راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

دو یادداشت درباره سفر بی‌بازگشت نویسنده آبادانی

ندا آل‌طیب
روزنامه اعتماد

کورش اسدی، داستان‌‌نویس آبادانی که داستان‌های «باغ ملی»، «گنبد کبود» و «پوکه‌باز» را از او خوانده‌ایم، در شامگاه دومین روز تابستان درگذشت.

کورش اسدی نویسنده‌ای که از نوجوانی برای نوشتن داستان کوتاه دست به قلم شده بود، شامگاه جمعه ٢ تیرماه به طور ناگهانی و بدون اینکه پیشینه‌ای از بیماری داشته باشد، درگذشت.

کورش اسدی،‌زاده ١٨ مرداد ١٣۴٣ در آبادان بود. از اواخر دوره دبیرستان شوق داستان‌نویسی در او شکل گرفت و دست به قلم شد ولی کسی را نمی‌شناخت تا راهنمایش باشد و نوشته‌هایش به شکل خصوصی و شخصی باقی ماند. با این حال در کنار نگارش این آثار، از همان دوران نوجوانی، خواندن آثار ادبی را هم آغاز کرد.

خانواده‌اش سال ١٣۵٩ همزمان با آغاز جنگ ایران و عراق به تهران مهاجرت کردند و او ادامه دوران دبیرستان خود را در تهران گذراند و در همین دوره بود که به طور جدی خواندن آثار ادبی را ادامه داد به طوری که به گفته خودش، در دوره سربازی آثار تمام داستان‌نویسان مطرح ایران و داستان‌های جدی خارجی را خواند.

به گزارش ایلنا، او پس از سربازی با هوشنگ گلشیری آشنا شد و با او تماس گرفت و نخستین نوشته‌هایش را به او داد و دوستی‌اش با او شکل گرفت و همین آشنایی و دوستی، هوشنگ گلشیری راه او را برای داستان‌نویس هموارتر کرد چراکه نگاه او نسبت به داستان آرام‌آرام شکل گرفت. نویسنده آبادانی علاوه بر این، در «جلسات پنجشنبه‌ها» که جلسات داستان‌خوانی دوستان گلشیری بود، حضور پیدا کرد و در همین جلسات به قول خودش تکرارنشدنی بود که با دیگر نویسندگان هم‌استانی خود آشنا شد؛ نویسندگانی مانند قاضی ربیحاوی و یارعلی پورمقدم از مسجدسلیمان، همین‌طور کامران بزرگ‌نیا و دیگران که به تدریج با آنان دوست شد و آنان نیز بر او تاثیر گذاشتند و بعدها با هم جلسات جداگانه داستان‌خوانی گذاشتند. سال ۱۳۶۶ یا ۱۳۶۷ بود که اسدی نخستین داستان‌های جدی‌اش را نوشت که بعدها مجموعه داستان شد. مجموعه داستان «باغ ملی» او آذر سال۱۳۸۳ به عنوان برنده چهارمین دوره برگزاری جایزه گلشیری در بخش بهترین مجموعه داستان سال ۱۳۸۲ از دید داوران معرفی شد.

اسدی نگاهی جدی به داستان کوتاه داشت و همواره در داستان‌هایش در جست‌وجوی چیزی گمشده و کشف یک راز (که معمولا در زندگی شخصیت داستان است) بود. او نیز مانند دیگر نویسندگان جنوبی، در اغلب داستان‌هایش فضاهای بکری را تجربه می‌کند.

اسدی در یکی از آخرین گفت‌وگوهایش درباره تفاوت داستان‌هایش با دیگر آثار نویسندگان همدوره خودش می‌گوید: «من جز نوشتن و خواندن هیچ کار و راهی بلد نیستم. هر کاری هم برای رفع مشکلات مادی کرده‌ام مربوط به کلمه و ادبیات بوده، مثل ویرایش یا درس دادن. اصولی هم در زندگی دارم که تا امروز تلاش کرده‌ام حفظ‌شان کنم. ریاکاری و تن دادن به پستی و توسل به اینجا و آنجا به هوای تامین معیشت، مطمئن باشید هم شخصیت نویسنده و هم قلم و هم اثرش را آلوده می‌کند. من ادعایی در نوشتن یا نویسنده‌ خاص بودن ندارم اما به گمانم نه فقط نویسنده بلکه هر انسانی باید به چیزهایی باور یا اعتقاد داشته باشد. پاسخ نهایی به این پرسش شما این است که من تا امروز و در هر بار نوشتن تلاشم این بوده که فارغ از آلودگی‌های مادی، یک کار ناب بنویسم و امیدوارم روزی این اتفاق رخ دهد.»

آخرین داستان او «کوچه ابرهای گمشده» بود که ١٠ سال در انتظار مجوز انتشار بود و سرانجام همچون برخی دیگر از آثاری که بعد از مدت‌ها از سد مجوز گذشتند، سال گذشته از سوی نشر نیماژ منتشر شد و آخرین داستان این نویسنده که گفته می‌شود کامل‌ترین داستان او نیز هست، در قفسه کتابفروشی‌ها جای گرفت؛ آخرین داستان نویسنده‌ای که معتقد بود داستان خوب با همه سختی‌ها و مشکلات، باز هم راه خود را پیدا می‌کند.

***

علی شروقی
روزنامه شرق

«کوروش اسدی درگذشت». خبر ناگهانی بود و واقعه نابهنگام. هیچ‌کس باورش نمی‌شد نویسنده‌ای که بعد از سال‌ها غیاب از صحنه داستان‌نویسی ایران، در دو سال اخیر سرانجام با مجوز گرفتنِ یک مجموعه‌داستان و یک رمانش بار دیگر به میدان ادبیات ایران بازگشته بود، به این زودی بار دیگر ادبیات ایران را با غیاب خود مواجه کند. آن هم غیابی که این‌بار دیگر موقتی نبود.
کورش اسدی در ۱۸ مرداد ۱۳۴۳ در آبادان متولد شد. داستان‌نویسی را از دوران نوجوانی و اواخر دبیرستان آغاز کرد. نخستین آموخته‌هایش در داستان‌نویسی، از طریق کتاب‌هایی بود که خود خوانده بود و به‌همین‌دلیل وقتی به‌طور جدی پا به میدان داستان‌نویسی گذاشت چنته‌اش از آثار داستانی مطرح ادبیات ایران و جهان پر بود. در دوره سربازی بسیاری از این آثار را خواند. در سال ۱۳۵۹ به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. پایان دوره سربازی‌اش آغازِ آشنایی‌اش با هوشنگ گلشیری بود و ورودش به جلسات پنجشنبه‌ها که توسط گلشیری و جمعی دیگر از نویسندگان برگزار می‌شد.

سختگیری‌های گلشیری، نکته‌سنجی‌ها و باریک‌بینی‌هایش در خواندن متون ادبی، توجهش به چگونه روایت‌کردن، طرز نگاهش به داستان و زبان داستان، کشف امکانات نهفته در متون کهن ایرانی برای برساختن روایت‌های خلاقانه، همه و همه تأثیر بی‌چون‌وچرایی بر داستان‌نویسی اسدی و طرز نگاهش به داستان گذاشت، اما در چارچوب آموزه‌های استاد نماند و به تقلید سبک او بسنده نکرد و به همین دلیل به یکی از شاگردان خلاق مکتب گلشیری بدل شد که توانست چیزی به این مکتب اضافه کند. آن‌چه را گرفتنی بود گرفت و درونی کرد و در آثارش خلاقانه به کار برد. از گلشیری آموخت که ادبیات امری جدی است نه تفنن و وقت‌گذرانی و وسیله‌ای برای پرکردن اوقات فراغت. در نوشتن بر ایجاز، فشردگی و توجه به آهنگ نثر تأکید داشت. شاعرانگی نثرش و کلنجار رفتن‌هایش با زبان هیچ‌وقت به سمت زبان‌بازی نرفت. داستان‌هایش از یک‌سو وام‌دار ادبیات و نثر کهن فارسی بود، از سوی دیگر متأثر از ادبیات مدرن ایران و جهان. در داستان‌هایش هم رد ادبیات کلاسیک ایران پیداست و هم رد نثر آهنگین و پاکیزه نویسندگانی نظیر گلستان و گلشیری.

نخستین مجموعه داستانش به نام «پوکه‌باز» در سال ١٣٧٨ در مجموعه «شهرزاد» در نشر آگه منتشر شد. مجموعه‌ای که بانی آن هوشنگ گلشیری بود و هدف آن معرفی نویسندگانی که پیش از آن کاری از آنها منتشر نشده بود. بعد از آن در سال ١٣٨٢ مجموعه‌داستان «باغ ملی» را در نشر سالی منتشر کرد. مجموعه‌داستانی که در سال ١٣٨٣ برنده بهترین مجموعه‌داستان چهارمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری شد. بعد از این دو مجموعه‌داستان سال‌ها کارِ دیگری از اسدی منتشر نشد، تا اینکه نشر نیماژ در سال ١٣٩۴ مجموعه‌داستان «گنبد کبود» را از او منتشر کرد و در سال ١٣٩۵ رمان «کوچه ابرهای گمشده»اش را که نخستین رمان اسدی بود و اکنون با درگذشت زودهنگام او به آخرین اثر داستانی‌اش بدل شده است و چه حیف، چون «کوچه ابرهای گمشده» نوید اوج‌های دیگری را در داستان‌نویسی اسدی می‌داد و همچنین نوید شکسته‌شدن رکودی را که رمان‌نویسی ما در این سال‌ها به آن دچار بود.

«کوچه ابرهای گمشده» رمانی بود که عصاره تمام آن‌چه شاخصه‌های داستان‌نویسی اسدی بود به بهترین وجه در آن جلوه کرد. رمانی با ساختار و طرح‌وتوطئه‌ای محکم، روایت غیرخطی، کاربرد هوشمندانه زبان آهنگین که در آن مکالمه‌ای هم با تاریخ صورت گرفته بود بی‌آنکه ادبیاتِ اسدی به تاریخ باج بدهد و رمان را به خدمت آن درآورد، که تأکید اسدی در گفته‌ها و نوشته‌های غیرداستانی‌اش نیز همواره بر استقلال ادبیات بود. بااین‌همه داستان‌هایش هرگز فرم‌گرایی محض نبودند. تاریخ و هرآن‌چه را به تجربه‌های عمومی مربوط می‌شد در ادبیاتش درونی می‌کرد و داستان‌هایش هرگز بیان تجربه‌های صرفا شخصی و خصوصی نبود. در «کوچه ابرهای گمشده» بحران نسلی را روایت کرد که از بزنگاه‌های حساس تاریخی و اجتماعی عبور کرده بود و حالا آدم‌های به‌جامانده از این بحران‌ در بزنگاهی دیگر با هم مواجه شده بودند. «کوچه ابرهای گمشده» همچنین روایت شهر از خلال ردها، زخم‌ها و علامت‌هایی بود که تاریخ بر تن شهر به‌جا گذاشته بود.

اسدی همچنین در نقد ادبی چیره‌دست بود. نوشته‌های انتقادی او درباره ادبیات و آثار ادبی نشان از تیزبینی او و توجهش به ظرایف پنهان متون ادبی داشت. درگذشت او بدون شک ضایعه‌ای بزرگ برای داستان‌نویسی معاصر ماست.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته