مجله توفیق؛ روزگاری که طنز به زحمت تحمل می‌شد

جلال سعیدی
رادیو فردا

حسین توفیق مردی که از سردبیران مجله طنز توفیق بود، روز چهارشنبه هفته پیش در تهران درگذشت. از انتشار آخرین شماره مجله‌ توفیق بیش از ۴ دهه گذشته است. اینکه پس از فترتی این چنین، و بعد از سالها خاموشی کماکان نام یک مجله در هزارتوی اتفاقات و رویدادهای رنگارنگ سیاسی و اجتماعی کشوری چون ایران، گم نشده باشد، کم اتفاقی نیست. در تاریخ نشریات ایرانی توفیق در کنار نشریاتی مثل دانستنیها، زن روز، خواندنیها و چند نشریه نامدار دیگر قرار می‌گیرد که نامشان در تاریخ مطبوعات ایرانی ماندنی شده است.

کهکشان ستارگان توفیقی

درست مثل باشگاههای بزرگ فوتبال، که ماندگاری و تاریخ‌سازیشان به ستاره‌هایشان پیوند خورده است، توفیق و دیرپایی «توفیق» هم مسلما به نامهای بزرگی بر می‌گردد که طی دوران طولانی انتشار این مجله با آن همکاری کرده اند. نام هایی چون: باستانی پاریزی، ابوالقاسم حالت، رهی معیری، عمران صلاحی، منوچهر احترامی، هادی خرسندی، صمد بهرنگی و چندین و چند چهره دیگر.

نکته جالب در مورد خیلی از این نویسندگان این است که تعدادی از آنها به معنای واقعی کلمه طنزنویس نبوده اند، اما به فراخور دورانهای تاریخی و مقتضیات زمانه به تحریریه توفیق پیوسته‌اند تا دغدغه‌های سیاسی اجتماعی خودشان را با زبان طنز بیان نمایند. البته ناگفته پیداست که بعضی از این افراد در دوران همکاریشان با توفیق هنوز شهرت و اعتبار خاصی نداشته‌اند اما به هر حال در روند شکل‌گیری مکتب طنز توفیقی نقش آفرینی کرده‌اند. با وجود حضور همواره نامهای بزرگ در تحریریه توفیق اما، راه حضور در تحریریه این نشریه برای جوانها و حتی نوجوان های با استعداد و طناز باز بود. عمران صلاحی، شاعر و طنز پرداز معروف ایرانی روند راه یافتنش به تحریریه توفیق را اینطور تعریف میکند:

«ماجرای طنزنویسی من این جور شروع شد که منزل پدری من در جوادیه بود. یک خانواده بسیار فقیر. من معمولاً در پیاده‌روی‌های روزانه‌ام خیلی چیزها از داخل جوی آب و کنار دیوار پیدا می‌کردم. مخصوصاً همیشه دنبال روزنامه و مجله بودم، و هر جا یک تکه روزنامه پیدا می‌کردم آن را برمی‌داشتم، تمیزش می‌کردم و می‌خواندمش. یک روز از داخل جوی چهار صفحه از یک روزنامه را پیدا کردم که اسمش «توفیق» بود. تا آن موقع نمی‌دانستم توفیق چیست. آن را بردم خانه و خاکش را پاک کردم و خواندم. خیلی خوشم آمد. تصادفا نشانی توفیق در آن چهار صفحه وجود داشت. آن موقع من با یک دوچرخه قراضه به مدرسه می‌رفتم و بچه‌های جوادیه سنگ می‌انداختند و پره‌های دوچرخه‌ام را می‌شکستند و دنبالم می‌کردند. یک روز من از زبان بچه‌های جوادیه شعر گفتم و برای توفیق فرستادم «بچه جوادیه هستم آهای کاکا/ ناراضیند خلق ز دستم آهای کاکا» و به همراه یک کاریکاتور. انتظار داشتند من به دفتر مجله بروم. من هم یک روز با دوچرخه قراضه‌ام به دفتر توفیق در خیابان استانبول رفتم، با ترس و لرز و خجالت فراوان. باور نمی‌کردند که این شعر سراپا شیطنت را من گفته باشم. تصادفاً آن روز جلسه هیأت تحریریه بود و مرا به آنجا بردند. در جلسات تحریریه به سوژه فکر می‌کردند. یک خبر را جلو من گذاشتند و من هم سوژه فکر کردم. خلاصه تصادفاً همه سوژه‌هایم تصویب شد و خیلی تشویق شدم. البته این را هم بگویم که توفیق بیشتر از کاریکاتور من خوشش آمده بود و من را به آتلیه فرستاد که آقای درم‌بخش و پاک‌شیر هم آنجا بودند. ولی من خودم حس کردم آمادگی بیشتری برای شعر و مطلب دارم. از سال ۴۴- ۴۵ رسماً در هیأت تحریریه توفیق که آن زمان کوچک‌ترین عضوش من بودم، مستقر شدم. از این زمان طنزنویسی من شروع شد.»

بیژن اسدی پور یکی دیگر کسانی که درست مثل صلاحی از نوجوانی به تحریریه توفیق پیوسته است در مورد شکل و شمایل حضور و جایگاه این استعدادهای کم سن و سال در تحریریه توفیق به رادیو فردا گفته است: «ما خیلی کوچک بودیم. آن زمان غروب‌ها که می‌شد، می‌خواستند یک چیزی سفارش بدهند؛ تا ما می‌خواستیم یک چیزی بگوییم، حسین آقا (توفیق) می‌گفتند برای بیژن و عمران هم دو تا شیر پاستوریزه بگیر با پستونک! این است که بله، ما جزء بچه‌های جوان توفیق بودیم.»

طنزشناسی توفیقی

به منظور شناخت جنس و نگاه طنازانه توفیق به مسایل، شاید ارجاع دادن مخاطبان کم و سن و سالتر به مجله گل آقای کیومرث صابری بیراه نباشد.

صابری که پیش از انقلاب ایران از نویسندگان توفیق به حساب میامد، بعد از انقلاب طنزنویسی را با نوشتن ستون «دو کلمه حرف حساب» روزنامه اطلاعات و با امضای گل آقا ادامه داد و بعد که متوجه موفقیت این ستون شد، تصمیم گرفت گل آقا را از یک ستون روزنامه‌ای به یک نشریه طنز تبدیل کند. ردپای توفیق به شدت در گل آقای صابری مشهود بود.

استراتژی شوخی‌های توفیقی مبنی بر به چالش کشیدن مقامات سیاسی از جمله نمایندگان مجلس، وزرا و نخست وزیران بود. خط قرمز توفیق هم شوخی با پادشاه و مقامات درباری بود و هر چقدر در نزدیک شدن به دربار و پادشاه محتاط بود، در به چالش کشیدن مقامات دولت و مجلس بی پروا عمل میکرد. بیژن اسدی پور در اینباره می گوید: «توفیق یک محدودیت‌هایی برایش وجود داشت. یعنی خط‌‌ کشی‌هایی برایش بود که از آنها نمی‌توانست عبور کند. یکی از آنها این بود که شما حق نداشتید مثلاً کلمه “شاه” را بیاورید. یک کسی برای توفیق مطلب می‌فرستاد و اسم مستعار گذاشته بود “شاهدونه”. ولی ما چون نمی‌توانستیم بگذاریم شاه، چاپ می‌شد “شادونه”.»

در این فضا اما، امیر عباس هویدا، نخست وزیر ایران بین سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۶، یکی از سوژه‌های اصلی طرح جلد توفیق بود. طرح جلدهایی که کاریکاتور هویدا با پیژامه و حتی لنگ حمام هم درآن بود و و در آنها با پیپ و عصای معروف هویدا هم به کرات شوخی میشد. این خط قرمز توفیقی در شوخی نکردن با ارکان سلطنت و تمرکز بر مقامات دولتی را، کیومرث صابری در گل آقا هم بعد از انقلاب ایران پیگیری کرد. صابری کشیدن کاریکاتور روحانیون را به طور کلی برای کاریکاتوریستهایش ممنوع کرده بود و در عوض تا دلتان بخواهد روی جلد گل آقا کاریکاتور حسن حبیبی معاون اول هاشمی رفسنجانی و علی اکبر ولایتی وزیر خارجه ایران در آن سالها دیده میشد.

در زمینه سیاست خارجی هم یکی از مضمونهای اصلی شوخی‌ها و طرح جلدهای توفیق اسراییل و سیاستهای حمایتی آمریکا در قبال آن بوده است.

تقریبا تمامی نویسندگان و کاریکاتوریستهای توفیق با اسامی مستعار مطالب خودشان را در نشریه منتشر می‌کردند. سنتی که فرزند خلف توفیق، گل آقا هم به آن وفادار ماند. با ورق زدن هر شماره از دوره آخر توفیق، به جرات می‌توان گفت در بیشتر صفحات نشریه یک شوخی زهردار با نخست وزیر وقت، هویدا به چشم می‌خورد و در نهایت هم توفیق در یک رویارویی مستقیم و پیچیده قضایی با نخست وزیر وقت که سوژه اصلی طنزهایش هم بود، آنطور که عباس میلانی در کتاب «معمای هویدا» می‌گوید، با دستور مستقیم شاه ایران توقیف شد و از آن از پس به بخش مهمی از تاریخ مطبوعات ایرانی و طنز فارسی تبدیل گشت.

پایان توفیق

چارلی چاپلین گفته است: «بزرگترین افتخار من خنداندن مردم گریان است.» این نقل قول، بخش ثابتی از بالاترین بخش صفحه سوم شماره‌های دوره آخر توفیق بود. توفیقی‌ها، به رهبری نسلهای مختلف خانواده حسین توفیق، حقیقتا توانستند در دوران فعالیت طولانی خودشان، سرانه خنده مردم ایران را بالا ببرند.

هر چند که از تهران خبر می‌رسد ساختمان شماره ۱۲۸ خیابان استانبول، جایی که توفیقی ها هر سه شنبه در آن برای شرکت در جلسات تحریریه توفیق جمع می‌شدند هم برای ساختن ساختمان بلند دیگری تخریب شده است، و هر چند که حسین توفیق یکی از اداره کنندگان اصلی این مجله به تازگی ما را ترک گفته، اما مکتب توفیق برای همیشه برای طنز پردازان و طنزپژوهان ایرانی میراثی ماندنی خواهد بود. مکتب طنزی که در حد مقدوراتش، تلاش می‌کند درد مردم را با رندی و طنازی، برای خودشان شیرین، و برای صاحبان قدرت برجسته نماید.

———————
*با اندک ویرایش متن و تصحیح مقدمه. به نظر نویسنده مجلات ماندگار ایران معدودند ولی این نظر درست نیست.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته