جلال متینی؛ مدافع ایران در زمانه ایران‌ستیزی

میلاد عظیمی
نور سیاه

دکتر جلال متینی، دوست ایران، دلسوز ایران، مدافع ایران، استاد اصول‌مدار دانشگاه، محقق برجسته، مصحح باکفایت چند متن مهم پارسی، شاهنامه‌شناس و پژوهندهٔ ادب حماسی، متخصص متتبع مباحث رسم‌الخط نسخه‌های کهن و شناسندهٔ استاد خصیصه‌های دستوری، لغوی و سبکی متون منثور ادوار اولیهٔ نثر فارسی، مدیر مجلات ممتاز ایران‌نامه و ایران‌شناسی و رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد، روی به خاک فرو پوشید. در غربت و «به دور از ایران اهورایی که آن را تا حد پرستش دوست می‌داشت و ارج می‌نهاد». دیر بماند و به فرهنگ ایران و زبان و ادب فارسی فایدت‌ها رساند. نام نیک ببرد. یادش زنده بماناد.

جلال متینی سال ۱۳۰۷ در تهران متولد شد. پدر و مادرش کاشانی بودند. پدرش مردی فرهنگی بود. مدتی در هند با سید جلال مؤیدالاسلام مدیر روزنامه حبل‌المتین همکار بود و سال‌ها نیز نمایندۀ  حبل‌المتین در ایران بود. آنقدر شیفتۀ جلال مؤیدالاسلام بود که نام فرزندش را جلال گذاشت و نام خانوادگی متینی را هم از حبل‌المتین گرفت. روزگار چنان خواست که جلال متینی هم مثل مؤیدالاسلام سال‌ها دور از ایران نشریه منتشر کند.

متینی در تهران به دبستان و دبیرستان رفت. در دبیرستان دارالفنون رشتۀ ادبی خواند. در شهریور ۱۳۲۰ شاگرد دبیرستان بود. در سال‌های پر ولولۀ  پس از رفتن رضاشاه جذب احزاب سیاسی به‌ویژه حزب توده نشد. ناظر ماند. وقتی معلم شد هم اجازه نمی‌داد کلاس درسش عرصۀ مبارزات و تبلیغات سیاسی شود. این رویه‌اش مورد انتقاد دانش‌آموزان وابسته به گروه‌های سیاسی بود.  به یاد حبیب یغمایی می‌افتم که در همان سال‌ها مقاله‌ای در یغما نوشت و معلمانی را که از دانش‌آموزان مدارس، سرباز برای احزاب سیاسی می‌ساختند، لعن کرده بود.

متینی تا آخر مخالف سیطرهٔ سیاست‌بازی و شعاری شدن و جولان‌گاه احزاب سیاسی شدن مدارس و دانشگاه‌ها بود و تا آخر مدرسه و دانشگاه را محل درس می‌دانست و نه سیاست‌بازی. بارها این را نوشته است. و همین‌جا بنویسم که تا آخر هم منتقد اصولی و پابرجای فرهنگ سیاسی حزب توده و چپ‌های وطنی ماند.

متبرک باد آن مقالات روشنی که دربارهٔ نجات آذربایجان از چنگ فرقهٔ پیشه‌وری نوشته است. متبرک باد نام او. متبرک باد عشق او به ایران و غیرت او به تمامیت ارضی ایران و شیفتگی‌اش به زبان فارسی.

متینی سال ۱۳۲۵ وارد دانشگاه تهران شد. هم کار می‌کرد و هم درس می‌خواند. چون دایی و عموهایش وکیل و قاضی بودند، به حقوق هم علاقه یافت و در دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران، لیسانس حقوق گرفت.  برای دبیر شدن، روانشناسی هم تحصیل کرد. دورۀ لیسانس (۱۳۲۸-۱۳۲۵) و فوق لیسانس (۱۳۳۰-۱۳۲۸) و دکتری (۱۳۳۶-۱۳۳۰) را در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران گذراند. شاگرد بهار و بهمنیار و فروزانفر و پورداود و همایی و قریب و معین و خطیبی و صفا بود. بهار به او عنایت داشت و برای تنظیم و تدوین دیوان خود او را برگزیده بود. سرنوشت چنین خواست که سال‌ها پس از مرگ بهار،  در آمریکا با دختر محبوب بهار- پروانه- ازدواج کند.

رساله‌اش را با عنوان «بحث در آثار منثور دورهٔ سامانی از لحاظ سبک و نوادر لغات و فوائد مهم دستور» با بدیع‌الزمان فروزانفر و مشورت با ذبیح‌الله صفا گذراند. هم به فروزانفر و هم به صفا علاقهٔ خاص داشت. سال‌ها بعد مقاله‌ای استوار و خواندنی نوشت با عنوان «بدیع‌الزمان فروزانفر و سخن و سخنوران» در دفاع از کتاب سخن و سخنوران و رد سخن ناروای محققی فرنگی (ایران‌شناسی، س۸، ش۴، صص ۶۹۲-۶۶۵). همچنین در مجلهٔ ایران‌شناسی برای استادش صفا سنگ‌ تمام گذاشت. یک شماره را به‌مناسبت هشتادمین سال تولد صفا به جشن‌نامهٔ او اختصاص داد و مقالهٔ مهرآمیزی در باب آن «پیر ادب فارسی» نوشت (س۳، ش۱، بهار ۱۳۷۰) و پس از درگذشت صفا هم یادنامه‌ای ارزشمند برای او منتشر کرد و خودش هم در آن از «ایران‌دوستی استاد صفا» نوشت (س۱۱، ش۳، پاییز ۱۳۷۸). چه دفاع جانانه‌ای هم از تاریخ ادبیات صفا کرد.

اردیبهشت سال ۱۳۳۶ از رسالۀ دکتری خود دفاع کرد (تاریخ مقدمهٔ رساله اسفند ۱۳۳۵ است). روش کار متینی در رساله‌اش خواندن سطربه‌سطر همهٔ آثار منثور بازمانده از دورهٔ سامانی -که در آن زمان دستیاب بود- و بررسی دقیق و مفصل و سرشار از شواهد خصائص سبکی و نکات لغوی و دستوری آن متون بود. روشی که بعدها در مقدمه‌های بسیار دقیق و مفید و مشبع و مبسوطش بر متونی که تصحیح می‌کرد، ادامه و کمال یافت. رسالهٔ دکتری متینی منظم و خوش‌ساخت و سودمند است و حیف که آن را به‌هیئت کتاب نپرداخت و چاپ نکرد.

متینی از سال ۱۳۲۹ که به‌عنوان دبیر زبان و ادبیات فارسی در وزارت فرهنگ استخدام شد، معلمی کرد. از دبیرستان البرز تا دانشکدۀ فنی آبادان تا دانشگاه مشهد/ فردوسی مشهد تا یوتا و برکلی. هفت سال در دبیرستان البرز زبان و ادبیات فارسی درس داد (۱۳۲۹- ۱۳۳۶).  سال ۱۳۳۵ ضمن تدریس در البرز، مأمور خدمت در کمیسیون ملی یونسکو شد که دبیرکل آن ذبیح‌الله صفا بود.  وقتی قرار شد به دانشکدۀ فنی آبادان برود، مرحوم دکتر محمدعلی مجتهدی از اینکه دبیرستان البرز چنین معلم شایسته و منظمی را از دست می‌دهد غمگین بود. نظم و نسق استوار مدرسهٔ البرز در منش معلمی متینی اثر ماندگار گذاشت.

پس از البرز و از سال ۱۳۳۶  در دانشکدهٔ آمریکایی فنی آبادان، وابسته به شرکت نفت زبان و ادبیات فارسی درس داد. در همان ایام ازدواج کرد. همسرش بانوی بافضیلت و فرهنگی خانم عصمت یوسفی، خواهر دکتر غلامحسین یوسفی بود. یوسفی و متینی در دانشگاه تهران دوست و همدرس بودند و  سپس در دانشگاه مشهد همکار. پس از رحلت استاد یوسفی، متینی یک شمارهٔ ایران‌شناسی را به یادکرد از او اختصاص داد (س۲، ش۴، زمستان ۱۳۶۹) و مقالهٔ خوبی دربارهٔ او نوشت.

متینی سه سال در دانشکدهٔ آمریکایی فنی آبادان ماند (۱۳۳۹-۱۳۳۶). استادیار و سپس دانشیار و مدیر بخش زبان‌های فارسی آنجا بود. این دانشکده مهندس تربیت می‌کرد. درس‌هایش هم جز درس ادبیات به زبان انگلیسی بود. استادان جز دو نفر، خارجی بودند. قوانین سفت‌ و سختی داشت. دانشجویی که دو بار در یک درس نمرهٔ قبولی نمی‌گرفت، اخراج می‌شد.  متینی همان ابتدای کار با مدیران دانشکده شرط کرد  در صورتی تدریس در آنجا را خواهد پذیرفت که با درس فارسی نیز همان معاملهٔ سختگیرانهٔ دروس تخصصی فنی بشود. بسیار هم درس خود را جدی گرفت.

جلد اول کتاب نمونه‌هایی از نثر فصیح معاصر را به‌منظور آموزش گزارش‌نویسی و نگارش نامه‌های اداری به دانشجویان همین دانشکده، تدوین کرد. برای اینکه این کتاب را به‌وقت به کلاسش برساند آن را به هزینهٔ شخصی چاپ کرد. با اینکه دو ناشر حاضر بودند کتابش را چاپ کنند. تمام تابستان را به چاپخانهٔ سپهر رفت و گرما بیمارش کرد اما کتاب را به کلاس مهرماه رسانید. (۱۳۳۸).

در این مجلد آثاری از فروغی و اقبال آشتیانی و خانلری و مینوی و نفیسی برگزیده شده است؛ لفظ همه خوب و هم به معنی آسان و رخشان. با مقدمه‌ای مفصل در باب بی‌اعتنایی به زبان فارسی در مدارس و دانشگاه‌ها و مشکلاتی که محصلان برای نوشتن درست و مفهوم گزارش‌ها و نامه‌های درسی و اداری دارند. جلد دوم سال‌ها بعد منتشر شد با انتخاب از نوشته‌های: اسلامی‌ندوشن، دشتی، زرین‌کوب، شادمان، صناعی، صورتگر، فلسفی، فیاض، دوست‌علی‌خان معیرالممالک، یارشاطر و یوسفی (زوار، ۱۳۴۷). انتخابی از سر شناخت! هنوز هم با گذشت این‌همه سال این کتاب کارآمد و سودمند است و مجموعه‌ای است خواندنی.

اگر روزی تاریخچهٔ درس‌های فارسی عمومی و نگارش را در دانشگاه‌ها را بنویسند باید نام جلال متینی را با حرمت و احتشام  بنویسند.

فراموشم نشود بنویسم که متینی برای آشنایی جوانان و دانشجویان با میراث ادب عاشقانهٔ فارسی سه گزیده فراهم آورد. با مقدمه و توضیحات مختصر در حد معنی برخی لغات: خلاصهٔ بیژن و منیژه فردوسی (ابن‌سینا و باستان، ۱۳۴۱؛ چاپ سوم، توس، ۱۳۵۶)، خلاصهٔ ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی (ابن‌سینا و باستان، ۱۳۴۱؛ چاپ سوم، توس، ۱۳۵۶)، خلاصهٔ لیلی و مجنون نظامی (ابن‌سینا و باستان، ۱۳۴۱؛ چاپ سوم، توس، ۱۳۵۶).

متینی سال ۱۳۳۹ در امتحان دانشیاری دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه مشهد شرکت کرد. امتحان در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران برگزار می‌شد. بدیع‌الزمان فروزانفر و صفا و معین از داوطلبان امتحان می‌گرفتند. جز امتحان کتبی و شفاهی، شیوهٔ تدریس هم ارزیابی می‌شد. به این شکل که داوطلب می‌بایست در موضوعی که چهار ساعت پیش از تدریس به او اعلام می‌شد، به کلاس برود و در حضور استادان و دانشجویان درس بدهد.  متینی در آزمون پذیرفته  شد و از مهر ماه ۱۳۳۹ با رتبهٔ دانشیاری به دانشگاه مشهد منتقل شد.

در آبادان ماهانه سه‌‌هزار تومان و به‌اضافهٔ مسکن و مزایای دیگر دریافت می‌کرد. اما در مشهد صرفا ماهانه هفتصد تومان حقوق داشت. و این نشان می‌دهد که معلمی دانشگاه در آن ایام جلوه و اعتباری داشت و برای نیل به آن موقعیت‌های مالی خوب‌تر نادیده گرفته می‌شد.

تا سال ۱۳۵۷ در دانشکدهٔ ادبیات مشهد (بعدا فردوسی مشهد) در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی، در دوره‌های لیسانس و فوق لیسانس و دکتری، درس‌هایی چون دستور، سخن‌سنجی و سبک شناسی تدریس کرد و به رتبهٔ استادی رسید. شمه‌ای از خطوط کلی درس سبک‌شناسی نظمش در دورهٔ لیسانس را نوشته که جالب است. جالب‌تر اینکه این درس را از سال ورود به دانشگاه مشهد تا سال آخر تدریس کرد. (ایران‌شناسی، س۸، ش۴، ص ۶۷۵-۶۷۲). یک‌سال هم برای تدریس و مطالعه به آمریکا و اروپا رفت (۱۳۴۶-۱۳۴۵).  چهار ماه در مرکز خاورمیانهٔ دانشگاه یوتا تدریس کرد. دو ماه نیز به دیدن و بررسی کتابخانه‌های دانشگاهی آمریکا پرداخت. مقاله‌ای هم در این باب نوشت که در مجلهٔ یغما چاپ شد («سخنی چند دربارهٔ کتابخانه‌ها»، یغما، سال۲۰، صص ۸۲-۷۶).

وقتی رئیس دانشکدهٔ ادبیات مشهد شد کوشید آنچه در کتابخانه‌های دانشگاه‌های معتبر دیده و آموخته بود، در کتابخانهٔ دانشکده اجرا کند. سپس به انگلستان رفت و چهار ماه در کتابخانهٔ موزهٔ بریتانیا به مطالعهٔ نسخه‌های خطی پرداخت. این سفر برای متینی پر برکت بود. دویست نسخهٔ خطی فارسی آن کتابخانه را از حیث رسم‌الخط بررسی کرد. یادداشت‌های پژوهشی بسیاری تهیه کرد. بر مبنای این یادداشت‌ها مقالات تحقیقی دربارهٔ رسم‌الخط و جز آن نوشت (مثلا مقالهٔ «موجز کُمّی» که معرفی این رساله بر اساس دست‌نویس موزهٔ بریتانیاست.  نک: هفتادسالگی فرخ، تهران، ۱۳۴۴، صص ۱۷۹- ۱۶۵). همچنین از خلال تحقیق در دستنویس‌های کهن موزهٔ بریتانیا ، به دو کتاب مهم برخورد: پند پیران و تفسیری بر عُشری از قرآن مجید که در سال‌های بعد آنها را تصحیح و منتشر کرد.

متینی در دانشگاه مشهد مناصب اداری هم یافت: معاون دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی در امور آموزشی و مالی در دورهٔ ریاست استاد علی‌اکبر فیاض (۱۳۴۲-۱۳۴۰)،  معاون دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی در دورهٔ ریاست دکتر احمدعلی رجایی‌بخارایی (۱۳۴۷-۱۳۴۲)، رئیس دانشکدهٔ ادبیات (۱۳۵۳-۱۳۴۷)، معاونت شورای ورزش دانشگاه، معاون آموزشی و پژوهشی دانشگاه(۱۳۵۴-۱۳۵۲) و سرانجام رئیس دانشگاه فردوسی مشهد ( ۱۳۵۶- ۱۳۵۴). در مرداد سال۱۳۵۶ از ریاست دانشگاه استعفا کرد. مدت کوتاهی هم مأمور خدمت در فرهنگستان ادب و هنر ایران و معاون  دکتر خانلری بود (از مهر ۱۳۵۷).

بعد از انقلاب ازسوی شورای انقلابی تزکیهٔ دانشگاه فردوسی مشهد و بدون صدور حکمی از طرف دانشگاه، از دانشگاه اخراج شد (اردیبهشت ۱۳۵۸). جرمش را این اعلام کردند: «رئیس انتصابی دانشگاه فردوسی با موضع ضد دانشجویی و همکاری با ساواک». به نوشتهٔ متینی مجاهدین خلق صحنه‌گردان این ماجرا بودند.

متینی خبر اخراج خود را در روزنامه خواند و کپی این بخش از روزنامه را قاب گرفت و در خانه‌اش در آمریکا،  بالای سرش آویخت. لابد تا مدام پیش چشمش باشد و بداند که… 

در بیستم  خرداد ۱۳۵۸ نامه‌ای به مرحوم مهندس بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت، نوشت و به این حکم اعتراض و از خود دفاع کرد. این نامه از اسناد فرهنگی و آموزشی ایران معاصر است. به بازرگان نوشت نه عضو ساواک بوده و نه مخبر ساواک و نه همکار ساواک و رابطه‌اش با ساواک در چارچوبی بوده که هر رئیس دانشگاه بالضروره می‌بایست در آن چارچوب عمل کند. پایان این نامه بسیار دردناک است و باید نقل کنم: «در پایان عرایض خود از جناب‌عالی به حیث استاد دانشگاه تهران و یک همکار دانشگاهی که اکنون در سمت نخست‌وزیری نیز از حقوق بازنشستگی دانشگاه استفاده می‌فرمایید، مصرّانه می‌خواهم ترتیبی اتخاذ فرمایید که حقوق بازنشستگی پایهٔ ده استادی اینجانب، پس از مدتی قریب به ۲۹ سال تدریس و خدمت صادقانه به بنده پرداخت شود زیرا ادامهٔ زندگی من و افراد خانواده‌ام به دریافت این حقوق بستگی دارد و دریافت حقوق بازنشستگی را نیز حق مسلم خود می‌دانم. بد و نیک ماند ز ما یادگار.»

مرحوم بازرگان به این نامه پاسخی نداد. متینی در این نامه مصرحاً به یاد آقای نخست‌وزیر انقلاب و استاد بازنشستهٔ دانشگاه آورد که وقتی رژیم شاه و “طاغوت” او [بازرگان] را از دانشگاه راند، حقوق بازنشستگی‌‌اش را قطع نکرد اما متینی هم اخراج شد و هم حقوق بازنشستگی‌اش بریده شد. تا قصهٔ او پند شود نسل جوان را.

این را هم باید بنویسم که در جریان انقلاب، کتابخانهٔ شخصی و یادداشت‌های پژوهشی متینی مصادره و از اختیار او خارج شد.

متینی در دوران ریاست دانشگاه از دریافت اضافه‌حقوق مقررشده برای رؤسای دانشگاه سرباز زد. حق مسکن نگرفت و در خانهٔ مخصوص رئیس دانشگاه منزل نکرد و در خانهٔ خود زندگی کرد.  در مدتی که رئیس بود، ولو برای یک‌ساعت تدریس را رها نکرد و از ساعات تدریس نکاست. این را در نامهٔ استعفای خود از ریاست دانشگاه فردوسی به هویدا هم نوشت تا «به شرف عرض همایونی برساند». در نامه‌اش به مهندس بازرگان نوشت که در دوران قدرت و اقتدارش در دانشگاه، «مخالفان بی‌انصاف» خود را نه از کار برکنار کرد و نه موجب بازنشستگی آنان را فراهم آورد.

متینی پس از «پاکسازی» و اخراج از دانشگاه، ایران را ترک کرد (خرداد ۱۳۵۸). پس از مهاجرت ناگزیر نیز دو سال در آمریکا در بخش خاورمیانهٔ دانشگاه یوتا در سالت لیک‌سیتی (۱۳۶۰-۱۳۵۹) و بخش خاور نزدیک دانشگاه کالیفرنیا در برکلی(۱۳۶۱-۱۳۶۰)  به‌عنوان استاد مهمان تدریس کرد. مخدوم بزرگوار من، استاد محمود امیدسالار نوشته که دانشگاه کالیفرنیای برکلی متینی را به‌عنوان استاد دائم استخدام نکرد چون کتاب‌ها و مقالات استاد بزرگ به زبان فارسی بود نه انگلیسی.

دکتر جلال متینی یک شخصیت دانشگاهی تمام‌عیار بود. یک معلم دقیق و دانشمند که هم کلاس را جدی می‌گرفت و هم پژوهش را و هم تلاش می‌کرد از رهگذر مساهمت در مدیریت و پذیرفتن امور اجرایی، وضع دانشگاه را بهبود بخشد. خوشبختانه  خاطرات ایام معلمی‌اش را به پیشنهاد و خواست مکرر و مؤکد احسان یارشاطر نوشته که ابتدا در ایران‌شناسی و بعد به‌ صورت کتاب منتشر شده است (خاطرات سالهای خدمت؛ از دبیرستان البرز تا فرهنگستان ادب و هنر ایران، لوس‌آنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۹۵). کتابی بسیار سودمند و آگاهی‌بخش در باب نظام تعلیم و تربیت و دانشگاه در عصر پهلوی.

در مصاحبهٔ متینی با تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران (تاریخ مصاحبه ۱۹۸۷. نشر  اینترنتی) نیز از این دست فواید فراوان است. این نوشته‌ها بخشی از تاریخ نهاد دانشگاه در ایران است. پر است از اطلاعات و پر است از نقد و آسیب‌شناسی. بخصوص آنچه در باب مدرسهٔ البرز و مرحوم مجتهدی نوشته است عالی است. یا توصیف زنده‌ از آمریکایی شدن نظام آموزش عالی با نقدهای روشن و برخاسته از خبرگی مردان تجربت‌آموخته و کارکرده. یا گزارشی که از وضع اداری دانشگا‌ه‌های ولایات داده. یا توضیحات مبسوط دربارهٔ دانشگاه فردوسی مشهد که از منابع تدوین تاریخچهٔ آن مؤسسهٔ آموزشی است. در این کتاب اطلاعاتی قیمتی دربارهٔ دکتر فیاض، سید احمد خراسانی، جلال‌الدین تهرانی، احمدعلی رجایی‌بخارایی، غلامحسین یوسفی، علی شریعتی، مفخم پایان، باوند، درج است. آنچه در این کتاب دربارهٔ امیر اسدالله علم آمده خواندنی است.

این سخنش را به یاد دارم که ریاست دانشگاه دشوارترین کار آن زمان بود؛ رئیس دانشگاه میان دو سنگ دانشگاه و سازمان امنیت آس می‌شد و این سخنش را که به دانشکده‌ها نامه می‌نوشتیم که هر کتاب و مجله‌ای که نیاز دارید سفارش دهید وقتی تهیه می‌شد، با قیمت گزاف، استادان و دانشجویان حتی کاغذ بسته‌بندی را باز نمی‌کردند و کتاب‌ها و مجلات در قفسه‌ها خاک می‌خورد.

متینی چه در تدریس و چه در امور اجرایی به نظم و دقت و انضباط و سختگیری مشهور بود. اعتقاد داشت این انضباط و سختگیری دشمنانی برایش میان دانشجویان و همکاران تراشیده است. خودش گفته در تمام طول دورۀ معلمی تنها به یک دانشجو در تمام درس‌ها نمرۀ نوزده و بیست داده و او کسی نبوده جز شفیعی کدکنی. شفیعی نیز در پیشانی مقاله‌ای که به او هدیه کرده نوشته: «تقدیم به محضر استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر جلال متینی که دقت در ساختارهای نحوی و صرفی متون کهن را از کلاس‌های درس ایشان و از پژوهش‌های دقیق ایشان آموخته‌ام». ذکر این نکته هم برای شناختن روحیهٔ فروتن و بزرگوار متینی سودمند است که بدانیم سال‌ها بعد متینی از شاگرد خود با تعبیر «استاد محمدرضا شفیعی کدکنی» نام برده است (ایران‌شناسی، س۸، ش۴، ص ۶۸۰).

از برکات حضور متینی در مدیریت دانشکدهٔ ادبیات و دانشگاه فردوسی خاطرات مهم و جنجال‌برانگیز او دربارۀ دکتر علی شریعتی است که اول در دو مقالهٔ مفصل و ماندنی در مجله ایران‌شناسی (سال پنجم،شماره چهارم و سال ششم، شماره دوم) و بعد با ضمایمی به شکل کتاب و با عنوان خاطرات جلال متینی؛ شریعتی در دانشگاه مشهد (فردوسی) منتشرشد (چاپ اول، سوئد،  آرش،  ۱۳۸۵ و چاپ دوم، لوس‌آنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۹۳). در این کتاب دربارۀ سوابق تحصیلی و مدرک دکتری شریعتی و شیوۀ استخدام شدنش در دانشگاه مشهد و نقش مؤثر سازمان امنیت در استخدام خلاف مقررات «معلم شهید» و منش آکادمیک  شریعتی و نیز نحوۀ بازنشسته شدنش اطلاعات دسته‌اولی آمده است. متینی در این مدت در دانشگاه مشهد مسئولیت اجرایی داشته و کاملا با شریعتی و زندگی دانشگاهی او آشنا بوده و آنچه نوشته از چشم‌دید است. دربارۀ وجوه شخصیت شریعتی و علل توفیق حیرت‌آورش در جذب و افسون مخاطب جوان هم تحلیلش زیرکانه و دقیق است. خوب ترسیم کرده مهارت رندانۀ شریعتی را در سوار شدن بر موج مخالف‌خوانی سیاسی جوان‌پسند.

این جملات دکتر متینی خوب به یادم مانده است که شریعتی وقتی در زندان بود تقاضای بازنشستگی کرد. از مصوبه‌ای استفاده کرد که اجازه می‌داد عضو هیئت علمی اگر بیست سال کار کرده باشد بازنشسته شود و از مزایای خدمت سی ساله بهره‌مند گردد. رئیس دانشگاه  با تقاضای شریعتی موافقت کرد و حکم بازنشستگی شریعتی زندانی امضا شد. در همان وقت دولت دستور افزایش حقوق داده بود. متینی که آن زمان رئیس دانشکده ادبیات و معاون دانشگاه مشهد بود، از رئیس دانشگاه خواست حکم را لغو کند تا این اضافه‌حقوق برای شریعتی اعمال شود و بر مبنای حقوق اضافه شده، شریعتی بازنشسته شود. همین اتفاق هم افتاد. رحم الله معشر الماضین.

*

نام جلال متینی در تاریخ مطبوعات ایران ماندنی است. او سال ۱۳۳۵ مدتی مجلهٔ فرزندان ایران را منتشر کرد که  نشریۀ سازمان جوانان شیر و خورشید بود. مدیر شیر و خورشید دکتر حسین خطیبی بود. او مدیر دو مجلهٔ ممتاز ایران‌نامه و ایران‌شناسی است. نامش باید کنار نام عباس اقبال و خانلری و یغمایی و ایرج افشار و یکی دو تن دیگر از این دسته بیاید. در غربت مهاجرت وقتی یغما و راهنمای کتاب و سخن تعطیل شده بود، تصمیم گرفت مجله‌ای منتشر کند. ایرج افشار هم آینده را به همین دلیل منتشر کرد. در سرمقالهٔ شمارهٔ اول ایران‌نامه نوشت که «امروز وظیفهٔ هر ایرانی است که مشعل زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایران را در خارج از مرزهای ایران فروزان نگاه دارد.»

در پاییز ۱۳۶۱ شمارهٔ اول ایران‌نامه منتشر شد. به مدیریت جلال متینی. حامی مالی ایران‌نامه «بنیاد مطالعات ایران» بود. احسان یارشاطر متینی را برای مدیریت این نشریه به بنیاد مطالعات ایران پیشنهاد کرده بود. هیئت مشاوران مجله دانشمندان معتبری بودند: پیتر چلکوفسکی، راجر سیوری، ذبیح‌الله صفا، محمدجعفر محجوب و حسین نصر. همچنین سال‌ها بعد متینی از مشورت‌ها و یاری‌های مؤثر  یارشاطر چنین یاد کرد: «در کار نشر ایران‌نامه و سپس ایران‌شناسی این استاد یارشاطر بوده است که دست مرا گرفته و قدم‌به‌قدم مرا کمک کرده و “شیوهٔ راه رفتن” را به من آموخته.» ایران‌نامه «مجلۀ تحقیقات ایرانشناسی» بود. در شمارهٔ اول مقالاتی از ذبیح‌الله صفا، جلال خالقی‌مطلق، حسین نصر و حسن جوادی داشت. متینی هم مقالهٔ عالمانهٔ مفصلی دارد:«خیابان».

متینی به مدت هفت‌ سال و نیم مدیر ایران‌نامه بود و سی شماره منتشر کرد. نام برخی محققانی که در ایران‌نامهٔ متینی مقاله دارند عبارت است از: احسان یارشاطر، ذبیح‌الله صفا، محمدعلی جمال‌زاده، جلال خالقی‌مطلق، محمدجعفر محجوب، حسین نصر، حشمت مؤید (که مدتی بخش معرفی و نقد کتاب‌ها را اداره می‌کرد)، محمود امیدسالار،  پال اسپراکمن. مقالاتی ارزشمند و معتبر.
بخصوص باید یاد کنم از ستون بی‌همتا و همایون «یادداشت» نوشتهٔ استاد احسان یارشاطر که به پیشنهاد و پیگیری و اصرار و ابرام مبارک متینی در ایران‌نامه بنیاد نهاده شد و تا شماره‌های آخر  ایران‌شناسی تداوم داشت.

ایران‌نامه و ایران‌شناسی متینی در دورانی که ملیت ایرانی خوار شمرده می‌شد، پشتیبان هویت ملی ایران و آداب و مناسک ملی از راه نشر مطالب علمی و تحقیقی بود. ایران را در قلمرو تاریخی و فرهنگی و تمدنی آن به جا می‌آورد. هر شماره مقاله‌ای دربارهٔ شاهنامه و ادبیات حماسی ایران داشت؛  شاهنامه به‌مثابت وطن؛  شاهنامه به‌مثابت دژ؛ شاهنامه به‌مثابت چراغ!

به نگاهبانی از زبان فارسی از منظر وحدت ملی و تمامیت ارضی اهتمام داشت. به‌گمانم اگر فقط مطالبی که شخص متینی دربارهٔ زبان فارسی در ایران‌نامه و ایران‌شناسی نوشته، گرد آید،  کتابچه‌ای درخور  بشود. در تاریخ مطبوعات ایران، ایران‌نامه و ایران‌شناسی متینی در صف اول نشریاتی قرار دارد که بی‌لکنت و بی‌دریغ از زبان فارسی، با توجه هوشیارانه به تأثیر آن بر وحدت و انسجام ملی، پشتیبانی علمی کرده‌اند.

نگاه متینی به زبان فارسی معتدل و از سر شناخت روشن بود؛ به نظر او زبان فارسی زبان رسمی و مشترک ایرانیان است و باید در همهٔ مدارس تدریس شود اما اعتقاد داشت زبان‌ها و لهجه‌های دیگر هم به‌موازات فارسی می‌تواند در دبستان‌ها و دبیرستان‌ها تحصیل و تدریس شود. به آزادی زبان‌ها و لهجه‌ها در ایران التزام داشت اما در برابر  سوء‌استفاده سیاست‌بازان از ابزار زبان برای تجزیهٔ ایران نیز  سرهشیار و دل‌بیدار بود.

همچنین ناسیونالیسم خام افراطی را که به دشمنی با زبان عربی و سره‌گرایی می‌انجامید، قبول نداشت. با کاربرد لغات عربی که فصیحان ایرانی به کار برده بودند، سخت همداستان بود. اما با «عربی‌مآبی» در زبان فارسی مثل «فرنگی مآبی» مخالف بود (ایران‌نامه، س۱،ش۳، ص۴۸۶).

از بهار ۱۳۶۸ تا زمستان ۱۳۹۴ متینی مجلهٔ بی‌نظیر ایران‌شناسی را منتشر کرد. ۲۷ سال هر سال چهار شماره.  نزدیک به ۲۵هزار صفحه مطلب و مقاله در زمینهٔ مطالعات ایرانی. بسیاری از این مقالات در سطح بالای علمی و از دانشمندان معتبر است. هر چه از توفیق و ارزش این مجلهٔ مبارک بگویم کم است. متینی در گزارش کوتاهی که در شمارهٔ آخر ایران‌شناسی داده، نوشته: «ایران‌شناسی از سال اول انتشار به‌ بعد، به علت آنکه جز دریافت وجه اشتراک، تقریبا درآمد دیگری نداشت، ناچار شدم از خانه‌ام برای ادارهٔ مجله استفاده کنم و تمام کارهای مجله را نیز یک‌تنه در خانه انجام بدهم.»

جز سرمقاله‌ها و یادداشت‌های معرفی کتاب و پاسخ به نامه‌ها، متینی مقالات مفصلی در ایران‌شناسی و پیشتر در ایران‌نامه نوشته است. سرمقاله‌های او اتقان و حدت و هوش و شجاعت عباس اقبال را فرا یاد می‌آورد.

*

دربارهٔ کتاب‌ها و مقالات متینی هم چند نکته باید بنویسم:

یک. تصحیح
متینی چند متن مهم کهن را تصحیح کرد:
الف. هدایه‌ المتعلمین فی الطب نوشتهٔ ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخارایی (دانشگاه مشهد، ۱۳۴۴). کتابی مفصل (۸۱۱ صفحه متن) که بر اساس مکتب طبی محمد بن زکریای رازی در قرن چهارم به زبان فارسی استوار نوشته شده است. از این کتاب نسخه‌های بسیار کهن مضبوط در دست است. گنجینه‌ای بیش‌بها برای مطالعات تاریخ پزشکی و زبان فارسی و رسم‌الخط و تلفظ قدیم است. متینی در تصحیح این کتاب دشوار دادِ دقت و کفایت علمی را داده است. مقدمهٔ خوبی نوشته و بخصوص اختصاصات دستوری کتاب را بشرح بازنموده است. نسخه‌بدل‌ها را در پانوشت ضبط کرده است. جز فهرست اعلام و نام‌جا و کتب، دو نمایهٔ بسیار ارزشمند و دقیق یکی برای «داروها و خوردنی‌ها» و  دیگری برای «لغات و ترکیبات» در نزدیک به صد صفحه (دو ستونه، با حروف ریز) تهیه کرده است. این کتاب برندهٔ جایزهٔ سلطنتی شد (۱۳۴۴).

ب. تفسیر قرآن مجید معروف به تفسیر کمبریج (بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۹). این تفسیر کهن از ذخائر زبان فارسی است و متینی با تصحیح و احیاء آن خدمتی بزرگ به زبان فارسی کرده است. نویسنده‌ آن ناشناخته است. دکتر متینی بر آن است که در نیمهٔ اول قرن پنجم در خراسان نوشته شده است. استاد علی‌اشرف صادقی هم این نظر را تأیید فرموده است (دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی،ج۲، ص۳۹۰). اصل کتاب چهار جلد بوده که جلدهای سوم و چهارم آن باقی مانده است؛ از سورهٔ مریم تا پایان مصحف شریف. متن چاپی تفسیر بیش از ۱۳۰۰ صفحه است که با دقت و پاکیزگی تصحیح و در دو جلد چاپ شده است. با مقدمه‌ای درازدامن و درخشان و بسیار ریزبینانه دربارهٔ ویژگی‌های سبکی و دستوری و لغوی و رسم‌الخطی کتاب (صد و بیست صفحه). با هشتاد صفحه فهرست دقیق و بسیار مفید «لغات و ترکیبات». از همهٔ فواید زبانی و قرآنی گذشته، به سلیقهٔ من تفسیر کمبریج از زیباترین نثرهای زبان فارسی است.

با اینکه این کتاب، چند دهه نایاب است، پژوهشگاه علوم انسانی آن را تجدید چاپ نکرد.

پ. تفسیر بر عُشری از قرآن مجید. متینی این تفسیر آغازوانجام‌افتاده را سال ۱۳۴۶ در انگلستان یافت و در سال ۱۳۵۲ منتشر کرد. به روش خود با مقدمه‌ای مفصل و بسیار آموزنده و فهرست‌های دقیق و سودمند. (فقط شصت صفحه فهرست برای لغات و ترکیبات). تصحیحی عالمانه و پاکیزه (بنیاد فرهنگ، ۱۳۵۲).

یک خصیصهٔ علمی شاخص متینی احتیاط بود و پرهیز از رویاپردازی و حدس‌های جسورانه. در نوشته‌های دیگرش گاهی «بی‌احتیاطی» هست اما در تحقیقات علمی خیلی محتاط است. مرد در زمانه‌ای که جستجو در متون کهن چنین ساده و یافتن شاهد چنین آسان‌یاب نبود، برای هر استنتاج علمی شواهد پرشمار می‌آورد. سخنش مدلل بود و مستند.

متینی بر مبنای قرائن سبک‌شناسی، زمان تألیف تفسیر عشری را محتاطانه در فاصلهٔ نیمهٔ قرن چهارم تا پایان نیمهٔ قرن پنجم حدس زد. سالها بعد دوست عزیز و محقق من آقای دکتر محمد عمادی حائری کشف کرد که تفسیر عشری بخشی از تفسیر ابونصر حدادی است و مطالب ممتعی دربارهٔ تفسیر حدادی نوشت. یادم هست عمادی نوشت با پیدا شدن تفسیر حدادی معلوم شده که حدس متینی دربارهٔ زمان تألیف تفسیر عشری درست بود.

با اینکه این کتاب، چند دهه نایاب است، پژوهشگاه علوم انسانی آن را تجدید چاپ نکرد.

ت. پند پیران. این کتاب سال ۱۳۵۷ منتشر شده (بنیاد فرهنگ). کتاب مهم و کهنی است. حدس متینی این است که در نیمه قرن پنجم نوشته شده باشد. مؤلفش معلوم نیست. نامش را هم متینی نهاده. نثرش زلال و سخته و دلاویز است. از منابع قدیم حکایات زهد و تصوف در زبان فارسی است. دکتر متینی به روش خود به تفصیل دربارهٔ ویژگی‌های زبانی در مقدمه بحث کرده و موی شکافته است. متن کتاب ۲۰۰ صفحه است و مقدمهٔ متینی ۱۲۰ صفحه. بی انشانویسی و اطناب. بایسته و سودمند.

استاد بزرگ اما به تحقیق در منابع حکایات و روایات کتاب نپرداخت. دراین سالها چند مقاله دربارهٔ مآخذ حکایات پند پیران نوشته شده و باز هم جای آن هست که جستجو شود.

با اینکه این کتاب، چند دهه نایاب است، پژوهشگاه علوم انسانی آن را تجدید چاپ نکرد.

ث. تحفه الغرائب. با نسخهٔ این کتاب در سفر به تاشکند سال ۱۳۴۹  آشنا شد و دست‌نویس‌های دیگری هم یافت و سال ۱۳۵۰ در مقاله‌ای آن را معرفی کرد. در سال ۱۳۷۱ تصحیح تحفه الغرائب چاپ شد (انتشارات معین). اما چه چاپ شدنی که کتاب شهید شد و بر دل استاد دقیق‌النظر کمال‌طلب داغی نهاده شد.

تحفه الغرائب در زمرهٔ کتب به‌اصطلاح «دانش‌نامه» و در واقع عجایب‌نامه است. گویا کهن‌ترین کتاب فارسی در این موضوع باشد. منسوب است به محمد بن ایوب الحاسب الطبری از دانشمندان و پارسی‌نویسان نامور قرن پنجم. این کتاب از منابع کهن و بسیار پرمایه برای شناخت فولکلور و فرهنگ عامه و از مراجع بایسته برای فهم بسیاری از نکات تاریک و باریک متون ادبی است. ارزش‌های زبانی آن به کنار. متینی نوشته که چون در ایران نبوده و نشد که بر کار طبع نظارت داشته باشد،  کتاب آن طور که باید و شاید درست چاپ نشده است.

خدا به دکتر رسول جعفریان عزت و عافیت کرامت کناد که با تجدید چاپ تحفه الغرائب در  انتشارات کتابخانهٔ مجلس، آب رفته را به جوی باز آورد و این کتاب مهم به شکلی شایسته در دسترس محققان قرار گرفت. با اصلاح و تکمیل بسیار (۱۳۹۱).

ج. کوش‌نامه. از منظومه‌های کهن حماسی که حدود یک سده پس از شاهنامه سروده شد. ناظمش ایران‌شان بن ابی‌الخیر است. هم از لحاظ زبانی و هم از حیث مباحث مرتبط با حماسهٔ ملی اهمیت دارد. مفصل است و نزدیک به ده‌هزار بیت. ابتدا قرار بود متینی و دکتر یوسفی  با هم آن را تصحیح کنند و دانشگاه فردوسی ناشرش باشد. بعد از انقلاب دانشگاه از نشر آن منصرف شد. و یوسفی به سعدی پرداخت. در سال ۱۳۷۷ انتشارات علمی آن را منتشر کرد. مثل همیشه با مقدمهٔ مفصل نکته‌بینانه و با فهرست لغات و ترکیبات عالی و دقیق در ۱۵۸ صفحه. بله در ۱۵۸ صفحه.

بنویسم که متینی مقالاتی هم دربارهٔ کوش‌نامه نوشته است.

دو. مقالات

مقاله‌نویسی بخش مهمی از کارنامهٔ علمی متینی است. مقالات او پیش از انقلاب بیشتر در مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد و پس از انقلاب در ایران‌نامه و ایران‌شناسی منتشر شده است. جز این در مجلات یغما، نامهٔ آستان قدس، آینده، نامهٔ فرهنگستان و نامهٔ بهارستان مقالاتش منتشر شده است. در یادنامه‌ها و جشن‌نامه‌ها و مجموعه‌های ادواری نیز مقالات متینی چاپ شده است؛ مثل: هفتادسالگی فرخ، جشن‌نامهٔ صفا، به یاد محمد قزوینی و…

وقتی مجموعهٔ مقالات او در چندین جلد با نمایه‌های کارآمد منتشر شود، پهنای کار مرد در این وادی معلوم خواهد شد.

باری باید در مبحث مفصلی به مقالات او پرداخته شود و من اینجا تیمنا به سرفصل‌های عمدهٔ مقالات تحقیقی او اشاره می‌کنم:

۱.رسم‌الخط متون کهن و تلفظ قدیم لغات: در این زمینه تتبعات متینی مبنایی و ماندنی و مرجع است. نقطهٔ عطف است. ریزنگرانه است و مبتنی بر خواندن دقیق شمار زیادی متن و بخصوص دست‌نویس‌های کهن پارسی و دقت در رسم‌الخط آنها. با استنتاج‌های استوار و مستند.

توجه خاص او بر متون نثر برای استنباط تلفظ‌ها  هوشمندانه است. این مبحث از سال‌های جوانی تا پیری مورد مطالعهٔ متینی بود. او در چاپ متون قدیم به اختصاصات رسم‌الخطی توجه زیادی داشت. چنانچه به دلیل قدمت و اهمیت رسم‌الخطی نسخهٔ هدایه المتعلمین را با همان رسم‌الخط نسخهٔ اساس چاپ کرد. یا به دلیل اینکه رونویس‌گر دست‌نویس تفسیر عشری حرف ژ  را به‌شکل خاصی کتابت می‌کرد، همان کتابت نسخه را در متن چاپی اعمال کرد. همچنین متینی کلمات مشکول را با دقت تمام ثبت می‌کرد و درنتیجه متن‌هایی که تصحیح کرده، از نظر مطالعات در تلفظ لغات قدیم ارج‌دار است.

مقالات مهمی در این زمینه نوشته است. مثل: «رسم‌الخط فارسی در قرن پنجم هجری»، «تحول رسم‌الخط فارسی از قرن ششم تا قرن سیزدهم» ، «رسم‌الخط بخشی از شرح تعرف؛ ذیلی بر مقالهٔ “رسم‌الخط فارسی در قرن پنجم هجری”»، «رسم‌الخط نسخۀ ختم‌الغرایب مورخ۵۹۳ق»، «طرز نگارش هاء هوز در نسخه‌های خطی قدیمی فارسی»، «رسم‌الخط علی‌نامه». و همچنین مقالهٔ مهم «رسم‌الخط نسخه‌های خطی فارسی» که تحریر تکمیل‌شدهٔ آن را سالها بعد در کتاب به یاد محمد قزوینی منتشر کرد و بی‌شک  نقطهٔ عطفی در این مبحث پژوهشی است.

۲. مسائل تاریخ زبان و ویژگی‌های دستوری و لغوی متون پیشینه. در این زمینه فعلا این مقالات در خاطرم هست و برای نمونه نام می‌برم: «ما آمدیم‌مان، مترسیتان (از مباحث تاریخ زبان فارسی)»، «اهمیت آثار فارسی یهودیان» و مقاله «خیابان».
چهل سال پیش، در آن تلاطم امواج فتن، در غربت تبعید، دور از کتابخانهٔ شخصی و یادداشت‌های علمی به غارت‌رفته، بی مدد گنجور و گوگل و نورلایب و پیکرهٔ فرهنگستان، آن‌همه شاهد برای «خیابان» را از کجا یافته بودی استاد؟!

۳.شاهنامه و مباحث مربوط به حماسهٔ ملی. در این موضوع مقالات زیاد و مفصلی نوشته. دربارهٔ فریدون و کاووس و افراسیاب و رستم و…. مقالهٔ «شاهنامه متن دشوار آسان‌نما» خوب به یادم مانده. اولین مقاله‌ای که از متینی خواندم هم دربارهٔ شاهنامه بود. بیست و پنج‌شش سال پیش مقالهٔ «فردوسی در هاله‌ای از افسانه‌ها». لابد کارنامهٔ شاهنامه‌پژوهی متینی را دکتر سجاد آیدنلو بر خواهد رسید و یا شاید هم بررسیده باشد و من ندیده‌ام.

جز اینها متینی مقالات پرشماری دربارهٔ  معاصران اعم از شخصیت‌های فرهنگی و یا سیاسی (مثل رضاشاه و مصدق) نوشته است. چون مردی شناسنده بود، قدر و اهمیت کارهای این و آن را خوب می‌دانست و در قدرشناسی هم بی‌دریغ بود.  البته در نقد، هم تیزبین بود و هم زبان بی‌پروا و تندی داشت. فراموش نمی‌کنم آن دو مقالهٔ معروفش دربارهٔ دکتر حسین نصر را.

آن چه در بزرگداشت ناموران فرهنگی نوشته و یا در مجله چاپ کرده، چشمگیر و ارزشمند است. بعضاٰ برخی اطلاعات در آن‌ها هست که گویا در نوشته‌های دیگر نیست. البته گاهی نیز به هیجان می‌آمد و شاید قدری بی‌انصاف می‌شد. سیاست‌زدگی عارضه‌ای همه‌گیر است. مقالاتی که دربارهٔ دکتر شریعتی و دکتر مصدق نوشته بعدا کتاب شده است. اعتقاد ندارم کتابش دربارهٔ دکتر مصدق از اوجیات کارهای اوست.

جز این‌ مقولات و موضوعات، در موضوعات دیگر هم مقاله نوشته است. مقالات خوب و جاندار.  برخی کاملا علمی و برخی آمیخته با اشاراتی به مباحث روز یا در پرتو آنچه در زمانه می‌گذشت. این مقالات هم به نظرم ماندنی است. و مورد توجه و بررسی اهلش قرار خواهد گرفت.

فراموشم نشود بنویسم که چون متینی مدیر ایران‌نامه و ایران‌شناسی بود، طبعا نامه‌های زیادی به او نوشته شده که امیدوارم آن نامه‌ها و مکاتبات دیگرش باقی‌مانده باشد و کسی متصدی نشر گزیده‌ای از اهمّ آن گردد. تکه‌هایی از شماری از آن نامه‌ها را در مقالات و نیز در ایران‌نامه و ایران‌شناسی نقل کرده است.

*

سال‌هاست که آثار متینی را خوانده‌ام. باز هم خواهم خواند. نه فقط آثار پژوهشی تخصصی‌اش را که مکتوبات عمومی‌ترش را.  شخصیت دانشگاهی او مرا به یاد منش دانشگاهی علی‌اکبر سیاسی و یحیی مهدوی و غلامحسین صدیقی می‌اندازد. دانشگاهیان بااصول سربلند کاردان. جدی. آزادمرد.

متینی با ایران‌نامه و ایران‌شناسی در صفوف روشنگران ایران است و تلقین و درس اهل نظر یک اشارت‌ است. اگر بخواهم از اصطلاحات ایرج افشار استفاده کنم باید بنویسم که متینی روشنگری روشن بود. چنگ‌زده به مبانی ملیت ایرانی.

متینی را با عشق شگرفش به ایران به یاد خواهم آورد. او را با مقالاتش دربارهٔ آذربایجان و اران و ایران در گذر روزگاران و مویه‌اش بر فتح ایران بر دست تازیان به یاد خواهم آورد. به عشقش به نوروز. به نگاهش به روستاها به عنوان کانونی برای حفظ فرهنگ ملی. به اهتمامش به قلمرو تاریخی و تمدنی ایران. به غیرتش به زبان فارسی و به شیفتگی‌اش به شاهنامه.  مکتوباتش دلم را گرم می‌کند.

روانش از باران آرامش ایزدی سیراب باد که در دفاع از منافع ملی ایران مردی بااصول بود. وقتی سخن از دفاع از حقوق ایران و بخصوص تمامیت ارضی به میان بود، پای به میدان می‌گذاشت. به قول خودش در «برج عاج‌» نمی‌نشست و ملاحظه‌کار و محافظه‌کار نمی‌شد.. حرف خود را شجاعانه می‌زد. از مستشرق فرنگی تا روشنفکر چپ تا حواری مصدق تا دیگری و دیگری آماج نقدهای صریح دشمن‌تراشانه‌اش بودند.

متبرک باد نام او و متبرک باد نام احسان یارشاطر که متینی را به ایران‌نامه و ایران‌شناسی سوق داد تا این گنج شایگان در زمانهٔ عسرت بماند.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته