راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

پرویز جاهد

بی بی سی فارسی

امروز مرد بزرگی از دنیا رفت؛ مرد بزرگی که هرچه از بزرگی‌اش بگویم و بنویسم کم گفته و کم نوشته‌ام. دیروز که در سینما تک آرگو در تهران درباره گلستان و شاهکار سینمایی‌اش، یعنی «خشت و آینه»، حرف می‌زدم نمی‌دانستم که قرار است امروز از دنیا برود و من حالا این حرف‌ها را در سوگ او بنویسم.

ابراهیم گلستان بیش از یک قرن زندگی کرد و خوب زندگی کرد و از زندگی‌اش راضی بود. بقیه‌اش مهم نیست. همیشه می‌گفت مهم این است که تو خودت از زندگی‌ات و کارهایی که کرده‌ای راضی باشی. زندگی و کارهای برجسته‌اش رشک‌برانگیز بود و حسادت بسیاری را برمی‌انگیخت. گلستان کم کار نکرد و کارهای مهمی هم کرد. او سینما و ادبیات ایران را با داستان‌ها و فیلم‌هایش متحول کرد. چند نفر دیگر هم بوده‌اند که در این تحول نقش داشتند، هدایت در داستان‌نویسی، نیما در شعر و فرخ غفاری و فریدون رهنما در سینما. اما سهم و نقش گلستان در این میان نه تنها از آنها کمتر نیست بلکه در زمینه‌هایی مثل سینما و داستان‌کوتاه‌نویسی حتی بیشتر است.

من گلستان را با فیلم‌های مستند و داستانی‌اش شناختم و بعد که برای گفتگو با او به انگیزه نوشتن تز دانشگاهی‌ام درباره موج نوی سینمای ایران به سراغش رفتم، لازم دیدم که داستان‌هایش را هم بخوانم و اینگونه بود که متوجه ارتباط درونی تنگاتنگ داستان‌ها و فیلم‌هایش شدم. او همانطور که الکساندر استروک، نظریه‌پرداز دوربین-قلم، گفته است در سینما با قلمش، که دوربین بود، می‌نوشت. جهان فیلم‌هایش همان جهان داستان‌هایش بود. ساختار روایی مدرنیستی «خشت و آینه»، نوع شخصیت‌پردازی‌اش، شیوه دیالوگ‌نویسی‌اش و فضاسازی اعجاب‌انگیزش، ریشه در داستان‌های کوتاهش داشت.

فیلم «خشت و آینه»، یکی از برجسته‌ترین آثار تاریخ سینمای ایران، اثر ابراهیم گلستان
فیلم «خشت و آینه»، یکی از برجسته‌ترین آثار تاریخ سینمای ایران، اثر ابراهیم گلستان

بسیاری تلاش کرده و می‌کنند که سهم گلستان را در پی‌ریزی فرهنگ مدرن در ایران و تحول ادبیات و سینمای ایران نادیده بگیرند. بخش از این تلاش‌ها به خاطر حب و بغضی است که نسبت به گلستان در جامعه روشنفکری ایران وجود داشته و دارد. همان روشفکران مسخ‌شده‌ای که گلستان آنها را در «خشت و آینه» به هجو کشیده بود و وقتی تصویر واقعی خود را در ملتهب‌ترین و پرتنش‌ترین دوران تاریخ معاصر ایران بر روی پرده دیدند، خشمگین شدند و کف بر لب آوردند و به فکر گرفتن انتقام از گلستان افتادند.

ابراهیم گلستان آدم اوریژینال و بی‌نظیری بود و این بی‌نظیری به قول آل‌احمد، حُسن او نبود بلکه گناه زمانه بود. حُسن گلستان در نگه داشتن خودش بود که به رنگ زمانه درنیاید و درنیامد. او یک روشنفکر استثنایی در تاریخ معاصر ایران بود. یک آرتیست درجه یک، یک زبان‌آور و یک فیگور برجسته فرهنگی که تکرار نخواهد شد. به گفته آل‌احمد، حُسن گلستان این بود که تفنن می‌کرد و به‌ناچار فرصت مطالعه داشت و چنین آدمی به هر حال اورژینال می‌شود.

گلستان، انسانی خردمند و فاضل به معنی تام کلمه بود. حافظه قوی‌ای داشت و ذهن او تا آخرین لحظه‌های عمرش همچنان شفاف و تابناک بود. دانش گلستان در زمینه‌های مختلف، از ادبیات و سینما گرفته تا نقاشی و موسیقی کم نظیر بود. بسیار خوانده بود و بسیار فیلم دیده بود و با چهره‌های برجسته ادبیات و سینمای ایران و جهان از هدایت و نیما و غفاری و کیارستمی و کیمیایی گرفته تا دیلن تامس، آگاتا گریستی، جوزف لوزی و ژان لوک گدار حشر و نشر داشت. ویژگی مهمش این بود که عقل سلیم داشت و به قول انگلیسی‌ها نگاهش به جهان «آبجکتیو» (Objective) بود. کلام نافذ و برنده و بیان سلیس و بی‌پروایی داشت که نیش‌دار و گزنده بود و خیلی‌ها را می‌آزرد. در جامعه‌ای که پنهان‌کاری، دروغ، ملاحظه‌کاری، رودربایستی داشتن، دورویی و چاپلوسی از وجوه مشخصه آن است، طبیعی است که صراحت زبان گلستان و رک‌گویی او برتافتنی نباشد و نبود.

گلستان، هنرمند و ادیب مدرنیست درجه یک بود که همیشه پیوندش را با ادبیات کهن ایران حفظ کرد. با اینکه نخستین کسی در ایران بود که از فاکنر و همینگوی ترجمه کرد و تحت تاثیر زبان مدرن داستان‌های آنها قرار گرفت اما به همان اندازه از سعدی نیز متاثر بود و معتقد بود که حتی خیلی از تکنیک‌های مونتاژی فیلم‌هایش از جمله جامپ کات را از شیوه تقطیع سعدی در اشعارش آموخته نه از گدار یا آیزنشتین. آنقدر سعدی را دوست داشت و به جهان اشعارش نزدیک بود که هرگاه شعری از سعدی را می‌خواند، بی اختیار بغض می‌گرفت و اشکش جاری می‌شد: تن آدمی شریف است به جان آدمیت…

گلستان، انسان باشعور و شریفی بود و عمری با شرافت زندگی کرد. از سال‌ها دوستی و همنشینی با گلستان بسیار آموختم اما بیش از همه دو چیز از او یاد گرفتم: شرف و شعور.

روحش شاد و یادش گرامی باد!

همرسانی کنید:

مطالب وابسته