علی دادپی
سر خیابان فرصت
اول داستان: دکتر علیرضا شیری را از وقتی می شناسم که هنوز علیرضا بود و هم مدرسه ای و هم کلاسی. روزهای بسیاری از آن روزها گذشته اند. دکتر شیری این روزها خانه توانگری طوبی را اداره می کند و کلاسهای توانمندسازی شخصیت برپا می کند. کاری می کند با ارزش و موثر. خوبی او در این است که از ابزاری که شبکه های اجتماعی در اختیارش قرار می دهند استفاده می کند تا با مخاطبانش در تماس باشد. کار او یک خدمت است و در نتیجه یک محصول تلقی می شود.بلی می شود کار خیری کرد که نتیجه اش یک محصول است و لازمه بهره بردن از آن پرداخت هزینه. از جمله بسته بندیهای این محصول «گوش نیوش»هاییست که تولید می کند و عرضه می نماید. حالا فرض کنید یک سری آدم بیایند اینها را کپی کنند و خودشان توزیع کنند. هر آدمی که محصولی را تولید کرده باشد صدایش در می آید و اعتراض می کند. در پاسخ می شنود که خود شما مگر کپی رایت موسیقی متن این گوش نیوشها را رعایت کرده اید؟! اینجا موسیقی جنبه حاشیه ای دارد و کسی این گوش نیوشها را برای موسیقیشان گوش نمی کند. نمی شود دزدی کرد و بعد ادعا کرد اصل مال دزدی بوده است!
اینجا آدم کمی بی انگیزه می شود و البته یادش می آید اسیر یک حلقه معیوب است. جایی که آدمها خود را محق می دانند کاری بکنند که درست نیست و وقتی هم مچشان گرفته می شود تازه طلبکار هم باشند. خیلی از ما انواع مختلف این برخورد را تجربه کرده ایم. از آن فردی که مزاحم زنی می شود و بعد بهانه می آورد که حجابش درست نبود تا آن اختلاسگری که می برد چون صاحب مال خودش دزد بوده یا صاحبش معلوم نیست. اینجا توجیه و دعوا بر سر توجیه، حواسها را از اصل عمل منحرف می کند. اصل کار نادرست است. ولی جامعه ما عادت کرده است. ما عادت کرده ایم که محصولات فرهنگی دیگران را به نام خودمان و در بسته هایی به نام خودمان توزیع کنیم. این یک نوع رفتار است و نتیجه ی تعادلی در اقتصاد ما. بازنده تعادل افراد خوش فکر و تولید کنندگان محصولات فرهنگی هستند. و در نهایت مردم و مصرف کنندگان این محصولات.
تا به حال از خود پرسیده اید که چرا در جهان نویسندگان و سخنرانان مختلفی وجود دارند که از کارشان درآمد کافی به دست می آورند و هر روز بیشتر از دیروز وقت و انرژی خود را صرف بهترشدن خود و مهارتهایشان می کنند؟ حال آنکه در کشور ما عاقبت نویسندگان و خطبا و موسیقیدانان یا فراموشیست یا فقر. تازه آن روزها هم اگر خیرخواهی باشد آن کسی ست که جلو می افتد و از دولت و نهادهای عمومی می خواهد که از این هنرمند یا متفکر یا نویسنده قدردانی کنند. شاید برایش مستمری برقرار شود یا برنامه ای برگزار شود. جامعه ای که عمری را صرف کپی برداری محصولات فرهنگی تولیدکننده فراموش شده کرده است، در نهایت با حواله دادن وظیفه قدردانی به دولت از خود رفع مسوولیت می کند. پاسخ ساده است: در اقتصادهایی که در کار فرهنگی موفقند حقوق مولف رعایت می شود و فرد تولید کننده صاحب محصولاتش است و محق به درآمدزایی از طریق عرضه آنها.
اینجاست که باید از خودمان بپرسیم چطور این همه تاکید بر هویت فرهنگی و مبارزه با تهاجم فرهنگی هرگز تبدیل به تاکید بر حقوق مولفان و کپی رایت محصولات فرهنگی ایران نشده است؟ آیا ما انتظار داریم عده از جان گذشته فقر و بیچارگی را به جان بخرند و هر روز شاهد کپی برداری محصولاتشان باشند و باز با ایده های تازه و نوآور موج جدیدی در کشور ایجاد کنند و به هویت ایرانی جان تازه بدهند؟
دکتر شیری یک نمونه از دهها فردیست که اسیر این حلقه تکراری یا باید یک روز دلسرد شود و از کارهایش کناره بگیرد یا ادامه بدهد تا روزی که در گوشه فراموشی چند نفری پیدا بشوند و به ما یادآور شوند که حداقل باید تظاهری به قدردانی بکنیم. فرهنگ هویت ماست ولی محصولاتش دارایی تولیدکنندگان و آفرینندگان آنها ست نه ما. آن حدیثی که گفته است «زکات علم نشرها» منظورش این نبوده است که آدمها با کپی برداری رایگان و توزیع محصول عالم را مجبور به پرداخت زکات با از دست دادن درآمدش بکنند! این شیوه فعالیت فرهنگی در نهایت ورشکستگی همه را بدنبال دارد. برای برخی این ورشکستگی فقط مالیست ولی برای اکثریت جامعه نوع ورشکستگی فرهنگی و اخلاقی خواهد بود.
این داستان آخر ندارد فقط نام آدمی که در ابتدا آمده است٬ عوض می شود. مگر آنکه ما عوض بشویم.
———————————————
*دو نکته در باره نوشته علی دادپی عزیز:
اولا این زکات علم دادن با نشر آن اگر با همین شیوه دارد توجیه کننده کپی کنندگان می شود باید گفت برداشت مبتذل و دزدانه ای است! مثل اینکه دزد بیاید خانه آدم و مال آدم را بردارد که می خواهم بین فقرا توزیع کنم! اگر گفته اند زکات علم نشر آن است مقصود علم خود آدم است نه علم و دستاورد دیگران!
ثانیا بهتر است اگر از حقوق مولفان دفاع می کنیم از حقوق همه مولفان دفاع کنیم. بنابرین دکتر شیری و دوستان هم بهتر است پیشگام پرداخت حقوق مولفان موسیقی ها باشند.
نهایتا این ساز و کار کپی رایت باید قاعده مند و قانونی باشد. با اخلاق نمی شود خطاهایی را که به دیگران ضرر می زند حل و فصل کرد. با همان زبان مذهبی حق الله را می شود با اخلاق حل کرد اما حق الناس را نمی شود. اینجا باید قانون و مجازات حاکم باشد. تا دزدها پررو نشوند! – م.ج