- آدم تند و تیزی بود در آن اواسط دهه هشتاد. اولین جلسه ای که رو در رو با هم گفتگو کردیم این تندی را در زبانش دیدم و کمی جا خوردم. ولی این برخورد اول بود. بعد تبدیل شد به یکی از بهترین همکاران زمانه. و بعدتر دوست خوبی که گاهی درد دل می کردیم. و این اواخر کلی سر بحث دموکراسی انجمنی صحبت شد با حضور دو سه نفر دیگر از دوستان. باید جداگانه درباره اش بنویسم. ادیب بود. تاریخ و جامعه را خوب می شناخت. مبتکر بود. خیلی مبتکر بود. و به نظر من ادامه مکتب دهخدا. هم روزنامه نگار بود هم ادیب و هم طنزپرداز و از همه مهمتر درد ایران داشت و عشق ایران و سالها از وطن محبوب دور ماند و ماندیم. این یادداشت او را حالا که خودش خواسته و رفته بازنشر می کنم. دوست باصفا و باوفایی بود. و این دفاع اش از زمانه از یادم نمی رود. زمانه ای که زمانه او هم بود و زمانه همه ما بود. – م.ج
ابراهیم نبوی
رادیو زمانه
نوشته فولکس کرانت مرا بسیار هشیار کرد. نزدیک بود به دام رادیو زمانه بیفتم. از امروز یادم باشد که وقتی از آمستردام عبور میکنم، به ساختمان موزه بردهداری هلند که حالا محل ساختمان رادیو زمانه است، نزدیک نشوم.
میدانید، من اصلاً این چیزهایی را که شما در شماره سهشنبه ۹ اکتبر ۲۰۰۷ روزنامهتان نوشتید، نمیدانستم. تا به حال فکر میکردم زمانه یک رادیوی مستقل برای انعکاس صدای مخالفان دولت ایران است. البته شاید به این دلیل چنین فکری میکردم که قبلاً نویسندگان روزنامه فولکس کرانت به من هشدار نداده بودند؛ وگرنه قطعا با این رادیو همکاری نمیکردم.
شاید بهتر باشد توضیح بیشتری بدهم. من یکی از طنزنویسان رادیو زمانه هستم. در این رادیو برنامهای پرشنونده دارم و من در برنامهام به محمود احمدینژاد، آقای پرزیدنت یا آقای احمدینژاد نمیگویم. چون فکر میکنم ممکن است احمدینژاد نفهمد که منظور من چه کسی است. من به او میگویم «محمود نفتی»
البته فکر میکنم با گفتن این عبارت او میفهمد منظور من کیست. چون مردم ایران هم او را جدی نمیگیرند و اگر چپهای اروپایی فکر نکنند این دیکتاتور برای نجات آنها از دست آمریکا آمده است، خودش هم میفهمد که رییسجمهور ایران نیست.
البته من به احمدینژاد نمیگویم «هیتلر ایران» چون ممکن است مردم متوجه نشوند منظور من کدام یک از هیتلرهای ایران است. البته من فکر میکنم در این شش ماهی که برنامه هفتگی من پخش میشود، مهدی جامی، برنامه من را گوش نداده باشد؛ چون با توصیفاتی که «فولکس کرانت» کرده بود، حتماً برنامه من را تعطیل میکرد و من را تحویل سفارت ایران میداد تا مجبور شوم پاسپورت ایرانی بگیرم و مثل ایرانیانی که با فولکس کرانت مصاحبه میکنند، ولی دوست ندارند اسمشان را بگویند، به ایران بروم و در آن صورت من دیگر نمیتوانم طنز بنویسم.
اختلافات من و مهدی جامی یکی دو تا نیست. مثلاً وقتی به قول فولکس کرانت «در بارهی فرازهای سخنرانی احمدینژاد، مانند این گفته که ایران همجنسباز ندارد، رادیو زمانه گزارشی پخش نکرد.» من اصلاً در جریان نبودم. چون وقتی آزاده، همکارم در رادیو گفت میخواهیم با چند همجنسگرا در تهران مصاحبه کنیم، من با دوست همجنسگرای خودم در تهران تلفنی حرف زدم و به او گفتم که قرار است رادیو زمانه با تو مصاحبه کند و تو بگویی که تعداد زیادی همجنسگرا در ایران زندگی میکنند.
او موافقت کرد؛ اما گفت: «آیا من میتوانم بدون گفتن نام خودم این کار را بکنم؟» من میخواستم بگویم که «نه، تو باید نام خودت را بگویی و عکس خودت را هم بفرستی تا ما در سایت اینترنتی بگذاریم، تا روزنامه فولکس کرانت مطمئن شود که ما در برنامههایمان یک ساعت در مورد همجنسگرایان حرف زدیم.»
اما او میترسید نامش را بگوید. میترسید او را بگیرند و بکشند، اما من باید برای او توضیح میدادم که مرگ او در مقابل جلب رضایت نیروهای اپوزیسیون ایرانی و روزنامه فولکس کرانت ارزش زیادی ندارد. اما چون آن دوست همجنسگرا را دوست دارم، ترجیح دادم زنده بماند و به مدت نیمساعت همراه با یک همجنسگرای دیگر در برنامهای که یک روز پس از سخنرانی احمدینژاد (محمود نفتی) در کلمبیا تولید و پخش شد، حاضر شد و برنامه او پخش شد. البته امیدوارم آقای مهدی جامی این برنامه و یکی دو برنامه دیگر در مورد همجنسگرایان را که از رادیو زمانه پخش شده است، نشنیده باشد.
یک نفر باید به من توضیح بدهد. آیا همه نشریات در هلند میتوانند بدون دلیل دروغ بگویند یا فقط بعضی نشریات این کار را میکنند؟ میدانید، در کشور من تقریباً همه نشریاتی که میخواهند باقی بمانند مجبورند برای باقی ماندن دروغ بگویند. به همین دلیل من در مدت ۱۵ سال روزنامهنگاری در ایران، در ۱۸ نشریه کار کردم که در حال حاضر فقط یکی از آنها توقیف نشده است.
کسانی که از رادیو زمانه رفتند
فولکس کرانت نوشته است که «با ۱۵ ایرانی در کشورهای مختلف که رادیو زمانه را به دقت گوش میدهند، مصاحبه کرده است. آنها شدیداً به رادیو انتقاد میکنند. اغلب این اشخاص برای حفظ امنیت خودشان، یا فامیلشان در ایران، مایل به فاش کردن هویت خود نیستند. همهی این افراد در آغاز به اهداف این رادیو که با کمکهای مالی وزارت امور خارجه هلند بنا گذاشته شده است، شوق وافری داشتند: پیشرفت دمکراسی و رعایت حقوق بشر از طریق یک ابزار رسانهای مستقل. اما اکثر این افراد، یکسال پس از شروع به فعالیت این رادیو، آن را امید عبثی میدانند.»
البته من حدس میزنم که این نوشته درست باشد و مطمئن هستم که در میان اپوزیسیون ایرانی، تعداد زیادی هستند که رادیو زمانه را به دقت گوش میدهند و آن را دوست ندارند. اما من هم در مقابل ۳۰ نفر را میشناسم که در داخل و بیرون ایران زندگی میکنند، برای آزادی و دموکراسی مبارزه میکنند و زندان میروند، حاضرند نام شان را هم بگویند و معتقدند رادیو زمانه رادیوی مفید و خوبی است که به پیشرفت حقوق بشر در ایران کمک میکند.
احتمالاً شما نام شیرین عبادی را باید شنیده باشید. البته بسیاری از ایرانیان اپوزیسیون معتقدند که او جاسوس دولت ایران است و به همین دلیل از رادیو زمانه حمایت میکند. البته از نگاه بسیاری از نیروهای اپوزیسیون ایرانی هر ایرانیای که در ایران زنده است، جاسوس حکومت است. مثلاً آقای شجریان، شهرام ناظری، سیما بینا، عباس کیارستمی، محسن مخملباف، جعفر پناهی و هر کسی که در ایران زندگی میکند، همه جاسوس وزارت اطلاعات هستند.
آنها به کسی مانند اکبر گنجی که مقالاتش در رادیو زمانه منتشر میشود و شش سال در زندان بود، میگویند جاسوس جمهوری اسلامی و فکر میکنند تمام هفت سالی که اکبر گنجی به زندان رفت و در زندان نزدیک بود به علت اعتصاب غذا بمیرد، نقشهای بود که وزارت اطلاعات کشید تا پس از همه این سالها، گنجی را به آمستردام بفرستد و جاسوسی اپوزیسیونی را بکند که سالهاست میخواهند با جمهوری اسلامی بجنگند؛ اما رادیو زمانه مانع آنها میشود.
البته من هم بارها از طرف اپوزیسیون متهم به جاسوسی برای حکومت شدهام. وقتی من در انتخابات سال ۱۳۸۳ از هاشمی رفسنجانی در مقابل احمدینژاد دفاع میکردم، اپوزیسیون میگفت من جاسوس جمهوری اسلامی هستم. آنها میگفتند باید انتخابات را تحریم کنیم تا فشار داخلی و جهانی بر ایران افزایش یابد و آمریکا و اروپا به ایران حمله کنند و حکومت را نابود کنند.
اما من معتقد بودم ما باید به رییسجمهوری میانهرو رای بدهیم تا رییسجمهوری تندرو حکومت را در دست نگیرد. اما نیروهای اپوزیسیون «معتقد بودند که ما نباید به رفسنجانی رأی بدهیم، اما احمدینژاد هم نباید رییسجمهور شود.» شاید شما بتوانید این موضوع را به راحتی متوجه شوید که در انتخاباتی که دو نفر در آن حضور دارند، اگر شما به یکی رأی ندهید، طرف مقابل شانس بیشتری پیدا میکند.
باور میکنید که هنوز، بعد از سه سال که احمدینژاد کشور ما، خاورمیانه و دنیا را به هم ریخته است، من هنوز نمیتوانم به این نیروهای اپوزیسیون ثابت کنم که اگر احمدینژاد انتخاب نمیشد، بهتر بود. آنها به من میگویند هاشمی رفسنجانی دزد است. من میگویم در هر حال یک دزد از یک تروریست بهتر است. اما هنوز نتوانستهام این موضوع را به هموطنانم بفهمانم.
رادیوی بیخطر
فولکس کرانت نوشته است: «رادیو زمانه برنامههای فرهنگی بیخطر زیادی در بارهی زبان، موسیقی، ادبیات و لوازم آرایشی میسازد و بیش از اندازه رعایت حساسیتها و تابوهای رژیم را میکند.»
البته من وقتی این نوشته را میخوانم حق را به فولکس کرانت میدهم. چون واقعاً از نظر یک هلندی (من بسیاری از ایرانیان مقیم هلند را که سالها از ایران دور بودند، هلندی به شمار میآورم) موضوعاتی مثل «زبان، موسیقی، ادبیات و لوازم آرایشی» موضوعات بیخطر فرهنگی است. ولی متأسفانه ما نمیتوانیم این موضوع را به دولت احمدینژاد اثبات کنیم. او نمیداند این موضوعات بیخطر هستند. او فکر میکند خطر اصلی همین جاست.
به همین دلیل است که پلیس دولت احمدینژاد در یک سال به بیش از ۱.۵ میلیون زن ایرانی که آرایش کرده بودند، اخطار داد و تعدادی از پسران و دختران را فقط به خاطر این که آرایش کرده بودند، دستگیر کرد و ۸۰ هزار زن و مرد را به همین دلیل به بازداشتهای کوتاه تنبیهی فرستاد.
طبیعی است که برای شما و نیروهای اپوزیسیون ایرانی که نمیتوانند این موضوع را هضم کنند، این کار فرهنگی بیخطری است. اما ما هر چه در برنامههایمان به دولت ایران میگوییم آرایش کردن زنان بیخطر است، آنها متوجه این موضوع نمیشوند. به همین دلیل است که تعداد کسانی که به دلیل آرایش در سال گذشته گرفتار پلیس شدند، ۱۵۰۰ برابر کسانی هستند که به خاطر حقوق بشر و دموکراسی گرفتار پلیس شدند.
یا مثلاً در مورد ادبیات، در سال گذشته و در دوران احمدینژاد فقط ۲۰۰۰ کتاب جدید در ایران اجازه چاپ گرفت؛ در حالی که در سالهای قبل تعداد کتابهای جدید در هر سال بیش از ۲۵۰۰۰ عنوان بود. در ایران نویسنده و وبلاگنویس فقط به خاطر نوشتهاش زندانی میشود. در سال گذشته یک گروه موسیقی رپ که اتفاقاً توسط رادیو زمانه هم شناخته شده است، دستگیر شدند؛ تعدادی از خوانندگان و نوازندگان و موسیقیدانان کشور مجبور به ترک ایران شدند.
من مطمئنم که از نظر شما «موسیقی و آرایش و ادبیات» موضوعات بیخطر فرهنگی است؛ اما دولت ایران که مثل هلندیها فکر نمیکند. ما هم برای ایرانیانی برنامه میسازیم که به ادبیات و موسیقی و آرایش علاقه دارند. البته این برنامهها فقط بخش کوچکی از برنامههای ماست.
متأسفانه ما نتوانستیم پارلمان هلند را قانع کنیم که رادیوی ما فقط در مورد ادبیات و لوازم آرایش که خطرناکترین موضوعات از نظر پلیس ایران هستند، برنامه بسازیم، به همین دلیل مجبور شدیم بیش از ۵۰ درصد برنامههایمان را به موضوعات سیاسی و حقوق بشر و دموکراسی اختصاص بدهیم. مهدی جامی در نوشتهاش فهرستی طولانی از این برنامهها را نوشته است.
رادیوی هلندی، رادیوی آمریکایی، رادیوی ایرانی
قبل از اینکه برایتان توضیح جدیدی بدهم، میخواهم کمی در مورد خودم حرف بزنم. نام من ابراهیم نبوی است. از سال ۱۳۶۵ نویسنده مطبوعات بودهام. در طول ۱۶ سال، بیش از ۵۰۰۰ مقاله در نشریات مختلف ایرانی (بیش از ۲۰ نشریه که کار میکردم، توقیف شد) چاپ کردم. در ایران ۴۷ کتاب در زمینه طنز سیاسی و سیاست و ادبیات منتشر کردم که اکثر آنها جزو پرفروشترین آثار سال بودند. در سال ۱۳۷۹ تعداد ۱۳۵۰۰۰ نسخه از کتابهای من در ایران به فروش رفت. در سال ۱۳۷۷، ۱۳۷۸ و ۱۳۷۹ شمسی برنده جایزه بهترین طنزنویس مطبوعات ایران شدم. جایزه سوم را زمانی به من دادند که در همان روز برای دومین بار به زندانی پنجماهه میرفتم. دو ماه زندان انفرادی بودم.
پس از بیرون آمدن از زندان و تا یک ماه پس از خروج از ایران در سال ۲۰۰۳ در نشریات ایران مقاله مینوشتم. تا دو سال پس از خروج از ایران، سه کتاب جدید در ایران چاپ کردم. در اروپا به زبان فارسی سه کتاب و به فرانسه یک کتاب منتشر کردم. در سال ۲۰۰۰ برنده جایزه دفاع از آزادی بیان هلمن همت شدم و در سال ۲۰۰۵ یکی از برندگان جایزه پرنس کلاوس بودم. در طول چهار سالی که بیرون از ایران زندگی میکنم، تا امروز بیش از ۱۵۰۰ مقاله نوشتهام، ۱۰۰ استندآپ کمدی در سراسر جهان اجرا کردهام، یک سال با تلویزیون صدای آمریکا، یک سال با رادیو دویچه وله، حدود دو سال با رادیو بیبیسی کار کردم و در حال حاضر یک برنامه طنز نیمساعته هفتگی به نام «از این ستون به آن ستون» دارم.
وقتی به مهدی جامی گفتم میخواهم با رادیوی تو کار کنم، گفت: «بیا، هفتهای نیم ساعت، هر کاری خواستی بکن.» البته من علاقهای به لوازم آرایش ندارم؛ ولی در برنامه من موسیقی و شعر میتوانید بشنوید. البته برنامه من یک برنامه طنز سیاسی است. همه را مسخره میکنم، هیچ خط قرمزی ندارم و نظرات خودم را پیش میبرم.
حتماً از من میپرسید: «برای چه این همه در مورد خودت توضیح دادی؟» اما همه چیز به خاطر جملهای است که شما در فولکس کرانت نوشتید که «در حال حاضر فرستندههای «بیطرف» کم نیستند: بیبیسی یک بخش زبان فارسی دارد. همچنین رادیو فردا، بخشی از رادیوی اروپای آزاد که در پراگ مستقر است- به نظر بسیاری یک رادیوی بیطرف است. مسئولین ایران، رادیو فردا را رادیوی اپوزیسیون میدانند. چون که با کمکهای مالی آمریکاییان که خواهان تعویض رژیم هستند، اداره میشود.»
من هم در یک تلویزیون آمریکایی، هم در بیبیسی و هم در دویچهوله کار کردهام. در هر سه جا، نوشتهها و برنامههای من سانسور شد. رادیوی آلمان نمیخواست رابطه دولتش با ایران خراب شود. به همین دلیل کار من پس از مدتی سانسور پایان یافت و بیبیسی هم چون نمیخواست رابطه دولت انگلیس با ایران تیره شود، از من میخواست که بسیاری از نوشتههایم را تغییر بدهم. صدای آمریکا هم چند برنامه مرا که با سیاستهایشان مخالف بود، حذف کرد.
از من هیچ کاری ساخته نبود. دولتها وقتی اداره یک رادیو را در دست دارند، طبیعی است که مدیرانشان میتوانند از شما بخواهند کمی آرامتر باشید یا اصلا نباشید. به همین دلیل وقتی شنیدم مدیریت رادیو زمانه دست ایرانیهاست، تصمیم گرفتم تا زمانی که دوستانم در این رادیو مرا سانسور نکردهاند، با آنها به کار ادامه دهند.
خوشبختانه مدیر رادیو زمانه چون برنامه مرا گوش نمیکند، تا به حال مرا سانسور نکرده است. اما مطمئنم که اگر دولت هلند هم با وجود این که میتوانم بگویم با تمام وجود از آزادی بیان و دموکراسی و حقوق بشر حمایت میکند، اگر مدیریت رادیو زمانه را در دست داشت، حتماً تحت فشارهای دیپلماتیک ایران، برای این که بتواند با دیوانگانی که با هموطنان خودشان نمیتوانند حرف بزند، دیالوگ کند، جلوی مرا میگرفت.
بگذارید بدبینانه بگویم که من تا امروز سانسور نشدهام. قطعاً اگر فردا سانسور شدم، من هم مثل دیگران به دفتر روزنامه شما میآیم و از رادیو زمانه شکایت میکنم.
مشکل ما ایرانیان این است که میدانیم اپوزیسیون خارج از ایران که سالهاست با زبان و ادبیات و موضوعات زندگی ایرانی فاصله گرفته، نمیتواند برای ایرانیان داخل ایران حرف بزند. بسیاری از آنها دوست دارند در رادیو فحاشی کنند و شعارهای تند سیاسی بدهند.
رادیو و تلویزیونهای سیاسی لسآنجلس که بسیار زیادند، همین کار را میکنند. تلویزیون مجاهدین خلق که یک گروه تروریستی است، با سرمایهای بسیار فراوان ساعتها برنامه میسازد. اما کسی به برنامههای آنها در ایران گوش نمیدهد. آنها حتی بلد نیستند به زبان امروز مردم ایران حرف بزنند.
ما مجبوریم با زبان مردم ایران حرف بزنیم، ما باید کسانی را داشته باشیم که از ایران برای ما خبر بفرستند، ما نمیتوانیم جان همکارانمان را در ایران به خطر بیندازیم. حتماً این را میدانید که اروپاییها هم دوست ندارند خبرهای ایران را از زبان کسانی بشنوند که سالهاست در ایران نیستند. به همین دلیل است که وبسایتهای ایرانیانی که سالهاست در خارج از ایران زندگی میکنند، در ایران طرفداری ندارد.
آن چه در ایران مورد نیاز است، کسانی نیستند که بلد باشند بیانیه سیاسی بدهند. در ایران مردم دائماً در حال اعتراض به حکومت هستند. ما میخواهیم صدای آنها را منعکس کنیم.
مسلمانان پیشین و پوشش رسانهای آنها
البته در مقاله فولکس کرانت چیزهایی نوشته شده که دروغ است. مثلاً در مورد «کمیته مسلمانان پیشین» رادیو زمانه گزارشی منتشر کرد. من از همان جا با این کمیته آشنا شدم. البته من علاقهای به انتشار خبرهای این مسلمانان پیشین ندارم.
حتماً میدانید که هلندیهای عزیز یک قربانی به خاطر همین مسلمانان پیشین دادهاند و مطمئنم که هیچ دولت و هیچ مردم عاقلی خودشان را با مسلمانان دیوانهای که به خاطر رفتن به بهشت ممکن است یک فیلمساز را بکشند، مواجه نمیکنند. البته میدانم که قاتل فان خوخ به بهشت نرفت و به زندان رفت. اما شما فکر میکنید مسلمانانی که تازه راه بهشت را پیدا کردهاند، حاضرند از مجازات مسلمانانی که از بهشت فرار میکنند، دست بردارند؟
یا مثلاً فولکس کرانت نوشته است که رادیو زمانه بنا به گفته منوچهر «هیچ چیز راجع به مدیر سندیکای رانندگان شرکت اتوبوسرانی که در زندان است، منتشر نمیکند.» این گفته هم دروغ است. رادیو زمانه بارها خبرهایی در مورد اسانلو، مدیر سندیکای رانندگان منتشر کرده و حتی آن را خبر اول خودش کرده است.
مجاهدین، سلطنتطلبان و دیگران
روزنامه فولکس کرانت نظرات گروهی از ایرانیان را به عنوان مخالفان رادیو زمانه منتشر کرده است. آقای «رامین پرهام» گفته است که رادیو زمانه «نظرات اصلاحطلبان مذهبی طرفدار محمد خاتمی، رییسجمهور پیشین، را تبلیغ میکند.»
البته در میان ایرانیان این اتهام چیز بسیار بدی نیست. اگر این موضوع واقعیت داشت، حتماً تعداد شنوندگان رادیو دهها برابر چیزی که الآن هست میشد، ولی چنین چیزی واقعیت ندارد. حتماً اگر واقعیت داشت، آقای پرهام یک نشانه برای اثبات نظر خودشان میگفتند.
اما من فرض میکنم که آقای پرهام راست بگویند. آیا هلندیها ترجیح نمیدهند که به جای احمدینژاد دیوانه، رییسجمهوری مثل خاتمی در ایران سر کار بود تا ما نویسندگان ایرانی هم به جای این که در آمستردام پول مالیاتدهندگان هلندی را برای دفاع از دموکراسی و حقوق بشر تلف کنیم، در تهران به روزنامهنگاری میپرداختیم؟
آیا اگر فکر کنیم دنیای اسلام نابود نمیشود و اسلامگرایی به این آسانی از بین نمیرود و اسلام و تمدنهای دیگر در مرزی بلند از خاورمیانه تا اروپا، باید کنار هم زندگی کنند، شما ترجیح میدهید سخنگوی مسلمانان کسانی مانند اردوغان در ترکیه و خاتمی در ایران باشند، یا بنلادن و احمدینژاد و القاعده؟
البته، یکی از مشکلات دوستان ایرانی ما این است که وقتی به اروپا میآیند یادشان میرود که در ایران و در خاورمیانه بیش از یک میلیارد مسلمان زندگی میکنند که در سالهای اخیر روز به روز بیشتر میشوند.
ممکن است نتیجه بگیرید که علاوه بر رادیو زمانه، من هم طرفدار خاتمی هستم. اما برای توضیح شما میگویم که رادیو زمانه موضع جانبدارانه در مورد خاتمی ندارد. من هم معمولاً سعی میکنم موضع جانبدارانهام در مورد خاتمی را پنهان کنم؛ اگر چه در دوران هشت ساله خاتمی دو بار توسط رقبای خاتمی در قوه قضاییه زندانی شدهام.
اما عجیبترین کشف مقاله فولکس کرانت کشف آقای حسن داعیالسلام است. او کشف کرده است که در سایت رادیو زمانه یک لوگوی مشکوک وجود دارد که متعلق به سازمانی به نام نیاک (NIAC) است که میان رژیم و ایالات متحده واسطهگری میکند. داعیالسلام گفته است که «به کمک دو مطبوعاتی مستقل در ایران در بارهی این سازمان تحقیق کرده است. ارتباط نیاک ـ زمانه نشان میدهد که این رسانه به این رژیم بسیار نزدیک است.»
بگذارید در این مورد کمی بیشتر فکر کنیم و به چند سؤال جواب بدهیم: اول این که حسن داعیالسلام یکی از اعضای رسمی گروه مجاهدین خلق است که در اکثر کشورهای جهان به عنوان یک گروه تروریست شناخته شده است.
دوم این که مجاهدین خلق در حال حاضر کاملاً زیر نظر آمریکا نگهداری میشوند.
سوم این که آقای داعیالسلام چگونه میتواند از طریق یک آرم مشابه دریابد که زمانه و نیاک با هم رابطه دارند؟ اگر زمانه این رابطه فرضی را پنهان میکند، برای چه آرمی را که میتواند این موضوع مخفی را کاملاً علنی کند، استفاده میکند؟
و چهارم این که به فرض این که چنین آرمی وجود داشته باشد و نشانه گروهی باشد که قصد نزدیکی ایران و آمریکا را دارند، این موضوع چه اشکالی دارد؟ به نظر شما بهتر است آمریکا و ایران بجنگند یا صلح کنند؟
من نمیدانم چطور آقای داعیالسلام به عنوان یک عضو گروه تروریست مجاهدین خلق به خودشان حق میدهند که زیر نظر آمریکا اداره شوند و حتی برای جنگ با ایران از سوی آمریکا اعلام آمادگی کنند و در حال حاضر در آمریکا زندگی کنند؛ اما به رادیو زمانه حق نمیدهد که برای آشتی میان ایران و آمریکا تلاش کند؟ واقعاً یک خواننده هلندی چنین چیزهایی را میتواند جدی بگیرد؟
البته من نمیدانستم که رادیو زمانه دارای چنان قدرتی است که میتواند رابطه ایران و آمریکا را آشتی بدهد. اگر این موضوع را میدانستم زودتر همکاری خودم را با زمانه آغاز میکردم. باور کنید برای من به عنوان یک ایرانی هیچ چیز تلختر از این نیست که شاهد جنگ ایران و آمریکا و نابودی کشورم باشم.
تندروها خطرناکترند یا میانهروها؟
حتماً پاسخ میدهید تندروها! اما در ایران این معادله درست نیست، شما اگر به عنوان یک چپ تندرو و ضدآمریکایی، طرفدار فیدل کاسترو یا چه گوارا، طرفدار مبارزه مسلحانه و حتی عملیات انتحاری باشید، تهران بهشت شماست.
اگر هواپیمایی دزدیدید و نمیدانستید کجا بروید، فرودگاه تهران را برای پیاده شدن انتخاب کنید. موضوع این است که وقتی تندروها خطرناکند که مثل اکثر جاهای دنیا، میانهروها و لیبرالها قدرت را در دست داشته باشند.
اما در تهران تندروترین حکومت فعلی جهان، حکومت میکند. در تهران کسانی به زندان میروند که مینویسند، انجیاوی طرفدار حقوق زنان و حقوق بشر دارند، لیبرال هستند، استاد دانشگاه هستند، روزنامهنگار هستند و یا مخالف دولت فکر میکنند.
در شش ماه گذشته صدها مخالف حکومت به طور مخفی یا علنی به تهران رفتهاند. اما دولت کسانی را دستگیر کرده است که در میان اپوزیسیون تندرو به عنوان ضدجنگ، میانهرو و معتدل شناخته میشوند.
علت این است که مردم ایران، تندترین شعارهای سیاسی را هر روز از رهبران حکومت و احمدینژاد میشنوند و به همین دلیل از کسانی که مثل او شعار میدهند، بدشان میآید. مجاهدین خلق، سلطنتطلبان تندرو، طرفداران جنگ آمریکا علیه ایران رسانههایی دارند که مردم ایران به آنها گوش نمیکنند و به آنها نگاه نمیکنند.
مردم ایران به رسانههایی توجه میکنند که خبرهای روز را به آنها برساند و شعارهای سیاسی ندهد. و به همین دلیل روزآنلاین، یک سایت اینرنتی که با کمک یک انجیاوی هلندی اداره میشود و رادیو زمانه، که بیش از بقیه پروژههایی که پارلمان هلند از آن حمایت میکند، از نظر خبررسانی حرفهایتر و از نظر سیاسی معتدلترند، از نظر دولت ایران خطرناکترین رسانههای خارج از کشور هستند. در شش ماه گذشته، پنج همکار روزآنلاین در ایران دستگیر و زندانی شدند.
و فرشاد ابراهیمی
آخرین چیزی که میخواهم بگویم نگاهی است به گفتههای فرشاد ابراهیمی. فرشاد ابراهیمی که من در یکی از برنامههایم در رادیو زمانه مصاحبهای با او کردم و آن را منتشر کردم، از دوستان امروز من است.
او امروز، من و دوستانم را متهم میکند که با حکومت سازش میکنیم. هشت سال قبل ما هر دو در تهران بودیم. در آن روزها فرشاد ابراهیمی جزو گروهی از تندروها بود که همیشه با ما برخورد میکرد و ما را به عنوان کسانی که تند میروند و میخواهند با حکومت برخورد کنند، محکوم میکرد و از زندانی بودن ما لذت میبرد.
امروز ما همان حرفهای گذشته را میزنیم. او به آلمان آمده است، دیگر تندروی نمیکند؛ اما باز هم ما را محکوم میکند و میگوید چرا با حکومت تند برخورد نمیکنید؟ ما از دست فرشاد ابراهیمی به کجا باید برویم؟
———–
*شماری از نوشته های پیشین ابراهیم نبوی را در زمانه اینجا می یابید. خوب است که هنوز این سایت قدیم به راه است.