سرمایه، مارکس و پیکتی

حمید عاطفی

تازه های کتاب: «سرمایه در قرن بیست و یکم»

ترجمه فارسی یکی از پرفروش ترین کتابهای سایت آمازون در سال ۲۰۱۴ یعنی کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» این هفته به بازار می‌آید. این کتاب را اصلان قودجانی، مترجم کتابهای اقتصادی، زیر نظر دکتر محسن رنانی ترجمه کرده است.

محسن رنانی مقدمه مفصلی (۳۶ صفحه) بر این کتاب نوشته‌ است. دو صفحه اول مقدمه ای که بر این کتاب نوشته شده را بخوانید:

اگر مادر کارل مارکس می‌دانست که فرزندش با افکار و نظریاتی که تولید خواهد کرد موجب شورش‌ها و انقلاب‌ها، کودتا‌ها، استبدادها، زندان‌ها، اعدام‌ها، ترورها و اردوگاه‌های کار اجباری خواهد شد که دستکم یکصد میلیون کشته بر روی دست بشریت خواهد گذاشت شاید پس از تولد او، هرگز بند نافش را گره نمی‌زد و اجازه می‌داد فرزندش برای نجات جان یکصد میلیون انسان قربانی شود. مارکس، این پیامبر زمینی کمونیزم، افکارش با سرعتی بیش از هر پیامبر دیگری منتشر شد و به عمل درآمد، به‌گونه‌ای که تنها ظرف یکصد سال ‌پس از انتشار کتاب «سرمایه» اش گستره کشورهایی که افکار او در آن‌ها حاکمیت سیاسی پیدا کرده بود یک سوم جمعیت جهان را در خود جای می‌دادند و این بیش از تعداد کل پیروان پر شمارترین دین جهان یعنی مسیحیت با سابقه‌ای دو هزار ساله بود. با توجه به سلامت نفس و عشقی که به انسان در دل او موج می‌زد، به گمانم اگر خود مارکس هم می‌دانست که نظریاتش چه بلایی بر سر بشریت خواهد آورد، اصولا به مدرسه نمی‌رفت و به کارگری مشغول می‌شد و تن به استثمار سرمایه‌داران می‌داد اما کتاب «سرمایه» اش را بر علیه سرمایه‌داری نمی‌نوشت.

و اکنون نزدیک به یک و نیم قرن پس از انتشار جلد اول کتاب «سرمایه»ی مارکس، کتاب دیگری به همین نام منتشر شده است که برای نویسنده لقب «مارکس مدرن» یا «مارکس دوم» را به ارمغان آورده است. به راستی، توماس پیکتی، نویسنده کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» باید از این لقب خوشحال باشد یا ناراحت؟ نمی‌دانم پیکتی چه می‌اندیشد اما من این لقب را برای او نمی‌پسندم. من برای پیکتی لقب «کینز دوم» را می‌پسندم. به گمانم کاری که پیکتی کرد کاری از نوع کار کینز است نه از نوع کار مارکس. کینز، عدم تعادل‌های ساختاری در بازارهای آزاد سرمایه‌داری را در حوزه تخصیص نشان داد و پیکتی عدم تعادل‌های ساختاری آن را در حوزه توزیع. والبته هر دو، بر خلاف مارکس، به جای دستورالعمل براندازی، نسخه‌های درمانی نوشتند.

بزرگترین تفاوت مارکس و پیکتی این است که مارکس «تئوری را به خدمت عشق درآورد» و آنگاه مستبدینی چون استالین، «تئوری‌های معطوف به عشق» او را به ایدئولوژی تبدیل کردند و برای تسلط بر دنیای واقع و تغییر جبارانه زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه خود، به خدمت گرفتند. اما پیکتی «عشق را به خدمت تئوری درآورد» و به همین علت تئوری او نه تنها به سادگی قابلیت تبدیل شدن به ایدئولوژی را ندارد بلکه از همان روز اول تولد، بدون هیچ خونریزی و با مسالمت دارد اثر خود را بر نگرش همه جهان و بر تغییر تدریجی جامعه بشری می‌گذارد… .

همرسانی کنید:

مطالب وابسته