قصه های بند؛ زندان به روایت علی اشرف درویشیان

احمد غلامی
روزنامه شرق

نام علی‌اشرف درویشیان چنان با آثارش گره خورده که جزء لاینفکِ زندگی‌اش شده‌اند. آدمی و کتابی، و کتابی و آدمی!

«قصه‌های بند» (انتشارات نگاه، ۱۳۹۵) علی‌اشرف درویشیان بیش از هر کتاب دیگرش این‌گونه است. مجموعه داستانی از سرنوشت زندانیان سال‌های قبل از انقلاب؛ آدم‌هایی با طرز تفکر و نگاه‌های متفاوت به زندگی و سیاست. «قصه‌های بند» بیانگر نوعی نگاه به سیاست در اواخر دهه‌های چهل و پنجاه است. نگاهی آرمان‌گرایانه با چاشنی مقاومت؛ مقاومت یعنی حیثیت، و شکستِ آن یعنی بی‌‌اعتباری و بی‌معنایی و طردشدگی از محیط زندان و به‌تبع آن از جامعه. مقاومت یعنی تاب‌آوردن زیر شکنجه‌های وحشیانه، شکنجه‌هایی که تحمل آن از توان بسیاری خارج بوده و فقط برخی آن را تاب می‌آوردند.

درویشیان در داستان‌هایش همراه و همدل با فرهنگ سیاسی زمانه جانبدار مقاومت است، مقاومت به هر قیمتی. کتاب «قصه‌های بند» سیاست را ساده‌سازی نمی‌کند، بلکه بازنمایی وضعیت سیاسی همان روزگار است. بازنماییِ بازنمایی است. درویشیان آدم‌هایی را به تصویر می‌کشد که برداشتی عمیق از سیاست ندارند. سیاست برایشان در مبارزه و مقاومت معنا می‌یابد. گویا در مبارزه و مقاومتِ ‌آنان است که سیاستی مردم‌آفرین شکل می‌گیرد. کمتر آدمی در داستان‌های درویشیان به تکوین مبارزه باور دارد. تکوین مبارزه در فرایند آگاهی‌بخشی به مردم و مقاومت برای خلقِ مفهومی از جنس رهایی. آدم‌های درویشیان چنان به مبارزه و مقاومت اعتقاد دارند که گویا با پتانسیل این دو مفهوم می‌شود مردم را به حرکت واداشت.

براساس این باور، ایدئولوژی‌های راست و چپ و مذهبی در زندان شکل می‌گیرد که در رقابت با یکدیگر مفهوم «رهایی» به باورهای سطحی و ایدئولوژیک تقلیل می‌یابد. علی‌اشرف درویشیان این وضعیت را به‌خوبی در داستان «یورش شبانه» نشان می‌دهد. بحث بر سر خرید ماشین ریش‌تراشی برقی یا دستی است. رفع این اختلاف‌عقیده و حل آن به یکی از مسائل مهم زندانیان بدل می‌شود. مسائلی از این دست در بین زندانیان سیاسی قبل و بعد از انقلاب رایج بوده و هست. مسائلی که بیش از اینکه سیاست‌آفرین باشد مناسکی است از باورها.

از همین‌جا می‌توان نگاهی انتقادی داشت به درشت‌نمایی زندان در اذهان. بی‌تردید، زندانیان و مبارزان سیاسی جایگاه رفیعی در میان مردم دارند. اما آنچه زندان با زندانیان می‌کند قابل‌تأمل است و نمی‌شود از آن چشم پوشید و آن چیزی نیست جز «فریز» شدن باورها و اندیشه‌ها که با هاله‌ای از مبارزه و مقاومت احاطه و به ضدخودش بدل می‌شود. مبارزه و مقاومتی که به رهایی نمی‌‌انجامد. رهایی از کلیشه‌هایی که از باورهای حیثیتی و ایدئولوژیک نشأت گرفته است. باورهایی که در گذر زمان غیرقابل انتقاد و سترون شده‌اند.

علی‌اشرف درویشیان قصد تحلیل این وضعیت را ندارد. او راوی صادق و شریفِ وضعیت موجود سیاسی دوران خودش است. بازنمایی آدم‌هایی که خود بازنماییِ سیاست‌اند. آدم‌های ساده‌دل خوش‌قلب که فشار زندگی آنان را به تنگ آورده است و بیش از آ‌ن‌که به فکر رهایی باشند به فکر خلاصی از وضعیت موجودند و ناتوان از این کامیابی، آنان را بیش از آن‌که متوجه خلق سیاست کند، کینه‌توز ساخته است.

البته این نگاهِ انتقادی صرفا معطوف به مبارزان سیاسی گذشته نیست، سیاست همواره و در هر زمانه‌ای استعداد زیادی برای کینه‌توزی دارد، ازاین‌رو نقد گذشته به معنای تأیید وضعیت موجود نیست. کتاب «قصه‌های بند»،‌ سند زنده‌ای از آدم‌ها، طرز تفکر و وضعیت طیف‌های گوناگون مردم است که به مبارزه و مقاومت، خواسته یا ناخواسته روی آورده‌اند. نگاه درویشیان به همه آن‌ها همدلانه است و گویا درصدد آن نیست تا با کاویدن روح آنان و افشای نقاط ضعف‌شان زخمی بر زخمی بزند تا مبارزان راه آزادی را محکوم کند. اما همین روایتگری زنده و مستند از وضعیت موجود آن زمان هم، کاری سترگ است، سندی است که به‌کار می‌آید. سندی است که آرمان‌گرایی را روشن نگاه می‌دارد. شاید درویشیان این صدا را شنیده یا نشنیده باشد که «دوره این حرف‌ها گذشته است». اما تجدیدچاپ «قصه‌های بند»، خلاف این گفته را نشان می‌دهد.

«قصه‌های بند» علی‌اشرف درویشیان بیست‌وپنجِ قصه دارد و همان‌طور که از عنوان مجموعه برمی‌آید، جملگی روایتِ رنج و درد انسان‌های مبارز است، مبارزان ملی و سیاسی که تا مرگ بر سر باورشان ایستاده‌اند. چنان‌که در پشت جلد کتاب آمده، درویشیان این قصه‌ها را در دوران زندان خود نوشته است و در حوالی سال ۱۳۵۶ تمام کرده است و دو سال بعد به بازنویسی آن‌ها پرداخته و سرانجام در فاصله چهاردهه‌ای از آن روزگار به قامت کتاب درآمده است.

کتاب با شعری آغاز می‌شود که به‌سالِ ۱۳۴۱ در زندان قجر نوشته شده با امضای «قانع»نامی: «آخرین خانه‌ام/ سلولی در زندان است/ و این غل‌وزنجیر/ مرهم زخم دل دیوانه من/ که از دیرباز/ در انتظارش بوده‌ام/ بنگرید! اکنون چونان زیوری است…» و با این سطرها تمام می‌شود: «من “قانع” هستم/ در زندان/ به آزادی زندگی می‌کنم./ نه چون سرسپردگان بیگانه/ که لعنت و نفرینشان باد.»

*فهرست داستانها و بخشی از کتاب را می توانید در سایت ناشر – انتشارات نگاه – بخوانید.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته