دوزخرفات؛ شوخی فلسفی با خدا و شیطان

مسیح ذکاوت
پژوهشگر حوزه طنز دانشگاه فلنسبورگ آلمان

به نقل از: ژورنال اروپایی طنز پژوهی*

کتاب دوزخرفات سروش پاکزاد، مجموعه نوشته های طنز است که در سال ۱۳۹۰ منتشر شد…. کتاب مشتمل بر فصل هایی کوتاه است که پیش از به طبع رسیدن در قامت یک کتاب، در وبلاگی منتشر می شد. دوزخرفات، در کنار نقدهای گاه و بی گاه سیاسی اش، عمدتا بر محوریت نقد مذهبی است. نقدی که نه تنها ادیان مختلف را نشانه رفته، بلکه ذات درک و باور متافیزیک را نیز مورد پرسش قرار داده است.

کتاب از هیچ روایت مذهبی ای در نمی گذرد: خدا، فرشتگان و زندگی روزانه شان، آفرینش، هبوط، نامه خودکشی قابیل، پیامبران، معجزاتشان، روابطشان با خدا، طوفان نوح، یعقوب، یوسف، موسی و تثلیث مقدس. با این حال، بیشتر نقدها متوجه ادیان سامی بوده و چهره های مقدس اسلامی عمدتا مصون مانده اند. موضوع طنز اما صرفا امر متافیزیک نیست بلکه نحوه مفهوم‌سازی انسان از موجودیت های استعلایی و نحوه تعامل او با این مفاهیم است. برای نمونه، در یک نقیضه درخشان از سنت ادبی عرفانی ایران، نویسنده رابطه انسان با قادری مطلق و متعال را با نشان دادن سطح رقت انگیز مطالباتش به طنز می کشد (ص ۲۳). کتاب گاه به گاه طنز مذهبی را با طنز سیاسی پیوند می دهد… مثلا برخی از داستان ها به مناقشات و اعتراضات و خشونت های پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ می پردازد (صص ۲۴، ۲۵، ۷۱، ۷۹-۸۰، ۱۰۳-۱۰۵، ۱۰۶-۱۰۹، ۱۳۸-۱۴۲).

اما چشم انداز طنز کتاب به مذهب، متافیزیک و سیاست محدود نمی ماند؛ پرسش های فلسفی و اگزیستانسیال بسیاری نیز در سرتاسر کتاب طرح می شوند از جمله مرگ (صص ۷۷-۷۸)، تاملات وجودی (ص ۱۳)، خودخواهی (صص ۳۷-۳۸)، موجودات اسطوره ای و ادبی (صص ۱۴، ۴۰، ۷۲، ۱۱۳، ۱۱۴)، شعرا (ص ۵۸)، سنت های آکادمیک (صص ۴۴-۴۶) و هرمنوتیک (صص ۵۵-۵۷). در یک واسازی اخلاقی، پاکزاد آموزه های مذهبی مبتنی بر لوح سپید (tabula rasa) روح انسان در سنت اسلامی را به نقد می کشد. در چرخشی اگزیستانسیال، وحی در دوزخرفات حامل این اندیشه می شود که انسان ها ذاتا شرورند و هر عمل خیری به مثابه پاک کنی است که لکه های سیاه را محو می کند (ص ۲۰). این وارونه‌سازی سنت های اخلاقی، که به آموزه های دینی نیز تعمیم می یابد، در واقع نقد این باور است که اخلاق امری ضرورتا دینی است و نقی یکی به فروپاشی دیگری منجر می شود (صص ۲۰-۲۱).

پاکزاد در طنزش شیوه های متنوعی به کار می گیرد. وی روایت های مذهبی کهن را در موقعیت های نامتجانس امروزی قرار می دهد به طوری که پیامبران از موبایل استفاده می کنند و خدا و فرشتگان صحبت از فناوری های سایبری می کنند. دوزخرفات در چندین داستان تک گویی هایی را در قالب مکالمه تلفنی و یا نقیضه هایی را با شاکله ای شبیه سوالات چهارگزینه ای ارایه می کند. بازسازی واژگونه روایت های کهن و دستکاری داستان های مشهور حجم فربهی از اقتباسات طنزآمیز کتاب را به خود اختصاص داده است. گرچه برخی از مضامین کتاب به نظر میان فرهنگی می آیند، اما فهم کامل بسیاری از داستان ها نیازمند اطلاعات متنی است. برخی از داستان ها آگاهی از فضای سیاسی ایران را می طلبد، اما فهم عمده نوشته های کتاب نیازمند آشنایی کلی با آموزه های دینی و باورهای مذهبی است.

دوزخرفات به جای رویکردی توده گرا برای جذب مخاطب عام،  واجد لایه ای نخبه گرایانه است… با این همه، کتاب با اقبال بسیاری مواجه شد. رویا صدر، پژوهشگر طنز فارسی، چنین به ستایش کتاب می پردازد:

«وجه تمایز [دوزخرفات] با آثار طنزآمیز مشابه این است که اثر حاضر طنزی شوخ طبعانه و ملایم دارد که با خویشتنداری و بi دور از عصبیت و بغض نوشته شده است. تا به حال شوخی های اینچنین با مقدسات، در آمیخته با بغض و کینه توزی بوده (مثل کتاب معراجنامه و گند بادآورد ذبیح بهروز یا توپ مرواری صادق هدایت). از این جهت دوزخرفات منحصر به فرد است و مانندش را در میان آثار پدید‌آمده از سوی نویسندگان ایرانی ندیده ام.»

با وجود رویکرد خلاقانه کتاب، یک مساله دایما ذهن مرا که خواننده مشتاق این مجموعه بوده ام به خود درگیر کرده است: این کتاب چه کارکردی قرار است داشته باشد و این کارکرد تا چه حد محقق شده است؟ آیا هدفش تصحیح تصورات متافیزیکی و ارایه آلترناتیوهای رهایی بخش است؟ یا این که صرفا خشم مخاطب ناهمدل را بر می انگیزد در حالی که مخاطب همدل با کتاب مواجهه ای بی تفاوت خواهد داشت؟ چرا که رویکردهای علمی و فلسفی (نظیر آثار راسل، توپیچ، داوکینز، و ابن وراق) را به نگاه ظاهرا غیر جدی یک کتاب طنز ترجیح می دهد. صدر معتقد است که «نویسنده در این اثر قصد دارد به نقد درک نازل از امر قدسی در میان توده ها بپردازد تا… نشان دهد که تصاویر برساخته از خداوند و امور قدسی در ادیان، تا چه حد بشری و یا آنتروپومورفیک است.» اما پاکزاد روایات متافیزیکی را به روانپریشی منتسب می کند و به نظر می رسد به شدت درگیر مساله مرگ و گناه است. این رویکرد نمی تواند جایگزینی برای ادراکات آنتروپومورفیک از امر قدسی ارایه دهد.

با وجود آن که ممکن است متهم به مغالطه نیت مولف بشوم، گمان کنم ضرر ندارد که بخشی از مکاتبه شخصی ام با پاکزاد را نقل کنم که به هدفی مربوط می شود که خودش برای نوشته متصور است:

«در حالی که به نظر می رسد آقای داوکینز منتقد دین به مثابه یک موجودیت خارج از تصور انسان است، نقد من متوجه نحوه فهم هستی شناسی های متافیزیک در سوژه انسانی است. آقای داوکینز هدفش بی اعتبارسازی هر گونه متافیزیک است، پروژه من اما در جهت افزودن به پیچیدگی هاست.»

نویسنده در ادعایی که مشابه دیدگاه خانم صدر است نوک پیکان طنزش را نه دین یا عالم متافیزیک بلکه رویکرد تقلیل گرایانه ای می داند که انسان از این موضوع دارد:

«گمان می کنم که من با دیدگاه ویتگنشتاین در رساله منطقی فلسفی اش همدل ترم. آن جایی که انسان را در مواجهه با امر متافیزیک دعوت به سکوت می کند. گویی ساختار تفکر مبتنی بر زبان برای هضم پدیده های فراطبیعی نارساست. به طور کلی، من به واقعیتی ورای عالم محسوسات بی اعتقاد نیستم، برای همین شاید نقد من به دین موقعی معنادارتر شود که خارج از ادبیات موضوع آتئیسم و در کنار آثار مصلحان یا کسانی دیده شود که روایت های آلترناتیوی از ماوراءالطبیعه را می جویند. برای من، این مساله که چگونه ادراکات ناقص و  محدود و انسانواره ما به تصورمان از امر مقدس شکل می دهد، ذاتا خنده دار است. برساخت اجتماعی امر قدسی به مثابه یک سازمان بوروکراتیک با تشکیلات سلسله مراتبی اداری که محصول فرافکنی سوژه های انسانی بر متافیزیک است هم به شکل غم انگیزی طنزآمیز است و هم به فهم پیچیده تر از اندیشه دین شناسانه لطمه می زند.»

بدین ترتیب قرار دادن دوزخرفات در بستر میراث طنز پارسی ساده تر می شود. علاوه بر طنز نهفته در بطن جدی ترین اثر این سنت، یعنی قرآن (ر.ک. به مارزلف ۲۰۰۲ و تامر ۲۰۱۴: ۵-۵۸)، می توان شکاکیت عرفانی، که به ظاهر متناقص نما می آید، و حتی نوعی از کفرگویی را در آثار کسانی مثل حافظ و خیام (که از نهادهای مذهبی دلسرد و بلکه حتی مستاصل شده بودند) رصد کرد. پاکزاد هماوا با مدافعان و طرفداران دوزخرفات مدعی است که نقد کتابش متوجه مذهب نیست بلکه مفهوم سازی ها و مناسک غلط را نشانه رفته است. این البته در برخی از داستان ها صادق است. برای نمونه وقتی کسی در یکی از داستان ها حاجتی را از درگاه کائنات مطالبه می کند، از این که دعایش به دست خدا می رسد ناراضی است و اصرار دارد امام حسین گره از کارش بگشاید (ص ۴۱). در جای جای دیگر کتاب اما پاکزاد مجموعه دین را نه به خدا که به شیطان نسبت می دهد. دین در این قرائت تبدیل می شود به تمهید شیطان برای بسط سلطه اش (صص ۲۸-۳۳). این دیگر مصلحانه یا تجدیدنظرطلبانه (revisionary) نیست؛ زیر و رو کننده و بنیان برانداز (subversive) است. پاکزاد گرچه منکر الوهیت خداست و دین را ماحصل تلاش شیطان می داند (که خرافات بشری بعدا کنترلش را از دست وی هم خارج کرده است)، اما همچنان مذهب را زاده امری ماوراءالطبیعی (شیطان) معرفی می کند. شیطانی که از معاوضه عقلانیت انسان با دین پشیمان شده و طی اعتراف نزد کشیشی، قصد دارد با پرهیزگاری از کرده ناصواب خویش توبه کند (برای خواندن نمونه دیگری از وارونه شدن دوگانه شیطان/خدا به صص ۲۳۴-۲۳۷ رجوع کنید).

مساله دیگری هم در ارتباط با اطوار پست مدرنی قابل طرح است که گاه و بیگاه در لابه لای فرم و محتوای کتاب خودنمایی می کند. همانطور که پست مدرنیسم بابت انفعال سیاسی اش در مظان نقد است، این تردید مطرح می شود که رویکرد پست مدرن به مذهب و سیاست در یک حکومت دینی توتالیتر تا چه اندازه می تواند در جهت تجدیدنظرطلبی یا بنیان فکنی سیاسی-اخلاقی موثر واقع شود. شاید همین مساله توضیح دهد که چرا دسترسی ایننترنتی به دوزخرفات محدود نشده، در حالی که مطالبی با محتوای بسیار ملایم تر به شدت فیلتر می شوند.

با توجه به این که دوزخرفات قادریت مطلق خداوند را به کرات به چالش می کشد، تردید دارم که بتوان این کتاب را صرفا یک کنش تجدیدنظرطلبانه (و نه بنیان افکن) قلمداد کرد. در سرکشی بنیان براندازش، شخصیت دوزخرفات بی شباهت به قهرمان بایرونی یا ابرمرد نیچه ای نیست. دوزخرفات، همزمان با تلاش برای متقاعد کردن مخاطب برای جایگزینی دین با عقلانیت (که سویه جدایی ناپذیر اراده انسان است)، مروج ارزش های نئوکلاسیک آزادگی و روشنگری است. اما به جای تعلیق متافیزیک و جایگزینی آن با منطق و تجربه گرایی، وجه خیر را از دستگاه دوقطبی ماوراءالطبیعه حذف می کند و سویه شر آن را در طنز تلخ و اگزیستانسیال خود برجسته می سازد. جهان دوخزفات ربوبیتی رقت انگیز و ناتوان و نیروی شری قدرتمند را به جای خدای سنتا خیرخواه و آگاه به همه چیز و توانا به همه کار می نشاند.

European Journal of Humour Research 7 (4) 157–۱۶۰*

 

منابع:

Marzolph, U. (2002). ‘Humor’, in McAuliffe, J. D. (gen. ed.), Encyclopaedia of the Qurʾān, vol. 2, Leiden and Boston: Brill, pp. 464–۴۶۵.

Pakzad, S. (2012). Craposyncrasies. H&S Media Ltd.

Sadr, R. (2015). ‘Doozakhrafat: A unique satirical voice in Persian literature’. Retrieved December 5, 2018 from https://yourmiddleeast.com/2015/04/03/doozakhrafat-a-uniquesatirical-voice-in-persian-literature/.

Tamer, G. (2014). ‘Arabic culture, humor in’, in Attardo, S. (ed.), Encyclopedia of Humor Studies, vol. 1, Los Angeles, London, New Delhi, Singapore, and Washington D.C.: Sage, pp. 55–۵۹.

Topitsch, E. (1959). ‘World interpretation and self-interpretation: Some basic patterns’. Daedalus 88 (۲), pp. 312–۳۲۵.

 Wittgenstein, Ludwig. (2001). Tractatus Logico-Philosophicus [۱۹۲۱]. Translated by D. F. Pears and B. F. McGuinness. London and New York: Routledge.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته