان پهلوی از اهداف اصلی آن بود. انتشارات بنیاد در حدود سیصد عنوان کتاب اعم از تألیفات پژوهندگان بنیاد یا دانشمندان دیگر را دربرمیگیرد. بنیاد به دانشوران افغانستان و پاکستان نیز توجه داشت و ضمن کمک و اهدای کتاب به موسسات ایرانشناسی به دانشجویان خارجی برای آموختن زبان فارسی بورسیه تحصیلی میداد.[۲۲] در کشورهای هند و پاکستان و ترکیه و افغانستان درباره ایران کتاب چاپ کرد و دانشجویان مستعد را میجست و به همکاری میخواند. شرط همکاری با بنیاد صلاحیت علمی بود و عشق به کار.[۲۳] بسیاری از چهرههای نامدار در ادب و فرهنگ معاصر با بنیاد همکاری کردند از سعیدی سیرجانی تا شفیعی کدکنی و انتشارات آن از معتبرترین متون ایرانشناسی است.
- مجله زن روز – شماره نخست ۱۳۴۳. پایهگذار زن روز مجید دوامی بود که پیشتر در مجله روشنفکر و روزنامه اطلاعات سردبیری کرده بود. از مردانی است که تغییر جامعه زنان کشور را هدف گرفته بودند. زن روز در عمل به مجله زنان طبقه متوسط به بالای جامعه ایران تبدیل شد که تلاش میکردند دیگر زنان جامعه را با خود همسو کنند. ارزشهای حاکم بر زن روز بخصوص با توجه به فرهنگ سنتی ایران در مورد زنان جسورانه و تا حدی بی پروا بود. این مجله که تلاش میکرد به نیازهای مختلف زنان از مد و لباس تا حقوق و بهداشت جواب دهد توجه ویژهای هم به دختران نوجوان نشان میداد. بنابرین از یک منظر نقشی مکمل برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان داشت و در تحول نگاه طبقات نوخواه به زنان و دختران موثر افتاد. زن روز مدافع سرسخت حضور زنان در عرصه جامعه و در حوزههای مختلفی بود که معمولا مردانه تلقی میشد.[۲۴] در عین حال بعید است که کسی از مخاطبان عمومی مجله از مسابقات «دختر شایسته» که این مجله با معیارهای فرنگی و با تاکید غلیظ بر تن و بدن زنان برگزار میکرد راضی بوده باشد. گرچه شاید از نظر آرمانی نمیخواست زنان را به «عروسک آراسته» تبدیل کند[۲۵] ولی پیام آن در ظرف جامعه ایرانی اینطور فهمیده میشد. این مسابقه را باید جزو کارهای افراطی زن روز و فمنیسم متاثر از اروپای دهه ۶۰ تلقی کرد که جز در اقشار کوچکی از مردم آن روزگار نفوذی نداشت. گروههای مبارز با شاه و فرهنگ رسمی زمانه با زن روز مخالف بودند و آن را نشانه ابتذال فرهنگ رسمی درباره زنان میشناختند. دنیایی که در آستانه انقلاب در میان زنان شکل گرفت کاملا در جهت عکس دنیایی بود که زن روز تبلیغ میکرد.
- سوءقصد به شاه – فروردین ۱۳۴۴
- درگذشت سه تن از استادان موسیقی: روح الله خالقی، موسی معروفی، مرتضی محجوبی – ۱۳۴۴
- تشکیل گروه کامکارها – ۱۳۴۴ در سنندج. گروه کامکارها را باید نخستین یا از نخستین آنسامبلهای خانوادگی در موسیقی دانست. سرپرستی آن با استاد حسن کامکار بود و با هنرنمایی هوشنگ (نوازنده آکاردئون)، بیژن (خواننده)، پشنگ (نوازنده سنتور)، قشنگ (نوازنده ویلن و خواننده) و ارژنگ (نوازنده تنبک) به اجرای برنامه میپرداختند. در سالهای بعد کامکارها از اعضای اصلی در گروههای شیدا و عارف بودند و ضمن گسترش موسیقی کردی رنگ تازهای به موسیقی ایرانی بخشیدند.
- تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان – ۱۳۴۴. لیلی امیرارجمند از شیفتگان کتاب و از خادمان کتاب و کتابخوانی در ایران است و پایهگذار کانون. در رشته کتابداری در آمریکا درس خواند و همانجا تصمیم گرفت کتابخانهای در وطن برای کودکان دایر کند. در بازگشت به وطن با حمایت فرح پهلوی که از دوستان قدیم او بود کتابخانهای برای کانون در فضای پارک فرح با طراحی نادر اردلان که او هم در آمریکا تحصیل کرده بود، ساخت. امیرارجمند چندان شیفته کتابخوان کردن کودکان بود که بتدریج کارش را از تهران به دیگر شهرها و سپس به روستاها گسترش داد و کتاب را به دست کودکانی رساند که گاه محل زندگیشان جاده درست و حسابی نداشت. سیروس طاهباز، نویسنده و مترجم و مدیر انتشارات کانون در دهه ۱۳۵۰، در مقالهای در فصلنامه کانون مینویسد: «کانون برای سامان بخشیدن به موقعیت کتابهای کودکان و نوجوانان… چاپ متنهای نویسندگان ایرانی را مقدم بر ترجمه آثار خارجی شمرد تا در راه تشویق نویسندگان اینگونه آثار ادبیات ایران را در این زمینه غنا بخشد و امکانهای تازه را در این قلمرو کشف و عرضه کند.» بتدریج کار کتابخانهها توسعه یافت، کانون به انتشار کتابهای بسیار با طراحیهای دلنشین از قلم استادان ایرانی مثل نورالدین زرین کلک و نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و حتی مهرداد بهار پرداخت و در این میان کتاب ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی شهرت بسیار یافت. کمی بعد هنرهای نمایشی هم به کارهای کانون اضافه شد. کانون هر ساله فستیوال بینالمللی فیلم کودک برگزار میکرد. در سال ۱۳۴۹ هم مرکز سینمایی کانون برای تولید فیلم کودکان شکل گرفت و نتیجه آن ظهور هنرمندان و فیلمسازانی بود نظیر عباس کیارستمی، بهرام بیضایی و امیر نادری. اولین فیلم کانون نیز «نان و کوچه» ساخته کیارستمی بود. امیر نادری هم فیلمهای «سازدهنی» و «دونده» را برای کانون ساخت. کانون مرکز گردآمدن جوانان هنرمند آن روزگار و سینمای کانون سالمترین فضای سینمایی ایران بود و ژانر فیلم کودک را وارد سینمای ایران کرد.
در سال ۱۳۵۰، احمدرضا احمدی «مرکز تهیه نوار و صفحه برای کودکان و نوجوانان» را در کانون ایجاد کرد. در همان سال مرکز تئاتر و تئاتر عروسکی کانون نیز درست شد. در این مرکز، با مدیریت احمدی و زیرنظر او، مجموعهای غنی از صدای شاعران معاصر ایرانی، نوارهای قصه برای کودکان، نوارهای زندگی، آثار موسیقیدانان جهان و آوازهای محلی و فولکلوریک ایران تهیه و منتشر شد و گروهی از بهترین آهنگسازان ایرانی همچون کامبیز روشن روان یا خوانندگانی چون پری زنگنه با آن همکاری داشتند. وقتی نوبت به شعرخوانی رسید و ضبط صدای شاعران مهم در واقع کانون دامنه مخاطبان خود را هم گسترش داد و به این ترتیب نوارهایی از آثار نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد، یدالله رؤیایی، نصرت رحمانی و دیگران در کانون تولید شد.
در عرض یک دهه فعالیت، کانون به شهرت و محبوبیت و اعتبار فراوانی دست یافت و به یک نهاد بزرگ فرهنگی و تربیتی برای کودکان و نوجوانان تبدیل شد. [۲۶] لیلی امیر ارجمند متولد ۱۳۱۷ است. سالی که سازمان پرورش افکار دوره رضاشاه شکل گرفت. کانون را میتوان نسخه دوم و امروزی سازمان پرورش افکار دانست که نقشی بی بدیل در تربیت فرزندان طبقه متوسط شهری بازی کرد و کودکان روستایی را نیز برای اولین بار وارد عرصه آموزشهای عمومی کرد. در واقع، محوریت کودکان و تا حدی عبور از پدرسالاری به فرزندسالاری در سالهای بعد نتیجه فعالیتهای کانون بود. کانون از معدود نهادهای پیش از انقلاب است که توانست از گزند انقلاب مصون بماند و ادامه حیات دهد. «خانه دوست کجا ست؟» ساخته کیارستمی و «باشو غریبه کوچک» ساخته بیضایی محصول این دوره کانون است.
- تاسیس دارالتبلیغ اسلامی قم زیر نظر آیتالله شریعتمداری – ۱۳۴۴. فکر ایجاد این نهاد در قم و حسینیه ارشاد در تهران تقریبا همزمان است. جز اینکه تکمیل ساختمان ارشاد چند سالی طول کشید و دارالتبلیغ با اجاره محل کار خود را آغاز کرد. دارالتبلیغ نوعی دانشگاه اسلامی برای تربیت مبلغان دینی بود و چون یکی از اهداف دربار هم تاسیس دانشگاه اسلامی بود از آغاز از طرف هواداران آیتالله خمینی و شخص او محل سوءتفاهم و سوءظن قرار گرفت گرچه مقدمات تاسیس آن پیش از تبعید آیتالله خمینی آغاز شده بود و آیتالله شریعتمداری مدتها بود که فکر تاسیس چنین مرکزی را در سر داشت.[۲۷] تصور مخالفان این بود که تاسیس چنین نهادی با لزوم مبارزه با رژیم شاه -خاصه بعد از خرداد ۱۳۴۲- سازگاری ندارد. اما روحانیون برجستهای چون علامه طباطبایی از آن دفاع کردند و روحانیون جوانی چون مکارم شیرازی و جعفر سبحانی با آن همکاری نزدیک داشتند. علاوه بر آن، دارالتبلیغ از استادان غیرروحانی هم دعوت میکرد تا مواد درسی آن را تدریس کنند.[۲۸] تحولی که دارالتبلیغ در حوزه ایجاد میکرد به نوعی سازمان سنتی روحانیت را هم تغییر میداد و این هم یکی دیگر از دلایل مخالفتها با این نهاد بود. با آغاز انقلاب و بخصوص بعد از خلع مرجعیت بنیانگذار آن این نهاد در اختیار سازمان تبلیغات اسلامی قرار گرفت.
- اعدام سید قطب – شهریور ۱۳۴۵ / اگوست ۱۹۶۶ میلادی به دست جمال عبدالناصر. قطب تاثیر عمیقی بر مبارزان مذهبی در ایران داشت و یکی از ارادتمندان جوان او علی خامنه ای در فروردین همین سال ۱۳۴۵ کتاب آینده در قلمرو اسلام او را ترجمه کرد. به نظر مترجم، قطب نشان میدهد که برنامههای کمونیستها و غیرکمونیستها برای نجات بشر ناقص است و «تنها مکتبی که میتواند قافله گمراه بشریت را به سر منزل نجات و کمال برساند و با برنامه کامل و وسیع خود زندگی انسانها را -با حفظ مزایای انسانیت- اداره کند، اسلام است.»[۲۹]
- پخش آزمایشی تلویزیون ملی ایران – ۴ آبان ۱۳۴۵
- مرگ فروغ فرخزاد در حادثه تصادف اتوموبیل – بهمن ۱۳۴۵
- درگذشت محمد مصدق در حصر – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵
- گشایش رسمی تلویزیون ملی ایران – ۲۹ اسفند ۱۳۴۵ با مدیریت رضا قطبی. در پنج سال بعدی بتدریج تلویزیون به نقاط مختلف کشور رسید. ولی در دو سال اول صرفا در محدوده پایتخت قابل دریافت بود.[۳۰]
- جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل – خرداد ۱۳۴۶/ ژوئن ۱۹۶۷
- افتتاح حسینیه ارشاد – آذر ۱۳۴۶ با مدیریت میناچی. یکی از جنجالیترین نهادهای مذهبی دوران معاصر که در ابری از ابهامها قرار گرفته و از آغاز در معرض بدترین هجومها و تهمتها بوده[۳۱] اما از موثرترین نهادهای مذهبی از کار درآمده است. حسینیه ارشاد از یک منظر میکروکاسم انقلابی است که ده سالی بعد اتفاق افتاد. محلی برای برخورد و نزاع و مناقشه میان دیدگاههای مختلف درباره دین و سیاست و تبلیغ و روشنگری و روشنفکری. نه حوزه علمیه از آن دل خوشی داشت و نه برخی از بنیادگذاران و مشاوران مثل مرتضی مطهری و سیدحسین نصر. مذهب از یک سو میتوانست به نظام شاهی کمک کند تا به مبارزه با کمونیسم بپردازد و، بنابرین، تا حد ممکن با حسینیه ارشاد و سخنرانان آن کنار میآمد. از طرف دیگر، خود در حال تبدیل شدن به یک رقیب سیاسی مهم بود که نظام نمیتوانست آن را تحمل کند. بنابرین، نهایتا بعد از پنج سال در آبان ۱۳۵۱ کار آن را متوقف و حسینیه را تعطیل کرد. در خود حسینیه هم مدیران این نهاد و اعضای موثر در سرشت و سرنوشت آن با هم اختلاف نظرهای بسیاری داشتند. و نهایتا این دکتر شریعتی بود که مهر خود را بر حسینیه ارشاد زد و نام او با نام حسینیه تداعی میشود. یک نهاد مذهبی که قرار بود مظهری از پیوند و تلفیق سنت و مدرنیته باشد به نهادی انقلابی تبدیل شد و سهمی بیش از انتظار در تحول فکر سیاسی و مذهبی پیدا کرد. ارشاد نمونهای از وضعیت پذیرش مدرنیته در ایران هم هست. نخست حتی با این هم مخالفت میشد که مخاطبان حسینیه به جای زمین روی صندلی مینشستند و چنین کاری را تقلید از کلیسا میدانستند اما بتدریج پذیرفتگی یافت و در تحول فکری سخت موثر افتاد. ارشاد مینیاتوری از همگرایی معماری سنتی و مدرن و آمیختگی روشهای منبر و مدرسه و میتینگ است.
- ورود پیکان به خیابانهای ایران به عنوان اولین محصول خودروسازی وطنی – ۱۳۴۶
- برگزاری نخستین جشن هنر شیراز – شهریور ۱۳۴۶
- مرگ جهان پهلوان تختی – دی ماه ۱۳۴۶
- تصویب قانون تشکیل وزارت علوم و آموزش عالی – بهمن ۱۳۴۶
- مستند «باد صبا» از فیلمساز فرانسوی آلبر لاموریس – ۱۳۴۷/ ۱۹۶۹. در دوره پهلوی اهالی فرنگ که درباره ایران نوشتند و کار کردند کم نبودند اما معدودی از آنها مثل لاموریس توانستهاند به جوهر شاعرانگی فرهنگ و هویت ایرانی نزدیک شوند. باد صبا برای بیان این نکته نغز فرم بدیعی را هم پیش گرفته بود که دیدار از خاک ایران از چشم آسمان بود. لاموریس جان بر سر کار خود گذاشت و هنگام فیلمبرداری با سقوط هلی کوپتر روی سد کرج جان باخت. ولی اینکه ایرانیان به او به اندازهای که شایستهاش بود قدر نهاده باشند محل تامل است. شاید به این خاطر که نتیجه کار او مورد رضایت شاه قرار نگرفت. لاموریس تمایل چندانی به گرفتن تصاویری مدرن از ایران از دانشمندان، آزمایشگاه ها، دانشجویان و کارخانهها نشان نداده بود و بیشتر طبیعت و معماری کهن ایران را به تصویر کشیده بود. او را برای تکمیل کار به فیلمبرداری از سد کرج ترغیب کردند که تازه ساخته شده بود و شد آنچه شد.[۳۲]
- تغییرات وسیع فرهنگی و مدیریت آموزشی در دانشگاهها و آموزش و پرورش – ۱۳۴۷. از سال ۱۳۴۶ که شاه اصل دوازدهم انقلاب سفید را به انقلاب آموزشی اختصاص داد، همه ساله کنفرانسی در تابستان برای ارزشیابی انقلاب آموزشی در رامسر برگزار میشد. اهداف انقلاب آموزشی مطابق با بهترین معیارهای حمایت از آموزش و پژوهش بود.[۳۳] با توجه به بیسوادی عمومی و غلبه بافت روستایی بر جمعیت و نیاز مبرم به نیروی باسواد و ماهر و متخصص، انقلاب آموزشی واقعا لازم بود اما با وجود رشد نسبی در تعداد مدارس و دانش آموزان و دانشجویان، آنچه عملا در سیاستگذاری اتفاق افتاد تغییر نسلی از مدیران سابق و اغلب تحصیلکرده در فرانسه بود و جانشین کردن آنان با مدیران جوان و جدیدی که تحصیلکرده آمریکا بودند. در دهه ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ یکی از مهمترین بازیگران این رویکرد سیدحسین نصر است. حضور نصر و رویکرد او که مورد اعتماد شاه و فرح بود نقش مهمی در گرایش دربار به اسلام و سنتهای ایرانی داشت. این دهسالهای است که فکر تقویت مبانی سنت و خودآگاهی ملی و تکیه به اسلام رهاییبخش و روی پای خود ایستادن در مقابل غرب همهگیر میشود. نیازهای سیاسی دربار هم از جهات مختلف به این رویکرد کمک کرد. (همچنین بنگرید به مدخل سیدحسین نصر)
- فیلم «سلطان قلبها» – ساخته فردین، تولید ۱۳۴۷. از محبوبترین فیلمهای سینمای ایران است ساخته یکی از محبوبترین هنرپیشههای ایرانی. فردین سازنده رویای ایرانی بسیاری از مهاجران و شهرستانیها و مردم محرومی است که در مقابل چشم آنان طبقه متوسط وابسته به دولت و تجارت و مرفهتر از ایشان دارد زندگی دیگری میسازد و آن را به رخ آنها میکشد. فردین نوعی «شوق نزدیکی» و همزمان «بی خیالی دوری» از این طبقه جدید را نمایندگی میکند. (بنگرید به مدخل فردین)
- کانون نویسندگان ایران – ۱۳۴۷. کانون نویسندگان بدون برنامه قبلی شکل گرفت. سپانلو در شرح دلکشی از داستان کانون مینویسد که در سال ۱۳۴۶ چون قرار بود دولت کنگره ملی نویسندگان راه بیندازد گروهی متشکل از چند ده نفر تصمیم گرفتند بیانیهای در مخالفت با آن امضا کنند که این کار دولت نیست و باید کار مجمعی از خود نویسندگان باشد و آن هم وقتی آزادی بیان و نشر وجود داشته باشد. به پیشنهاد جمع، داریوش آشوری پیشنویس بیانیه را آماده کرد و بعد از حک و اصلاح ۹ نفر آن را امضا کردند: جلال آل احمد، داریوش آشوری، نادر ابراهیمی، بهرام بیضایی، محمدعلی سپانلو، اسلام کاظمیه، فریدون معزی مقدم، اسماعیل نوری علاء، هوشنگ وزیری و هر کدام متعهد شدند نویسندگان دیگر را به امضای آن ترغیب کنند. بیش از ۵۰ نفر نهایتا بیانیه را امضا کردند اما دولت که از قضیه باخبر شده بود از برگزاری آن کنگره منصرف شد. با اینهمه، نشستهای نویسندگان ادامه یافت و نهایتا به ایجاد «کانون نویسندگان» رسید. سیمین دانشور در سال اول به ریاست هیات دبیران کانون برگزیده شد و نادر نادرپور مقام سخنگویی یافت. در سال اول، شمار اعضای کانون به ۷۶ نفر رسید و تالار قندریز محل اجرای برنامههای شعرخوانی و سخنرانی آن بود و شب بزرگداشت نیما در بهمن ۱۳۴۷ در تالار دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران از فعالیتهایی بود که با استقبال بسیار روبرو شد.کانون مرکزی برای نویسندگان سکولار و تحولخواه بود و بنابرین نویسندگان مذهبی در آن عضویت نداشتند چنانکه نویسندگان مجلاتی چون یغما و راهنمای کتاب هم به سراغ کانون نیامدند. یک سالی بعد، دولت تالار قندریز را از همکاری با کانون مانع شد و در شهریور ۱۳۴۸ هم آل احمد ناگهان درگذشت. در سال ۱۳۴۹، فریدون تنکابنی از اعضای کانون بازداشت شد و کانون بیانیهای در اعتراض منتشر کرد. این بیانیه موجب برخورد ساواک و دستگیری گردآورندگان امضا از جمله سپانلو شد. کانون پس از آن از یک طرف به خاطر اینکه حزب توده تلاش کرد آن را به خود بچسباند و از طرف دیگر ممنوعالقلم شدن اعضا از رونق افتاد[۳۴] تا زمانی که به دلیل فضای نسبتا باز سیاسی پیش از انقلاب دوباره توانست فعالیت آغاز کند که مشهورترین آن برگزاری «ده شب» شعر و سخنرانی در انستیتو گوته در مهرماه ۱۳۵۶ است.[۳۵] کانون و تاریخچه آن که در سالهای انقلاب هم از توقف و تعطیل و دستگیری اعضا مصون نماند، نشانگر وضعیت متزلزل و پر آسیب اهل قلم و روشنفکران ادبی-سیاسی ایران است.
- درگذشت سه تن از بزرگان فکر و سیاست: خلیل ملکی، جلال آل احمد، حسن تقی زاده – ۱۳۴۸
- فیلم قیصر – تولید ۱۳۴۸. قیصر روی دیگر سکه «سلطان قلبها» در فرهنگ سینمایی دوره است. فیلمی شورشی با مایههایی اعتراضی. قیصر آینه صادق فرهنگ روزگار خود است. جامعهای متکی به سنتهای مذهبی و اخلاقی خود که ناموس در آن نقشی برجسته دارد و زنان بیرون از دایره آن «قرتی» شمرده میشوند. مردمش به قمر بنی هاشم و باب الحوائج پناه میبرند، به فاطمه زهرا قسم میخورند، به زیارت امام و امامزاده میروند و توبه میکنند که دیگر دست به چاقو نشوند، و برایشان شرف بالاتر از خون و حیات است. تصویری که قیصر ارائه میدهد مثل تصویری است که در شعر فروغ از جامعه ایرانی نقش بسته است -و گاه گویی اصلا از روی شعر فروغ تصویر شده است. صمیمیتی تکاندهنده در آن هست که رمز جذابیت فیلم و قصه هم هست. کیمیایی توانسته است بیان سینمایی فرهنگ روزگار خود را در قالبی تعزیهوار پیدا کند که با موسیقی پرطنین زورخانه ترکیب شده و به همین خاطر ستایشگران و پیروان بسیار یافته است. سبک قیصر که روایت جاندار و تراژیک کوتاه نیامدن در مقابل ستمگری و انتقام است، پس از آن رواج یافت اگر چه نه به صمیمیت او، و در واقع تحت تاثیر فرهنگ آمریکایی نوعی بازسازی وسترن آمریکایی در فرهنگ بومی شد[۳۶] که در عالمی دیگر در فرهنگ ژاپنی هم متاثر از فرهنگ آمریکایی در ظهور فیلمهای سامورایی دیده میشود. ولی اساس در آن قهرمانی فرد و انتقام برای نام و ناموس است و طبعا به قانون و قواعد رایج بی اعتنا ست و قواعد اخلاقی خود را دارد. ترکیبی از آنارشیسم و جوانمردی که برای جامعهای که غرقه عرف خود بود و در قانونگذاری نقشی نداشت پرکشش بود. در نهایت داستان قیصر داستان مظلومیت است و شکست. داستانی که با مرگ آغاز میشود و با مرگ پایان میگیرد. گویی به نشانه مرگ دورانی که ارزشهایش به نظر پرویز دوایی «آخرین رشتهای بود که جامعه ما را به زندگی خاص و ناب ایرانی میپیوست».[۳۷] بنابرین، یکی از دهها مقدمه و نشانهای بود که خبر از یک تحول انقلابی میداد که بزودی فرا میرسید؛ در تمنای آن پیوست ناب که در واقع از دست رفته بود.
- انتشار دو رمان متفاوت و مهم: شازده احتجاب گلشیری و سووشون سیمین دانشور– انتشار ۱۳۴۸. این دو رمان هم به نوعی دو عالم متفاوت در فرهنگ و ادب ایران دوره خود را نمایندگی میکنند. رمان گلشیری نخبگانی و مغلق و سیاسی است و رمان دانشور رمانی خوشخوان که عام و خاص با آن ارتباط برقرار میکنند و رنگ سیاسی آن هم متوجه داخل نیست.
- قتل تیمور بختیار در عراق به دست ماموران نفوذی ساواک – مرداد ۱۳۴۹.
- عملیات سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ که آغاز عملیات چریکی بر ضد رژیم شاه شناخته میشود.
- مجله تماشا – شماره نخست: اسفند ۱۳۴۹. تماشا محصول فکر ایرج گرگین بود[۳۸] و در نوع خود مجلهای نوپدید بود با دنیایی از فیلم و موسیقی و هنر و فرهنگ ملی و جهانی که به صورت یکجا در رسانه دیگری ارائه نمیشد و اگر بخشهایی از آن در مجلات دیگر هم یافت میشد فراگیری تماشا را نداشت که تقریبا به همه خانوارهایی که صاحب تلویزیون بودند راه داشت. تماشا و روزنامه رستاخیز که چند سال بعد شکل گرفت بهترین محصولات حرفهای رسانه در زمان خود بودند. تماشا به دلیل انتشار جزئیات برنامههای رادیو تلویزیون و تولیدکنندگان آنها در یک دوره مهم از تاریخ معاصر ایران سندی برای مطالعات فرهنگی است.[۳۹]
- درگذشت دکتر محمد معین، معتمد نیمایوشیج و دهخدا و مولف فرهنگ فارسی در ۵۳ سالگی –تیرماه ۱۳۵۰.
- جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی – مهرماه ۱۳۵۰.[۴۰]
- بازپسگیری جزایر سه گانه خلیج فارس: تنب کوچک، تنب بزرگ، ابوموسی – ۹ آذرماه ۱۳۵۰. این تحول نقطه عطفی در تاریخ معاصر است که در آن مرتب زمین و خاک و قلمرو از دست دادهایم از جمله در سال پیش از بازپسگیری جزایر که در آن بحرین از ایران جدا شد. این تحول سه سال بعد با تجدید حاکمیت ایران بر اروند رود ادامه یافت.
- خروج بریتانیا از خلیج فارس نهایی شد – ۲۵ آذر ۱۳۵۰. از چند سال پیشتر به دلیل بحران مالی در بریتانیا و تغییرات در سیاست جهانی و از دست دادن مستعمرات و نیز حضور بیشتر آمریکا در منطقه بریتانیا علام کرده بود که از خلیج فارس خارج میشود. این تحول موجب تقویت نقش نظامی ایران در منطقه شد که در سال بعد با حمایت نیکسون، به افرایش خریدهای نظامی ایران از امریکا رسید و طی چند سال ایران به نیابت از غرب وارد جنگهای منطقهای شد.
- ارسال نیروهای نظامی ایران به ظفار در عمان – آذر ۱۳۵۱.
۱۶۸. اصغر فرهادی – ۱۳۵۱ زاده سده یا همایونشهر اصفهان
فیلمساز عقلانیتی که در راه است
اصغر فرهادی آینه آینده ایران است. او با اتکا به سنت استادان سینما و ادب داستانی ایران، کسانی مانند بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی، توانست یک گام بلند به پیش بردارد و سینمایی را ارائه کند که اخلاق و ارزشهای زندگی را به سطحی متعالی ارتقا دهد، چندسویهنگر باشد و به زندگی واقعی در ایران امروز نزدیکتر. جایزههایی که او گرفته در واقع جایزه نگاهی است که آیندهدار است. از آیندهای خبر میدهد که بزودی خواهد آمد. این خصلت سینمای فرهادی درست مثل جامعه ایرانی امروز است. جامعهای که در زیر پوست خود در تکاپوی عظیمی است که بزودی از پوسته خارج خواهد شد و به امر مسلط تبدیل میشود.
فرهادی در سینمای انسانی، اخلاقی و غیرسیاسی خود نقش فیلسوف جامعه یا عارف جامعه را بازی میکند. کسی که زیر و بم زندگی و اخلاق امروز ایرانیان را میشناسد. این معرفت و این فلسفه و این شناخت است که مخاطب داخلی و خارجی را جلب میکند. او چهرهای از جامعه ایرانی به دست میدهد که زیر آواری از پروپاگاندای جمهوری اسلامی و دشمنانش پنهان مانده است. سینمای او بهترین آینه هویت ایران امروز است.
- افتتاح تئاتر شهر – بهمن ۱۳۵۱. ساختمان تئاتر شهر از سال ۱۳۴۶ آغاز شده بود. معماری این بنا کار علی سردار افخمی از شاگردان هوشنگ سیحون است و نمونهای است از گرایش دهه چهل به تلفیق معماری مدرن و سنتی. تئاتر شهر با نمایش «باغ آلبالو» از چخوف با ترجمه سیمین دانشور و به کارگردانی آربی اوانسیان آغاز به کار کرد.
- سریال مراد برقی –ساخته پرویز کاردان ۱۳۵۲. از محبوبترین کمدی درامهای تلویزیون ایران.
- اجلاس اپک و گران شدن قیمت نفت در بحبوحه تنش و درگیری میان اعراب و اسرائیل (جنگ کیپور)– مهر ۱۳۵۲. درآمدهای نفتی ایران از هشت میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار در سال ۱۳۵۲ ظرف سه سال به ۲۴ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار در سال ۱۳۵۵ رسید.
۱۶۹. عباس کاظمی – زاده ۱۳۵۲ در چالوس
جامعهشناس شورشی که در راه است
از میان همه جامعهشناسان نسل انقلاب عباس کاظمی به دلیل مطالعه مداوم درباره زندگی روزمره شاخص است و نزدیکیاش به فرهنگ کوی و برزن؛ و ناچار حاسههای او بادهای تغییر هویت و تعریفهای تازه از آن را زودتر از دیگران میگیرد. او صدای متمایزی در جریان عقلانیت است که شورش را میبیند.
از آغاز انقلاب گروههای منتقد و محافظهکار سیاسی -نه ولاییها که کسانی مانند رضا داوری و سروش و امثال آنان- کوشیدند سرکشی بی پروای انقلاب را با ترویج و تبلیغ عقلانیت از تخریب و حذف بازدارند و ندای توسعه و گشودگی را به سهم خود به گوش اهل قدرت برسانند. این صدا در میان مخاطبان عمومی و حاکمان نیز شنیده شد اما حاکمان آن را نشنیده گرفتند. تداوم این روند به تخریب همهجانبه کشید. کاظمی جامعهشناسی است که پیش از همه درک کرد که این روند تخریب با تخریب متقابل پاسخ خواهد گرفت. دریافت که شورشی در راه است. او در سال پایان قرن در برنامهای با حضور نوجوانان طرفدار جوکر روشن ساخت که آنها به سمت ضدقهرمان فیلم جوکر گرایش پیدا کردهاند.[۴۱] نوجوانانی که از فرهنگ رسمی بیزارند و خود را همه جا ناچار میبینند و آیندهای برایشان نیست رسما از سیستم حاکم جدا شدهاند و هر روز بیش از روز پیش به آستانه شورش علنی میرسند. این ضدقهرمانی که اکنون در فیلم یافتهاند بزودی صورت واقعی پیدا خواهد کرد و رهبری این نوجوانان را به دست خواهد گرفت. گرچه شورش در میان آنها بدون هیچ رهبری مدتها ست آغاز شده است. در رفتار و پوشش و کنار گذاشتن حجاب و روابط باز با جنس مخالف و ایستادن در مقابل پدران و مادران و مدرسه و معلم و یافتن الگوهایی بیرون از ایران. نوجوانانی که دیگر حتی به هویت ملی هم وقعی نمینهند و سرود ملی برایشان بی معنی است.[۴۲] چون این کشور، کشور آنان نیست و آنان را نمیخواهد. بسیاری میروند یا قصد رفتن دارند. ولی آنان که میمانند قطعا به شورش سیاسی تمایل پیدا میکنند؛ وقتی از نوجوانی به جوانی وارد میشوند و مانعهای بزرگتری در مقابل ارتقای اجتماعی خود میبینند.
عباس کاظمی جامعهشناسی مداخلهگر است. جامعهشناسی را کاری صرفا آکادمیک نمیبیند. جامعهشناس از چشم او روشنفکری در عرصه عمومی است که با مسائل جامعه درگیر میشود و با مردم سخن میگوید. بنابرین بهتر است جامعهشناس به جای نظریهپردازیهای انتزاعی بکوشد تا جامعهشناس قصهگو باشد. او قصه یا روایت کلان جامعهشناختی را قصه مینامد تا بر اهمیت ارتباطاتی موضوع تاکید کند.[۴۳] قصهای که قرار است مرتب بازاندیشیده و به روز شود. به این ترتیب، جامعهشناس باید به ابزارهای ارتباطی روز مجهز باشد و از طریق آنها با مردم سخن بگوید. «با آدمها حرف بزند نه تنها برای اینکه جامعه را تغییر بدهد بلکه برای اینکه خودش هم بفهمد چه خبر است.»[۴۴]
جامعهشناس قصهگو همزمان باید قصههای جعلی را هم طرد کند. از نظر او، «دولت بد-مردم خوب» از قصههای جعلی است که مورد اقبال هم قرار میگیرد. «بازگشت قهرمان دیکتاتور»، «نمیشود و نمیگذارند»، و توهم توطئه از دیگر قصههای جعلی اند. او پایی هم در حوزه روانشناسی میگذارد و «مثبتاندیشی» و معنویتگراییهای جدید را هم جزو قصههای مخرب و زرد به شمار میآورد چرا که مبتنی بر بی اعتنایی به جامعه و ساختارهای اجتماعی است. حال آنکه کار جامعهشناس تذکر به مشکلات جامعه و «برملا کردن ریشههای فقر و فساد» است. بر این اساس، نظریه از دید او باید داغ باشد و درد و رنج مردم را منعکس کند. اگر بیان این نظریهها موجب مقاومت و واکنش منفی هم شود چه باک![۴۵]
کاظمی واقعبینانه شاهد ناامیدیهای مکرر جامعه ایرانی است. جامعهای که امیدهایش مستعجل است و نومیدی و سرخوردگیاش مزمن. اما از نظر او، چنین وضعیتی نمیتواند تا ابد ادامه داشته باشد و «خود را در شکل جنبشهای بنیانکن نشان خواهد داد».[۴۶] او زیر خاکستر نومیدی ایرانی آتشی میبیند که بزودی برای «نجات ایران»[۴۷] فروزان خواهد شد.
- شاه سوسیالیست و چپگرا – اردیبهشت ۱۳۵۳. شاه در مصاحبهای با نشریه آلمانی دی-تسایت میگوید خود را چپیتر از چپها میداند و دموکراسی به تعبیر خود را بهتر از دموکراسی غربی میشمارد: «من برای یک نظام اجتماعی مترقی و عادلانه فعالیت میکنم. ما از جهات زیادی از کشورهای اسکاندیناوی سبقت گرفتهایم. اگر این دموکراسی نیست پس دموکراسی چیست؟ من از چپگرایان چپتر هستم. چه کسی در سوئد جنگلها و دریاها را ملی کرده است؟ چه کسی قدرت مالکان را شکسته زمینهای آنها را گرفته بین دهقانان تقسیم میکرد؟ چه کسی قادر بود فردا موسسات صنعتی را وادار سازد که ۴۹ درصد از موسسه خود را به کارگران بفروشند؟ برای پایهگذاری دموکراسی دست باقدرتی لازم است. اگر عمرم طولانی شود که تضمینی بر آن نیست مردم درخواهند یافت که این یک دموکراسی منصفانه بوده است.» سپس میافزاید که دموکراسی غربی در حال اضمحلال است.
در مورد چپگرایی یا چپنمایی شاه کار چندانی انجام نشده است. اما قرائن بسیاری هست که نشان میدهد شاه اندیشههای متعددی را از چپ و مارکسیسم گرفته بود و تصور میکرد با اجرای آن ایدهها و اندیشهها کشور را از خطر نفوذ کمونیسم ایمن میکند. در ۱۳۴۴، به فریدون هویدا گفته بود میخواهم «سریعتر از چپها حرکت کنم» و «عمر اقتصاد و سیاست مبتنی بر فئودالیسم تمام شده است».[۴۸] یعنی تصوری که از اصلاحات ارضی داشت مبارزه با فئودالها بود و تحقق شعاری که چپها میدادند. در عین حال، شاه میکوشید چپها را جلب کند و نوعی چپ ملی بسازد. اشرف خواهر شاه هم در این فعالیت با شاه همراهی میکرد.[۴۹] درباره شهبانو هم میدانیم که توجه خاصی به روشنفکران داشت که عمدتا چپ بودند. این تلاشها موجب شد گروهی از روشنفکران چپ به دربار گرایش پیدا کنند و گروهی دیگر جذب مطالعات ایرانی و متون ادبی شوند و در مجموع به توسعه کشور کمک کنند. غلامحسین صالحیار میگوید شاه از او خواسته بود روزنامهای مخالف دولت و حاوی اندیشههای چپ منتشر کند. و وقتی صالحیار اذعان میکند که قبلا عضو حزب توده بوده شاه میگوید: «بسیار خوب است به درد این کار میخوری!»[۵۰] اما هر چه بود خطر چپ دست کم از چشم حامیان آمریکایی شاه رفع نشد. به علاوه، شاه چه به خاطر سیاست چپنمایی چه به خاطر تجدیدنظر در سیاست خارجیاش در مواضع ضدغربی خود مدام راسختر و صریحتر میشد. حمایت ضمنی آمریکا از انقلاب اسلامی به این امید بود که مذهب بتواند سرانجام مشکل چپ در ایران را از میان بردارد.
- دستور تعطیلی فلهای ۶۳ نشریه – مرداد ۱۳۵۳. سال ۱۳۵۳ سال خاصی در دوره سلطنت شاه است. آغاز آن با اعلام چپی بودن شاه است و تابستان به تعطیل و توقیف نشریات بسیار میرسد و در زمستان حزب رستاخیز شکل میگیرد. تعطیلی نشریات بر اساس قاعدهای انجام شد که در دوره نخست وزیری اسدالله علم و وزارت کشور جهانگیر تفضلی وضع شد و برای نشریات حد نصاب تیراژ در نظر گرفته شد. بر اساس این قاعده، تیراژ مجلات و روزنامههایی که در تهران منتشر میشد نباید از سه هزار شماره برای روزنامه و پنج هزار نسخه برای مجلات کمتر باشد. تفضلی بر اساس همین قاعده دهها نشریه از جمله فردوسی و تهران اکونومیست را در سال ۱۳۴۲ تعطیل کرد.[۵۱] مدیر مجله سپید و سیاه که نشریهاش بر همین اساس در ۱۳۵۳ تعطیل شد، می نویسد نشریاتی بودند که با تیراژ کم ادامه یافتند و نشریاتی هم بودند که با داشتن چند برابر تیراژ معینشده تعطیل شدند.[۵۲]
- سفر برژنف رهبر شوروی به تهران – ۱۴ مهر ۱۳۵۳. این دومین سفر برژنف به ایران است. سفر اول او در آبان ۱۳۴۲ انجام شد که روز آخر آن مقارن شد با ترور کندی در آمریکا.
- تشکیل حزب واحد رستاخیز- اسفند ۱۳۵۳. روایتهای مختلف حاکی از آن است که شاه درباره تاسیس حزب با کمتر کسی مشورت کرده بود و تنها یک هفته قبل به طور کلی از این گفته بود که میخواهد داستان اقلیت-اکثریت را حل و فصل کند. بنابرین، تصور میشود که حزب رستاخیز تصمیم ناگهانی شاه بوده است. ممکن است از نظر مشورت نکردن و بی سابقه بودن امر اینطور باشد، ولی حزب واحد نتیجه طبیعی انقلاب سفید بود که میخواست همه اردو و آرمان چپ را در خود خلاصه کند و ناچار به حزب واحد هم میرسید و رسید. از قرار، شاه تا رسیدن به این ایده به مدلهای مختلف فکر میکرده و بین گرایش به نظام تک حزبی و چندحزبی دودل بوده است. چنانکه یک سالی قبل از مهدی سمیعی خواسته بود حزبی مخالف با رویکرد سوسیال دموکراتیک ایجاد کند و تحت حمایت شاه منتقد دولت باشد. اما بعد از مدتی مذاکره از این فکر منصرف شد و در آستانه نوروز ۱۳۵۳ هم سمیعی از اجرای طرح کناره گیری کرد و شاه پذیرفت.[۵۳] نهایتا شاه دریافت که راهی که او آغاز کرده نمیتواند جز به نظام تک حزبی ختم شود و به کمک مارکسیستهای توبهکرده و طرفداران استبداد دست به ایجاد حزب رستاخیز زد. زبان سنگین از اصطلاحات و ایدئولوژی چپ در اسناد و مانیفست حزب رستاخیز حیرتآور است. مهدی قاسمی که سردبیر مجله تئوریک اندیشه رستاخیز بوده و تربیت شده حزب توده و فکر چپ است میگوید کسی به این چپگرایی حزب رستاخیز باور نداشت: «باورم نمیآید که اینها موقعی که دیالکتیک رستاخیز مطرح شد ته دلشان نخندیده باشند.»[۵۴] شاه تصور میکرد این زبان و «اصول دیالکتیک» او را نجات خواهد داد. اسیر فرم و صورت بود. در نظام دو حزبی کشور پیش از این هم صرفا صورت کار برایش مهم بود. و این حزب واحد هم هرگز از صورت و فرم و نمایش فراتر نرفت. ناچار دردی را درمان نمیکرد.
- امضای قرارداد مرزی ایران و عراق در الجزایر – اسفند ۱۳۵۳/ مارس ۱۹۷۵. به موجب این قرارداد حاکمیت ایران بر نیمی از رودخانه اروندرود بر اساس خط القعر رودخانه پذیرفته شد. این قرارداد برای شاه اهمیت حیثیتی داشت چون پدرش در ۱۹۳۷ و در آستانه جنگ جهانی دوم زیر فشار انگلیسیها و نیازهای سیاسی روز پذیرفته بود که صرفا بخشی از اروند رود که در مقابل خرمشهر و آبادان قرار دارد جزو قلمرو ایران باشد.[۵۵] این عهدنامه به درگیریهای مرزی ایران و عراق و حمایت دو طرف از گروههای ضد رژیم یکدیگر پایان داد. گروه بزرگی از کردهای عراق که تحت حمایت شاه با رژیم بعثی مبارزه میکردند پس از آن به ایران مهاجرت کردند.
- اعدام بیژن جزنی و رفقای او – فروردین ۱۳۵۴
- سقوط سایگون و پایان جنگ ویتنام – اردیبهشت ۱۳۵۴
- روزنامه رستاخیز- اردیبهشت ۱۳۵۴. ارگان حزب رستاخیز که چند ماهی بعد از تاسیس حزب، انتشار آن با سردبیری دکتر مهدی سمسار آغاز شد. رستاخیز بتدریج مجموعهای از نشریات منتشر کرد که هر یک به موضوع یا مخاطبان خاصی توجه داشت. مثل رستاخیز جوان، رستاخیز روستا، رستاخیز کارگران. شماری از مجلات تئوریک هم منتشر کرد تا جنبههای نظری کار حزب را تحت عنوان «فلسفه انقلاب ایران»[۵۶] گسترش دهد اما اقبال و نفوذی نیافت. در آخرین شماره از این نوع مطبوعات، مجله اندیشههای رستاخیز در خرداد ۱۳۵۷ به نقد دموکراسیها میپردازد و راه مشارکت عمومی را به دور از خشونت توصیه میکند، نشان میدهد که آزادی اندیشه در عرفان ایران پیشینه دارد و نقد مارکس را از زبان یکی از شوروی رفتگان بازگشته به وطن میآورد. همه اینها تا بگوید انقلابی آرام و دموکراتیک در چارچوب نظام شاهی و انقلاب سفید آن ممکن است. ولی دیگر برای همه اینها دیر بود. در عین حال، خود روزنامه از نظر حرفهای بالاترین تجربه مطبوعات داخلی به شمار میآید و گرچه سمسار از قرار به اصرار مقامات و بر خلاف میل خود مسئولیت سردبیری را قبول کرده بود[۵۷] اما در کار خود چیزی کم نگذاشت و بعدها سرمشق روزنامههای حرفهای بعد از انقلاب -مانند جامعه– شد و آن قدر از سلامت کاری خود اطمینان داشت که پس از انقلاب هم کشور را ترک نکرد و به ترجمه روی آورد. پس از مرگ او جایزهای به نام «امید» به یاد او از طرف خانوادهاش به روزنامهنگاران اعطا میشد که تا یک دهه (۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵) ادامه یافت.
- سلطان صاحبقران ساخته علی حاتمی – نمایش ۱۳۵۴. از محبوبترین سریالهای تاریخی تلویزیون درباره ناصرالدینشاه جوان و امیرکبیر با بازی جمشید مشایخی و ناصر ملک مطیعی. این مجموعه مثل دیگر مجموعههای محبوب پیش از انقلاب در سالهای بعد از ۱۳۵۷ دیگر از تلویزیون پخش نشد. اما گرایش به بازسازی دوره قاجار همچنان در کارهای حاتمی دنبال شد.
۱۷۰. محسن نامجو – ۱۳۵۴ در تربت جام
آوازخوان شورشی و تلفیقگرا
نامجو متولد چند سال قبل از انقلاب است و میتوان گفت تربیتشده انقلاب و فضای انقلابی است. در صدای او میتوان انقلاب را شنید. اما انقلابی که صدایش زیرزمین دفن شده است. نامجو چهره شاخص موسیقی زیرزمینی است. موسیقی ممنوع. موسیقی اعتراض. موسیقی فریاد. او فرهنگی را ادامه میدهد که پیش از انقلاب رشد کرده بود: آمیختن سبکها و سازهای فرنگی با سبک و ساز ایرانی. شعر و سخن او اما تازه است. صدایش زنگ متفاوتی دارد. فریاد ویژگی صدا و ترانه او ست. از دل فرهنگی ریشهدار در تربت جام میآید اما آن را با دستاوردهای جهانی موسیقی میآمیزد. ترانهاش رنگ ایرانی گشوده به جهان دارد. از زیرزمین شروع کرده اما موسیقی نرم و آرام و پستویی نیست. فریادش از همان زیرزمین شنیده میشد. و امروز مثل بسیاری از هنرمندان ایرانی آواره شهرهای جهان است. آوارگی درد دارد. این درد در صدای او بازمیتابد. اما فرصت درس و بحث هم هست. در ترانه او این درسهای مهاجرت و این رشد و ارتقا هم بازتاب یافته است. مهم نیست که گاهی در این سو و آن سو افراط پیدا میکند. این خصلت تجربهای است که مهاجر از سر میگذراند. نامجو امروز نماد هنر آواره ما ست. نماد عواطف هموطنان رانده و مهاجرانده ما ست.
- تغییر تقویم هجری به شاهنشاهی در اسفند ۱۳۵۴ و اعمال آن از نوروز ۱۳۵۵ (یا ۲۵۳۵ بنا به تقویم شاهنشاهی). یکی از خطاهای نمایان دستگاه تبلیغی شاه که هزینه بسیار برای دربار ایجاد کرد، عمر کوتاهی هم داشت ولی فاصله میان دولت و ملت را به شکافی پرناشدنی افزایش داد. ایده پردازان تقویم شاهنشاهی طوری تاریخ و تقویم را روایت کردند که آغاز پادشاهی محمدرضا پهلوی دقیقا به سال ۲۵۰۰ از شاهنشاهی ایران تطبیق شود!
- درگذشت محمد نخشب در ۵۳ سالگی -شهریور ۱۳۵۵. نخشب از پایه گذاران «نهضت مقاومت ملی» بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که تا تشکیل جبهه ملی دوم فعالیت گستردهای داشت. آیتالله سیدرضا زنجانی، عباس رادنیا، ناصر صدرالحفاظی، داریوش فروهر و مهدی بازرگان از دیگر بنیانگذاران بودند. نام او با «نهضت خداپرستان سوسیالیست» تداعی میشود که در دهه ۱۳۲۰ شکل گرفت و تاثیر عمیقی از جمله بر دکتر شریعتی گذاشت.[۵۸]
- رواج ترانههای سیاسی فروغی و فرهاد و داریوش. در مورد داریوش این ترانهها موجب دستگیری او شد. شش ماه را در انفرادی گذراند و یکبار هم برایش اعدام نمایشی ترتیب دادند.[۵۹] فریدون فروغی هم در ۱۳۵۴ دو سال از فعالیت منع شد. گرچه پیش از آن هم پخش صدایش از رادیو ممنوع شده بود.[۶۰]
- افزایش عناصر مذهبی در ترانهها. توجه به عناصر مذهبی بخشی از توجه به میراث فرهنگی ایران بود که دربار و سیاست رسمی هم آن را تشویق میکرد و در فیلمها و مستندها رواج یافت اما در ترانهها طبعا نقش عاطفی پررنگی ایجاد میکرد و گاه مثل ترانه «نماز» فریدون فروغی اسباب دردسر برای خواننده و آهنگساز میشد[۶۱] و گاه مثل ترانهای در مدح امام علی از هایده موجب محبوبیت فوقالعاده خواننده بود. در عین حال، بخشی از این روند در تاثیر از جنبش معنویتگرایی در اروپا و غرب بود که صورت بارز آن هیپیها بودند. این جنبه در شخصیت فرهاد مهراد بیشتر از دیگران دیده میشود.
- سریال «دایی جان ناپلئون»، ساخته ناصر تقوایی – ۱۳۵۵. این سریال که بر اساس رمان ایرج پزشکزاد ساخته شد، پربینندهترین سریال تلویزیون ایران پیش و پس از انقلاب است و ناچار بخشی از هویت سیاسی عامه مردم را نمایندگی میکند. (همچنین بنگرید به مدخل ناصر تقوایی)
- رواج مجتمعهای آپارتمانی؛ افتتاح شهرک اکباتان بعد از یک دهه کار ساختمانی – نخستین واگذاری ها در ۱۳۵۶
- افتتاح نخستین فروشگاه زنجیرهای «کورش» با حضور شاه و فرح – خرداد ۱۳۵۶
- افتتاح موزه هنرهای معاصر با حضور شاه و فرح – مهر ۱۳۵۶. همراه با نمایش آثاری از پرویز تناولی، قباد شیوا، منیر فرمانفرمائیان، لیلی متین دفتری، فرشید مثقالی، ژازه طباطبایی، مرتضی ممیز، حسین زنده رودی، مسعود عربشاهی و دیگران.[۶۲]
- فیلم «سفر سنگ»، ساخته مسعود کیمیایی – ۱۳۵۶. یکی از سیاسیترین فیلمهای کیمیایی که به نحوی پیشگوی انقلابی است که در راه است.
- انتشار آسیا در برابر غرب، نوشته داریوش شایگان – ۱۳۵۶. اثر شایگان حاصل تقریبا دو دهه بحثهای مربوط به غرب و شرق و سنت و مدرنیته است.
- درگذشت دکتر شریعتی در سوثهامپتون در جنوب انگلستان – خرداد ۱۳۵۶. درگذشت شریعتی تا مدتها به عنوان مرگ طبیعی پذیرفته نشد و تصور عمومی این بود که سازمان امنیت ایران به نحوی در مرگ او دخالت داشته است. بنابرین در جریان انقلاب به عنوان «معلم شهید» از او یاد میشد.
- سفر شاه و فرح به آمریکا و تظاهرات دانشجویان ایرانی بر ضد شاه در آمریکا – ۲۳ آبان ۱۳۵۶
- سفر غیرمنتظره انور سادات رئیس جمهوری مصر به اسرائیل و تظاهرات دانشجویان در تهران در اعتراض به آن– ۲۸ آبان ۱۳۵۶
- سفر یک روزه کارتر رئیس جمهوری آمریکا به تهران و توصیف ایران به مثابه «جزیره ثبات» (an island of stability) – شب سال نوی میلادی ۱۹۷۸ / ۱۰ دی ۱۳۵۶
- انتشار مقاله احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات متضمن اهانت به آیتالله خمینی – ۱۷ دی ۱۳۵۶
- انتشار به سوی تمدن بزرگ، نوشته محمدرضا پهلوی – ۶ بهمن ۱۳۵۶. شاه در مقدمه مینویسد این سومین کتاب من است و به آینده اختصاص دارد. کتاب اول من ماموریت برای وطنم به گذشته میپرداخت و کتاب دوم من انقلاب سفید به حال مربوط بود؛ و معتقد است «ارادهای مافوق اراده بشری» به او این رسالت را محول کرده است که مملکت را به سوی هدفی بزرگ و اصیل رهبری کند.[۶۳] شگفت انگیز است که شاه در زمانی از آینده بلندمدت سخن میگفت که کمتر از یک سال بعد اوضاع چنان تغییر کرد که ناچار به خروج از کشور شد.
- درگذشت اسدالله علم وزیر دربار در ۵۹ سالگی – فروردین ۱۳۵۷
- ملاقات رونالد ریگان نامزد ریاست جمهوری آمریکا با شاه در تهران – اردیبهشت ۱۳۵۷
- ملاقات مارگارت تاچر با شاه در تهران. در آن زمان تاچر هنوز نخست وزیر نشده بود. – اردیبهشت ۱۳۵۷
- کودتای انقلابی در افغانستان و روی کار آمدن نور محمد ترکی – اردیبهشت ۱۳۵۷
- تاسیس کانون فرهنگی و هنری چاووش – ۱۳۵۷
- توقف برگزاری جشن هنر شیراز – ۲۵ مرداد ۱۳۵۷
- فاجعه سینما رکس در آبادان – ۲۸ مرداد ۱۳۵۷
- ناپدید شدن امام موسی صدر در سفر به لیبی – شهریور ۱۳۵۷
- لغو تغییر تقویم و بازگشت به تقویم هجری در دولت نوآمده شریف امامی – شهریور ۱۳۵۷
- راهپیمایی بزرگ روز عید فطر در تهران و سراسر ایران – ۱۳ شهریور
- برقراری حکومت نظامی شش ماهه در تهران و یازده شهر دیگر – ۱۶ شهریور ۱۳۵۷
- سرکوب شدید تظاهرات مردم تهران که بدون اعتنا به حکومت نظامی در میدان ژاله گرد می آمدند – ۱۷ شهریور ۱۳۵۷
- اخراج آیتالله خمینی از عراق و پرواز او به پاریس – ۱۴ مهر ۱۳۵۷
- آغاز اعتصاب مطبوعات در واکنش به دستور دولت نظامی و نوآمده ازهاری به جلوگیری از انتشار آیندگان، اطلاعات و کیهان – ۱۵ آبان ۱۳۵۷. این اعتصاب ۶۲ روز به طول انجامید.
- امیر عباس هویدا دستگیر و زندانی شد – ۱۶ آبان ۱۳۵۷
- سفر فرح پهلوی به نجف و دیدار با آیتالله خویی برای جلب حمایت او – عید غدیر / آبان ۱۳۵۷[۶۴]
- راهپیماییهای بزرگ تاسوعا و عاشورا در مخالفت با شاه – ۱۹ و ۲۰ آذر ۱۳۵۷
- پایان کنفرانس گوادلوپ به میزبانی ژیسکاردستن رئیس جمهوری فرانسه که در آن جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا، نخست وزیر بریتانیا و صدر اعظم آلمان شرکت داشتند. – ۱۷ دی ۱۳۵۷
- پایان اعتصاب مطبوعات با روی کار آمدن دولت شاپور بختیار- ۱۷ دی ۱۳۵۷
- خروج شاه و فرح از ایران و پایان غیر رسمی نظام پهلوی – ۲۶ دی ۱۳۵۷
- استقبال تاریخی مردم از آیتالله خمینی در بازگشت به میهن – ۱۲ بهمن ۱۳۵۷
- موج آزاد انتشار نشریات گروههای سیاسی چپ و راست. انتشار کتابهای جلد سفید. افزایش تیراژ کتاب و نشریه. تجربه فضای آزادی و فرهنگ میان دو نظام رفته و نوآمده. فوران ایدهها و امیدها. صفبندی تازهای میان آزادیخواهان و فرصتطلبان.
- تظاهرات زنان در دانشگاه تهران به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن – اسفند۵۷. زنان اولین گروهی بودند که انقلاب به آنها خیانت کرد. انقلابیون که سوار کار شدند به مقابله با زنان پرداختند و این تقابل به ویژگی مهمی در نظام جدید تبدیل شد و سالها ادامه یافت گرچه به زنان محدود نماند و قدم به قدم با رویارویی و حذف دیگر گروهها و اقشاری دنبال شد که در انقلاب مشارکت داشتند. انقلاب از اکثریت آغاز شد و به حکومت اقلیت ختم شد.
- اعدام سپهبد نادر جهانبانی معاون فرمانده نیروی هوایی – ۲۲ اسفند ۵۷. افسر برجستهای بود از خانوادهای معتبر و ریشهدار که دادگاه هیچ دلیلی برای اعدام او نداشت مگر اینکه سپهبد شده بود! متن حکم دادگاه نمونهای از احکام مهمل است که بعد از آن رواج بسیار یافت: «نادرجهانبانی با اشتغال در سمتهای حساس نظامی و این اواخر در تصدی مشاغل ورزشی و نظایر آن با رژیمی که با ساقط کردن حکومت ملی و شرعی به طریق غاصبانه و با اراده اجنبی در ایران سلطه پیدا کرد و مملکت را در جهت منافع اجنبی و در جهت خلاف شرع و خلاف مصلحت مملکت و ملت به قهقرا میبرد و به نابودی میکشاند با اقدام علیه امنیت و قیام برای متزلزل کردن اساس استقلال و فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه سلام بوده و دلایل اتهامات تصدی مشاغل دیگری است که احتیاج به توصیف یک یک آنها نیست. مطابق قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادره اموال شخصی ایشان و آن مقدار از اموال که به خاطر فرار از ادای دین به صاحبان اصلی به فرزندان و اقربای نزدیک انتقال یافته است از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی میکنم.»[۶۵]
- ظهور انجمنهای اسلامی به عنوان ابزار شبکهسازی نیروهای انقلابی وابسته به حاکمیت. یکی از نخستین انجمنهای اسلامی در ماه اسفند در موسسه کیهان شکل گرفت که بزودی در تسخیر کیهان و خلع ید هیات تحریریه آن نقش پیدا کرد.[۶۶] پس از آن تا سالها انجمنهای اسلامی مرکز سیاسی هر موسسه بود و به جریانهای چپ اسلامی بستگی داشت.
- برگزاری همهپرسی تغییر نظام به جمهوری اسلامی – ۱۲ فروردین ۱۳۵۸. نظام سیاسی که بعد از انقلاب شکل گرفت گرچه نظام شاهی را برانداخت و به جمهوری تغییر داد اما همه روشهای رژیم برافتاده را در پوشش انقلابیگری به ارث برد و به استعانت چپنمایی که سکه رایج بود و در واقع استالینیسم انقلابی ادامه داد. از عوامفریبی تا مقابله با روشنفکران و توقیف رسانهها و بازداشت و دستگیری اهل قلم و کنشگران سیاسی. زندان و توقیف و ترور و سرکوب و انحصارطلبی و استبداد و سیاست حذف به مشخصات ثابت نظام جدید تبدیل شد و به دلیل تغییرات فرهنگی و جمعیتشناختی و انرژی پرفشار انقلابی ابعاد بسی گستردهتر از نظام پیشین یافت. همزمان، اکثریت ملت نیز میراث تحولات فرهنگی و اجتماعی دوره شاه را ادامه داد و همه خصوصیات طبقه متوسط و تحولخواه بتدریج مظهریت روشنی پیدا کرد و گاه در سیاست موثر افتاد مثل دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی و روحانی و گاه از صحنه بیرون رانده شد. اما شناسههای آن تغییر نکرد. از اینجا ست که رشد زنان، هنرها، موسیقی، سینما، معماری رشدی پیوسته بوده و صحنه اجتماعی را دگرگون کرده است و خود را در جنبش اصلاحات، جنبش سبز و جنبش زن زندگی آزادی نشان داده است. اگر این روند را در سطح کلان خود مشاهده کنیم باید گفت که دولت/حکومت هر چه سیاست منفی بود از نظام پیشین ادامه داد و به آن غلظت و وسعت بخشید و ملت هر چه تحول مثبت بود از تجربه نسلهای پیشین خود تداوم بخشید. نتیجه نهایی شکاف عظیمی است که میان دولت و ملت افتاده است. به عبارت دیگر، دولت بی ملت شد و ملت بی دولت.
- مصادره انتشارات امیرکبیر و خلع ید از مدیر برجسته آن عبدالرحیم جعفری – ۱۳۵۸[۶۷]
- ترور مرتضی مطهری – اردیبهشت ۱۳۵۸
- انتشار «روزنامه سفید» آیندگان – ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ در واکنش به حملات جناحی به روزنامه به خاطر گزارشهای مربوط به ترور مطهری به دست گروه ناشناخته فرقان.[۶۸] روزنامه در چهار صفحه نشر شد که سه صفحه آن سفید بود و صفحه اول هم یادداشتی بود با این عنوان: «آیا انتشار آیندگان باید ادامه یابد؟» آیندگان از آغاز انقلاب از طرفهای مختلف مورد هجوم بود. عمید نائینی یک ماهی بعد از انقلاب در اسفند ۵۷ در سرمقالهای نوشت: «آقایی به نام دکتر توسلى که مشاور قطبزاده در رادیوـتلویزیون است چند هفته پیش در جمع گروهى از کارکنان این سازمان گفته بود آیندگان عامل “صهیونیست” و “سیا” است و حسابش را خواهد رسید. آقاى دکتر مفتح، یکى از سران احترامبرانگیز نهضت اسلامى، ۱۵ روز پیش در جمع کارکنان روزنامۀ اطلاعات گفته آیندگان ارگان چپ و وابسته به کمونیستها ست. آقاى دکتر یزدى هفته پیش در یک پیام دربارۀ پاسخش به ادعاى تایم، ما را متهم کرد که به منابع آمریکائى وابسته ایم. آقاى صادق قطبزاده جمعه گذشته در جمع خبرنگاران اعلام کرد اعتقاد راسخ دارد آیندگان وابسته به رژیم سابق است. از همۀ آقایان خواهش مىکنیم جلسهاى با هم تشکیل دهند و موضع آیندگان را مشخص کنند.»[۶۹]
- انتشار روزنامه انقلاب اسلامی با مدیریت ابوالحسن بنی صدر و همفکران – ۲۹ خرداد ۱۳۵۸
- تعطیلی روزنامه آیندگان؛ آخرین شماره: ۱۶ مرداد ۱۳۵۸ و بازداشت فیروز گوران، عمید نائینی، محمد قائد و دیگر اعضای تحریریه.[۷۰]
- نخستین قانون مطبوعات پیش از قانون اساسی جدید – مرداد ۵۸. انبوه نشریات بعد از انقلاب اصولا نیازی به اخذ مجوز نمیدیدند. شورای انقلاب هفت ماه پس از انقلاب قانونی برای مطبوعات به تصویب رساند تا بتواند محیط نشر مطبوعاتی را تحت کنترل درآورد.[۷۱]
- درگذشت آیتالله طالقانی – شهریور ۱۳۵۸
- اشغال سفارت آمریکا – آبان ۱۳۵۸
- رواج میز کتاب و نشریات در دانشگاهها که گروههای سیاسی هر یک به تبلیغ ایدههای خود میپرداختند. در کنار رواج نشستها و جلسههای تبیین ایدئولوژی و تقسیم اتاقهای دانشگاه بین گروههای مارکسیست و مذهبی و غیر آنها.
- رواج غرفههای فروش کتاب و نوار و پوستر در بخش مرکزی خیابان مصدق (ولی عصر بعدی) و خیابان انقلاب و راسته مقابل دانشگاه.
- رواج بحث سیاسی سرپایی در خیابانها بین جمعیتهای اتفاقی
- چاپ پرتیراژ کتابهای قهرمانان سیاسی و رهبران فکری گروهها: شریعتی، بنی صدر، جزنی، احسان طبری، طالقانی، مطهری، حمید اشرف، محمدرضا حکیمی، مهندس بازرگان، عبدالکریم سروش، جعفر سبحانی، جلالالدین فارسی و مانند ایشان در کنار آثار تئوریسینهای مارکسیسم و کمونیسم مثل لنین و مارکس و تروتسکی و گرامشی و ادبیات داستانی چپ از صمد بهرنگی تا شولوخوف. سازمانهایی مثل مجاهدین خلق، چریکهای فدایی، حزب توده، پیکار، حزب جمهوری اسلامی، آرمان مستضعفین، موسسه در راه حق در حوزه نشر پرکار بودند.
- بازار گرم سخنرانی و مناظره از دانشگاه تهران تا مهدیه و صداسیما
- همهپرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی – آذر ۱۳۵۸
- اعدام آیتالله محمدباقر صدر و خواهرش بنت الهدی صدر به دستور صدام حسین – فروردین ۱۳۵۹
- درگذشت سهراب سپهری – اردیبهشت ۱۳۵۹
- اعدام فرخ رو پارسا نماینده مجلس و وزیر آموزش و پرورش دوره شاه – اردیبهشت ۱۳۵۹
- انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها برای حذف گروههای سیاسی از صحنه دانشگاهی و تبدیل دانشگاهها به حوزههای علمیه انقلاب و تاسیس علوم اسلامی یا اسلامیسازی علوم – بهار ۱۳۵۹
- تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی – ۲۳ خرداد ۱۳۵۹. اعضای اولیه ستاد علی شریعتمداری، محمدجواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد و جلالالدین فارسی بودند. این ستاد چند سال بعد به شورای عالی انقلاب فرهنگی تبدیل شد.
- کشف کودتای نوژه – تیرماه ۱۳۵۹
- انتشار روزنامه میزان وابسته به نهضت آزادی مهندس بازرگان؛ شماره نخست: ۱۶ شهریور ۱۳۵۹
- حمله عراق به فرودگاه مهرآباد تهران در تداوم تجاوزات مرزی از ماههای پیش و آغاز جنگ عراق و ایران– ۳۱ شهریور ۱۳۵۹
- تاسیس مرکز نشر دانشگاهی – اسفند ۱۳۵۹. مرکز حکم رصدخانه مراغه را برای بعد از انقلاب داشت. رصدخانه مراغه توانست نخبگان علمی را پس از حمله مغول دور هم جمع کند. مرکز نشر نیز استادان پراکنده و پریشان بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها را گرد هم آورد. مرکز از دل «کمیته ترجمه و تالیف و تصحیح کتابهای دانشگاهی» مصوب ستاد انقلاب فرهنگی بیرون آمد و مجله نشر دانش که مجله نشر دانشگاهی شد اولین شماره خود را به تاریخ آذر-دی ۱۳۵۹ نشر کرده بود. مرکز نشر به مدیریت نصرالله پورجوادی تا سالها معتبرترین نهاد انتشار کتابهای آموزشی برای دانشگاهها بود و سازمانهای دیگری که بعدا شکل گرفتند مثل «سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی» (سمت) به زحمت به پای آن میرسیدند. نهادهای دیگری هم بتدریج به پناهگاه اهل علم تبدیل شدند که از آن میان «مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی» و «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» مهمترین و معتبرترین آنها هستند.
- توقیف روزنامه میزان و بازداشت رضا صدر مدیر آن – فروردین ۱۳۶۰
- اعدام علی اصغر امیرانی مدیر مجله خواندنیها – خرداد ۱۳۶۰
- توقیف روزنامه انقلاب اسلامی – خرداد ۱۳۶۰
- تصفیه وسیع اعضای هیات علمی دانشگاهها و پژوهشگاهها و معلمان و در واقع هر کسی که در خدمت دولت بود و از فرهنگ سیاسی رسمی آشکارا یا به صورت مشکوک فاصله داشت.
- نامه سرگشاده مهندس بازرگان به آیتالله خمینی – ۱۶ خرداد ۱۳۶۰: «فرمودید ملت جز اسلام چیزی نمیخواهد و کسانی که اعتراض دارند خود را میخواهند نه ملت را و اگر با اسلام بد هستند به اروپا و آمریکا بروند. مؤدبانه باید سؤال کنم که این نظر آیا دور از واقعیت و انصاف نیست؟ افراد زیادی از نویسندگان و نمایندگان و خود بنده که یکی از اعتراضکنندگان میباشم نه خودخواه ضد اسلام هستیم نه جدای از مردم کوچه و بازار. اسلام نیز عنوان بسیطی نبوده ابعاد و چهرههای فراوان دارد که بسیاری از شکایتکنندگان میان مردم اعم از مقدس و غیرمقدس درد و دادشان از عدم اجرای صحیح اسلام در ابعاد مختلف آن و بدنام شدن اسلام است. …مدتی است ملیون و روشنفکران مسلمان و ایرانیانی که چهره تند انقلابی به خود نگرفتهاند مورد بیمهری رهبری قرار گرفته با اصرار و تکرار، خدمات ارزنده زمان پیروزی انقلاب و قبل از آن آنان را انکار میفرمایند. گویی که کلاً خارج از دین یا جدای از مردم و ضد انقلاب هستند. باید دید با نفی مبارزات و مبارزین گذشته و طبقات غیر روحانی چه خیری عاید انقلاب و جمهوری اسلامی میشود که احتیاج شدید به التیام و اتحاد دارد.»[۷۲]
- عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری– خرداد ۱۳۶۰
- انفجار در حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن شمار زیادی از نخبگان سیاسی از جمله آیتالله بهشتی – تیر ۱۳۶۰
- انفجار در نخست وزیری و کشته شدن رجایی و باهنر – شهریور ۱۳۶۰
- درگذشت عبد صالح علامه طباطبایی – آبان ۱۳۶۰
- آزادسازی خرمشهر – خرداد ۱۳۶۱
- تولد ندا آقاسلطان – بهمن ۱۳۶۱. و به نام نامی ندا این دفتر را ختم کنیم که نشانه تحولی بزرگ در جامعه ایرانی شد. نسلی برآمد که جز انقلاب را ندیده بود اما از هویت و تاریخ خود آگاه بود و ادامه دهنده خط روشن و درخشنده تحول زنان ایران. وقتی ندا به سال ۱۳۸۸ در جریان جنبش سبز ناجوانمردانه به قتل آمد تبدیل به صدای همگانی شد و به چهره ایران و اعتراضهای آن تبدیل شد. برای اولین بار تصویر زنی در اجتماعات ایرانی روی دستها رفت و نقاب صورتها شد. همه ندا شدند. و این نقطه اوج تحولات هویتی ایران بود که پس از آن یکبار دیگر در اعتراض به مرگ مهسا امینی خود را نشان داد و تثبیت کرد.
سخن آخر
چهرههایی که هویت ساختهاند را ممکن است از این منظر ببینیم و نقد کنیم که ایدههای آنها امروز کمتر معتبر است یا با خدشه و نقد روبرو ست یا اصلا معتبر نیست. اما این منظر ما را به حقیقت نمیرساند. فارغ از نقد نظر و رویکرد و منش و ایدهها و ادعاها باید به این نکته ظریف توجه داشت که آن ایدهها این چهرهها را چگونه ساخته است. این که هر چهرهای آینه صادق ایده خود باشد مهم است نه اینکه امروز با آن ایده موافق ایم یا نیستیم. اگر مثلا به فروغی یا آل احمد یا رضاشاه یا شریعتی و جزنی و دیگران ایراد بگیریم تنها نیم داستان است. تمام داستان در این است که آنها در آنچه گفتهاند و کردهاند و خواستهاند صادق بودهاند و مظهر ایدههای خود بودهاند. این آن چیزی است که امروز و فردا به آن نیاز داریم. یعنی دوری هر چه بیشتر از دروغ و تظاهر و فریب و خلق را قابل حقیقت ندانستن. ایدهها همواره در معرض نقد و کهنه شدن اند. اما هویت از جریان همین ایدههایی ساخته می شود که مدافعان آن به آن صمیمانه و در جهت خیر عمومی و نه صرف نفع شخصی باور داشتهاند و چه بسا جان بر سر آن گذاشتهاند. اصل وجود آدمی باور است. و تنها با باور است که رشد میآید. دورترین جزیره از سرزمین هویت و آن جویباری که به جای دریا به مرداب میریزد زیستن در دروغ است. تا صداقتی نیست رشدی نیست و هویتی نیست. وقتی با خود روبرو شدیم بزرگترین حادثه در هویت اتفاق افتاده است. روبرو شدن با خود بزرگترین فضیلت است. و درست از این ایستگاه است که راه هویت آغاز میشود. هویت سفر در جاده روبرو شدن با خویشتن است. مردان و زنان باهویت لطف سخن دارند. هنرشان مینوی است. حقوقگزار مردمان اند. سیاست ایشان جمعی و جماعتی و وطنی است. معماری ایشان پناهگاه زیستن و زیبایی است. تاریخ ایشان بی دروغ است. موسیقی ایشان با جان و روح آدمی پیوند دارد. کتابی مینویسند برای روشنگری است. نهادی میسازند برای رشد مردمان وطن است. و هر کار میکنند ما را قدمی پیشتر با خود روبرو میسازند. کاشفان فروتن خویشتن خویش و خویشتن جمعی اند. گریزان از لعب و لهو و تکاثر اموال و اولادند. در جهان و در جان خویش معنایی مییابند. گوهری که باید صیقل داده شود. و بتابد. مصداق اینما تولوا فثم وجه الله اند. در هر کارشان نظر کنی با پرتوی از آن هویت جاودانی روبرو میشوی. با جان شیفتهای روبرو میشوی که از فصل به وصل رسیده است و چراغی در مسیر هویت روشن کرده است.
——————
[۱] محمد بهشتی، «خانم بازیگر»، کانال تلگرام نویسنده، ۱۹ دسامبر ۱۹۱۷،
https://t.me/SEYEDMOHAMMADBEHESHTI/461.
[۲] مجلس بزرگداشت او در جشنواره فیلم فجر ۳۷، ۱۳۹۷، دقیقه ۱۷:۴۵ به بعد،
https://www.aparat.com/v/v90216a.
[۳] مصاحبه شهاب پورحسینی با فاطمه معتمدآریا، دقیقه ۲۰:۳۰ به بعد،
https://www.youtube.com/watch?v=3-PtsAB9mDg.
[۴] بهشتی، «خانم بازیگر»، پیشین.
[۵] بنگرید به: «گریه فاطمه معتمد آریا: من در سرزمین قاتلان زن نیستم. من مادر مهسا هستم.»، (اکتبر ۲۰۲۲)،
https://www.youtube.com/shorts/47HLVpZ_FgA.
[۶] بنگرید به فصل «تیمور بختیار؛ شکارچیای که شکار میشود»، در: کریستین دلانوآ، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: طرح نو، ۱۳۷۱.
[۷] درباره نگارش و ویرایش غربزدگی آل احمد مینویسد: در همین گیر و دار بود که کتاب ماه کیهان راه افتاد. اوایل ۱۳۴۱. حاوی فصل اول «عبور از خط» و ثلث اول «غربزدگی». و همین ثلث اوّل، کتاب ماه را به توقیف افکند و عاقبت کارش به آنجا کشید که هسته غربزدگی را بیاندازد و کیهان ماه بشود. که خود یک شماره بیشتر دوام نکرد. اما متن غربزدگی را من در مهر ۱۳۴۱ در هزار نسخه منتشر کردم. به استقلال. – مقدمه غربزدگی ویراست دوم (بازنویسی در فروردین ۱۳۴۳).
[۸] بنگرید به: علی میرسپاسی و مهدی فرجی، «ماهنامه بنیاد و سیاستزدایی از غربزدگی»، ایران نامگ، سال ۲، شماره ۲ (تابستان ۲۰۱۷). ماهنامه بنیاد مجلهای بود که بنیاد اشرف پهلوی به سردبیری علیرضا میبدی منتشر میکرد.
[۹] آل احمد، غربزدگی، متن کامل و سانسورنشده (تهران: بی نا، ۱۳۵۶ -با توجه به یادداشت ناشر مبنی بر اینکه ۱۳ سال از انتشار ویراست ۱۳۴۳ میگذرد)، پانویس صص ۷۸-۷۹ که میگوید علاوه بر شادمان که «بر من فضل سبق دارد و سالها پیش در جستجوی علاج فکلی مآبی برآمده … شاید کسی که پیش از همه راهی به علت اصلی این مشکل برد دکتر محمدباقر هوشیار بود.»
[۱۰] تازهترین نمونه آن یادداشتی است که فرخ امیر فریار به مناسبت صدمین سال تولد آل احمد و شصتمین سال انتشار غربزدگی نوشته است و آن را «تک درختی که امروز بی برگ و بار میپنداریم» توصیف میکند و به نظرش «بسیاری از ما دیگر غربزدگی را نمیپسندیم» و تصور میکند که «سالها ست که به غربزدگی و داعیههای آن توجه نمیشود». بنگرید به: «ارزیابیهای شتابزده نویسنده عاصی»، جهان کتاب، شماره ۳۹۶-۳۹۷ (آذر-اسفند ۱۴۰۱)، صص ۶-۷.
[۱۱] سفرنامه فرنگ، تهران: کتاب سیامک، ۱۳۷۶، ص ۶۶.
[۱۲] همان، «کمی هم از ماشینزدگی»، ص ۲۰۷ و نیز در آخرین صفحه کتاب و اشاره به آخرالزمان اتمی.
[۱۳] و آل احمد در این زمینه به آرا و آثار غربیان توجه و استناد میکند: از عصر جدید چاپلین تا فردیناند سلین، آندره ژید، آندره مالرو، آلبر کامو، اوژن یونسکو و دیگران. بنگرید به: همان، «کمی هم از ماشینزدگی»، ص ۱۹۹، ص ۲۰۱، و صص ۲۰۵-۲۰۶ و نیز: «اقتربت الساعه»، صص ۲۲۴-۲۲۵.
[۱۴] همان، «ماشینزدگی»، ص ۲۱۳.
[۱۵] همان، «خری در پوست شیر یا شیر عَلَم»، صص ۱۴۸-۱۴۹.
[۱۶] همان فصل، ص ۲۰۸. و او این نکته را خطاب به «ملل شرق» میگوید. یعنی که دامنه غربزدگی را فراتر از ایران میبیند.
[۱۷] بحث از غربزدگی در اینجا گزیدهای از این مقاله است: مهدی جامی، «بازدیدی از غربزدگی آل احمد»، سایت زیتون، ۱۵ آذر ۱۴۰۲،
https://www.zeitoons.com/113032.
[۱۸] بنگرید به شرح مفصلی از پروندههای او در: «گاهشمار»، اطلس زندان های ایران،
https://ipa.united۴iran.org/fa/prisoner/4445/.
[۱۹] بنگرید به ویدئوی کوتاهی از سخنان او در: «نسرین ستوده، مدافع حقوق بشر، وکیل»، Frontline Defenders،
https://www.frontlinedefenders.org/fa/profile/nasrin-sotoudeh.
[۲۰] «نسرین ستوده کیست و چرا در زندان است؟»، بی.بی.سی فارسی، ۷ آبان ۱۳۹۹ / ۲۸ اکتبر ۲۰۲۰،
https://www.bbc.com/persian/iran-features-54719863.
[۲۱] «نسرین ستوده»، بیانیه پارلمان اروپا،
https://www.europarl.europa.eu/cmsdata/200456/2012_bio_N._Sotoudeh.pdf
[۲۲] «بنیاد فرهنگ ایران»، دانشنامه جهان اسلام، قابل دسترسی در وبسایت دانشنامه،
https://rch.ac.ir/article/Details/11755.
[۲۳] سعیدآبادی (نام مستعار سعیدی سیرجانی)، قافله سالار سخن، ۳۰۹؛ همچنین بنگرید به: محمد سرور مولایی، «بیست و دو سال با استاد»، همان، صص ۴۰۵-۴۲۰.
[۲۴] بنگرید به: مسعود کوثری و امیرعلی تفرشی، «هویت زنانه در گفتمان پهلوی دوم؛ مطالعه موردی مجله زن روز و سخنرانیهای محمدرضاشاه درباره زنان»، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، دوره دهم، شماره ۱ (بهار ۱۳۹۶)، ص ۱۶۵.
[۲۵] همان، ص ۱۶۴.
[۲۶] بنگرید به: پرویز نیکنام، «لیلی امیرارجمند و کارنامه سیزدهساله کانون پرورش فکری کودکان»، آسو، ۱۲ آوریل ۲۰۲۳،
https://www.aasoo.org/fa/articles/4299.
همچنین گفتگوی فیروزه خطیبی با لیلی امیراجمند برای بی.بی.سی فارسی، ۹ مرداد ۱۳۹۴/ ۳۱ جولای ۲۰۱۵،
https://www.bbc.com/persian/arts/2015/07/150730_l41_books_kanoon_parvaresh_interview_amirarjmand;
و گفتگوی سیما ثابت با او برای برنامه چشم انداز تلویزیون ایران اینترنشنال،
https://www.youtube.com/watch?v=cXwa89u0nO8;
نیز: پنجاه سال با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان
۵۰th Anniversary of Kanun, Irvine: Jordan Center for Persian Studies, 2016.
[۲۷] رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران؛ سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۰، ص ۱۶۴.
[۲۸] همان، ص ۱۶۹.
[۲۹] سید قطب، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه علی خامنهای، تاریخ مقدمه فروردین ۱۳۴۵، ص شانزده. چاپ نخست کتاب با ممانعت ساواک از چاپخانه جمعآوری شد. همان، ص بیست و دو.
[۳۰] ژیلا سازگار، کارنامهای از رادیو و تلویزیون ملی ایران تا پایان سال ۲۵۳۵ (۱۳۵۵)، تهران: سروش، ۱۳۵۶، صص ۳۲-۳۴.
[۳۱] برای تاریخچهای از حسینیه بنگرید به: «حسینیه ارشاد»، دانشنامه جهان اسلام، جلد ۱۳، قابل دسترس در سایت دانشنامه،
https://rch.ac.ir/article/Details/12361.
[۳۲] بنگرید به: «روایتی از مرگ فیلمساز سرشناس فرانسوی …»، وبسایت صدای آمریکا، ۱۲ تیر ۱۳۹۷،
https://ir.voanews.com/a/albert-lamorisses-iranian-documentary-the-lovers-wind/4465000.html.
[۳۳] بنگرید به توضیحات شاه در: به سوی تمدن بزرگ، تهران: کتابخانه پهلوی، ۱۳۵۶، صص ۱۳۱-۱۳۶.
[۳۴] بر اساس گزارش سپانلو در این کتاب: محمدعلی سپانلو، سرگذشت کانون نویسندگان ایران، سوئد: نشر باران، ۲۰۰۲، صص ۱۱-۳۶.
[۳۵] همان، صص ۶۹-۷۰.
[۳۶] به قول کیمیایی، «حاشیه نشین معترض» را تبدیل کردند «به یک طبقه به دردنخور، حاشیه نشین مزاحم». بنگرید به گفتگوی سایر محمدی با او: حرف واژهها، تهران: نشر آبی، ۱۳۸۴، ص ۵۰.
[۳۷] «مرثیهای برای ارزشهای از دست رفته»، مسعود کیمیایی؛ مجموعه مقالات در نقد و معرفی آثار، گردآورده زاون قوکاسیان، چاپ دوم با افزوده ها، تهران: آگاه، ۱۳۶۹، ص ۹۳.
[۳۸] متن گفتگوی مهناز افخمی با ایرج گرگین برای تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، آمریکا، ۱۹۸۵، صص ۱۶-۱۷.
https://fis-iran.org/fa/oral-history/gorgin-iraj.
[۳۹] کتابخانه مجلس مجموعه هشت ساله تماشا را که ۳۹۰ شماره از اسفند ۱۳۴۹ تا دی ماه ۱۳۵۷ است به صورت لوح فشرده در چهار دی.وی.دی منتشر کرده است.
[۴۰] درباره جزئیات این جشن بنگرید به خاطرات فرح: کهن دیارا، فصل پانزدهم. او میگوید طرح اولیه موضوع در آغاز دهه چهل از طرف شجاعالدین شفا ارائه شده بود.
[۴۱] بنگرید به: «جوکر به ایران سفر کرد!»، جمهور تی.وی، بی تا،
https://www.aparat.com/v/n4028ey.
و بخش دوم آن: «پیام قیصر به جوکر»،
https://www.aparat.com/v/vzdTi.
[۴۲] «اصلا چه نیازی به هویت ملی هستش؟ مگه ما بسته پفک هستیم که آرم بخوره روش؟»، جمهور تی.وی، ۱۳۹۸-۱۳۹۹،
https://www.aparat.com/v/y96r95b.
[۴۳] بنگرید به گفتار او با عنوان «جامعهشناس به مثابه قصهگو»، در: روزنامه اعتماد، ۱۱ بهمن ۱۴۰۲، ص ۱۱.
[۴۴] همانجا.
[۴۵] همانجا.
[۴۶] «رویای ایرانی»، ایران ماه، ص ۱۰۶. این گفتگو بر اساس نوشته مصاحبه کننده در روز انتشار رسمی بیانیه دولت ایران درباره سقوط هواپیمای اوکراینی انجام شده که روز ۲۱ دی ۱۳۹۸ است ولی تاریخ دقیق انتشار ایران ماه روشن نیست یعنی ذکری از تاریخ در روی جلد یا صفحات آن دیده نمی شود.
[۴۷] همان، ص ۱۰۷.
[۴۸] فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص
[۴۹] همانجا.
[۵۰] فرید قاسمی و علی دهباشی، «تاریخ شفاهی مطبوعات ایران-۱؛ گفتگو با غلامحسین صالحیار»، بخارا، شماره ۱۸ (خرداد ۱۳۸۰)، ص ۲۲۹.
[۵۱] علی بهزادی، شبه خاطرات، پیشین، ۱/۱۶۸-۱۶۹.
[۵۲] همان، ۱/۶۹۳.
[۵۳] بنگرید به: عباس میلانی، نگاهی به شاه، تورنتو: پرشین سیرکل، ۲۰۱۳/۱۳۹۲، صص ۴۷۲-۴۷۵.
[۵۴] متن گفتگوی مهدی قاسمی با بنیاد مطالعات ایران، ۱۹۸۴، ص ۵۱
https://fis-iran.org/fa/oral-history/qasemi-mehdi-baradaran.
[۵۵] اصغر جعفری ولدانی، «نگرشی به عهدنامه ۱۹۷۵ ایران و عراق»، مجله حقوقی، شماره پنجم، بهار ۱۳۶۵، صص ۷۱-۷۲.
[۵۶] مثلا بنگرید به: اندیشه های رستاخیز، سال اول، شماره ۲ (آبان ۱۳۵۵).
[۵۷] دکتر معتمدنژاد استاد ارتباطات میگوید از اینکه این کار به او اجبار شده بود نزد دوستان شکوه میکرد. بنگرید به: شهاب دهباشی، «گزارش مراسم دومین سالگرد خاموشی دکتر مهدی سمسار»، بخارا، شماره ۳۹-۴۰ (آذر-اسفند ۱۳۸۳)، ص ۳۲۰.
[۵۸] بنگرید به: مرتضی کاظمیان، «نخشب، زندگی سیاسی یک “خداپرست سوسیالیست”»، رادیو فردا، ۱۷ شهریور ۱۳۹۵،
https://www.radiofarda.com/a/f8-nakhshab/27972095.html.
[۵۹] «گفتوگوی عنایت فانی با داریوش اقبالی» برای بی.بی.سی فارسی، دقیقه ۴۲ به بعد،
https://www.youtube.com/watch?v=bAcQbXFNau۰.
[۶۰] امیر بهاری، «فریدون فروغی؛ هنرمندی عاصی زیر تیغِ سانسور دو حکومت»، آسو، ۴ اکتبر ۲۰۲۳،
https://www.aasoo.org/fa/articles/4528.
[۶۱] همانجا.
[۶۲] «افتتاح موزه هنرهای معاصر با حضور شاهنشاه آریامهر و شهبانو فرح پهلوی»،
https://www.youtube.com/watch?v=A2FNWl-BH_w.
[۶۳] به سوی تمدن بزرگ، پیشین، ص ۱۴.
[۶۴] این دیدار موجب اعتراض روحانیون شد و اعلامیهای منتشر کردند که از جمله امضای آذری قمی، احمد جنتی، علی مشکینی، رضا استادی، محمد محمدی گیلانی و محمد یزدی پای آن دیده میشود. بنگرید به: «اعلامیه اساتید و فضلای حوزه علمیه قم درباره دیدار فرح و آیتالله خوئی در ۲۸ آبان ۱۳۵۷ + سند»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،
[۶۵] بنگرید به: «نادر جهانبانی؛ یک سرگذشت»، بنیاد عبدالرحمن برومند،
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-3611/nader-jahanbani.
[۶۶] بنگرید به: یونس جوانرودی (نام مستعار مهدی سحابی)، تسخیر کیهان، فصل ششم: «انجمن اسلامی کیهان»، تاریخ مقدمه تیر ماه ۱۳۵۹.
[۶۷] رضا نوری، «عبدالرحیم جعفری؛ زدن رگ ‘امیرکبیر نشر ایران’ با تیغ انقلاب»، بی بی سی فارسی، ۱۴ آبان ۱۳۹۸/ ۵ نوامبر ۲۰۱۹،
https://www.bbc.com/persian/arts-50302582.
[۶۸] شرح آن در: محمد قائد، «برق گرفتگی»، وبسایت نویسنده، آذر ۱۳۸۹،
http://www.mghaed.com/ay/shock-1.htm.
[۶۹] به نقل از قائد، همانجا.
[۷۰] همو، «هتل؛ ایام محبس در کنار اهل قشون»، وبسایت نویسنده،
https://www.mghaed.com/ay/prison_memoirs-1.htm#B.
[۷۱] علی بهرامپور، «بررسی مقایسهای و آماری وضعیت انتشار مطبوعات بعد از انقلاب اسلامی»، رسانه، سال ۱۲، شماره ۴ (زمستان ۱۳۸۰)، ص ۸۳.
[۷۲] اسناد نهضت آزادی، ج ۱۲، قابل دسترسی در سایت نهضت ذیل اسناد / بیانیهها،