ویژگی‌های جهان جدید؛ درسهای ظریف درباره جهان پس از جنگ سرد

میثم بادامچی

پس از افشای فایل صوتی محمد جواد ظریف در گفتگو با سعید لیلاز بحث رابطه‌ی «دیپلماسی» و «میدان» در سیاست خارجی ایران رونق گرفت و همزمان معلوم شد ظریف از نقش کمرنگ وزارت امور خارجه ایران در تعیین سیاست‌های منطقه‌ای ایران، یا همان تفوق میدان بر دیپلماسی، ناخرسند است. دامنه واکنش‌ها به نوار مزبور تا جایی پیش رفت که ظریف بر خلاف شایعات اولیه در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام نکرد، گرچه گفت: «رأی ندادن یک انتخاب است؛ ولی انتخابی که تنها و تنها به پیروزی اقلیت می‌انجامد.»

در این گزارش مروری می‌کنیم بر مهم‌ترین نکات سه سخنرانی که ظریف در تابستان ۲۰۲۰ در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران، به زبان انگلیسی با عنوان «جهان در گذار» (The World in Transition) ایراد کرده است. این سخنرانی‌ها اینجا قابل دسترسی هستند (هرکدام حدودا ۴۵ دقیقه‌) و خطوط اصلی دیدگاه ظریف در مورد سیاست خارجی در دوران پس از جنگ سرد را (که او دوران گذار می‌خواند) مشخص می‌کنند.

سخنرانی‌های «جهان در گذار»، متفاوت با مباحثی که در فایل صوتی افشا شده بیان شده، از صراحت کمتری برخوردارند؛ یعنی به نظر می‌رسد چون ظریف در حوزه عمومی (گرچه به زبان انگلیسی) سخن می‌گوید، با ملاحظه و احتیاط مطالبش را بیان می‌کند. آنجا که بحث نقد مطرح می‌شود، بخش مهمی از محتوای این گفتارها نقد سیاست خارجی «امنیت‌محور»آمریکا در دوران پساجنگ سرد است، اما چنانکه خواهیم دید در لابلای خطوط نقد سیاست خارجی نظامی‌محور در جمهوری اسلامی هم به چشم می‌خورد یا قابل استنتاج است. ظریف هرگز معتقد نیست نظامی‌گیری نباید در سیاست خارجی جایگاهی داشته باشد، بلکه تاکید دارد نظامیگری به تنهایی و فارغ از قدرت اقتصاد و تکنولوژیکی و البته قدرت‌های اقناعی و مشروعیت در دنیای امروز جواب نمی‌دهد. 

تفاوت جهان کنونی و جهان دوران جنگ سرد

در ۴۰۰ سال گذشته و ورود به دنیای مدرن و برساخت تدریجی دولت‌-ملت‌ها، ساختار قدیم روابط بین‌المللی هم شکسته شد و نظم‌های جدیدی در دنیا ایجاد شد. به طور مشخص از زمان پیمان صلح وستفالیا (که در سال ۱۶۴۸ میان قدرت‌های اروپایی پس از جنگ‌های سی ساله‌ی مذهبی بسته شد) تا فروپاشی شوروی و پایان بلوک کشورهای کمونیستی بشر جدید دوره‌های گذار مختلفی را از سر گذرانده. تمرکز این گفتارها بر دوره پس از جنگ سرد است. با پایان جنگ سرد ما به یک دوره بسیار پرتغییر و تلاطم تاریخ که ظریف از آن به عنوان «دوره گذار» یاد می‌کند وارد شده ایم. در ویدئوی نخست ظریف می‌کوشد توضیح دهد که مفهوم گذار (transition) چیست و لوازم این مفهوم برای سیاست بین المللی در دوران پساجنگ سرد چگونه است.

ظریف شیوه اندیشه دوره جنگ سرد را چنین توصیف می‌کند: «آن زمان ما به شیوه فکر کمابیش راحت اندیشانه‌ای در مورد جهان عادت داشتیم. روابط در جامعه بین‌المللی تقریبا صلب و ثابت بود؛ همه کمابیش می دانستیم که باید انتظار چه داشته باشیم و با درجه‌ای از قطعیت چگونه آینده را پیش‌بینی کنیم.» (دقیقه ۱:۳۰ تا ۲ ویدیوی اول)

پس از جنگ سرد تصور آمریکا و غرب این بود که جنگ سرد را برده‌اند. در این زمینه ادبیات زیادی وجود دارد و از جمله می‌توان به مقاله و کتاب معروف «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما متفکر آمریکایی اشاره کرد که برای اولین بار در سال ۱۹۸۹ میلادی منتشر شد. ظریف می‌گوید پس از پایان جنگ سرد تصور نادرست برخی تحلیلگران این بود که از این پس یکجانبه‌گرایی به نفع آمریکا در روابط بین‌الملل حاکم خواهد شد؛ امری که در عمل رخ نداد.

البته قرار است نظم کاملا جدیدی در جهان پس از پایان دوره گذار حاکم شود. ولی معلوم نیست کی. ظریف قدری پیامبر‌گونه و از فراز تاریخ پیش‌بینی می‌کند وقتی که نظام جدیدی با پایان دوره گذار مستقر شد «برای دهه‌ها تداوم خواهد یافت. نظام سیاسی پیشین، یعنی جهان دو قطبی دوران جنگ سرد، چهل پنجاه سال طول کشید. شاید -و البته شاید- نظم جدید هم اینقدر طول بکشد.» یعنی ظریف احتیاط دانشگاهی خود را هم همزمان از دست نمی‌دهد: «ما با دقت کامل نمی‌توانیم بگوییم [نظم آینده چقدر طول می‌کشد] چون ابهام و گیجی (turbulence) از ویژگی های دیگر دوره گذار فعلی است.» (ویدیوی دوم، دقیقه ۱۲)

 آمریکا دیگر هژمون نیست

ظریف در این گفتارها بارها آمریکا را متهم به امنیتی‌کردن روابط بین الملل پس از پایان جنگ سرد می کند و در این زمینه به بودجه هنگفت نظامی آمریکا، که بالاترین رقم در جهان است، اشاره می کند.[۱] ظریف می‌گوید البته بر خلاف انتظار جهان در مسیر دیگری حرکت کرده و با پایان جنگ سرد هم آمریکا به تنهایی هژمون و سرور دنیا نشد. رقبای مختلفی در قدرت در جهان دوره گذار ظهور کرده‌اند و قدرت در جهان توزیع شده است. به بیان دیگر «نظم نوین جهانی» (تعبیری که بوش پدر به کار می‌برد) با یکه تازی آمریکا پس از پایان جنگ سرد امروز غلط از آب درآمده است. این در حالی است که ابتدا قرار نبود چنین شود. پس از پایان جنگ سرد و خصوصا در دهه نود میلادی بسیاری پیمان‌های بین‌المللی چون منع تکثیر سلاح‌های هسته ای و منع سلاح‌های شیمیایی با تصور بی‌رقیب بودن آمریکا، با منطق یکجانبه‌گرایی نوشته یا بازنوشته شدند. او در مورد تمدید نامحدود ان.پی.تی (پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای) در دهه نود میلادی می‌گوید:

«وقتی پیمان ان.پی.تی برای اولین بار تهیه شد، قرار نبود برای مدت زمانی نامحدود تداوم یابد. چون کشورهای امضاکننده موافق تقسیم جهان به دارندگان سلاح هسته‌ای و ندارندگانش نبودند. تصور این بود از جایی به بعد قدرت‌های هسته‌ای جهان، سلاح هسته‌ای خویش را کنار خواهند گذاشت. برای این بود که در امضای اولیه مدت زمان ان.پی.تی ۲۵ سال مقرر شد. اما در سال ۱۹۹۵ غرب موافق شد خواسته و اجماع ۱۱۸ کشور عضو جنبش عدم تعهد (Non-Aligned Movement) [به قدرت‌های بزرگ] را بشکند که می‌گفتند تمدید پیمان ان.پی.تی تنها در صورتی مجاز است که تاریخی برای خلع سلاح کشورهای دارنده سلاح هسته‌ای مشخص شود. به خاطر وضعیت خاص پس از پایان جنگ سرد و ظهور نظم نوین جهانی چنین نشد، یعنی از میان کشورهای عدم تعهد اکثریت‌شان ملحق شدند به ظرف غربی برای تمدید نامحدود ان.پی.تی و تنها هجده کشور شامل ایران همچنان طرفدار یک زمانبندی برای خلع سلاح هسته‌ای قدرت‌های هسته‌ای جهان بودند.» (دقیقه ۳۷ تا ۳۹ ویدئوی اول)

به رغم اینها ظریف می‌گوید خصوصا با گذر از دهه نود میلادی ما به یک دوره پسامدرن در روابط بین الملل وارد شده‌ایم که در آن ارزش‌های آمریکایی به تنهایی حرف اول را نمی زند و آمریکا دیگر تنها هژمون نیست.

ذهنیت جنگ سردی و اشتباهات محاسباتی پس از پایان جنگ سرد

نکته دیگر آنکه به سبب سیال بودن ماهیت روابط بین‌الملل پس از جنگ سرد از یکسو، و باقی ماندن ذهنیت سران بسیاری کشورها در منطق جنگ سردی و گذشته‌گرا از سوی دیگر، بسیاری کشورها در دوره گذار دچار اشتباهات محاسبه‌ای بزرگ شدند. ظریف که قدرت‌های جهان را به قدرت‌های بزرگ (great powers) و قدرت‌های متوسط (medium powers) تقسیم کرده می گوید نتیجه اشتباه محاسباتی قدرت‌های بزرگ طبیعتا شدیدتر است. «هم بوش پدر که با فروپاشی شوروی از “نظم نوین جهانی” سخن گفت و هم بوش پسر که پس از ۱۱ سپتامبر به عراق و افغانستان حمله نظامی کرد اشتباه محاسباتی انجام دادند.»

ادعای ظریف آنست که ظهور افراط گرایی در منطقه نتیجه اشتباه محاسباتی آمریکا بود. چون اشغال خشم ایجاد کرد و این خشم افراط گرایی را (این تئوری البته افزایش خشونت در افغانستان در هفته‌های گذشته همزمان با خروج نیروهای آمریکا از افغانستان پس از دو دهه را توضیح نمی‌دهد.)

ظریف حتی می‌گوید تجزیه یوگسلاوی پس از پایان جنگ سرد و در نتیجه جنگ بوسنی، نتیجه محاسبه غلط میلوشویچ رهبر آن زمان یوگسلاوی در مورد توازن قدرت‌ها در سطح جهانی پس از پایان «جنگ سرد» بود. یعنی محاسبه غلط استراتژیک او -و نه فقط محاسبه غلط تاکتیکی که از اهمیت کمتری برخوردار است- در آن بود که نفهمید «تداوم وجود یوگسلاوی از لحاظ امنیتی به نفع آمریکا نیست». او زندانی شد و یوگسلاوی هم چندتکه شد. ظریف می‌گوید همچنین اشتباه صدام حسین در آن بود که به سفیر وقت آمریکا در عراق، آپریل گلاسپی (April Glaspie) و این گفته او که «اختلاف شما و کویت مسئله داخلی‌تان است» و ما وارد نمی شویم اعتماد کرد:

«از نظر تاکتیکی صدام فوق‌العاده بود. او حتی زمان حمله خود را زمان آغاز تعطیلات تابستانی اروپا (اول آگوست) و روز عاشورا قرار داد که مردم این منطقه در حال عزاداری برای امام حسین هستند. یعنی زمانبندی‌اش بسیار حساب شده بود.» اما استراتژی صدام غلط بود. (دقیقه ۴۱:۳۰ تا ۴۲ ویدئوی اول)

او می گوید قذافی هم اشتباه محاسبه کرد و سرنگون شد، چنانکه وضعیت لیبی امروز در آستانه تجزیه است. پس اشتباه محاسبه هم ممکن است از سوی قدرت‌های بزرگ چون آمریکا صورت گیرد، هم از جانب قدرت‌های محلی. ظریف تاکید می‌کند «ذهنیت دوقطبی» برجا مانده از دوران جنگ سردِ بازیگران باعث این «اشتباهات محاسباتی»متعدد و «بدفهمی‌ها» شد که نتیجه‌اش را تا امروز می‌بینیم. یعنی جنگ سرد پایان یافته ولی ذهنیت آن هنوز تا به امروز در صحنه روابط بین‌الملل مانده است:

«بازیگران اشتباه کننده قادر نبودند که ذهنیت خود را با واقعیت‌های در حال ظهور جدید تطبیق دهند. و برای همین است که ایشان هم توصیه‌های اشتباه و هم پیش‌بینی‌های اشتباه ارائه کردند، بر اساس آن ذهنیت قدیمی. و بر اساس آن ذهنیت قدیمی آنها کنشهایی کردند که از نظر تاکتیکی دقیق ولی از نظر استراتژیکی ویرانگر بود. همه اینها به سبب یک نقشه شناختی معیوب [از روابط بین‌الملل] بود که متکی بود به نظم قدیم جهانی که تاریخش گذشته بود.» (دقیقه ۷ تا ۸ ویدئوی دوم)

ظریف بدون اینکه مستقیما نامی از ایران ببرد، هم به قدرت‌های جهانی و هم قدرت‌های میانی منطقه‌ای توصیه می‌کند چشم هایشان را بشویند و معرفت شناسی‌شان را در مورد جهان از نو تعریف کنند. در واقع او با همان ملاحظه‌کاری همیشگی که از او سراغ داریم، در این بخش در مورد اشتباه محاسبه بسیاری کشورها با ذکر نام حرف می‌زند، اما در مورد اشتباه محاسبه‌های جمهوری اسلامی پس از پایان جنگ سرد و در دوران خامنه‌ای سخنی صریح نمی گوید. آیا جز این است که با همین منطق مداخله نظامی ایران در سوریه به نفع بشار اسد در خلال بهار عربی خود یک اشتباه محاسباتی بسیار بزرگ از سوی سران جمهوری اسلامی ‌بوده است؟ براحتی می شود استدلال کرد سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی در سوریه و عراق و یمن و در قبال عربستان سعودی، اسباب تحریم‌های گسترده علیه ایران در دوره ترامپ و به نوبه خود خروج آمریکا از برجام شد و در بنیاد بر اشتباه محاسباتی «جنگ سردی» مبتنی بوده است. البته در فایل صوتی افشا شده از ظریف، در همان بحث معروف تقابل دیپلماسی و میدان، اشارتی در این زمینه هست. ظریف آنجا اعتراف می‌کند وزارت امور خارجه نقشی در تعیین سیاست‌ خارجی منطقه‌ای جمهوری اسلامی که خطوط اصلی آن را رهبر جمهوری اسلامی و شورای عالی امنیت ملی و نظامیان تعیین می‌کنند، ندارد.

ویژگی‌های دوره گذار در نظر ظریف

الف- تحلیل دوره گذار محتاج ذهنی است که صلب نباشد. ظریف می‌گوید از منظر دانشگاهی برای تحلیل این دوره ما محتاج شجاعت روشنفکرانه هستیم. یعنی باید پیش‌فرض‌های راحت اندیشانه (comfortable presumption) خویش را کناری بگذاریم. این خصوصا برای آن دسته از تحلیلگران و کارشناسان که مانند خود ظریف در دوران جنگ سرد رشد کرده‌اند و «ذهنیت‌شان بر اساس آموزشی که در آن دوره دیده‌اند شکل گرفته» مهم است. برای فهم این دوره محتاج «گفتگوی همیشگی» ( constant dialogue) هستیم. به گفته او:

«در این میان ذهنیت‌های صلب بسیار خطرناک هستند. ما دیده‌ایم چگونه  ذهنیت‌های صلبی که کنش خویش را بر بنیادهای شناختی جنگ سرد بنا کرده بودند، سبب ویرانی شدند.» (دقیقه ۲۰:۳۰ تا ۲۱ ویدیوی دوم)

یکی از  آن ذهنیت‌های صلب در تعریف ظریف رویکرد جان بولتون، مشاور پیشین امنیت ملی‌ آمریکا، به توافق‌های بین‌المللی است که به دولت ترامپ توصیه می‌کرد از برخی توافق‌های بین‌المللی خارج شود، امری که به گفته ظریف بعدا درخود دولت ترامپ ایجاد پشیمانی‌هایی کرد. اینجا هم ظریف طبیعتا از انعطاف ناپذیری خامنه‌ای در سیاست خارجی ذکری نمی‌کند. ولی آیا با مقایسه این چارچوب تحلیلی با رویکرد خامنه‌ای در دوران سیاست خارجی در ۳۲ سال اخیر نمی‌شود گفت یکی از مهم‌ترین مصادیق این ذهنیت‌های جامد جنگ سردی نگاه انعطاف‌ناپذیر خامنه‌ای در مورد عادی سازی رابطه با آمریکا یا موضوع وضعیت اسرائیل و فلسطین است؟ 

ب- زمان پایان دوره گذار مشخص نیست. ما به عنوان تحلیلگر «دقیقا نمی دانیم که چه وقتی این دوره گذار [در روابط بین‌الملل] به پایان می‌رسد»، یعنی انتهای دوره کنونی و استقرار نظمی جدید متفاوت با نظم جنگ سردی چه وقت به تمامی رخ می‌دهد. «زمانبندی دقیقی نمی‌شود برایش تعیین کرد.» ظریف می‌گوید:

«دوره‌های گذار در گذشته سی سال، کمتر یا بیشتر طول می‌کشیدند. این دوره گذار جدید که از زمان فروپاشی شوروی شروع شده تا همین الان تقریبا سی سال طول کشیده …آنهایی که می‌خواستند سریعا وارد یک دوره جدید نظم جهانی شوند اشتباهات ویرانگری مرتکب شدند. پس نباید حتی بکوشیم انتهای این دوره گذار کنونی را پیش‌بینی کنیم.» (دقیقه ۹ تا دقیقه ۱۰:۲۰ ویدیوی دوم)

ج- شکل متفاوت رقابت در دوره‌ی گذار. رقابت در دوره گذار «تاثیر هزاره‌ای» و بسیار ژرف دارد: «رقابت در دوره گذار شدید و فشرده است. در دوره‌های گذار قبلی رقابت شامل جنگ هم بود. این دوره گذار خاص، حداقل شامل جنگ میان قدرتهای اصلی بزرگ نمی‌شود؛ به سبب تاثیر بسیار مخرب جنگ احتمالی میان قدرت‌های بزرگ.» (دقیقه ۱۲:۳۰ تا ۱۳:۳۰ ویدیوی دوم)

یعنی بر خلاف دوره های گذار قبلی در تاریخ روابط بین‌الملل (که ظریف توضیح زیادی در مورد آنها نمی‌دهد) در این دوران گذار، که حالا شده سی سال، جنگی میان قدرت‌های بزرگ، مشخصا آمریکا و چین و روسیه، درنگرفته، چون دنیا از هزینه بالای جنگ میان قدرت‌های بزرگ در گذشته درس گرفته. البته تضمینی در مورد آینده نیست. «متاسفانه یک ویژگی این دوران گذار در بسیاری نقاط جهان ظهور رهبران نه چندان عقلانی [و پوپولیست مانند ترامپ] است» و همین احتمال جنگ حتی میان قدرت‌های بزرگ را صددرصد منتفی نمی کند. با اینحال «جنگهای حاشیه‌ای و نیابتی» (که مصداقش جنگ‌های خاورمیانه‌ای است) از ویژگی‌های اصلی جهان در حال گذار است. همزمان «نظامی‌سازی» (securitization) روابط بین‌الملل از سوی قدرت‌های بزرگی چون آمریکا، در مواجهه با رقبایشان همچون چین، در دستور کار است.

د- پیش‌بینی ناپذیری. بنابراین ویژگی دیگر دوران گذار جدید پیش‌بینی ناپذیری امور است. این ویژگی در دوران جنگ سرد که همه چیز در آن در مجموع پیش‌بینی پذیرتر و واضح‌تر بود حاکم نبود. بخشی از سبب این پیش‌بینی ناپذیری هم آن است که در دوره گذار همه چیز «در حال شدن» (State of Becoming) است. در دوره گذار بازیگران باید خود را با واقعیتی که سریعا متحول می‌شود سازگار کنند و گرنه چنانکه اشاره شد تحلیل‌های اشتباه ارائه می‌دهند:

«در این دوره همه در حال کوشش برای عمل به شیوه انقلابی هستند؛ تا تصویر آینده را بر اساس منافع خود عوض کنند. البته برخی بازیگران چون آمریکا کوشیده‌اند با وارد کردن قدرت بالای نظامی خود قواعد پیشین رفتار [در روابط بین الملل] را حفظ کنند؛ ….ولی در اینطور بودن هم رهبران آمریکا پس از جنگ سرد به شیوه‌ای انقلابی در مقایسه با شیوه‌های پیشین [همین کشور] عمل کرده اند.» به بیان دیگر حتی آمریکا پیش بینی ناپذیرتر شده چنانکه از جنگ اول خلیج فارس تا حالا این کشور «هرسال حداقل درگیر یک جنگ بوده است». ظریف از این رویکرد آمریکا به عنوان «تلاشی انقلابی برای ارتجاعی بودن» یاد می‌کند. (revolutionary attempt to be reactionary) (دقیقه ۱۶:۵۰تا دقیقه ۱۸ ویدئوی دوم)

د- ماهیت سیال ائتلاف‌ها. اشاره شد که در دوره گذار همه‌چیز سیال است. پیرو این ویژگی، خصوصیت دیگر دوره گذار «ماهیت سیال ائتلاف‌ها» است. ظریف می‌گوید در این دوره ما دیگر ائتلاف‌های «باثبات و همیشگی» دوره جنگ سرد را نداریم؛ و برعکس ائتلاف‌ها انعطاف‌پذیر و موقتی شده‌اند. اولین نشانه این رخداد البته ویرانی ائتلاف ورشو و شکستن بلوک شرق بود. ولی باثبات نبودن ائتلاف‌ها در آن مثال خلاصه نمی‌شود. شکاف افتادن در پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو بواسطه خرید سیستم دفاع موشکی اس ۴۰۰ روسیه توسط ترکیه، به رغم خواست آمریکا و غرب، و یا اختلاف‌های جدی میان عربستان و قطر در شورای همکاری خلیج فارس در سال‌های گذشته، از مصادیق بارز این ناپایداری هستند. نتیجه آنکه مفهوم «ائتلاف مستحکم و پایدار» (strong permanent coalition) دیگر از معنا تهی شده است و جایش را به ائتلافهای محدود و چندگانه میان کشورها بر سر منافع مشترک مشخص داده است. اصطلاحا ائتلاف‌ها «مسئله‌محور» (issue based) شده است. (ویدئوی دوم) در دوره گذار منافع کشورها هم با گذر زمان متغیر است.

ظریف در این بخش گفتارها هم هیچ اشاره‌ای به ایران نمی‌کند. با این حال آشکار است که این توصیف با تصویر محور «ثابت و همیشگی مقاومت» که از سوی خامنه‌ای و سپاه قدس و بخش نظامی و قدرتمند حاکمیت جمهوری اسلامی ارائه می‌شود ناسازگار است. بر اساس این تئوری ظریف ایران در صورت اشتراک منافعش، ولو به صورت محدود، نه تنها مثلا با امریکا و عربستان سعودی که با اسرائیل هم می‌تواند همکاری کند.

ه- جهانی‌شدن قدرت، فرهنگ و ارزش‌ها. «جهانی شدن» (globalization) بسیاری امور از دیگر ویژگی‌های دوره گذار است. البته جهانی‌سازی به نوبه خود ضد خودش را هم ایجاد کرده است. در واکنش به جهانی‌سازی پرفشار و از بالا به پایین، هویت‌طلبی های قومی و ملی، محلی‌گرایی در اندیشه و در نهایت ظهور دوباره ملی‌گرایی افراطی در ایالات متحده و برخی مناطق اروپا و سایر نقاط جهان رخ داده است. ظریف همچون بسیاری برآمدن دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا را واکنش به جهانی‌سازی از بالا به پایین و میل به خلاف جهانی‌شدن حرکت کردن می‌داند.

ز- شکسته شدن انحصار (monopoly) در تولید و پخش اطلاعات. از اولین نتایج عملی جهانی شدن لغو انحصار و مونوپولی بوده است؛ انحصار در زمینه داده‌ها و اطلاعات و غیره. «شما دیگر لازم نیست یک غول رسانه باشید تا بتوانید اطلاعات و خبر پخش و منتشر کنید.» این البته بدان معنا نیست که امپراتوری‌های رسانه ‌ای از بین رفته اند. این امپراتوری‌ها هنوز هستند ولی برای رساندن صدایتان وابسته به وجود آنها نیستید. ظریف به صراحت این تحول را مثبت می‌بیند:

«به نظرم این تحول بدی نیست. اینکه شما دیگر احتیاج به امپراتوری رسانه‌ای ندارید تا اطلاعات و اخبار تولید و پخش کنید و بر احساسات تاثیر بگذارید. این در واقع جهان را دموکراتیک‌تر می‌کند.» (ویدیوی دوم از دقیقه  ۲۹ تا ۲۹:۳۰)

ح- جهانی شدن احساسات (globalization of emotion). ویژگی دیگر این دوره آنست که احساسات جهانی شده‌اند و دیگر انحصاری در برانگیختن احساسات وجود ندارد. امروز هر فردی بواسطه فضای مجازی می‌تواند مستقل از دولت‌ها در سطح جهانی احساسات را برانگیزد. «یکی از تبعات این وضعیت آنست که حکومت‌های جنگ‌طلب به جای جنگ‌‌های طولانی مدت به جنگهای کوتاه‌مدت روی آورده‌اند»؛ چون در جهان کنونی نمی‌توان احساسات برانگیخته برای جنگ‌های طولانی‌مدت را به مدت طولانی ایجاد و حفظ کرد و «انحصار احساسات» که برای جنگهای طولانی‌مدت لازم است از اختیار حکومت‌ها خارج شده است. برای همین هم دکترین جنگی بسیاری کشورها و خصوصا آمریکا بیشتر حالت «شوک و غافلگیری» (shock and owe) پیدا کرده است.

اینجا هم ظریف اشاره‌ای به ایران نمی‌کند ولی یکی از تبعات سخن او آنست که ظهور و تداوم جنگی مانند جنگ هشت ساله ایران و عراق دیگر در جهان کنونی بسیار دشوار شده است.

ط- جهانی شدن مشکلات. ظریف اضافه می کند که یکی از تبعات جهانی شدن آنست که امروز مشکلاتی در جهان وجود دارند که فقط در سطح جهانی قابل حل اند، یعنی «مشکلات جهانی محتاج پاسخ‌های جهانی‌اند» و نیازمند ائتلاف های «مساله‌محور».

اولین این مشکلات جهانی بحران «تخریب محیط زیست» است که هرکسی با عقل سلیم (جز برخی محافظه‌کاران افراطی) در مورد آن اتفاق نظر دارد. تخریب محیط زیست زمین تنها در سطح محلی، ملی یا با پیمان‌های صزف منطقه‌ای قابل حل و فصل نیست و محتاج همکاری در سطح جهانی است.

مشکل دیگری که فقط در سطح جهانی قابل رفع است «فقر» است. هیچ کشوری، و خصوصا کشورهای فقیر، به تنهایی نمی توانند مشکل فقرشان را رفع و رجوع کنند.

مسئله دیگر که شیوع همه‌گیری کرونا جهانی بودنش را نشان داده «بهداشت و درمان» است. «ما با کرونا فهمیده ایم که هیچ کشوری نمی تواند مشکل سلامتی را به تنهایی حل کند. سلامتی به یک خیر جهانی مشترک بدل شده است.» ظریف این شعر سعدی را شاهد می‌آورد که امروز بیشتر از همیشه مصداق پیدا کرده است: «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگرعضوها را نماند قرار.»

«مهاجرت» هم امروز مسئله‌ای جهانی شده چنانکه جنگ‌ها در خاورمیانه و آفریقا در اروپا به بحران مهاجرت دامن می‌زند. برای همین است که امروز اروپا و آمریکا به تنهایی قادر به حل بحران مهاجرت خویش نیستند. «مواد مخدر و جنایت سازمان‌یافته» مثال دیگری است که ظریف در زمینه جهانی شدن مشکلات می‌زند؛ مشتری مواد مخدر معمولا در کشورهایی کاملا متفاوت با کشورهای تولید کننده این مواد وجود دارد.

«تروریسم» هم مشکلی جهانی است که واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به وضوح جهانی بودن خطر آن را نشان داد. یعنی مشکلات افغانستان با هزاران کیلومتر فاصله وضعیت امنیتی آمریکا را تحت تاثیر قرار داد.

به تبع این موضوع «امنیت» هم امروز جهانی شده است: «شما نمی توانید در جامعه و کشور خودتان امنیت درست کنید اگر ناامنی در کشور دیگری هست. در نهایت … ناامنی یک کشور می تواند به ناامنی همه بدل شود.» (دقیقه ۳۷:۳۰ ویدیوی دوم)

ظریف نتیجه می‌گیرد که اگر بپذیریم امنیت پدیده‌ای جهانی است، «کوشش برای ایجاد حس ترس بازدارنده (deterrence) هم معنایش را از دست می‌دهد.» یعنی کوشش برای ایجاد حس ترس در رقبا به طور متقابل و بومرنگی به احساس ترس و ناامنی در کشور خود منجر می‌شود: «البته من نمی‌گویم از ترس افکنی در دل حریف دست بردارید، اما آنچه گفتم واقعیت است و نتیجه یک مفهوم جهانی از امنیت است‌…. در نهایت نباید فراموش کنیم امنیت به قیمت ناامنی دیگران قابل دسترسی نیست.» ( از ۳۸:۴۵ تا۱۰:۳۹)

البته این نگاه بازار تجارت کارخانه‌های اسلحه فروشی را کساد می‌کند. ظریف نامی از ایران نمی‌برد ولی این نگاهش به امنیت با سیاست منطقه ای جمهوری که در کشورهای متخاصم و رقیب در منطقه همچون سوریه و یمن و عراق ناامنی ایجاد می کند در تناقض است.

ی- از میان رفتن انحصار دولت‌ها به عنوان بازیگران سیاست بین المللی. در دوره گذار کنونی نوعی تکثر در بازیگران سیاست منطقه‌ای و بین‌المللی رخ داده که قابل اغماض نیست. ظریف می‌گوید: «انحصار دولت‌ها به عنوان تنها بازیگران حوزه سیاست بین‌المللی مدتهاست از میان رفته است.» به عنوان نمونه، رسانه‌ها و شخصیت‌های رسانه‌ای (media personalities) امروز به بازیگران قدرت نرم و غیرفیزیکی مستقل از دولت‌ها تبدیل شده‌اند. بازیگران فرهنگی هم همینطور: «ما هالیوود، بالیوود، صنعت فیلم ایران، صنعت فیلم فرانسه… را داریم که هرکدام می‌خواهند بخشی از بازی را بر عهده بگیرند. و بعد سلبریتی‌ها را داریم. سلبریتی‌ها با حضور و استفاده از رسانه‌های اجتماعی خودشان را به یک بازیگر در حوزه بین‌المللی بدل کرده‌اند، و در جهانی شدن احساسات مشارکت می‌کنند.» (دقیقه ۳۶ تا ۳۷:۳۰ ویدیوی سوم)

همینطور ما امروزه کنشگران آموزشی داریم که بصورت فراملی عمل می‌کنند. خصوصا با آموزش از راه دور در دوره کرونا آموزش جهانی و فرامحلی شده است: «شما می‌بینید استادی در آمریکا مخاطبش دانشجویانی در ایران هستند و برعکس.» بازیگران دینی، چه میانه رو و مصلح و چه تندرو، هم مخاطبان فرامرزی دارند. البته دماگوگ‌ها و عوام‌فریبان هم با فضای مجازی به نوعی پدیده‌های جهانی و بازیگر بدل شده‌اند. ظریف نتیجه می‌گیرد: «دیگر نمی‌شود اطراف کشورها دیوار کشید و گذر اطلاعات را کنترل کرد.» ایران و آمریکا و … هم ندارد.

در جهان جهانی شده بازیگران غیردولتی حوزه «امنیت» داریم. گروه‌هایی چون داعش یا طالبان یا پ.ک.ک که ورای دولت‌های منطقه‌ای برای خودشان پلیس و داروغه تشکیل می‌دهند (یا می‌دادند) و ادعای فراهم آوردن امنیت در حوزه‌های ذیل نفوذ خود داشته‌اند (یا دارند) در این زمره هستند. «زمانی توسل به زور سازمان یافته در انحصار حکومت‌ها بود. دیگر چنین نیست.» (دقیقه ۳۷:۳۰ تا ۴۱ ویدیوی سوم)

بازی‌های «برد-برد» به جای «برد-باخت» در سیاست خارجی

ظریف در بخش دیگری از این گفتارها با برگرفتن اصطلاحاتی از نظریه بازی‌ها می‌گوید دیگر در سیاست خارجی دنیای امروز روابطی که اصطلاحا بر «بازی حاصل-صفر» (Zero-sum game) مبتنی هستند و هدف‌شان برد کامل یک طرف و باخت کامل طرف مقابل است، جواب نمی‌دهد. در این تحلیل بازی «حاصل-‌صفر» مرده‌ریگ دوران جنگ سرد است که امروز زمانش سپری شده، گرچه در عمل از میان نرفته است. بر این اساس، او سیاست‌های جنگ‌طلبانه برخی روسای جمهوری آمریکا از دهه ۱۹۹۰ به بعد را نقد می‌کند که در نظر او هدف‌شان بازی برد-باخت بوده و در نتیجه علی‌‌رغم خرج میلیاردها دلار آمریکا نتوانسته آنچه می‌خواسته در عراق و افغانستان به دست آورد.

ظریف همچنین می‌گوید در دنیای کنونی بردن کامل یک جنگ معنا ندارد: «بردن یک جنگ امروز معنایش ضرر و آسیب کمتر دیدن در جنگ است.» او پیشنهاد می‌کند در دوران گذار از بازی‌های «حاصل صفر» به بازی‌های «حاصل-مثبت» (Positive-sum)، که می‌شود آنها را به بازی‌های برد-برد برای همه تعبیر کرد، روی بیاوریم. ظریف با ذکر مثال‌هایی می‌کوشد توضیح دهد در روزگار کنونی بازی برد-باخت نتیجه‌اش بازی باخت-باخت است. به تعبیر نظریه بازی‌ها، بازی‌های «حاصل-‌صفر» نتیجه اش «حاصل-منفی» (Negative-sum) می‌شود که معنی‌ای جز ضرر برای همه ندارد.

انیمیشن چینی کوتاه «داستان یک شادی» توسط گرافیست‌های استرالیایی به خواست یک شرکت بزرگ چینی به مناسبت سال ۲۰۱۸ (سال سگ چینی) ساخته شده بود، ولی برخی آنرا پروپاگاندای دولت چین دانسته‌اند.  ظریف در ویدئوی سوم، این انیمیشن چینی را پخش می‌کند و از مخاطب ایرانی می‌خواهد با ذهن بی‌طرف به آن نگاه کند و نتیجه می‌گیرد: «پارادایم غالب برد و باخت در دو قرن اخیر برای بشریت جنگ و عدم توسعه به ارمغان آورده است.» به بیان دیگر اگر همه کنشگران روابط بین‌الملل دنبال بازی برد-باخت یا «حاصل-صفر» باشند، نتیجه برد-برد و توزیع منافع برای همه نمی‌شود. برعکس اگر حاضر باشیم از منفعت انحصاری خودمان تا حدودی بگذریم، دیگران هم به چنان کاری سوق داده می‌شوند و حاصل سود برای همه خواهد بود. بر اساس توضیخ ظریف، بازی «حاصل-صفر» تصویری واقعی از ماهیت انسان و روابط بین الملل ارائه نمی‌دهد.

با این منطق جملات ظریف در پاسخ به سعید لیلاز که می‌گوید « من در روابط بین‌الملل رئالیست نیستم» و نگاه رئالیستی به امنیت را قبول ندارم قابل فهم‌تر می شود. 

دو مصداق بازی برد-برد در سیاست خارجی ایران در بعد از انقلاب

در روابط ایران و غرب، و مشخصا آمریکا، در دوران پس از انقلاب عمدتا الگوی گفتمان «حاصل-صفر» از سوی طرفین حاکم بوده است؛ با اینحال لحظاتی «گذرا» و خلاف قاعده هم وجود داشته‌اند که مدلهای جایگزین «حاصل-مثبت» و برد-برد از از سوی طرفین اتخاذ شده‌اند. اولین وضعیت از این دست که ظریف بر آن انگشت می‌نهد استقبال غرب از پیشنهاد گفتگوی تمدن‌های سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب، در سال ۱۹۹۷ بود. مثال دوم «برنامه جامع اقدام مشترک» یا برجام است که در تیرماه ۱۳۹۴، یعنی دوره اول ریاست‌جمهوری حسن روحانی، میان ایران و ۵+۱امضا شد: «در هردو مورد، ولو برای مدتی کوتاه، جامعه بین‌المللی به این باور رسید که که تغییر پارادایم از برد-باخت به برد-برد یک ضرورت است که البته دشمنان افراطگرای خویش را هم داشت و دارد.»

چنانکه اشاره شد ظریف به دلایل معلوم در این سه نشست صریح سخن نمی‌گوید. با اینحال شواهد متعدد نشان می‌دهد در اینجا دغدغه‌ی اصلی او رابطه ایران و آمریکاست. هم در مورد «گفتگوی تمدن‌ها» و هم «برجام» فشار تندروهایی که در ایران بواسطه خامنه‌ای و سپاه دست بالا را داشتند («میدان» به تعبیر فایل افشا شده)، و همینطور حاکمیت جمهوریخواهان در دولت آمریکا (مشخصا بوش پسر و ترامپ) باعث عدم تداوم این وضعیت برد-برد به تعبیر ظریف در روابط خارجی جمهوری اسلامی و غرب شدند.

قطعنامه گفتگوی تمدنها (۲۰۰۱): «پس از آنکه رئیس‌جمهور سیدمحمد خاتمی ایده‌ی گفتگوی تمدن‌ها را در سال ۱۹۹۷ مطرح کرد و مجمع عمومی سازمان ملل از آن استقبال کرد، دبیر کل وقت سازمان ملل [کوفی عنان] یک گروه هجده نفره از افراد سرشناس از سراسر جهان را مامور پیگیری این ایده کرد.» (ظریف، دقیقه ۱۰:۵۰ تا ۱۱:۳۰ ویدیوی سوم) در میان این افراد «کسانی از آمریکا، روسیه، چین، جهان عرب، ایران، اروپا» و برندگان جایزه نوبل و متفکران شناخته شده [چون هانس کونگ، الهی‌دان کاتولیک سوئیسی، و آمارتیا سن، اقتصاددان برابری‌خواه لیبرال] حضور داشتند. خود جواد ظریف هم در میان ایشان بود.

نتیجه کوشش این هجده نفر کتابی شد با عنوان عبور از آنچه جدایی می‌افکند؛ گفتگوی میان تمدن‌ها(Crossing the Divide: Dialogue Among Civilizations)  که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد. ظریف در ادامه این بخش از کتاب مزبور نقل می‌کند:

«روندهای جهانی شدن، دارد به پارادایم جدیدی در روابط بین‌الملل راه می‌گشاید که اساسش هست برابری پایه (equal footing)، بازاندیشی در مورد دشمنان و بازاندیشی در دشمن‌شناسی، توزیع قدرت، توجه به ذینفعان، مسئولیت فردی و ائتلاف مساله‌محور (issued driven alignments). واقعیت جدید آمیزه‌ای از نظم قدیم و جدید است. عناصر پارادایم جدید پیشاپیش ظهور یافته‌اند؛ به رغم این ما همچنان در درجاتی دچار کورچشمی و کوته‌بینی ناشی از پارادایم قدیمی هستیم که ما را از دیدن آنچه تازه در حال ظهور است دور می‌کند.» (دقیقه۱۱:۴۰ تا ۱۲:۱۵ ویدیوی سوم)

پیشنهاد خاتمی در مورد گفتگوی تمدن‌ها و نتیجه کتاب فوق فقط در سطح مباحث روشنفکری نماند. سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان ملل متحد، با موافقت اعضا، با عنوان سال گفت و گوی تمدن‌ها به ثبت رسید و در نوامبر همان سال قطعنامه‌ای باعنوان «برنامه‌ای جهانی برای گفتگوی میان تمدن‌ها» (Global Agenda for Dialogue Among Civilizations)[۲] به اتفاق آرا و «بدون مخالفت» در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید که در بند اولش آمده بود:

«گفتگوی میان تمدن‌ها روندی میان و درون تمدن‌هاست که مبنایش شمول [و وارد کردن دیگری]، و میلی جمعی به یاد‌گرفتن، کنکاش و بررسی پیش‌فرض‌ها، کوشش برای دستیابی به معناهای مشترک و ارزش‌های بنیادین، و ادغام چشم‌اندازهای مختلف در یک روند واحد از طریق گفتگو است.» (از دقیقه ۱۳ تا دقیقه ۱۳:۵۵ ویدیوی سوم؛ همچنین بنگرید به متن قطع‌نامه سازمان ملل)

این قطعنامه در ژوئن سال گفتگوی تمدن‌ها متنش نهایی شد، ولی تصویبش در ۹ نوامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد، یعنی سه ماه بعد از یازده سپتامبر. به گفته ظریف «یازده سپتامبر سبب شد گفتگوی تمدن‌ها جایش را به جنگ با ترور بدهد.» گفتگو و جنگ تمدن‌ها در جهت مخالف هم کار می‌کنند. «اساس دیالوگ شمول و وارد کردن دیگری است، اساس جنگ با ترور بیرون گذاشتن دیگری است.» (دقیقه ۲۰ ویدیوی سوم)

(نکته تکمیلی نگارنده: روند گفتگوی تمدن‌ها در سایه عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر قرار گرفت و پس از آن، و خصوصا پس از حمله نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ تا امروز، یعنی آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰، «میدان» و نظامیان ولایی در ایران دست بالا را صاحب شدند.)

برجام (۲۰۱۵): لحظه مهم دیگری از این منظر برجام است. «افتخار من این بوده که در هردوی این لحظات کوتاه و مهم حضور داشته باشم. در اولی به عنوان یکی از هجده نفر افراد سرشناس مولف کتاب [عبور از آنچه جدایی می‌افکند] و فردی که پیش‌نویس قطعنامه گفتگوی تمدن‌ها را تهیه کرد. و در دومی به عنوان یکی از تهیه کنندگان سند برجام.» (دقیقه ۱۴:۳۰ تا ۱۵ ویدیوی سوم)

ظریف در مورد برجام می‌گوید: «در طول حدود دوازده سال رابطه حاصل-صفری میان ایران و آمریکا تا قبل از برجام، آمریکا می‌گفت ایران نباید حتی یک سانتریفیوژ داشته باشد و ایران هم اصرار داشت مسئله هسته‌ای ایران ربطی به آمریکا ندارد….نتیجه چه شد. وقتی آمریکا این بازی برد-باخت را شروع کرد ایران دویست سانتریفیوژ داشت، ولی وقتی در سال ۲۰۱۲ آمریکا به میز مذاکره با ایران بازگشت ایران بیست هزار سانتریفیوژ داشت…یعنی آمریکا ۱۹۸۰۰ سانتریفوژ ضرر کرد.» در سوی دیگر، ایران در زمان خاتمی و سال ۲۰۰۰ صاحب رشد اقتصادی هفت درصدی بود، ولی «وقتی مذاکرات برای برجام شروع شد رشد اقتصادی ایران به منفی هفت [یا رقمی در این حدود] بود.»( دقیقه ۱۶ قسمت سوم) پس رویکرد حاصل-صفر نتیجه اش حاصل-منفی، یعنی ضرر برای همه است.

مذاکرات برجام با هدف خروج ایران و آمریکا از این وضعیت انجام گرفت. ظریف می‌گوید بازی برجام برد-برد بود که در آن قرار شد ایران فقط بتواند انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز داشته باشد و نظارت بین‌المللی هم بر برنامه هسته‌ای ایران پیوسته وجود داشته باشد.

در اینجا او بخشی از قطعنامه ۲۲۳۱ سازمان ملل را قرائت می‌کند که همزمان با اجرایی شدن برجام در ۱۴ جولای ۲۰۱۵ تصویب شد و در پاراگراف دومش این جملات آمده که دلالت دارد به نوعی تغییر پارادایم در رویکرد شورای امنیت نسبت به مسائل ایران که البته بعدا با دولت ترامپ دوام نیاورد:

«شورای امنیت سازمان ملل تایید کرده که تصویب برجام نشانه‌ی تغییر بنیادین در نگاهش به برنامه هسته‌ای ایران است و بیان میل این شورا برای ایجاد روابطی جدید با ایران….» (بنگرید به دقیقه ۱۸ ویدیوی سوم)

هم گفتگوی تمدن‌ها و هم برجام شکست خورد، «چون به قول نویسندگان کتاب “عبور از آنچه جدایی می‌افکند؛ گفتگوی میان تمدن‌ها، چشم بازیگران سیاسی روابط بین‌الملل با پارادایم قدیمی و منطق تخاصم از نوع جنگ سردی و اصرار بر بازی‌های برد-باخت کور شده بود»؛ چون منافع مخالفان گفتگوی تمدن‌ها و همینطور مخالفان برجام در داشتن «دشمن» و دشمن تراشی مدام است، فارغ از منفعت و خیر عمومی جامعه.

 منابع قدرت در دنیای امروز؛ قدرت سخت و نرم

آخرین بحثی که ظریف در این گفتارهای سه‌گانه به طرح آن می‌پردازد موضوع «تکثر در منابع و مراکز قدرت» (Diversification in the Sources and Centers of Power) در جهان امروزاست. این تکثر و چندگانگی از دیگر ویژگی‌های دوران گذار است. در این بخش از سخنان او هم چنانکه خواهیم دید تقابل دیپلماسی و میدان مستتر است و اختلاف نظر او با خامنه‌ای در نگاه به پدیده قدرت با اندک تاملی قابل ردیابی است.

منابع فیزیکی و مادی قدرت: مهم‌ترین منابع فیزیکی و مادی قدرت در دنیای امروز عبارتند از قدرت نظامی، قدرت اقتصادی و قدرت تکنولوژیکی.

الف-قدرت نظامی: در میان منابع فیزیکی قدرت قدرت نظامی واضح‌ترین نمود را دارد. با این حال پس از جنگ سرد و در دوران گذار قدرت نظامی و اصطلاحا «دیپلماسی قایق تفنگ‌دار» (Gunboat diplomacy) تنها تعیین کننده قدرت یک حکومت و تنها «منبع قدرت و پرستیژ» نیست. او بلافاصله تاکید می‌کند: «مرا اشتباه نفهمید. من نمی‌گویم قدرت نظامی دیگر مهم نیست، می گویم قدرت نظامی انحصار و یگانه عامل قدرت بودن خود را از دست داده است. این دو یکی نیستند…گاهی برخی می‌خواهند یک ببر کاغذی پیدا کنند و بدان حمله کنند… برخی با امنیتی کردن فضا می‌خواهند عنصر نظامی تنها عنصر مهم در سیاست خارجی باشد.» (دقیقه ۲۵ ویدیوی سوم)

با اینکه ظریف در این بخشها عمدتا مثال از نظامی‌گری آمریکا می‌زند، واضح است دو جمله آخر او اصولگرایانی که او را متهم به فداکردن میدان در برابر دیپلماسی کرده‌اند و می‌کنند، و همینطور رهبر جمهوری اسلامی را، خطاب قرار می‌دهد.

ب-قدرت اقتصادی: نمود دیگر قدرت مادی در دنیای امروز قدرت اقتصادی است. برخی می‌گویند «به درآمد سرانه ملی کشوری نگاه کنید تا به میزان قدرت و نفوذ او پی ببرید.» ظریف می‌گوید این فقط بخشی از حقیقت است، گرچه باید پذیرفت همزمان با کم شدن اهمیت عنصر نظامی‌گری در سیاست خارجی دوران گذار، اهمیت اقتصاد بسیار بالا رفته است

ج- قدرت تکنولوژیکی: تکنولوژی منبع دیگر قدرت سخت است و «احتمالا اهمیتش با گذر زمان و در آینده بیشتر هم خواهد شد». چین درسالهای اخیر رقیب بسیار مهمی برای آمریکا در حوزه‌ی تکنولوژی شده است. «چین از مرحله کپی کردن آمریکا رد شده و وارد مرحله تولید تکنولوژی شده است.» تولید و توسعه تکنولوژی هم در روزگار کنونی از انحصار دولت‌ها خارج شده است.

منابع غیرفیزیکی و اندیشه‌‌ای قدرت (Ideational power)

منابع مادی قدرت تنها منابع قدرت نیستند. قدرت نرم و اندیشه‌ای هم داریم: «مسئله این است که با ایده‌هایتان بتوانید قلوب و عقول را جلب کنید.»  (ویدیوی سوم)

د- هویت: به گفته ظریف، هویت بخش مهمی از قدرت نرم و اندیشه ای است: «قدرت اندیشه‌ای می‌تواند به واسطه هویت [ملی] به دست بیاید. البته هویت و شوونیسم یک چیز نیستند. ما باید مراقب باشیم هویت و شوونیسم، هویت و افراط‌گرایی را در هم نیامیزیم….هویت به شما کمک می‌کند بر اساس اینکه چه کسی هستید با دیگران مراوده کنید و با ایشان تبادل نظر کنید. هیچ‌کسی با خودش در برابر آینه تبادل نظر نمی‌کند‌…اگر شما بخواهید کپی و تقلیدی از هویت دیگران باشید، بقیه ممکن است تظاهر کنند از شما خوششان می‌آید، ولی به شما احترام نمی‌گذارند، چون شما ارزش صحبت کردن ندارید…با هویت احترام هم می‌آید.، احترام شما به خودتان و دیگران. شما بدون احترام به خودتان قادر نخواهید بود به دیگران احترام بگذارید.» (دقیقه ۳۰:۳۰ تا ۳۲ ویدیوی سوم)

ه- مشروعیت دموکراتیک: منبع دیگر قدرت اندیشه‌ای و نرم مشروعیت (دموکراتیک) است که منظور از آن «مورد پذیرش قرار گرفتن یک حکومت در سطح داخلی از سوی مردم خودش و پذیرش آن در سطح جهانی» است. (دقیقه  ۳۱:۳۰ بخش سوم)

این نکته خصوصا در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ در ایران مهم است، گرچه ظریف اشاره‌ای به انتخابات نمی‌کند. اصولگرایانی که به انتخابات رقابتی در ایران اعتقاد ندارند طبیعتا مشروعیت را هم بخش مهمی از قدرت نمی‌دانند. نکته دیگر آنکه ظریف در این بخش کلمه دموکراتیک را متاسفانه در کنار لفظ مشروعیت به کار نمی‌برد، ولی از سیاق بحث او واضح است منظور او مشروعیت دموکراتیک است.

و- الهام‌بخش بودن (inspiration): قابلیت الهام بخشی برای سایرین دیگر منشا قدرت اندیشه‌ای و نرم در دنیای امروز است و بر اساس آن «یک کشور یا گروهی از مردم می‌توانند منبع الهام و الگوی پیروی برای بقیه قرار گیرند». (همان دقیقه ۳۲:۳۰)

ز- قابلیت اجماع‌سازی دیپلماتیک: نهایتا آنکه ظریف می‌گوید دیپلماسی خودش یک منبع قدرت نرم است و البته گفتن این نکته چیز جدیدی نیست. آنچه در دوره‌ی گذار تقریبا جدید است دیپلماسی بر اساس اجماع‌سازی و چندجانبه گرایی است: «امروز دیپلماسی یک بُعد جدید یافته و آن اجماع‌سازی است. چون ما از جهانی که در آن تنها چند بازیگر محدود موثر بودند [جهان جنگ سرد] خارج شده ایم و … یکجانبه‌گرایی دیگر مشروع محسوب نمی‌شود. حتی آمریکا وقتی می‌خواهد درواقع یکجانبه (unilaterally) عمل کند می‌کوشد اینطور جلوه دهد که در حال کنش چندجانبه گرایانه (multilaterally) است.» (دقیقه ۳۳:۳۰ ویدیوی سوم)

نتیجه‌گیری

ظریف نکته آخر را شاهدی می گیرد که بگوید دیپلماسی و اجماع سازی در دنیای امروز نقش بسیار مهمی در قدرت نرم کشورها دارد و پشتوانه قدرت سخت و نظامی ایشان است. سخنان ظریف در مورد منابع اندیشه‌ای قدرت به نوعی مرتبط با بحث رابطه «دیپلماسی» و «میدان» در سیاست خارجی جمهوری اسلامی است که در فایل صوتی افشا شده (که تاریخ انجام آن به اسفند ماه و چند ماه پس از سخنرانی‌های سه گانه بالا بر می‌گردد) مورد انتقاد گرفته است. دشوار بتوان استدلال کرد سیاست‌های نظامی جمهوری اسلامی در منطقه پس از انقلاب، جز در موارد استثنایی، با پشتوانه و مشروط به «سیاستهای دیپلماتیک اجماع‌ساز» انجام شده باشد.

به بیان دیگر، اگر گفتارهای سه‌گانه‌ی «جهان در گذار» را که در بالا گزارشی از محتوایشان ارائه شد در کنار سخنان ظریف در فایل افشا شده بگذاریم، می‌شود نتیجه گرفت ذهنیت مقام‌های ارشد نظامی و رهبر جمهوری اسلامی یکنوع ذهنیت دوقطبی و جنگ سردی است که چالش‌های مهمی برای سیاست ورزی چهل سال اخیر ایجاد کرده است.

به یاد بیاوریم که ظریف در فایل افشا شده ضمن نقد تحمیل سیاست‌ خارجی از سوی سپاه و نهادهای بالادستی زیرنظر رهبری به وزارت خارجه، استراتژی این نهادها را صریحا «جنگ‌ سردی» خوانده و در توصیف اقدامات خود گفته بود: «من دیپلماسی را بیشتر برای میدان هزینه کردم، تا میدان برای دیپلماسی هزینه شده باشد…[ولی] هیچ زمانی در دوران کار من، نتوانستم به فرمانده میدان [نظامی] بگویم کاری را بکن چون در دیپلماسی نیاز دارم.»

آغاز رهبری علی خامنه‌ای یعنی سال ۱۹۸۹ میلادی همراه با آخرین‌ سال‌های جنگ سرد و آغاز «دوره گذار» به تعبیر جواد ظریف بوده است. پس خامنه‌ای بر خلاف خمینی (که رهبر دوران جنگ سرد بود) رهبر دوره گذار است. شاید با الهام از سخنان ظریف بشود گفت که سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دوره رهبری خامنه‌ای بر استفاده (ولو محدود) دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی از برخی ظرفیتهای فضای این دوره انتقالی هم بنا شده است. یکی از کانون‌های تلاش جمهوری اسلامی در این دوره، چه میدان و چه دیپلماسی، چنانکه از لابلای سخنان ظریف هم هویداست، کوشش انقلابی (به تعبیر رهبر ایران) برای جلوگیری از هژمونی یکجانبه آمریکا در نظم بین‌الملل بوده است -گرچه ظریف به ندرت کلمه انقلابی را به کار می‌برد. این با خوانشی که ظریف از تکثر منابع قدرت در دوره پسامدرن گذار ارائه می‌کند هم سازگار است.

———————————–

 [۱] جواد ظریف می  گوید پس از جنگ جهانی دوم و خصوصا پس از پایان جنگ سرد نوعی تقسیم کار میان اروپا و آمریکا در روابط بین الملل وجود داشته. اروپا «هنجارها» را برای غرب تامین کرده، آمریکا به واسطه ناتو قدرت نظامی را. این دو البته در نظر او همیشه صددرصد همراستا هم نبوده اند و گاهی تضاد منافع میان اروپا و آمریکا وجود داشته است.

[۲] ثبت شده در اسناد سازمان ملل به شماره  A/RES/56/6. بنگرید به:

http://www.un-documents.net/a56r6.htm

همرسانی کنید:

مطالب وابسته