راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

نمی‌شود مانع انتشار کتاب شد و بعد گفت مردم کتاب نمی‌خوانند؛ گفتگو با رئیس کتابخانه ملی

پیام حیدر قزوینی
روزنامه شرق

هشت دهه از عمر سازمان اسناد و کتابخانه ملی می‌گذرد و تاکنون مدیران مختلفی به این سازمان آمده‌ و رفته‌اند. کتابخانه ملی اگرچه به عنوان نهادی فرهنگی و علمی شناخته می‌شود اما سازمانی است که زیرمجموعه نهاد ریاست‌جمهوری قرار دارد و به این خاطر در همه این سال‌ها با تغییر هر دولتی مدیرانش هم عوض شده‌اند و از این‌رو همواره سیاست دولتی بر کتابخانه ملی سایه انداخته است. اشرف بروجردی چندماهی است که به ریاست این سازمان منصوب شده و در این مدت بر موضوعات مختلفی مثل توسعه کتابخانه ملی و لزوم افزایش سرانه مطالعه کتاب تاکید کرده است. به مناسبت هشتادسالگی سازمان اسناد و کتابخانه ملی با اشرف بروجردی درباره مسائل مختلف این سازمان و نقدهایی که در این سال‌ها به این نهاد وارد بوده گفت‌وگو کرده‌ایم. محدودیت‌های موجود برای عضویت در کتابخانه ملی، وابسته‌بودن آن به دولت، تقلیل‌یافتن کتابخانه ملی به سالن قرائت از جمله مسائلی است که در این گفت‌وگو به آنها پرداخته‌ایم. همچنین برنامه‌های موردنظر کتابخانه ملی مثل پروژه تاریخ شفاهی و توجه به ترجمه از دیگر موضوعات مطرح‌شده در این گفت‌وگو هستند.

   چند ماهی از ریاست شما بر سازمان اسناد و کتابخانه ملی می‌گذرد و البته پیش‌تر هم به واسطه حضور در جلسات شورای راهبردی با سازمان در ارتباط بوده‌اید و یک آشنایی کلی با اینجا داشته‌اید. به‌نظرتان مهم‌ترین چالش‌ها و مسائل پیش روی سازمان اسناد و کتابخانه ملی چیست؟

من البته پیش از این در سازمان اسناد و کتابخانه ملی شاغل نبودم و صرفا برای جلسات شورای راهبردی دعوت می‌شدم که عده‌ای از صاحب‌نظران در آن حضور داشتند. تا پیش از حضورم در اینجا، آشنایی‌ام با حوزه آسیب‌های مربوط به سازمان و معضلاتی که پیش روی این نهاد وجود داشت طبعا از خلال همین جلسات شورای راهبردی بوده است. از سوی دیگر به واسطه همین جلسات بود که متوجه شدم ظرفیت موجود در سازمان قابلیت تعمیم و توسعه دارد و این امکان وجود دارد که تمام اصحاب دانش و تفکر بتوانند به اینجا دل ببندند اما به دلایل مختلف این ظرفیت قابلیت بهره‌وری کامل را نداشته است. کتابخانه ملی به دلیل بار فرهنگی و علمی موجود در آن می‌تواند محلی برای حضور کسانی باشد که می‌خواهند از عالم سیاست یا چالش‌های اجتماعی به دور باشند و آنها می‌توانند این‌جا را به عنوان پایگاه خودشان قرار دهند. با تاکید بر این موضوع می‌خواهم بگویم چالش‌ها و آسیب‌هایی که از ابتدا پیش روی سازمان بوده، عمدتا به کمبود منابع مالی برمی‌گردد و این مسئله مانع از آن می‌شود که سازمان به عنوان نهادی فرهنگی گسترش یابد. ظرفیت بالای سازمان به دلیل پایگاه علمی‌اش است. اما یکی از چالش‌های اینجا فضای فیزیکی‌ محدودش است و دیگر اینکه منابع مالی تخصیص‌یافته به سازمان هم اندک است و به این‌خاطر ظرفیت موجود در اینجا امکان توسعه در سطح بین‌المللی و حتی ملی را ندارد. با این‌حال سازمان قابلیت زیادی برای توسعه دارد و این موضوع نیاز به رویکرد مثبت همه دست‌اندرکاران حوزه فرهنگ دارد. باید این باور به وجود بیاید که این مجموعه، جایی نیست که صرفا به یک نهاد تعلق داشته باشد بلکه اینجا مجموعه‌ای ملی و متعلق به همه است. تمام اصحاب دانش باید بتوانند از این مجموعه استفاده کنند و از اینجا به عنوان پایگاهی برای ارایه نظرات و دیدگاه‌هایشان بهره‌برداری کنند و آن را در اختیار همه قرار دهند.

   این سازمان عنوان «ملی» دارد اما به‌نظر می‌رسد که همچنان فاصله زیادی تا ملی شدن دارد و یکی از موانع ملی بودن همین محدودیت فیزیکی است که شما هم به آن اشاره کردید. در دهه‌های اخیر تب مدرک‌گرایی در جامعه ما به شدت وجود داشته و شاید سازمان اسناد و کتابخانه ملی هم در نتیجه همین مدرک‌گرایی ملاک عضویتش را مقاطع تحصیلات تکمیلی قرار داده و با شرایط موجود بخش بزرگی از جامعه امکان استفاده از این سازمان ملی را ندارند. البته مشکل فقط به اینجا مربوط نیست و شاید علل اصلی‌اش را باید در جاهای دیگری هم جست. از جمله اینکه مثلا در همین شهر تهران به‌زحمت می‌توان کتابخانه‌ای استاندارد پیدا کرد و احتمالا به همین خاطر است که حجم مراجعان به کتابخانه ملی، که از آن به عنوان سالن قرائت استفاده می‌کنند، بیش از ظرفیت موجود سازمان است و کمبود کتابخانه‌های استاندارد در سطح شهر باعث شده تا کتابخانه ملی به قرائت‌خانه تقلیل یابد. سازمان اسناد و کتابخانه ملی چقدر در استانداردسازی و مدیریت راهبردی کتابخانه‌ها در کشور نقش دارد؟

البته ما در کتابخانه ملی بحث مدرک‌گرایی نداریم بلکه مدرک دانشگاهی را به عنوان یک شاخص برای محدود کردن ورود افراد به کتابخانه قرار داده‌ایم. همان‌طور که گفتید کتابخانه ملی به دلایل مختلف به یک قرائت‌خانه تبدیل شده در حالی که اینجا باید پایگاه تولید علم و دانش باشد چون همه منابع در اینجا وجود دارد و تمام اصحاب فرهنگ می‌توانند از این منابع استفاده کنند و فرهنگ و دانش را بسط دهند. به تعبیری اینجا می‌تواند خانه دوم اندیشمندان جامعه ما باشد و نه صرفا سالن قرائتِ کسانی که می‌خواهند مدارج دانشگاهی را طی کنند. با این‌حال یک ظرفیت فیزیکی در اینجا وجود دارد که ما موظفیم آن را در اختیار افراد قرار دهیم اما چون این ظرفیت محدود است ناگزیریم که مدرک را به عنوان یکی از پارامترهای ورود به کتابخانه قرار دهیم و این به معنای مدرک‌گرا بودن ما نیست چراکه ما دانش را فراتر از مدرک می‌دانیم.

اما درباره نکته دوم پرسش تان، باید به این مسئله پاسخ دهیم که چه باید بکنیم تا کتابخانه به دل جامعه برود و قاعدتا در اینجا موضوع استانداردسازی مطرح می‌شود. استانداردسازی‌ یک سالن مطالعه و اینکه یک کتابخانه از چه منابعی باید برخوردار باشد جزو دغدغه‌های سازمان است، لیکن ما تنها می‌توانیم این معیارها را به سایر دستگاه‌ها و شهرداری‌ها اعلام کنیم تا در جهت ایجاد فضای مناسب برای مطالعه اقدام کنند. جامعه امروز ما جامعه‌ای جوان است و چیزی حدود شصت درصد از جمعیت کشور ما را جوانان تشکیل می‌دهند و تمام دستگاه‌های فرهنگی باید به نیازهای این طیف گسترده توجه کنند. نسل جوان کشور ما به فرصت‌ها، امکانات و مکان‌هایی نیاز دارد که هم از فضایی مفرح و مطلوب برخوردار باشد و هم امکان آموختن دانش در آن وجود داشته باشد. بنابراین رعایت معیارها و قواعد استانداردسازی کتابخانه‌ها وظیفه شهرداری‌ها و دیگر نهادهای فرهنگی است، در‌حالی‌که شاخص‌های استانداردسازی را هم کتابخانه‌ها رعایت نمی‌کنند.

مهم‌ترین شاخص‌های استانداردسازی، یکی دیجیتال کردن منابع مکتوب است و دیگری برخورداری از اینترنت پرسرعت تا اعضا بتوانند با کل منابع علمی دنیا در ارتباط باشند. حتی کتابخانه ملی در هردوی این زمینه‌ها محدودیت دارد. نه فقط کتابخانه ملی که کشور ما این محرومیت را دارد. یعنی ما هنوز نتوانسته‌ایم در سطح ملی تمام کتاب‌ها و منابع، اعم از خطی و غیرخطی و اسناد را دیجیتال کنیم و در اختیار عموم مردم قرار دهیم.

شاید در سال‌های آینده فرصتی باشد برای اینکه بتوانیم تمام منابع‌مان را دیجیتال کنیم و البته در آن موقع باز علوم جدید دیگری جایگزین خواهند شد که باید بتوانیم آن‌ها را هم در اختیار داشته باشیم. البته این مسئله مانع از آن نیست که نتوانیم از فرصت‌ها و ظرفیت‌های موجودی که در اختیار داریم استفاده کنیم. باید به این نکته هم اشاره کنم که ما از بسیاری از کشورهای منطقه جلوتر هستیم و نمی‌توانیم این را نادیده بگیریم. کتابخانه ملی در حال حاضر در منطقه آسیای میانه جزو برترین‌ها قرار دارد. مثلا در حوزه منابع خطی، کتابخانه ملی همین حالا سی‌ونه هزار جلد کتاب خطی دارد و این یعنی وصل شدن به تاریخ و عقبه و سابقه علم؛ و بهره‌مندی از یک فرهنگ غنی که در گذشته وجود داشته و امروز در اختیار ماست.
حتی کشوری مثل عراق که بسیاری از علما و اندیشمندان علوم دینی در آنجا حضور داشته‌اند، نتوانسته‌ از تمام منابع خطی‌‌اش استفاده کند. البته ما همچنان باید در راستای جمع‌آوری منابع خطی تلاش کنیم و در دولت تدبیر و امید این امکان تا حدودی فراهم شده و امکان خرید منابع خطی بیش از گذشته شده و این می‌تواند خدمتی به حوزه علم و معرفت در کشورمان باشد. اما شکی نیست که شهرداری‌ها و وزارت ارشاد که داعیه فرهنگ دارند و همچنین مدارس و دانشگاه‌ها به عنوان پایگاه‌های علمی، نهادهایی‌اند که باید به لحاظ ایجاد کتابخانه‌ها، برای مخاطبانشان ظرفیت فیزیکی مناسب و استاندارد فراهم کنند.

شهرداری‌‌ها باید کتابخانه‌هایی برای عموم مردم در سطح شهر ایجاد کنند و مدارس و دانشگاه‌ها نیز این وظیفه را درقبال دانش‌آموزان و دانشجویان دارند. همچنین وزارت ارشاد که درواقع همه حوزه‌های فرهنگی و هنری در آنجا تعریف می‌شود نقش مهمی در این موضوع می‌تواند داشته باشد. در این‌میان کتابخانه ملی نماد علم و دانش است و فضای فیزیکی بهتری به دلیل پایگاه علمی و فرهنگی‌اش دارد و می‌تواند تعاملی را با تمام دستگاه‌های فرهنگی در موضوع ایجاد و استانداردسازی کتابخانه‌ها داشته باشد و این را ما جزو رسالت خود می‌دانیم. کمااینکه از گذشته این رسالت وجود داشته و مسئولان قبلی و به‌خصوص آقای خاتمی، که ساختمان فعلی کتابخانه ملی توسط ایشان افتتاح شد، هریک خشتی را برای گسترش علم و فرهنگ در سطح جامعه گذاشته‌اند. هشتاد سال از عمر کتابخانه ملی می‌گذرد و و این سازمان به تدریج رشد کرده و از این‌به بعد هم ما باید کار خودمان را توسعه بدهیم.

   احمد شاملو نه‌تنها مدرک فوق‌لیسانس نداشت بلکه حتی به دانشگاه نرفته بود. اگر امروز او زنده بود می‌توانست از کتابخانه ملی استفاده کند؟

صددرصد. او به عنوان یک اندیشمند قطعا می‌توانست از اینجا استفاده کند.

   نویسنده یا پژوهشگری که اعتبار شاملو را نداشته باشد اجازه حضور در کتابخانه ملی را خواهد داشت؟

قاعدتا باید یک مستندی به ما ارایه کند تا مشخص شود که این آدم دانشمند است.

   معیارهای شما برای اثبات این موضوع چیست؟

کتاب و رفرنس یا به هرحال تحقیقاتی که انجام داده است. باید به ما نشان دهد که محقق است اما مدرک و تحصیلات دانشگاهی ندارد. ما اینجا سالن‌هایی برای محققان داریم و حتی میزهایی داریم که متعلق به افراد خاصی است که می‌خواهند تحقیقی انجام دهند و می‌گویند این میز تا یک هفته یا یک ماه به فرد دیگری داده نشود و ما موظفیم تا این خدمت را به او انجام دهیم. الان در سالن تخصصی ما کسانی هستند که لزوما همه‌شان مدارک دانشگاهی ندارند. اما برای استفاده از سالن مطالعه باید مدرک دانشگاهی وجود داشته باشد.

   در هشت دهه‌ای که از تاسیس کتابخانه ملی می‌گذرد مدیران متعددی به اینجا آمده‌‌اند و رفته‌اند. در طول چند ماهی که مسئولیت کتابخانه ملی بر عهده شما بوده همواره به این نکته تاکید کرده‌اید که اینجا محلی برای توسعه فرهنگ و دانش جدا از گرایش‌های سیاسی است. ساحت‌های فرهنگ و دانش بیش از هرچیز نیاز به این دارند که به شکل مستقل و بدون محدودیت‌های سیاسی موجود به راه خود بروند و به‌عبارتی باید با علم و فرهنگ با معیارهای فرهنگی و علمی مواجه شد. اما کتابخانه ملی به عنوان نهادی دولتی مدیران زیادی به خود دیده و با تغییر هر دولتی مدیر جدیدی در اینجا منصوب می‌شود. اگر به گذشته کتابخانه ملی نگاه کنیم می‌بینیم که گاه مدیرانی در اینجا بوده‌اند که حضورشان بسیار کوتاه بوده و خیلی زود عوض شده‌اند یا از اینجا به سیاست برگشته‌اند. از این‌رو آیا ضروری نیست که کتابخانه ملی برای رسیدن به هدفی که شما در این مدت بر آن تاکید داشته‌اید، مستقل‌ از دولت باشد و مدیریتش بر عهده خود اهالی فرهنگ و دانش باشد؟

درست است که اینجا نهادی ملی است اما درنهایت به یک نهاد دولتی و سیاسی وصل است و طبیعی است کسی که در مسندی سیاسی به نام ریاست جمهوری قرار می‌گیرد، نیروهایی را بر اساس بینش خودش انتخاب می‌کند و کتابخانه ملی هم از این قاعده مستثنا نیست. به این جهت اگرچه با تغییر دولت‌‌ها لزوما روسای کتابخانه ملی هم نباید عوض شوند اما به‌هرحال کسی که در این مسند قرار می‌گیرد باید به لحاظ فکری قرابتی با رییس جمهور  داشته باشد. بنابراین باید از این منظر به این موضوع نگاه کنیم، نه اینکه اینجا چون پایگاهی علمی است پس یک فرد علمی هم باید سال‌های سال اینجا حضور داشته باشد و البته اگر این‌طور باشد خوب است. اما باید به این نکته هم توجه کنیم که سازمان اسناد و کتابخانه ملی دارای سند راهبردی است که در ادوار مختلف وجود داشته و اسنادی بالادستی وجود دارد که ما بر اساس آنها حرکت می‌کنیم. مثل نقشه جامع علمی کشور، اسناد قانون برنامه و سند چشم‌انداز و… که نمی‌توانیم آنها را نادیده بگیریم. طبیعی است که در پس تمام این اسناد بالادستی یک خرد جمعی نهفته است و این خرد جمعی باید قابلیت بهره‌برداری همگان را داشته باشد. من به مسئله این‌طور نگاه می‌کنم که چون خرد جمعی به تدوین سیاستی که می‌تواند مروج علم باشد کمک کرده، در نتیجه منِ نوعی که امروز ریاست اینجا را بر عهده‌دارم باید بر اساس همان برنامه‌ها پیش بروم.

در نتیجه علی‌رغم اینکه من به عنوان چهره‌ای سیاسی در جامعه شناخته شده‌ام اما امروز در حوزه فرهنگ، امانتی به دست من سپرده شده و این امانت میراث فرهنگی جامعه است و از این میراث باید در راستای توسعه دانش و فرهنگ استفاده کنم و نه توسعه سیاست. لذا فکر می‌کنم همه کسانی که ریاست سازمان را برعهده می‌گیرند باید تلاش شان مبتنی بر این باشد که همه ظرفیت‌های موجود را به کار بگیرند تا علم و فرهنگ پیشرفت کند. به‌خصوص که ما حالا در هشتاد سالگی سازمان هم هستیم و گذشته ایام را که نگاه کنیم می‌بینیم که تلاش‌های بسیاری انجام شده که این سازمان به اینجا رسیده و من هم نباید به آسانی از کنارش بگذرم و موظفم که از آن صیانت کنم و آن را به نسل‌های بعدی منتقل کنم.

   ترجمه یکی از راه‌های گسترش فرهنگ در وجوه مختلف آن است اما نهادهای مختلف فرهنگی موجود در ایران یا توجهی به ترجمه ندارند و یا با همان معیارهای خارج از حوزه فرهنگ با آن برخورد می‌کنند. شما به این نکته اشاره کردید که سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در مقایسه با کشورهای منطقه وضعیت بهتری دارد. اما به‌هرحال اگر ترجمه را به عنوان یکی از راه‌های گسترش فرهنگ بدانیم،‌ باید به این نکته هم توجه کنیم که نه فقط در کشورهای غربی بلکه حتی در برخی از همین کشورهای منطقه، نهادهای فرهنگی و دانشگاهی به عنوان پشتوانه‌های امر ترجمه مطرح هستند. اما در ایران و مثلا در حوزه ادبیات یا فلسفه هنوز بسیاری از آثار کلاسیک جهانی که ترجمه‌شان ضروری است به فارسی برگردانده نشده‌اند و آنچه ترجمه شده است نیز به همت شخصی مترجمان ما بوده که بی‌مزد و منت عمرشان را برای ترجمه گذاشته‌اند. به‌نظرتان سازمان اسناد و کتابخانه ملی چقدر می‌تواند به رشد ترجمه در ایران  کمک کند؟ 

ما در حوزه توسعه علم با چند کمبود در سازمان اسناد و کتابخانه ملی به‌طور خاص و در کل کشور به‌طور عام روبه روییم. یکی از آنها حوزه ترجمه است که نه گروه خاصی برای آن در کتابخانه ملی وجود دارد و نه اساسا این باور در مجموعه شکل گرفته که ترجمه کاری ضروری است. هنوز این تصور وجود دارد که ترجمه ارزشی ندارد چون یافته و بافته دیگری است و از ترجمه یافته‌های دیگران چیزی به دست نمی‌آوریم.

در رنکینگ دانشگاه‌ها هم وقتی به معیارهای ارزش‌گذاری نگاه کنیم می‌بینیم که ترجمه نمره بالایی ندارد و در ارتقای سطح علمی اعضای هیئت علمی هم به ترجمه نمره‌ای کم‌تر از تالیف می‌دهند درحالی که ترجمه کاری دشوار است. بنابراین یکی از کمبودهای جدی کتابخانه ملی نداشتن یک پژوهشکده یا یک گروه یا مدیریت برای حوزه ترجمه است. من شش هفت ماه است که به اینجا آمده‌ام و یکی از مهم‌ترین اقداماتی که می‌خواهم در سال دوم مدیریتم انجام دهم این است که مرکزی برای ترجمه در این‌جا راه‌اندازی کنم.

موضوع دیگری که مدنظرم است تاریخ شفاهی است که البته این پروژه پیش از این در اینجا شکل گرفته است. در حال حاضر با مصوبه‌ای هم که دولت ابلاغ کرده همه دستگاه‌ها، اعم از اینکه تحقیقاتی و پژوهشی باشند یا نه، باید یک تاریخ شفاهی تدوین کنند. مثلا در حوزه صنعت ضروری است که درباره یافته‌های صنعتی‌مان تاریخ شفاهی منتشر شود و این پروژه به تازگی شروع شده است. کتابخانه ملی گروهی به نام تاریخ شفاهی دارد که در پژوهشکده اسناد ما مستقر است ولی پرقدرت نیست و هنوز خیلی جای کار دارد. اگر ما بتوانیم تاریخ شفاهی را جدی بگیریم و وارد این حوزه شویم، می‌توانیم اطلاعات و داشته‌های خیلی از کسانی که به تدریج از دستشان می‌دهیم را مکتوب کنیم و این واقعا ضروری است. علاوه بر این تمام اتفاقات و حوادثی که پیرامون ما در جریان است بخشی از تاریخ است و باید به نگارش دربیاید و چه خوب است که به همت کسانی به نگارش درآید که امانت‌دار باشند. همیشه این مسئله در تاریخ وجود دارد که رویکرد فرد ممکن است در نگارش تاریخ تاثیر بگذارد و همه آنچه نوشته می‌شود همه حقیقت نباشد. اگر ما بتوانیم گروه تاریخ شفاهی را در اینجا جدی بگیریم و برایش سرمایه‌گذاری کنیم می‌توانیم میراثی برای آیندگان به جا بگذاریم.

   پروژه تاریخ شفاهی شما شامل همه حوزه‌ها می‌شود؟

بله، همین الان چهار جلد از این مجموعه منتشر شده‌ و شش جلد بعدی را برای چاپ تحویل داده‌ایم؛ البته پس از اخذ مجوز از وزارت ارشاد. تاریخ شفاهی واقعیت‌های تاریخ‌اند و باید مکتوب شوند و ما از سانسور کردن آنها چیزی به دست نمی‌آوریم و اگر سانسوری در این کتاب‌ها انجام شود بخشی از حقیقت در آنها گم می‌شود. به‌هرحال نه فقط حوزه دانش مکتوب‌، بلکه حوزه‌های فیلم و فیلم‌نامه‌ و موسیقی و خرده‌فرهنگ‌های محلی‌مان هم نیاز به این دارند که به طور جدی دیده شوند و متخصصان و صاحب‌نظران این حوزه‌ها باید این‌ها را به حوزه علم منتقل کنند و سازمان این امکان را دارد تا آثار مربوط به این حوزه‌ها توسط متخصصان فراهم و منتشر شود.

   شما در پروژه تاریخ‌شفاهی چقدر با مسائل و محدودیت‌های سیاسی روبرو هستید؟

رویکرد ما این است که این محدودیت‌ها وجود نداشته باشد.

   بسیاری از چهره‌های حوزه‌های ادبیات و فلسفه و هنر همواره با محدودیت و نوعی بی‌اعتمادی از طرف نهادهای دولتی روبرو بوده‌اند. برای مثال کسی مثل بهرام بیضایی که سال‌ها روی تاریخ نمایش در ایران کار پژوهشی کرده امروز به دلیل محدودیت‌ها و مسایل مختلف ایران را ترک کرده است. آیا شما در پروژه تاریخ شفاهی‌تان امکان این را دارید تا مثلا از بیضایی یا دیگرانی مثل او دعوت به همکاری کنید؟

قطعا. کمااینکه همین حالا هم این کار را می‌کنیم. ما در یک مراسم از کسانی که اسنادشان را به سازمان اهدا کرد‌ه‌اند تجلیل کردیم و چند نفر از عزیزان داوطلب شدند تا گروهی را راه‌اندازی کنند که این گروه با افراد مختلف مذاکره کنند تا آنها اسنادشان را در اختیار سازمان قرار دهند که یکی از آنها سرکار خانم رشدیه است. چون برخی از چهره‌ها شاید به این خاطر که اینجا نهادی دولتی است پا پیش نگذارند اما ما گروهی را گرد آورده‌ایم تا آنها واسطه شوند و با این چهره‌ها مذاکره کنند و آنها را تشویق کنند تا منابع خودشان را در اختیار سازمان قرار دهند. در تلاش هستیم تا این گروه به صورت یک انجمن شکل بگیرد. خانم رشدیه که پدرشان، حسن رشدیه، موسس اولین مدرسه نوین ایران است پیشنهاد‌دهنده اولیه این انجمن بود و  گفت آمادگی دارد تا دیگران را تشویق کند که اسنادشان را در اختیار کتابخانه بگذارند. او می‌گفت پدر من در همان ایام حاضر نبوده اسناد خودش را تحویل کتابخانه ملی بدهد و آنها را در فرانسه به امانت گذاشت. حالا خانم رشدیه می‌گوید اگر اطمینان پیدا کنم که سازمان اسناد و کتابخانه ملی می‌تواند از اسناد پدرم محافظت کند قول می‌دهم که آنها را از فرانسه تحویل بگیرم و به سازمان بدهم.

این‌ها مستلزم اعتمادسازی است تا افراد به کار ما اعتماد پیدا کنند و بدانند که ما این اسناد را نابود نمی‌کنیم و از آنها حفاظت می‌کنیم. خیلی از افراد فکر می‌کنند این اسناد متعلق به گذشته است و اگر به ما تحویل بدهند ممکن است از بین برود اما حداقل تا روزی که من اینجا هستم تلاشم این خواهد بود که این اعتماد را به وجود بیاورم و می‌خواهم از همه درخواست ‌شود که منابع و اسناد خطی و غیرخطی‌شان را در اختیار سازمان بگذارند تا مورد استفاده عموم قرار بگیرد.

   موضوع دیگری که می‌توان به آن پرداخت مسئله سرانه مطالعه در ایران است که شما نیز  اخیرا به آن توجه کرده‌اید. کتابخانه ملی چقدر می‌تواند به افزایش سرانه مطالعه در ایران کمک کند و آیا برنامه‌ خاصی در این زمینه تعریف کرده‌اید؟

سنجش سرانه مطالعه باید جدا از مطالعه درسی و مطالعه کاری باشد. من به اقتضای کارم ممکن است روزی چندساعت مطالعه کنم اما این نباید در سرانه مطالعه محاسبه شود. مهم این است که در ساعت بیکاری و فراغت‌ام مطالعه کنم و البته آن هم نه مطالعه در فضای مجازی و… بلکه مطالعه کتاب. صرفا مطالعه کتاب است که باید مورد سنجش قرار بگیرد تا بتوانیم بگوییم سرانه مطالعه در ایران یا جهان چقدر است. فکر می‌کنم بالاترین سرانه مطالعه در جهان صدوبیست دقیقه است و اگر این میزان فقط به مطالعه کتاب مربوط باشد رقم بزرگی است و البته معلوم نیست این محاسبه چقدر  دقیق است.

در جامعه ما غالب افراد میانسال هر روز قرآن و مفاتیح می‌خوانند و حتی شاید نسبت به آیات قرآن فکر هم بکنند. یا دانشجویان ما به خاطر امتحانات‌شان باید کتاب‌های درسی‌شان را بخوانند و یا کسی که محقق و پژوهشگر است مجبور است ساعت‌ها برای پژوهش‌اش مطالعه کند. اگر این‌ها را جزو سرانه مطالعه حساب کنیم به عدد بالاتری می‌رسیم. من فکر می‌کنم کتابخانه ملی به واسطه تعریفی که از آن وجود دارد می‌تواند به افزایش سرانه مطالعه کمک کند. به‌خصوص اینکه ما سالن‌های تخصصی داریم که افراد صرفا برای تحقیق و مطالعه به آن می‌آیند. از این‌رو کتابخانه ملی به خاطر ماهیت و فلسفه وجودی‌اش می‌تواند به افزایش سرانه مطالعه کمک کند و مهم این است که ما این فرهنگ را به سطح جامعه تسری بدهیم. راه تسری دادن فرهنگ مطالعه این است که کانال‌های ارتباطی مشخصی با تمام مراکز علمی و بدنه جامعه داشته باشیم. بدنه جامعه می‌تواند شامل مدارس، کتابخانه‌ها و شهرداری‌ها و حوزه‌های علمیه باشد.

در حال‌حاضر به خصوص نسل جوان ما مطالعه عمیقی ندارد و مطالعه‌اش گذری است که بیش‌تر به واسطه فضاهای مجازی شکل می‌گیرد. ولی مطالعه زمانی می‌تواند عمق پیدا کند که به وسیله کتاب انجام شود.

در موضوع کتاب نخواندنِ جامعه ما معمولا یک روی ماجرا مغفول می‌ماند و آن نقشی است که سیاست‌های فرهنگی در همه این سال‌ها داشته‌اند. نهادهای فرهنگی مختلف در طول سال برنامه‌های گوناگونی مثل هفته‌کتاب و نمایشگاه کتاب و… برگزار می‌کنند اما درنهایت این برنامه‌ها ناتوان از تحقق اهدافشان بوده‌اند. اگر بخواهیم از حرف‌های کلی درباره کتاب خواندن فاصله بگیریم باید بگوییم که سیاست‌های فرهنگی موجود در طول این سال‌ها در راستای آشتی مردم با کتاب شکست خورده‌اند. شما در جایی از صحبت‌هایتان اشاره کردید که جامعه ما جامعه جوانی است اما نهادهای فرهنگی ما نتوانسته‌اند به همین نسل جوان بگویند که چرا باید کتاب بخوانند و چرا کتاب خواندن ضروری‌تر از سریال دیدن یا گذراندن وقت در شبکه‌های مجازی است. نکته دیگری که شما در جایی از صحبت‌هایتان اشاره کردید این بود که حتی سازمان اسناد و کتابخانه ملی هم برای انتشار کتاب‌هایش معطل مجوز می‌ماند و درنهایت ممکن است کتاب‌هایش با سانسور منتشر شوند. فراموش نکنیم که سازمان اسناد و کتابخانه ملی نهادی دولتی است و وقتی شما چنین مشکلی دارید طبیعی است که این مسئله برای غالب مولفان و مترجمان ما به شکلی بحرانی وجود دارد. شاید امروز «زوال کلنل» محمود دولت‌آبادی نماد چنین بحرانی باشد اما این فقط یک نمونه مشهورتر است که سال‌هاست منتظر مجوز است و نه در دولت قبلی و نه در این دولت اجازه انتشار به این کتاب را نداده‌اند. این رمان در غرب ترجمه شده و مورد توجه زیادی هم قرار گرفته اما همچنان مخاطبان اصلی‌اش در ایران از خواندنش محروم هستند و از سوی دیگر محمود دولت‌آبادی هم بارها اعتراض کرده که جلوی انتشار نسخه جعلی رمانش را بگیرند. دولت‌آبادی از جمله نویسندگانی است که هر اثری از او با تیراژ چندهزارتایی بارها به چاپ می‌رسد اما اجازه انتشار آثارش داده نمی‌شود. پس به‌نظرم اینجا یک تناقض وجود دارد و آن این است که ما نمی‌توانیم جلوی انتشار کتاب‌ را بگیریم و بعد مثلا به صورت شعاری از مردم بخواهیم که کتاب بخوانند. تنها راه ارتباط نویسندگان و مترجمان و روشنفکران با بدنه جامعه انتشار آثارشان است و وقتی ما جلوی انتشار آثار را گرفتیم در عمل این ارتباط را قطع یا مختل کرده‌ایم. شاید نهادهای فرهنگی ما یک‌بار باید به این فکر کنند که حضور پررنگ دولت در عرصه فرهنگ مثلا به افزایش سرانه مطالعه کتاب کمک کرده و یا برعکس، این حضور یکی از عوامل رسیدن تیراژ کتاب به زیر پانصد نسخه بوده است.

به‌نظر من همه این‌ مسایل برمی‌گردد به ساختار فکری موجود. اگر کسی این تصور را داشته باشد که آنچه من می‌گویم صحیح است و آنچه دیگران می‌گویند نباید به سمع و نظر جامعه برسد این آفت از همین نقطه آغاز می‌شود. درحالی که ما حتی در آموزه‌های دینی‌مان چنین تصوری نداریم.
خداوند می‌گوید بشارت بده به همه بندگانم که همه اقوال را می‌شنوند و از میان آنها بهترینشان را انتخاب می‌کنند. کسانی که این آیه یا به تعبیری این دستورالعمل دینی را می‌خوانند چه برداشتی می‌کنند؟ دو دیدگاه از دل این دستورالعمل بیرون می‌آید. یک رویکرد می‌گوید اجازه دهید همه دیدگاه‌ها در معرض دید عموم قرار بگیرد و هرکس هرکدام را که خواست انتخاب ‌کند. ولی رویکرد دیگر می‌گوید زمانی این امکان را دارید که دیدگاه‌هایتان را به همه اعلام کنید که بافت فکری و زمینه‌‌اش را ایجاد کرده باشید و به ‌عبارتی جامعه را آن‌قدر آماده کرده باشید که تمییز حق از باطل را بدهد. خب این که دیگر هنر نیست. هنر انسان این است که اندیشه و فکر خودش را به‌کار گیرد و مهم این است که من نوعی که متصدی حوزه فرهنگ هستم با چه استدلالی می‌خواهم آن باور را به مخاطبم یاد بدهم.

اصحاب فرهنگ و اصحاب دانش و به‌طور کلی الیت جامعه، گاهی آن‌قدر سرشان در یافته‌ها و کارشان است که خودشان جامعه را فراموش می‌کنند و باعث می‌شوند ارتباط آنها و بدنه جامعه کم شود. هر زمان ما توانستیم این ارتباط را توسعه بدهیم آنگاه باور اندیشمند و دانشمند ما هم تغییر می‌کند. اگر این ارتباط را به شکل مثلث در نظر بگیریم، اندیشمندان و دانشمندان و فرهیختگان یک ضلع آن هستند، ضلع دیگرش باور سیستم موجود است که فکر می‌کند اندیشمندان هم باید آن‌طوری بیاندیشند که من می‌اندیشم، و ضلع دیگرش بدنه جامعه است که بین این دو ضلع مانده و دچار یک تعارض و کشمکش فکری است که کدام یک از این دو درست می‌گویند و کدام یک از این‌دو حرف حق را می‌زنند. زمانی که فضایی امن برای رشد اندیشه به وجود بیاید آن‌وقت این ضلع سوم می‌تواند به درستی انتخاب کند. اما اگر این فضای امن به وجود نیاید طبیعی است که باور اندیشمندان هم به خوبی در جامعه عرضه نمی‌شود چرا که هم آنها سعی می‌کنند خودشان را کنترل کنند تا مطرح نشوند و هم جامعه سعی می‌کند که اندیشه آنها را باور نکند و اگر باور می‌کند بازگو نکند چون فضا ناامن است.

بنابراین اگر ما بخواهیم بین اندیشمندان و اصحاب فکر و فرهنگ با سطح جامعه آشتی برقرار کنیم مهم این است که بتوانیم این فضای امن را ایجاد کنیم. اگر توانستیم این فضا را به وجود بیاوریم و این امکان را به اندیشمندان و اهل فرهنگ بدهیم که باورهایشان را بر اساس یافته‌هایشان به زبان بیاورند قاعدتا این آشتی فراهم می‌شود و شرایط بهتری برای هر دو طرف برقرار می‌شود. امروز این خلأ در کشور ما وجود دارد و به قول شما کسی مثل آقای دولت‌آبادی نمی‌تواند کتابش را در ایران چاپ کند. چون او باوری دارد و به واسطه آن باور، تاریخی را می‌نگارد که در نگاه رسمی غالب مورد قبول قرار نگرفته و آن را برای کل سیستم نامناسب می‌دانند. اگر این رویه بخواهد تداوم پیدا کند قاعدتا این شکاف بیشتر خواهد شد. ولی من فکر می‌کنم امروز نسل جوان ما خودش راهش را پیدا می‌کند و منتظر نمی‌شود تا آن دو ضلع دیگر باورهایش را تعیین کنند. بنابراین باید شرایطی فراهم شود که بین این سه ضلع مثلث جامعه نوعی همخوانی و همدلی به وجود بیاید تا به واسطه آن فرهنگ رشد کند. در غیر این صورت بخشی از فرهنگ جامعه ما در پستوها و نهانخانه‌ها باقی می‌ماند و بازگو نمی‌شود و این یکی از آفت‌های فعلی فرهنگ در جامعه ماست.

   یکی دیگر از نقدهایی که به کتابخانه ملی صورت می‌گیرد مسئله کمبود منابع است. شما در تامین منابع سازمان اسناد و کتابخانه ملی چقدر با محدودیت منابع روبرو هستید؟

ما در حال‌حاضر تمام تلاشمان این است که نسخه‌ای از هرچه در دنیا درباره ایران و اسلام منتشر می‌شود را در اینجا داشته باشیم. در تعریف سازمان آمده که اینجا یک نهاد پژوهشی، علمی، آموزشی و خدماتی است. درحالی‌که دیگر نهادهای علمی و آموزشی، خدماتی نیستند. کتابخانه باید به مردم خدمت‌رسانی کند و وقتی این چند مولفه یاد شده را در کنار هم قرار دهیم به این نتیجه می‌رسیم که شرایط باید به گونه‌ای فراهم شود تا بتوانیم به جامعه نشان دهیم که چگونه باید از منابع موجود استفاده کند. نمی‌گوییم منابع ما عالی است اما در حد مطلوب است و به اعتقاد من اگر از همین منابع مطلوب به خوبی بهره‌برداری شود می‌تواند تراوشات علمی بهتری را ایجاد کند. مهم این است که منابع موجود در حوزه‌های مختلف اعم از اسناد، منابع خطی و چاپی و یا منابع دیدنی و شنیدنی مثل عکس و فیلم و… که در اینجا وجود دارند مورد استفاده قرار بگیرند. به‌عبارتی مسئله مهم‌تر این است که جامعه چقدر این منابع را می‌شناسد و چقدر از آن بهره‌برداری می‌کند. ما اگر خودمان را با سطح بین‌الملل بسنجیم، ممکن است وضعیت مطلوبی نداشته باشیم اما در سطح ملی و سطح منطقه وضعیت ما مطلوب است اما ایده‌آل نیست.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته