ادبیات بدون سبک وجود ندارد؛ به بهانه ترجمه تازه استاد احمد سمیعی

شیما بهره مند
روزنامه شرق

اینکه ادبیات ما خوانده نمی‌شود افسانه است. افسانه‌ای که جریان غالبِ بی‌رمق داستان‌نویسی ما ساخته ‌و پرداخته تا ادبیات میان‌مایه را به مخاطبان اندکش قالب کند.

این ادعا البته، بی‌مخاطب‌ماندن و تیراژ ناچیز داستان‌های ایرانی اخیر را رد نمی‌کند. اگر پدیده «ادبیات» را منحصر به کتاب‌های تازه‌طبع ندانیم و در چشم‌اندازی وسیع هر آنچه را به زبان‌ فارسی درآمده است از پیکره ادبیات بدانیم، آن‌گاه تمام داستا‌ن‌های معاصر فارسی، از هدایت به این طرف و تمام ترجمه‌های فارسی و شعرها و حتی جستارها، بخشی از پیکره ادبیات معاصری است که امروز بسیاری در سوگِ مرگ آن نشسته‌اند. «اما داوری آن‌سوی در نشسته است، بی‌ ردای شوم قاضیان، ذاتش درایت و انصاف، هیئتش زمان» که هنوز که هنوز است آثار ادبی را، ادبیات جهانی فارسی را چون «بوف کور» صادق هدایت بر صدر می‌نشاند و قدر می‌نهد. اگرچه دیگر خودِ بوف کور نیز به کلیشه‌ای برای مثال‌آوردن از ادبیات فارسی درخور، در جستارها و انواع‌واقسامِ کتاب‌های نقد/ مقاله درآمده است و هدایت را به پیرمرد خنزرپنزری بدل کرده که راوی بوف کور مدام در خواب‌‌بیداری‌هایش می‌دید به‌ دار آویختندش، او که جلو بساطش قوز می‌کرد و به حالتِ راوی بوف کور می‌نشست. …

خیل مشتاقان ادبیات که خود را اخلافِ نام‌های بزرگ ادبیات ما، خاصه رضا براهنی و هوشنگ گلشیری و یدالله رویایی می‌دانند، و پیام‌ها و نام‌های این استادان را به خود و کتاب‌هاشان الصاق می‌کنند، چرا هنوز نتوانسته‌اند مقاله یا نقدی در قد و قامت یا رد آثار اینان بنویسد. پاسخ روشن است. ادبیات ما مدت‌هاست که از «سبک» و سبک‌پردازی چشم‌پوشی کرده و آن را به‌عمد ندید گرفته است.

سوزان سانتاگ معتقد بود «ادبیات بدون سبک وجود ندارد» و برخی از منتقدان پیشرو سبک در ادبیات را هم‌چون رخداد در سیاست می‌خوانند. اتفاقی که ابدا خودخواسته نیست و به «قشنگ نوشتن» و مقولاتِ کارگاهی ادبی ربط ندارد. وجه غالب ادبیات اخیر ناتوان از سبک‌پردازی است و بسیاری از خیل داستان‌نویسان وجه‌اندیشیده مستمری ندارند تا در استمرار «آگونِ» خود، به خلق سبک برسند. البته همین‌ وجه‌غالب است که چندان التفاتی به آثار داستانی نویسندگان معاصر چون محمدرضا کاتب و کورش اسدی و علیمراد فدایی‌نیا و در شعر نیز یدالله رویایی، شاعر دوران ما و چند نام دیگر ندارد. آخر اینان نویسندگانِ صاحب‌سبک ادبیات ما هستند، رخدادهایی که شاید هر از چند سالی ممکن شوند یا اصلا نشوند.

«رمان‌نویسانی را می‌شناسم که پاکیزه می‌نویسند و، سرانجام با گذشت زمان، حُسن شهرت ادبی یافته‌اند. آنان بس پُرکارند و به همه انواع ادبی، با سهل‌آفرینی دست می‌اندازند. جمله‌ها خود‌به‌خود از قلم‌شان تراوش می‌کند. کارشان این است که هر روز صبح، پیش از صرف چاشت، پانصد ششصد سطری به‌روی کاغذ آورند و، باز می‌گویم، کارشان شایسته و درخور است؛ در آن دستور زبان لنگ نمی‌زند؛ آهنگ حرکت مطلوب است؛ آب‌ورنگ گاه در صفحاتی جلوه‌گر می‌شود و خواننده را وامی‌دارد، از سرِ حرمت‌گذاری بگوید: قشنگ نوشته شده است. القصه، این رمان‌نویسان، از هر جهت برخوردار از قریحه‌ای تمام‌عیار می‌نمایند.» امیل زولا در بخشی از «رمان تجربی» به توصیف این‌دست نویسندگان دست می‌زند و بعد از میان‌مایگی آنان سخن می‌نویسد: «نامُرادی این نویسندگان در آن است که طرز بیانی از آنِ خود ندارند و همین کافی است که هماره در میان‌مایگی بمانند.»

احمد سمیعی اخیرا ترجمه‌ای درخشان با‌عنوان «سبک و آراء فیلسوفان و سخن‌شناسان درباره آن» را منتشر کرده است، که شامل مقالاتی است جامع در تعریف سبک و مصادیق آن.

مرور این کتاب قابل‌تأمل که آرای سخن‌شناسان از فلاسفه عهد قدیم تا نویسندگان، ‌ناقدان قرن اخیر را در بر دارد، مجال و دقتی درخورِ دقت‌نظر مترجم کتاب طلب می‌کند. اما همین تکه از «رمان تجربی» زولا که به نقل از «بیان شخصی» و با عنوان «قلم و رقم نویسنده» در کتاب آمده، باب بحث ما است.

زولا از نویسندگان یادشده به «املانویسان» تعبیر می‌کند. «بیهوده خروارها نوشته بر روی هم می‌انبارند و از باروری باورنکردنی خود بهره می‌جویند و زیاده کار می‌کشند. از آثارشان هیچ‌گاه جز بوی بی‌اثر نوزاد مرده‌ به‌دنیاآمده به مشام نمی‌رسد.» زولا رأی به محکومیت‌ آثارشان می‌دهد زیرا «آنان بیان شخصی ندارند».

او معتقد است در بهترین حالت این نویسندگان سبک دیگران را از هوا می‌گیرند و جملاتی را صید می‌کنند که به گِرد آنان در پروازند و «آن‌چنان می‌نویسند که انگار کسی، پشت‌سرشان عبارت را املا می‌کند.» در نظر این نویسنده، ادبیات دیگر قواعد آیین سخنوری نیست. خواننده هم تنها بسته‌ای از کاغذ چاپ‌‌شده برابر چشم ندارد بلکه شاهد انسانی است – انسانی که صدای ضربان را در هر کلمه‌ای می‌شنود.

دست‌آخر زولا نویسنده را چنین شناسایی می‌کند: «یک صفحه از نوشته او را در میان صد صفحه نوشته دیگران می‌توان بازشناخت.» او از سن‌سیمون نام می‌برد، نویسنده‌ای که در نظر زولا با خون و عصاره وجود خود نوشته است و «چنین نمی‌نماید که در بند و هوای نوشتن بوده باشد اما یک‌ضرب به بالاترین سبک، به آفرینش زبان و بیانی زنده دست یافته است.»

ما مخاطبان ادبیات نیز مدت‌هاست که بیش از هر چیز با تلی از «کاغذ چاپ‌شده» مواجهیم، پس شاید حق داشته باشیم که هم‌صدا با امیل زولا بگوییم: «رمان‌نویسانی را می‌شناسیم که پاکیزه می‌نویسند و، سرانجام با گذشت زمان، حُسن شهرت ادبی یافته‌اند… اما طرز بیانی از آنِ خود ندارند.» آنان همان نویسندگان بدون‌سبک‌اند، نویسندگان حرفه‌ای، متخصصان ادبیات که از کلمات‌شان چندان ضربانی به‌گوش نمی‌رسد.

———————–
مشخصات کتاب قاعدتا باید در متن هر نوشته بیاید و آوردن عکس جلد کتاب کافی نیست. مشخصات کتاب از این قرار است:
کریستین نوآی کلوزاد، سبک و آرا فیلسوفان و سخن شناسان درباره آن، ترجمه احمد سمیعی، تهران: هرمس، ۱۳۹۵، ۱۵۶ صفحه.

*با تلخیص و عمدتا حذف خودزنی های بی وجه نویسنده و یک دو ویرایش. به جای حمله به کلیه نویسندگان بهترین کار تحلیل کار یک دو نفر از کسانی است که نویسنده کار آنها را “کاغذ چاپ شده” می نامد. طفره رفتن از نقد مستقیم و اکتفا کردن به کلیات چه بسا به یکی از این دو دلیل است: نداشتن شهامت روزنامه نگارانه یا فقدان سواد کافی ادبی در حد ادعایی که می کنیم. – م.ج

همرسانی کنید:

مطالب وابسته