کتابهای رایگان: وطن من کجا ست؟ – شعرهای پازولینی

مهدی مرعشی

پازولینی سینمایش شعر است، شعرش سینماست، زندگی اش شعری سینمایی است حتی آنجا که زشتی را تصویر می کند.

این کتاب را از سر اتفاق پیدا کردم. اعتراف می کنم که عنوان اش جذبم کرد. بنا نبود ترجمه اش کنم. اولها همینطور شعری را بر می گرداندم و بعد دیدم انگار دارد عادتم می شود. و باز اعتراف می کنم که تمام کردن اش از ترس ناتمام ماندن کار بود. پس تمامش کردم و حالا اینجاست پیش روی شما، رایگان. دانلودش کنید، بخوانیدش.

اینها شعرهای شاعری است که رؤیایش عدالت بود، برابری بود، در شعرهایش هیچ کس بالاتر از دیگری نبود. حتی مسیح هم مردی عادی بود که یکباره می آمد جلو دوربین. طبق پیشگفتار کتاب بیشتر شعرهای این کتاب متعلق به سال ۱۹۴۸ است، چندتایی هم سال ۱۹۴۷. این شعرها زمانی سروده شده که در دهکده مادرش به سرمی برده، شور کمونیسم به سرش بوده و دیالکتیک مارکس می خوانده؛ ایده ای که تا پایان عمر با او می ماند و همین نگاهش را به هستی و کارگران و بدبختها شکل داده.

در این شعرها از شور نوجوانی میگوید، از بدبختها، از کارگران و وطن، و می گوید: «وطن من در عطش عشق من است.» من هم میپرسم: «وطن من کجاست؟»

خواندن این کتاب و به فارسی نوشتن اش شاید جست و جوی همین پرسش باشد، بیش از شصت سال پس از سرودن این شعرها، در جایی دیگر و این بار به زبانی دیگر، از نگاهی دیگر، از دریچه دوربین من و تو و شاید هم پاسخ در این شعر او باشد: “متحد شویم”؛ آنجا که میگوید:
متحد شویم
ابر! باران میشود
دانه گندم میشود
چشمه جوبار میشود
بدبختها آگاه میشوند!
متحد شویم!
بهار میرسد
از جنازه نهرها می زایند،
ما جنازه هاییم،
بهار، هزار قلب که جوانه می زند در “عشق”!

راست میگوید شاعر، اما کو تا ابر ما باران شود!

مونترال، بیستم دسامبر ۲۰۱۵

کتاب را از سایت مترجم در اینجا بردارید.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته