داود سیاووش
جاگودا
حتا یکروز پیش از مطالعه کتاب «فرستاده» نوشته زلمی خلیلزاد، نماینده و سفیر پیشین ایالات متحده در افغانستان، نگارنده چنان تصور میکرد که پس از حمله ۱۱ سپتامبر بر برج های تجارت جهانی، سیاست های امریکا در رابطه به افغانستان را شاید بورد یا بیورویی مشتمل بر کارشناسان ارشد و سیاستمداران کار کشته امریکا منجمله رؤسای جمهور بازنشسته چون فورد، کارتر، ریگن، کلینتون، بوش پدر و وزرای خارجه با تجربه و بازنشسته یی چون هنری کسینجر، شولتز، مادلین اولبرایت و… همآهنگ ساخته از طرف وزارت خارجه و شورای امنیت امریکا به اجرا گذاشته میشود؛ اما مطالعه کتاب «فرستاده» اصلاً نظر و دیدگاه نگارنده را درباره سیاست خارجی شانزده سال اخیر امریکا تغییر داد که شواهد آن به اعتراف خود خلیلزاد از قرار ذیل است:
۱- خلیلزاد علاقهمند امیر عبدالرحمن خان “معمار دموکراسی” در افغانستان:
زلمی خلیلزاد در این کتاب در حالیکه به معمار دهه دموکراسی ظاهر شاه باری در صفحات کتاب به عنوان پتره گر اشاره میکند در باب رهبر مورد علاقه سیاسی خود می نویسد که: «من به دو رهبر افغانستان معاصر علاقهمند بودم یکی عبدالرحمن خان است که امیر آهنین خوانده میشد، او بین سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱ یک دولت مدرن را بنا گذاشت، عبدالرحمن خان به نیروی اراده و قدرت فیزیکی یک دولت متمرکز از بالا به پایین ایجاد کرد.» (ص ۱۶)
تعین شخصی با چنین افکار به عنوان معمار دموکراسی و راوی سیاست خارجی امریکا در افغانستان در واقع تمام رشته افکار خواننده را نسبت به نیت ایالات متحده در افغانستان و تعهد آن کشور در زمینه تحقق دموکراسی، آزادی بیان و مردمسالاری دچار شک و تردید میسازد.
۲- علاقهمندی جنرال ضیاءالحق به خلیلزاد:
تصحیح سیاست امریکا به راهنمایی خلیلزاد مبنی بر تشویق آن کشور به فروش طیارات اف ۱۶ به پاکستان بار دیگر نگرانی خواننده را نسبت به سمپاتی خلیلزاد به پاکستان افزایش میبخشد، خلیلزاد می نویسد: «فکر کردم امریکا باید پیشنهاد ضیاء مبنی بر کمک امنیتی ایالات متحده از جمله فروش جت های جنگنده اف ۱۶ به پاکستان در ازای همکاری آن کشور برای رساندن کمک امریکا به مقاومت افغانستان را بپذیرد، من این دیدگاه را به کمیته روابط خارجی کنگره ارایه کردم. بعد از اظهار نظر در کمیته یادداشتی از جنرال اعجاز اعظم سفیر پاکستان در امریکا دریافت کردم او گفت که ضیاء با اظهار نظر من خشنود شده و میخواهد من به پاکستان سفر کنم.» (ص ۴۹).
خلیلزاد در ادامه می نویسد: «ضیاء همچنان میخواست که منازعه تاریخی مرزی با افغانستان را یکسره کند عناصر اسلامگرای مقاومت بجای تحکیم یک دولت ملت در باره تشکیل خلافت متحد اسلامی صحبت میکردند. این ایده به دیدگاه ضیاء مبنی بر تشکیل کنفدراسیون متحد مشتمل بر قلمرو های پاکستان افغانستان و آسیای مرکزی نزدیکتر بود.» (ص ۵۰)
۳- تمایل خلیلزاد به نزدیک ساختن بخشی از بنیادگرایان با ملاحظات قومی به امریکا:
در کشور کثیرالاقوامی چون افغانستان وقتی یک قدرت بزرگ چون امریکا نماینده خود را از یک قوم بر می گزیند در حالیکه تمایل موصوف به آن قوم در وجود عبدالرحمن خان و اداره آهنین آن از نوشته خودش مبرهن است به طور طبیعی تحقق سیاست امریکا در افغانستان متمایل به یک قوم بوده، سایر اقوام خود را منزوی احساس می کنند. چنانکه از میان رهبران مجاهدین در اقوام پشتون، تاجیک، هزاره و… خلیلزاد این نزاکت ها و حساسیت ها را در نزدیکی امریکا به رهبران مجاهدین با رؤسای جمهور امریکا مطرح نکرد و به گلبدین و یونس خالص که به قوم و تبار و تمایل خودش نزدیک بود بدون هشدار به تبعات و پس لرزه های بعدی تمایل رؤسای جمهور امریکا به این رهبران در میان سایر رهبران مجاهدین رضایت نشان داد و به همین علت دشمنان و مخالفان حکمتیار و یونس خالص (که از یک قوم و یک حزب بودند) از سیاست امریکا دور شده برهان الدین ربانی و احمدشاه مسعود به فرانسه و عبدالعلی مزاری به ایران نزدیک شدند.
خلیلزاد می نویسد: «اکتوبر ۱۹۸۵ بود من به درخواست والت ریموند رییس ارشد شورای امنیت ملی با حکمتیار در باره اهمیت دیدار با رییس جمهور ریگن تماس گرفتم. او پرسید: «چرا از من میخواهید که به کاخ سفید بیایم تا با رییس جمهوری ایالات متحده عکس بیندازم؟ این مرا در سرتاسر جهان اسلام خرد خواهد کرد.» وقتی دانستم که گفتگوی ما به جایی نمیرسد پیشنهاد سفری به نیویارک را مطرح کردم حکمتیار آنرا هم رد کرد. سخنان جدی من در مورد اینکه جاذبه های شهر از کیفیت فرهنگی و آموزشی بالایی برخوردار است به گوش ناشنوا نرفت حکمتیار اصرار کرد که در اینجا هیچ چیز وجود ندارد جز (فاحشه خانه ها).» (ص ۵۳)
خلیلزاد در ادامه می نویسد: «رهبری دوره مجاهدین در سال ۱۹۸۷ به یک بنیادگرای دیگر یونس خالص رسید. باز هم فرصتی برای دیدار با رییس جمهوری امریکا فراهم شد دست کم خالص موافقت کرد. اما دو روز پیش از آن لحظه بزرگ او را در وضعیت عصبانی دیدم. او از اضطراب و ناراحتی دستانش را تقریباً پیچانده و چیزی را که تا کنون در دل خود نگهداشته بود بیان کرد. بلی بنیادگرایان همراهش میان رهبران مقاومت توافق کرده بودند که او میتواند با رییس جمهور امریکا ملاقات کند، اما آنها یک شرط وضع کرده بودند: خالص باید پیام اسلام را به ریگن ببرد. وقتی این موضوع را به من گفت یاد آور این نکته بود که طبق سنت اسلامی حضرت محمد هم پیک هایی به پایتخت های غیر مسلمان فرستاده بود تا آنها را به اسلام دعوت کند… خالص نگران واکنش ریگن بود… بی درنگ با کاخ سفید تماس گرفتم شنیدم که رییس جمهور ریگن میخواهد دیدار طبق برنامه پیش برود خالص آزاد است که طبق دستور خود عمل کند.» (ص ۵۴)
حالا برای هر کس به وضاحت هویدا می باشد که نزدیکی امریکا به حکمتیار و خالص به معنای دوری از مسعود و ربانی و عبدالعلی مزاری در آن شرایط می انجامید، در حالیکه خلیلزاد این حساسیت های قومی را برای قصر سفید هشدار نداده بود.
۴- خلیلزاد با طرح دولت امریکا در مورد اقدامات پس از خروج قوای شوروی مخالفت کرد:
خلیلزاد می نویسد: «ایالات متحده موافقت کرده بود که بر اساس طرح سازمان ملل متحد ضمانت نماید که به محض شروع خروج نیروهای شوروی از افغانستان واشنگتن رژیم کمونیستی را در کابل به رسمیت بشناسد. موافقتنامه (بین وزارت خارجه و مسکو) همچنان از امریکا و پاکستان خواسته بود که حتا پیش از خروج شوروی کمک های خود به مقاومت را بی درنگ قطع کنند. در جریان این مدت شوروی ها اجازه دارند که کمک های مداومی برای وابستگان خود به کابل فراهم کنند… من فکر کردم که این معامله (موافقتنامه) خیلی به سود شوروی ها است وقتی نگرانی خود را مطرح کردم حامیان موافقتنامه پرسیدند که چرا اصلاً من با تحلیل آنها (وقت تلف میکنم) آنها ادعا کردند که امریکا میتواند شرایط سخاوتمندانه ای برای شوروی بدهد. رویهمرفته اجماع نظر در وزارت خارجه و سیا این بود که شوروی ها در واقعیت امر هرگز خارج نخواهند شد وقتیکه شوروی این معامله سخاوتمندانه را رد کند ایالات متحده با نشان دادن اینکه اتحاد شوروی سرکش است به نمره تبلیغاتی بیشتری دست خواهد یافت… تا اواخر ۱۹۸۷ من از نظری حمایت میکردم که طرفدارانش در دولت ریگن در اقلیت بودند. خوشبخانه رییس جمهور خود با من همنظر بود پس از بررسی پیشنویس توافقنامه از امضای آن خودداری کرد.» (ص ۵۸-۵۹)
حالا برای هر تحلیلگر و مفسر در هر سطحی به وضاحت معلوم می شود که در چنین لحظۀ تاریخی یک نماینده افغان متمایل به پاکستان و مخالف شوروی چگونه سیاست امریکا را با تکانه حداقل از هدف منحرف میسازد، اگر این نماینده یک امریکایی میبود شاید ما امروز شاهد تحولات دیگری در افغانستان می بودیم. خلیلزاد که با موضعگیری های ضد شوروی در پوهنتون امریکایی بیروت به مخالفت های خود به مقابل جنید شریف محصل افغانی آن پوهنتون در کتاب اشاراتی دارد نشان میدهد که در قبال شوروی تا چه حد نفرت و پیشداوری در مقایسه به پاکستان داشته است.
۵- علاقه خلیلزاد، کرزی و خاندان گیلانی به طالبان:
خلیلزاد می نویسد: «من مثل بسیاری نسبت به طالبان خوشبین بودم. من میدانستم که هرج و مرج و خشونت فراگیر مردم افغانستان را غارت کرده است جنگسالاران مردم افغانستان را آزار میدادند… طالبان حرف دل مردم را میزدند وعده دادند که نظم می آورند، لویه جرگه برگزار میکنند و شاه سابق را بر میگردانند تا به انتقال سیاسی نظارت کند. کرزی هم مانند دیگر افغانها طالبان را وسیله ای برای گریز از فاجعه ای می دانست که کشور را در خود غرق کرده بود. خاندان گیلانی… در خرید کت و شلوار و کیف برای بازگشت شاه همکاری کرد… وزارت داخله پاکستان و آی اس آی به زودی تمویل، تجهیز و آموزش طالبان را شروع کردند. طالبان مورد حمایه آی اس آی پیکار نظامی خود را شدت بخشید و اواسط ۱۹۹۶ کابل را تسخیر کرد… آی اس آی از پیشرفت طالبان خشنود بود. طالبان که شهر غربی هرات را گرفتند یک مشاور همراه آی اس آی با طالبان به نام سرهنگ امام گویا اعلام کرد (امروز هرات فردا تاشکند)… بعد از ترک پنتاگون در سال ۱۹۹۲ من ارتباط خود را با رهبران اپوزیسیون طالبان حفظ کردم در این دوره من و کرزی توانستیم یکدیگر را بهتر بشناسیم، کرزی مانند بسیاری افغانها ابتدا از طالبان به عنوان نیرویی برای پایان دادن جنگ و مبارزه با جنگسالاران استقبال کرد. در واقع او در اجتماعات اولیه طالبان سهم گرفت و به نحوی در سازمان دادن این گروه نقش سازنده داشت…. وقتی من و کرزی در واشنگتن دیدار کردیم او از رازی پرده برداشت که طالبان در نظر دارند او را به نمایندگی خود در سازمان ملل تعین کنند، از من مشورت خواست.» (ص ۸۴-۸۶)
روشن تر از این اعترافی نیست که به موازات آن مردم را حق دهیم که با برداشت های آفاقی در آستانه پیشروی طالبان در افغانستان پیشگویی میکردند که گویا طالبان گماشته امریکا میباشد؛ اگر قرار باشد که خوشبینی خلیلزاد را به طالبان در چوکات سیاست خارجی ایالات متحده از زبان نماینده اش ارزیابی کنیم واقعاً به مردم باید حق داد که بگویند طالبان را امریکا به افغانستان آورد، چون واقعاً طالبان به حمایت خلیلزاد به عنوان چشم و چراغ شان حرکت می کردند و حامد کرزی قرار بود نماینده شان در سازمان ملل گماشته شود.