اقتصاد فرهنگ، هنر و کتاب

مهتاب قلی زاده
روزنامه اعتماد

«هر آن‌چیز که سخت است و استوار دود می‌شود و به هوا می‌رود.» -کارل مارکس
شرایط و فضای اوایل انقلاب، بیشتر از یک دهه هم «اقتصاد» را تحت تاثیر قرار داده بود و هم همه شاخه‌های «هنر» را. همان‌ها که حالا دود شده‌اند و به هوا رفته‌اند.

آن روزها یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، «ملی شدن» بانک‌ها و دیگر نهادها بود، ملی شدنی که در «دولتی» شدن تفسیر می‌شد. با دولتی شدن بانک‌ها، اختیار نظام پولی و مالی کشور به دست دولت افتاد، تا از این راه، بخش خصوصی تنها به عنوان تولید‌کننده صنعتی و کشاورزی در اقتصاد فعالیت کند. این ماجرا تا دولت هفتم که نخستین بانک خصوصی افتتاح شد، ادامه داشت. حالا واگذاری بخش‌های مختلف بدنه دولت و خلوت کردن شاخ و برگ‌های اضافی‌اش یک ارزش است؛ چرخشی ١٨٠ درجه در نوع نگاه به ساختار دولت. «خصوصی‌‌سازی» هم یکی دیگر از خطوط قرمز اصلی پس از انقلاب بود. انقلابی که کوتاه کردن دست «سرمایه‌داران زالو صفت» یکی از خواسته‌های اصلی‌اش بود نمی‌توانست از بخش خصوصی حمایت کند؛ نتیجه هم آنکه مهم‌ترین صنایع کشور «ملی» اعلام شدند و بخش خصوصی در حوزه‌های خرد باقی ماند. هر چند امروز سخن گفتن علیه خصوصی‌سازی، شجاعت می‌خواهد؛ این مورد هم چرخشی ١٨٠ درجه به خود دیده است. حالا خصوصی‌سازی ارزش است و «ملی شدن» در خصوصی‌سازی تفسیر می‌شود. زمانی که خصوصی‌سازی تبدیل به شعار اصلی دو جناح اصلی حاکم بر کشور -اصلاح‌طلب و اصولگرا- شده است دیگر بخش خصوصی و سرمایه‌دار نه تنها «زالوصفت» نیستند، بلکه محرک چرخ‌های اقتصاد شده‌اند. حالا شاید دیگر تعجبی ندارد که تنها آنها می‌توانند تشکل‌های صنفی و سندیکاهای خود را ایجاد کنند.

«واردات کالاهای مصرفی» دیگر نمونه همان تعصبات «سخت و استوار» است. در سخت‌ترین روزهایی که کشور در جنگ با عراق بود هم واردات کالاهای مصرفی از خارج مذموم بود و دولت در تلاش بود تا نیازهای اولیه معیشتی کشور را از راه فعالیت‌های داخلی برطرف کند. از سوی دیگر هر چند دولت در سال‌های جنگ به‌شدت از نظر منابع مالی زیر فشار بود، هیچگاه حمایت از تولید‌کننده داخلی را فراموش نکرد. به همین دلیل بسیاری از تولیدکننده‌های کشور، در شرایط جنگ هم توانستند از خطر ورشکستگی در امان بمانند. حالا کار به جایی رسیده که بسیاری از محصولاتی که می‌توانند با کیفیتی مناسب در کشور تولید شوند آنقدر وارد می‌شوند که دیگر مجالی برای تولیدکننده داخلی نمی‌ماند. حجم بزرگ صنعت ایران را صنایع خرد و متوسط شکل داده‌اند. کارگاه‌هایی با تعداد کارگر پایین و میزان محصول اندک. اینها توان مقابله با حجم بزرگ واردات را ندارند و نمی‌توانند از پس رقبای قدر و ثروتمند برآیند. «تجارت خارجی» هم بخشی از همین روند است. سال‌های نخست پس از انقلاب تجارت خارجی هم تقریبا ملی شده بود و جز دولت کمتر کسی امکان صادرات و واردات داشت. امروز تجار بیشتر سود خود را از فعالیت‌های تجاری خارجی به دست می‌آورند؛ حال‌آنکه فعالان بخش تولید به سختی امکان دست‌یابی به تسهیلات بانکی را دارند. اینها تنها بخشی از سرنوشت اقتصاد و چرخش دیدگاه‌های حاکم بر این حوزه در روندی حدود ۴٠ ساله است. هنر هم در همه شاخه‌ها و زیر شاخه‌ها سرنوشت مشابهی داشته است.

پس از انقلاب تا چند سال تقریبا سینمایی در کار نبود. ضوابط مشخصی که از سوی حاکمیت برای فیلم‌سازی اسلامی روشن نشده بود. با تعیین ضابطه‌های سینمای اسلامی، ساخت بخشی از فیلم‌ها که امروز «فیلم‌فارسی» نامیده می‌شود و منبع مهم سودآوری برای صنعت سینما پیش از انقلاب بود، برچیده شد. پیامد این تصمیم باز شدن فضای فعالیت برای کارگردانان کیفی‌تر شد؛ هرچند که محدودیت‌های بسیاری دست آنها را بسته بود و امکان فعالیت‌شان بسیار محدود بود. شاید امروز و با نگاه از بیرون به آنچه بر سینمای ایران گذشت، بتوان به‌راحتی قضاوت کرد: از دل همان محدودیت‌ها حالا «فروشنده» فرهادی ‌زاده شده است که دو نخل طلا از جشنواره کن به ایران می‌آورد. به هر حال حدود یک دهه طول کشید تا سینمای ایران بتواند قهرمان‌های اسلامی و انقلابی خلق کند؛ سینمایی که مخاطب آن را دوست داشت و برایش هزینه می‌کرد؛ سینمایی که تقاضای بالا برای آن، تهیه‌کننده‌ها را هم برای سرمایه‌گذاری مشتاق کرد. این قصه همچون حکایت‌های اقتصادی با گذر زمان چرخش کرد. با آغاز دوره اصلاحات و فضای جدید بود که صنعت فیلم‌سازی ایران توانست سراغ مفاهیم تازه‌تری که با عشق و احساس نزدیکی داشت رود. حالا مفاهیمی که تابو بوده‌اند، فیلمنامه‌های رایج سینمای ایران شده‌اند.

«موسیقی» هم شاخه دیگری از هنر است که سرنوشتی کم‌وبیش مشابه دارد. اشعار عاشقانه خط قرمز بودند؛ کنسرت وجود خارجی نداشت؛ هیچ‌سازی در سیمای سراسری امکان نمایش نداشت و موسیقی پاپ به طور کامل به سایه رفته بود. تا اواسط دهه هفتاد خورشیدی محمدرضا شجریان و شهرام ناظری سلاطین مطلق موسیقی ایران بودند. هرچند که بخت یار موسیقی کشور بود و اینها آثار با کیفیتی تولید می‌کردند. تولیدی که با سیاست‌های کلی حاکمیت هم هم‌خوانی داشت. هرچند که فروش آثار شرکت «دل‌آواز» همچنان بالا بود. با شروع فعالیت‌های سنتی نزدیک به پاپ که شاید سردمدار آن «علیرضا افتخاری» بود، خط جدیدی در تولید آثار صوتی آغاز شد. با آن همه تعصب و ممنوعیت حالا فضا بسیار تغییر کرده است. هرچند هنوز هم کنسرت‌ها کنسل می‌شوند و همه آثار مجوز انتشار پیدا نمی‌کنند، اما همه آنچه که خشک و استوار بود حالا رنگ و بوی دیگری گرفته است.

تئاتر هم سرنوشت متفاوت چندانی ندارد. این شاخه فرهنگ و هنر هم سیری مشابه با دیگر شاخه را پیموده است؛ روندی که حالا با یکی دو دهه پیش تفاوت چشمگیر دارد. روندی بسیار متفاوت و رو به رشد به خود گرفته و دست هنرمندان برای خلق هنرشان بسیار بازتر است.

در مورد چاپ و نشر اما آمار و ارقام دقیق‌تری وجود دارد. در حالی که از اول انقلاب تا امروز شمارگان چاپ اول کاهش پنجاه درصدی داشته، قیمت کتاب ٢٠۵ درصد رشد کرده است. سال‎های ١٣۵٧ تا ١٣٩٢ در حوزه اقتصاد، بیشترین تولید مربوط به سال ١٣٩٠ و کمترین تولید در سال ١٣۶۶ بوده است و در علوم اجتماعی هم بیشترین تولید با هشت هزار و ۴٠٠ عنوان کتاب بین سال‎های ١٣٨٨ تا ١٣٩٠ وجود داشت که این رقم در سال ١٣٩٢ به حدود هفت هزار و  ٩٠٠ عنوان کاهش پیدا کرد. همه آنچه گفته شد به خوبی نشان می‌دهد که در همه سال‌هایی که گذشت، «منطق سود اقتصادی» چون قطره‌های آب، آرام آرام، آنقدر چکید تا از دل سنگ راه خود را باز کرد. همه آنچه زمانی «اسمش را نبر» بود حالا مرسوم و رایج است.

در حوزه اقتصاد که نگاه خود حاکمیت هم تغییر کرده است؛ هرچند در حوزه فرهنگ نگاه حاکم تغییر نکرده باشد و سیاست‌ها به ناچار برابر تقاضای بازار عقب نشسته باشند. به هر روی هرچند که آب، از لابه‌لای سنگ‌ها، راهی به رود جسته باشد، هنوز هم همه شاخه‌های فرهنگ و هنر در رنجی که از تاریخ برده‌اند، مهجور مانده‌اند. گرچه در هر کدام از بخش‌ها، زنجیره‌های صنعت در حال شکل‌گیری است، اما هنوز سرمایه‌گذاری در هنر شجاعت می‌خواهد. هنوز اقتصاد فرهنگ آنقدر مهجور است که هنرمندان بی‌عشق نمی‌توانند در حرفه خود بمانند؛ درآمد بیشتر آنها یا از راه دیگری تامین می‌شود یا تنها برای گذران کافی است.

شاید امروز وقت آن رسیده که به هنر هم به شکل یک بازار کامل نگاه شود و این هیچ منافاتی با «ذات» هنر ندارد؛ به هرحال باید حلقه‌ای ارتباطی ایجاد شود تا افراد بیشتری هنرمند و آثارش را بشناسند. برای این کار شاید مهم‌ترین بسترساز دولت باشد که می‌تواند با بازوهای قدرتمند تبلیغاتی که در اختیار دارد این فرهنگ‌سازی را انجام دهد. هرچند باید ایده‌آل‌نگری را کنار گذاشت و کمی واقع‌بین بود. واقعیت آن است که از وزارت ارشادی که برای اکران یک فیلم باید از مجلس گرفته تا ده‌ها نهاد رسمی و غیررسمی دیگر بجنگد یا نمی‌تواند از تعطیلی تدریس موسیقی در فرهنگسراها پیشگیری کند، نباید چندان انتظار داشت. در بخش خصوصی اما، سایت‌هایی که دغدغه‌ای از جنس فرهنگ و هنر دارند می‌توانند راه‌گشا ظاهر شوند. به نوعی اگر فعالیت این سایت‌ها گسترش پیدا کند؛ هم از نظر آموزشی و شناساندن هنر به جامعه کمک می‌کنند و هم دسترسی به محصولات فرهنگی را آسان می‌کنند. البته در شکل‌گیری این پروسه تعدادی هم مشغول به کار می‌شوند و به سود مالی می‌رسند. چه اینکه بسیاری از سایت‌های غیررسمی و حتی فیلتر شده مثل «رادیو جوان» درآمدهای بالایی دارند که نه تنها هیچ کمکی به بازار فرهنگ نمی‌کنند بلکه فقط با راحت کردن دسترسی به سود خودشان می‌رسند.
«اعتماد» در این صفحه تنها بخشی از اقتصاد فرهنگ را بررسی کرده است:

  • نگاهی به سایت‌هایی که کالاهای هنری می‌فروشند
  • نگاهی به اقتصاد در موسیقی زیرزمینی
  • حال و روز این روزهای صنعت نشر
همرسانی کنید:

مطالب وابسته