روایتی مستقیم از پشت دیوارهای دادگاه و زندان ویژه روحانیت: «ازبرلین تا اوین (یادداشتهای زندان ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۳)» خاطرات آقای اشکوری است که بخش عمدهای از آن از یادداشتهای روزنوشت و با حس و حال همان هنگام تألیف شده است. کتاب شش فصل دارد: سال پرحادثه (۱۳۷۹)؛ جهنم عشرت آباد (۱۳۸۰)؛ روزهای خوش زندگی؛ خواندن و نوشتن (۱۳۸۱) انتظار آزادی؛ اما باز هم زندان (۱۳۸۲)؛ سال آزادی (۱۳۸۳) پیوستها و تصاویر.
همیشه جای خالی کتابی درباره دادگاه انکیزیسیون ویژه روحانیت و روایت مستقیمی درباره بند ویژهای که همه زندانیانش روحانی و طلبه و مداح و … هستند را احساس میکردم. کتاب از برلین تا اوین این جای خالی را به بهترین نحو پر میکند و میتواند منبع استناد و الهام برای تحقیقات بعدی در این باره و یا نوشتن داستان و رمان و یا حتی ساختن فیلمهایی در باره روحانیون خلافکاری باشد که در این زندان بودهاند و تعداد معدودی زندانی عقیدتی و سیاسی گهگاه در کنارشان قرار گرفتهاند.
در بسیاری از خاطرهنویسیها نویسنده خود را «همیشه قهرمان» و «محور اصلی» همه حوادث معرفی میکند. اما یوسفی در این کتاب گفتاری صادقانه با مخاطب دارد. به درونیات خود میپردازد. از ترس و هیجانات و بیم و امیدهایش، دلتنگیها و سرخوشیهایش، و حتی برخی خوابهایش در زندان و نیز خصوصیتر از آن برخی چالشهایش با همسر و فرزند و قهر و آشتیهایش سخن میگوید.
فصل دوم کتاب (جهنم عشرتآباد) که یوسفیِ بازداشت شده کنفرانس برلین را به پرونده ملی-مذهبی ها پیوند میزند حسیترین بخش این کتاب برای من بوده است. او از سختیهای این بازداشتگاه تنگ و تار و پرفشار روایتی دقیق دارد. و از خوشیها و ناخوشیهای این دوران. این کتاب را میتوان هم چون یک رمان یک نفس خواند.
خواندن کتاب مثل دیدن چهار فیلم با یک بلیت است: روایت خاص بازداشت و بازجویی و محاکمه در دادگاه ویژه و حکایتهای دست اول مربوط به روحانیون خلافکار زندانی در بند ویژه +حس و حال یک زندانی در طول قریب به ۵ سال در شرایط گوناگون +مرور حوادث سیاسی این چند سال + مروراخبار بازداشتیهای ملی-مذهبی.
شهادت نویسنده از قول علی افشاری که در اتاق مجاور مهندس سحابی بوده مبنی بر اینکه وی را با برانکارد بیرون بردند در بخشی ازخاطرات آمده/من و برخی دوستان نیز بعدا میهمان همین اتاق بودیم و با علی آقا گفتگوهای دزدکی زیادی داشتیم! خاطرهای هم شیرین وهم تلخ که هردو حساش در کتاب به خوبی توصیف شده است.
راوی کتاب میگوید که در بازجوییهایش نوارهای شنود شده از تلفن منزلش را برایش پخش میکنند و جمله «روحانی، خوب اش هم بد است» برای او مایه دردسرمیشود. و یا از قول قاضی نقل میکند که شما باید به عنوان «دکور» هم شده «وکیل» داشته باشی!
تقاضای دوبار اعدام برای نویسنده صرفا به خاطر ابراز عقیده در باره حجاب و تغییرپذیری احکام اجتماعی اسلام، به نظر من برای یک عمر فعالیت فکری و دینی وسیاسی او بوده است.
اشکوری در جایی خاطره دیدارش با خاتمی را نقل میکند که از پرونده وی و آغاجری و سحابی اظهار ناراحتی میکند و میگوید رهبر هم با اعدام شما موافق نبود اما این هاشمی شاهرودی اوه اوه! یوسفی دوبار با نقل قولهایی مطرح میکند که هاشمی شاهرودی حامی مسئولان دادگاه ویژه برای اجرای حکم اعدام و یا عامل جلوگیری از آزادی او بوده است.
یوسفی از «چهرههای شاخص روشنفکری دینی» به جز کدیور گلهمند است که موضعی در باره حکم اعدام وی نگرفتند.
وی به یک مسئول پرونده ملی-مذهبی ها میگوید: از من میشنوید آنها را مقطوعالنسل کنید تا از دست شان راحت شوید! روایتهای حسی کتاب از بازجوییها و ادبیات آنها، هم جزء اسناد تاریخی محسوب میشود و هم منبع الهام برای پژوهشگران و هنرمندانی که نیاز به جزئیاتی ملموس و مستقیم دارند.
رئیس دادگاه در پاسخ یوسفی که دادگاه را به تفتیش عقاید متهم میکند، میگوید ما اصلا اینجا نشستهایم که تفتیش عقاید کنیم!
یوسفی در انتظار آزادی بوده که به جای آزادی دوباره دادگاهی و محکوم به ۵ سال حبس میشود. این قسمت از غمناک ترین بخشهای کتاب است.
یک رگه جالب و امیدبخش روایت زندانبانهایی است که همدلانه به نویسنده و یا دیگر زندانیان سیاسی کمک میکرده اند. یکی از آنان آهسته به یوسفی میگوید که از مستمعان سخنرانیهایش بوده است!
——————
*با اندک ویرایش تا متن از حالت فهرست نکات خارج شود.