از اینهمه “فوکویی” در ایران هیچکس طرف تاریخ نمی‌رود

بابک مینا

چندی پیش دوستی کتاب «مفهوم ولایت مطلقه در اندیشه سیاسی سده‌های میانه» (نگاه معاصر، ۱۳۸۱) جواد طباطبایی را برایم فرستاد. از خواندش بسیار لذت بردم و این اولین کتابی از طباطبایی بود که اینقدر به نظرم جالب آمد.

کتاب ایده جدیدی ندارد و بیشتر جمع‌بندی و خلاصه چند تحقیق مهم اروپایی است درباره اصلاحات گریگوریایی ست. اما انتشار چنین تحقیقی در در ایران و در حوزه فارسی‌زبان بی‌شک اهمیت بسیار زیادی دارد. این کتاب در ظاهر تحقیقی است درباره یک دوره از تاریخ قرون وسطا اما گفتن ندارد که گوشه‌چشمی به وضعیت ایران و مفهوم «ولایت مطلقه فقیه» دارد. طباطبایی یا کسی دیگر اگر کار مشابهی در تاریخ فرهنگ اسلامی انجام دهد، به نظرم کاری کرده است کارستان.

طباطبایی شاید تنها روشنفکر غیردینی ست که مفهوم ولایت مطلقه را جدی گرفته است. این مفهوم بیش از سه دهه است که در سرنوشت سیاسی ما نقشی تعیین‌کننده دارد، به نظر شما کمی عجیب نیست که بعد از سی و خورده سال هیچ کس [از میان روشنفکران غیرمذهبی] به این فکر نیفتاده که این مفهوم را به پرسشی عالمانه بدل کند؟ این همه «فوکویی» در ایران ریخته، به نظر شما عجیب نیست که هیچکدامشان نمی‌پرسند این مفهوم و مفاهیم مرتبط با آن از کجا آمده است؟ چرا فوکویی‌ها نمی‌پرسند ما چگونه «در تاریخ خود گیر افتاده‌ایم؟»

پرسش را کمی توسعه دهیم: حتی یک روشنفکر غیرمذهبی هم در این سه دهه پیدا نشده که با روش‌های علوم اجتماعی مدرن روی مسئله شریعت کار کند. برای خیلی از آنها که نظر مثبتی به سنت دارند، سنت یعنی حافظ و مولوی و مینیاتور و نقش اسلیمی و غیره. تا به حال هیچ کس حتی برای تفریح و تنوع هم که شده از خود نپرسیده راستی این همه کتاب فقهی چیست این وسط؟ این دستگاه پیچیده و عظیمی که کلام، فقه و اصول فقه نام گرفته است، و انبوهی از دعواهای کلامی و فقهمی را برانگیخته، چیست؟

بدون شک مدعای من این نیست که همه باید تخصص خودشان را رها کنند و به این مسائل بیندیشند، اما می‌گویم وقتی بعد از سی سال سلطه «ولایت فقیه» هیچ کس این سوال را نپرسیده و کاری در این زمینه نکرده است، نباید کمی به سوالاتی که می‌پرسیم و شیوه‌ای که می‌اندیشیم شک کنیم؟ تصور کنید سی سال از انقلاب اکتبر گدشته بود و روشنفکران ناراضی روسیه درباره هر چیزی بحث می‌کردند و از هر چیزی می‌پرسیدند الا از مفاهیمی مانند کمونیسم، پرولتاریا، نبرد طبقاتی، حزب پیشگام و غیره. نمی‌پرسیدند این مفاهیم از کجا آمده و چگونه بر سر ما آوار شده. کمی خنده‌دارـ گریه‌دار نبود؟

همرسانی کنید:

مطالب وابسته