کاووس شاه و همتای او ایکاروس یونانی

آزیتا قهرمان
صحنه ها

در فصلی از شاهنامه با عنوانِ «گمراه کردن ابلیس کاووس را و به آسمان رفتن کاووس»، فردوسی به سفر نافرجام کاووس که به دیدار خورشید و فتح آسمان ها رفته است، می پردازد. این روایت شباهت به پرواز “ایکاروس” و سرمستی ی او از دیدار خورشید و سقوط در دریای “ایکار” دارد.

“کاووس” دومین پادشاه کیانی ، پسر کیقباد ۱۵۰ سال پادشاهی کرد. در زمان او مهمترین داستان های شاهنامه مانند: هفت خوان رستم، رستم و سهراب، داستان سودابه و سیاوش و… اتفاق می افتند. اما مهم تر از همه ساخت شخصیت و پردازش روایت پادشاهی او در شاهنامه است. او شاه-پهلوانی بوالهوس، پر از شوق و شور و سرگشتگی و آرزوهای انسانی ست. میل به ماجراجویی در او موضوع  حوادث و اتفاقاتی در سیر داستانی شاهنامه است. شخصیت او لایه های متناقض و ناهمگون دارد. این نکته  به عنوان یک شخصیت  به او جذابیتی فراتر و متفاوت از باقی شاهان می بخشد. هرچند برای ایرانیان به خاطر داستان سودابه و مرگ سیاوش ودیگر حواشی این داستان او پادشاه چندان محبوبی نیست.

مهمترین شباهت ها بین اسطوره های یونانی و مصری با داستان های شاهنامه در داستان کاووس اتفاق می افتد: همچون  تشابه “هفت خوان رستم” با “دوازده خوان هرکول” یونانی و همچنین شباهت ایکاروس و کیکاووس در جستجوی راز آسمان ها.

در روایت یونانی، “دیدالوس” پدر ایکاروس همان معمار و صنعتگری ست که هزار توی مینوس کرتی (لابورینتوس) را می سازد. او سوگند خورده بود که هرگز هیچ انسانی نخواهد توانست پس از ورود به این هزارتو از آن راهی به خارج بیابد. “تسئوس” به یاری ” آریادنه”و نخ زرینی که به او می سپرد پس از کشتن هیولای “مایناتور” از لابیرنت می گریزد و با آریادنه به آتن می رود. مینوس به انتقام به تعقیب دیدالوس می پردازد چرا که او تضمین کرده بود هرگز هیچ کس راه خروج را نخواهد یافت. دیدالوس که چاره ای جز فرار ندارد با به هم بستن پرهای پرندگان با موم برای خود و پسرش ایکاروس، بال هایی بزرگ می سازد و به او سفارش می کند زیاد اوج نگیرد اما ایکاروس که از شور پرواز مغرور و مجذوب خورشید شده، آنقدر به آن نزدیک می شود که موم بال هایش ذوب میشود و در اعماق دریا سقوط میکند و غرق می شود. به همین جهت آن دریا را از آن پس “ایکار” نامیدند.

کاووس پس از جنگ با پادشاه هاماوران و به زن گرفتن دختر او سودابه به زندان شاه هاماوران می افتد. شیوه پردازش سیمای روانی و عملکرد سودابه نیز متفاوت از دیگر زنان شاهنامه پیچیدگی های بیشتری دارد. رستم برای آزاد کردن کاووس با شاه می جنگد و او را می رهاند. کاووس با بلند پروازی، ماجراجویی، عاشق پیشگی و جنگ آوری های بی دلیل گاه پادشاهی بی خرد معرفی می شود. بارها رستم و دیگر پهلوانان برای نجات و یا حل مشکلاتی که او آفریده خود به مهلکه  مرگ می افتند. با این همه او پس از به تخت نشستن، سرزمینی پر از داد و آرامش و فرهی فراهم می آورد:

جهانی پر از داد شد یکسره/ همی روی برگاشت گرگ از بره
زبس گنج و زیبایی و فرهی / پری مردم و دیو گشتش رهی

کاووس که شاهی نا آرام، شوریده و همیشه در جستجوست، در پگاهی پس از دیدار با ابلیس، بر اساس نصایح و سخنان او تهییج می شود که رازهای آسمان، روز و شب، و خورشید را نیزدریابد:

بیامد به پیشش زمین بوسه داد / یکی دسته ی گل به کاووس داد
چنین گفت کین فر و زیبای تو / همی چرخ گردان سزد جای تو
بکام تو شد روی گیتی همه / شبانی و گردن فرازان همه
یکی کارماندست تا در جهان / نشان تو هرگز نگردد نهان
چه دارد همی آفتاب از تو راز / که چون گردد اندر نشیب و فراز
چگونه ست ماه و شب و روز چیست / برین گردش چرخ سالار کیست
گرفتی زمین وآنچه بد کام تو / شود آسمان نیز در دام تو

کاووس پس از مشاوره با ستاره شناسان و درباریان راه چاره ای می یابد. بچه عقاب هایی را به گوشت بره و کباب می پرورد تا هریک چون شیری فربه شوند. آنگاه تختی می سازند و عقاب های گرسنه را در چهارگوشه اش به بند میکشند  و ران بره ای را بر نیزه ای در میان می آویزند. کاووس بر تختی نشسته و با جامی بر دست به تماشای آسمان ها می رود. او تا فلک افلاک بالا  می رود و با تیر و کمان با آسمان ها می جنگد. اما عقابان که گرسنه اند و نیرویشان تحلیل میرود در بیشه ی سرزمینی دور (آمل) با تخت کاووس سقوط می کنند. این بار نیز رستم است که همچون دفعات پیش به یاری او می شتابد:

چو کاووس خودکامه اندر جهان /ندیدم کسی از کهان و مهان
خرد نیست او را نه دانش نه رای/ نه هوشش بجایست و نه دل بجای
تو گویی بسرش اندرون مغز نیست / یک اندیشه ی او همی نغز نیست
کس از نامداران پیشین زمان / نکردند آهنگ زی آسمان
چو دیوانگانست بی ره ورای / بهر باد کاید برآید زپای

ایکاروس در اساطیر یونان و ادبیات اروپایی مظهر شور مجنونانه ی بلندپروازی و غروری سر از پا نشناخته است که زندگی خود را نیز در این راه می دهد. او جانی شیفته و جویای دانش برای گشودن رازهای خدایان است که به آن سوی سرزمین های ناشناخته و ناممکن می رود و با رازی که دریافته دیگر هرگز او را مجال بازگشت به جهان آدمیان  نخواهد بود. همچون پرومته، تسئوس و دیگر شخصیت های نمادین اساطیر یونان او  مظهر کنجکاوی و جستجو، شورشی بر ضد تقدیر و سرنوشت، آرزوی دانایی  و تجربه آن چیزهایی است که از طرف  قدرت خدایان ممنوع  شده است.

در شاهنامه اما کاووس پس از این حادثه و سقوط توبه می کند و به عذرخواهی می پردازد و رستم، جان او را برای سومین بار از مرگ نجات می دهد. ایکاروس  اما به مرگ محکوم می شود. کاووس پشیمان و رنجور، بر خاک تیره رخ می مالد و پیش یزدان پاک، نیایش می کند تاوقتی جهان آفرین او را می بخشد و او دوباره بر تخت سلطنت  جلوس میکند  و سالیان بسیار پادشاهی می کند.

متون کهن و روایات ادب فارسی نیاز به بازخوانی و قرائتی نو دارد چرا که بی شک با تحلیلی روانشناسانه ونقد اسطوره ای و یا دیگر افق هایی که در ادبیات و نقد مدرن مطرح گردیده، می توان به طرح دیدگاهی نو پرداخت و نگاهی  تازه تر از زوایای متفاوت به کلیشه های ادبی داشت.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته